يكشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۵
درباره حيات و آثار شيخ صدوق
فقيه ري
004455.jpg
سهند صادقي بهمني
تاريخ شگفت انگيز و پربرگ و با رفقاهت شيعي، آثار و نام هاي ارجمند بي شماري را در لوح خود ثبت كرده است. سير در تاريخ تطورفقه شيعي نشان مي دهد كه در هر يك از دوره هاي شناخته شده فقهي باچنان حجم انبوهي ازنگاشته هاي نو و روزآمد مواجهيم كه هرپژوهشگرمنصفي براستي ازآن همه تلاش،جست وجو وتوفيق درشگفت مي ماند. دوره دوم فقه شيعه،كه به «دوره محدثان» نام يافته است،ازجمله ازاين جهت نامبرداراست كه چهارمنبع مهم حديثي شيعه(كتب اربعه) دراين دوره تدوين وتأليف شده است.ويژگي ديگراين دوره پربارظهورفقيهان ومحدثان بزرگ است؛نام آوراني چون محمدبن علي بن بابويه،معروف به شيخ صدوق.اين مقاله به مناسبت روزبزرگداشت شيخ صدوق نگاشته شده است.
عمر علي بن حسين بن بابويه از پنجاه مي گذشت و هنوز فرزندي نداشت. از اين رو نامه اي به نائب خاص امان زمان (عج)، شيخ ابوالقاسم، حسين بن روح نوبختي نگاشت و از او خواست تا از محضر حضرت بقيه الله(عج) بخواهد براي او دعا كند، تا خداوند بر اثر دعاي ايشان فرزندي صالح و دانشمند به او عطا فرمايد. پس از گذشت مدتي، از حضرت (عج) اين گونه پاسخ آمد: «تو از اين همسرت صاحب فرزند نخواهي شد ولي به زودي كنيزي ديلمي خواهي داشت كه از او داراي دو پسر فقيه خواهي شد.» شيخ طوسي مي گويد: ابن بابويه داراي سه فرزند شد، يكي اهل فقه نبود و در گوشه اي به عبادت و زهدورزي مشغول بود، ولي دو پسر ديگرش، محمد و حسين، فقيه و محدث شدند و از حافظه اي فوق العاده قوي بهره مند بودند، محمدبن علي، شيخ صدوق خود نيز سبب ولادت خويش را در كتاب «كمال الدين و تمام النعمه » آورده است. شيخ بارها مي فرمود:« من با دعاي صاحب الامر(عج) به دنيا آمده ام.» و به آن افتخار مي كرد. منابع و مصادر فراواني در باب شيخ صدوق سخن به ميان آورده اند و همگي اين حادثه را ذكر كرده اند، اما تاريخ ولادت ايشان را ذكر ننموده اند. البته مسلماً ولادت ايشان قبل از سال ۳۰۵ هـ.ق نبوده، چرا كه نامه صدوق پدر در اين سال به ولي امر(عج) نگاشته شده است.
بنابراين تولد شيخ صدوق در سال ۳۰۶ يا ۳۰۷ هـ.ق اتفاق افتاده است. شيخ دوران طفوليت و نوجواني خويش را در قم و در محضر پدر گذرانيد. صدوق پدر در سال ۳۲۹ هـ.ق يعني سالي كه به« تناثر نجوم » (فرو ريختن ستارگان) معروف شد درگذشت، در اين سال محدث بزرگ، محمدبن يعقوب كليني رازي و نيز علي بن محمد سمري، چهارمين و آخرين نائب خاص امام زمان(عج) در غيبت صغري وفات يافتند. با آن كه پدر شيخ از راه تجارت و خريد و فروش در بازار قم روزگار مي گذرانيد، اما شيخ به راه پدر نرفت و تدريس و تعليم را پيشه خويش نمود. شيخ در ماه رجب سال ۳۹۹ به طلب و جست وجوي حديث از قم خارج شد و به سفرهاي متعدد پرداخت.
آغاز سفرهاي شيخ با روي كار آمدن اولين دولت شيعي مستقل در ايران، يعني دولت آل بويه همراه بود.
عماد الدوله در دوران زعامت خويش اقداماتي را انجام داد كه از جمله مهم ترين آنها مي توان به رواج مذهب شيعه اشاره كرد. عصر آل بويه را عصر احياي مجدد تشيع ناميده اند. در اين عصر از يك طرف به دليل ضعف خلفاي عباسي و از طرف ديگر به علت روي كار آمدن چهار دولت شيعي (فاطميان در مصر- آل بويه در ايران و عراق- حمدانيان در سوريه- زيدي ها دريمن) و از جانب ديگر ظهور عالمان بزرگ شيعي همچون، كليني، صدوق پدر و پسر و شيخ مفيد، تفكر شيعي گسترش قابل ملاحظه اي يافت.
