پنجشنبه ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۵ - - ۳۹۸۸
گپي با بهزاد بهزادپور، كارگردان برنامه و آئينه چنين گفت
برنامه اي درخور ابر مردان
007161.jpg
محسن مظاهري
مديـريت يـك بـرنامه زنـده در ايـن سطح و حجم، آن هم در برابر ديدگان چندهزار نفر تماشاچي، البته جسارتي مي خواهد كه كمتر كسي آن را داراست. برنامه زنده مثل ساخت فيلم نيست كه اگر خراب شد، فرصت تكرار باشد. برنامه زنده اقتضائات خاص خود را دارد. كوچكترين ناهماهنگي كافيست تا همه رشته ها پنبه شود