امراي آل بويه هم خويش اهل فضل و دانش بودند و هم ديگران را به كسب علوم تشويق مي كردند. عضدالدوله ديلمي كه خود يكي از مقتدرترين امراي آل بويه است در شمار شعراي چيره دست عرب است.
ابوالفضل بن عميد، وزير كاردان و لايق ركن الدوله در شعر، ادب، تفسير، قرآن، نحو، عروض، اشتقاق و لغت سرآمد دوران خود بود.
صاحب بن عباد شاگرد ابن عميد كه پس از استاد به منصب وزارت آل بويه منصوب شد نيز از علماي برجسته زمان و آشنا به علوم مختلف اسلامي بود تا جايي كه علامه مجلسي در شأن او مي گويد: «او داناترين فقهاء متقدم و متأخر ماست و هرچه از فضل و دانش او گفته شود، بالاتر از آن است.»
صاحب همان كسي است كه شيخ صدوق براي او احترام فوق العاده اي قائل بود و كتاب «عيون اخبارالرضا(ع)» را به نام او نوشت و به كتابخانه اش تقديم كرد.
چنانچه اشاره شد شيخ در رجب سال ۳۳۹ به استماع حديث از قم خارج شد و در رجب سال ۳۴۷ هـ.ق و در پي دعوت امير ركن الدوله وارد ري گرديد. عامه مردم براي اخذ احكام و دانش پژوهان براي اخذ علوم و معارف گرداگرد او حلق زدند، او خود نيز از دانشمندان آن سامان بهره مند شد. يكي از اقدامات شيخ صدوق در ري تشكيل جلسات مناظره بود كه در حضور سلطان ركن الدوله و عامه مردم منعقد مي گرديد. ذكر يكي از مناظرات كوتاه شيخ صدوق كه خود وي آن را در كتاب «كمال الدين» آورده است، خالي از لطف نيست: روزي يكي از ملحدين و مخالفين در مجلس اميرسعيد ركن الدوله خطاب به من چنين گفت:« امام زمان شما مي بايست هم اكنون ظهور مي كرد، زيرا چيزي نمانده كه اهل روم بر مسلمانان غلبه كنند.» من به او پاسخ دادم: تعداد كفار در زمان پيامبر(ص) بيش از امروز بود ولي پيامبر به مدت ۴۰سال دعوت خود را پنهان كرد و به امر خداوند، امر خود را كتمان نمود.پس از آن رسالت خود را تازه آن هم به افراد مورد اعتمادش آشكار كرد. سپس نوبت به شعب ابي طالب و سه سال حضور مسلمانان در آن رسيد. حال اگر كسي بگويد، چرا در اين سالها پيامبر(ص) قيام نكرد در حاليكه مشركين بر مسلمانان غلبه داشتند و مسلمانان در حال نابودي بودند؟ پاسخ اين است كه پيامبر(ص) به اذن خدا از مكه خارج شد و به شعب ابي طالب رفت، اگر غايب شد به اذن خدا غايب شد و هنگامي كه ظهور كرده به اذن خدا ظهور كرد... امر امامت نيز همينطور است؛ هرگاه خداوند به امام اذن دهد او ظهور خواهد كرد. دليل ديگر اينكه قدرت خداوند متعال بر نابودي كفار با قدرت امام قابل مقايسه نيست، يعني اگر قرار باشد كفار نابود شوند، خداوند بر اين امر قادر است و نيازي به وجود امام نيست. حال اگر كسي بپرسد: چرا خداوند به كفار و مشركين اينقدر مهلت مي دهد تا هرچه مي خواهند كفران نعمت كنند و شرك بورزند؟ جواب مي دهيم: خداوند از فوت وقت و از دست رفتن فرصت نمي ترسد تا در عذاب آنها عجله به خرج دهد و نيز به مخلوق نمي رسد در كار او چون و چرا كنند. مسئله غيبت و ظهور امام زمان(عج) نيز اينگونه است. زيرا خدا او را غايب گردانيده و ما نمي توانيم در كارهاي خدايي اعتراض و ايراد كنيم. آن مرد مخالف گفت: من به امامي كه او را نبينم ايمان نمي آورم و مادامي كه او را مشاهده نكنم، اين دلايل مرا قانع نخواهد كرد. پاسخ دادم پس تو بايد خدا را هم قبول نداشته باشي، چون او را نمي بيني و بايد به پيامبر(ص) هم معتقد نباشي، چون او را هم نديده اي. در اينجا مرد مخالف رو كرد به امير ركن الدوله و گفت: ايهاالامير، آيا دانستي اين شيخ چه مي گويد؟ او مي گويد: امام زمان به اين دليل غايب است و ديده نمي شود، چون خداوند متعال غايب است و ديده نمي شود. امير ركن الدوله جواب داد: اي مرد تو كلام شيخ را تحريف كردي و سخني را كه او نگفته بود به او نسبت دادي.
شيخ تشنه استماع حديث بود و چون به دياري مسافرت مي كرد و احاديث آن ديار از زبان علما مي شنيد، رهسپار دياري ديگري مي گرديد.
در استرآباد از ابوالحسن محمدبن قاسم مفسر تفسير امام عسگري(ع) حديث شنيد. در نيشابور، در مرو، در سرخس و سمرقند و بلخ به محضر محدثين شتافت و با آنكه خود در اوج قله علم حديث قرار داشت با كمال تواضع به استماع حديث مي پرداخت. در سال ۳۶۸هـ.ق به آنجا سفر كرد از ابونصر محمدبن حسن كرخي و ابوالحسن محمدبن عمر و بصري حديث شنيد و در مدت اقامت در اين سرزمين با شريف،  ابوعبدالله، محمدبن الحسن، معروف به نعمت ملاقات كرد. نعمت از بيشتر كتب و مصنفات صدوق اطلاع يافت و از آنها نسخه برداشت و ۲۴۵ كتاب از آن مصنفات را از او روايت كرد. در اين ملاقات ها شريف از شيخ خواست تا همانند كتاب« من لايحضره الطيب » زكرياي رازي(۳۶۴هـ.ق) كه خودآموز طب است، كتابي در حلال و حرام و شرائع و احكام بنگارد. شيخ درخواست وي را اجابت كرد« و من لايحضره الفقيه »را كه خودآموز فقه است نگاشت.
خودآموز فقه يا « آنكه او را فقيه در دسترس نيست » پس از« كافي » مهمترين و معتبرترين كتاب حديثي و روايي شيعه است. در من لايحضره الفقيه، ۵۹۸۸ روايت در ۶۶۶ باب آمده است كه از آن ميان ۳۹۴۳روايت داراي سند و ۲۰۵۵روايت فاقد سند است.
شيخ البته در اين كتاب تنها به ذكر رواياتي مي پردازد كه مطابق با فتواي فقهي او بوده است. «من بنا ندارم طبق عادات مصنفان، تمام روايات را بياورم، بلكه تنها رواياتي را ذكر مي كنم كه طبق فتواي من است و آن را صحيح مي دانم.»
البته چنانچه ذكر آن رفت كتابهاي شيخ گستره بسيار وسيعي از علوم اسلامي را شامل مي شود؛ در فقه كتاب نفيس «المقنع» كه پس از او شاگردش شيخ مفيد نظرات خويش را بر حاشيه آن نگاشت و اسم آنرا «المقنعه» نهاد، در فلسفه و حكمت احكام و علت تشريع آنها «علل الشرايع» ، در مسائل اجتماعي و وظايف عملي مسلمانان «دعائم الاسلام في معرفه الحلال و الحرام» در كلام و اصول عقيدتي كتاب بسيار ارزشمند «التوحيد» ، در اثبات امامت و ولايت معصومان «اثبات الوصيه» و در تاريخ «عيون اخبارالرضا» .
شيخ حتي در ادبيات هم كتاب ارزشمند «كتاب الشعر- تفسير قصيده في اهل البيت(ع)» را از خود به يادگار گذارده است. كاملترين و مستدلترين كتاب درباره اثبات وجود صحت حق امام زمان(عج) و دليل غيبت و شرايط ظهور آن حضرت را مي توان در مجموعه آثار شيخ صدوق يافت؛ «كمال الدين و تمام النعمه» . آثاري كه از شيخ صدوق تاكنون به چاپ رسيده است فراتر از دويست عنوان است كه برخي از آنها از دهها مجلد افزون است. برخي از تذكره نويسان كتب او را بالغ بر سيصد عنوان دانسته اند.
شيخ به لحاظ دوره شناسي فقهي به دوره دوم كه عصر محدثان نام گرفته است تعلق دارد. اين دوره از حدود غيبت كبري در سال ۳۲۹ هـ.ق تا نيمه اول قرن پنجم را دربرمي گيرد. فقهاي اين دوره در اين روزگار و در دو شهر قم و ري مي زيسته اند. در اين دوره مهمترين منابع حديثي شيعه تاليف شده است. مانند: «كافي» ، «من لايحضره الفقيه» ، «استبصار» و «تهذيب» . در اين دوره براي اولين بار كتب فقهي فتوايي تاليف گرديد. اين كتب را مي توان به چند دسته تقسيم كرد: الف- كتبي كه در پاسخ به سؤالاتي كه از نواحي مختلف مي شده است تاليف گرديده مانند: جوابات مسائل بصريات، جوابات مسائل قزوينيات، جوابات مسائل كوفيات و... كه همگي به دست شيخ صدوق پديد آمده  اند.
ب _ كتبي كه در پاسخ به شخص خاصي حال به درخواست او يا بدون درخواست او نگاشته شده است. مانند: الرساله الاولي كه شيخ صدوق در پاسخ به درخواست ابومحمد فارسي درباره ماه رمضان نوشته است.
ج _ دسته ديگر كتبي است كه در قسمتي از فقه يا در تمامي ابواب آن نگاشته شده است: مانند: المقنع شيخ صدوق و المقنعه شيخ مفيد.
امتياز ديگر اين دوره را وجود دانشمندان بسيار بزرگ و معروف بويژه در علم حديث دانسته اند؛ دانشمنداني كه با نگاشتن كتب مهم حديث، علماي پس از خود را تا ابد رهين منت خود ساختند. در رأس اين دانشمندان شيخ صدوق ۳۸۱ هـ.ق قرار دارد.

خشت اول فلسفه به زبان ديگر(۳)
كودكي و فيلسوفي
004458.jpg
سياوش جمادي
مذاهب فلسفي چه بسا در اثر دورافتادگي از اصل خود صرفاً به چيزي چون خانه، مأمن و لنگرگاهي براي آرامش كاذب  ما دگر شده باشند. شيوه رفتار و زندگي بي دغدغه و سر به فرمان بر وفاق سنت هاي بي چون و چرا و جزمي چه بسا ديده ها و اذهان را چنان سفت و سخت تخته بند و در زنجير كند كه ديگر حتي نتوان از تهديد آرامش شكننده نيز سخن گفت. به بياني ديگر در بزرگسالي ما ديگر خود در پي پاسخ به مجهولات برنمي آييم بل پاسخ هاي حاضر و آماده اي را كه همگان از نياكان خود به ارث برده اند، مي پذيريم. كودك مي پرسد جهان از كجا به وجود آمده؟ قبل از آغاز جهان چه چيزي وجود داشته؟ و پدر هر پاسخي را با عبارت «خب!  معلوم است ديگر...» آغاز مي كند. كودك گاه در ميان پاسخ پدر پرسشي ديگر مطرح مي كند. پدر گمان مي برد كه پرسش براي كودك جدي نيست ورنه صبر مي كرد تا پاسخ تمام شود؛ بي خبر كه آنچه به نزد كودك جدي نيست، پاسخ پدر است نه پرسش خودش. در حقيقت او به اينگونه سرسري پاسخ گفتن به پرسشي كه آن همه براي او جدي است، اعتماد نمي كند و هم از اين روي ميان حرف پدر مي دود. كودكاني كه حساسيت فوق العاده اي دارند، سرانجام به تفاوت جهان خود و جهان والدين پي مي برند و ترجيح مي دهند در خود فرو روند و پاسخ ها را در جايي ديگر جست وجو كنند و سرانجام افراد مستثنا و نابغه اي از ميان  آنها باليدن مي گيرد كه حتي در بزرگسالي نيز خود را با معلومات و پاسخ هاي جزمي و جمعي اقناع نمي كند، در خانه هاي پيش ساخته قرار و آرام نمي گيرند و سرانجام موجوداتي ناآرام ومخل آرامش جمع مي گردند. آنها فيلسوف مي شوند. يادداشت هاي خصوصي و خود زندگينامه بسياري از آزادانديشان بزرگ بر اين تداوم صرافت طبع كودكي گواهي مي دهد. نيچه در «اينك انسان» (Ecce Homo) مي نويسد: «من همواره از خلايق رنج برده ام. من از ۷سالگي مي دانستم كه هرگز كلامي انساني به گوشم نخواهد رفت» . كافكا در يادداشت هاي روزانه خود جاي جاي ما را با حساسيت هاي عميق دوران كودكي خود آشنا مي كند. البته به هيچ وجه بر آن نيستيم تا اين قضيه را به يك اصل كلي تبديل كنيم، چه با فيلسوفاني كه فلسفه ورزي آنها تداوم پرسش هاي دوران كودكي شان نبوده است؛ اما در هر حال فلسفه از گونه اي بازگشت به خلوص و آزادگي ذهني و روحي كه كودك را همواره مظهر آن گرفته اند؛ آغاز مي شود. آغاز فلسفه ورزي همواره نوعي از نو آغاز بودن است. ويليام وردز ورث شاعر رمانتيك انگليسي در يكي از بهترين غزلواره هاي خود كودك را پدر انسان مي نامد. او آرزو مي كند كه تا دم مرگ بهجت و بالندگي روحي كودكي را به وقت ديدن رنگين كمان حفظ كند و با همين احساس كه آن را زهد طبيعي (natural Piety) مي نامد، بميرد.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |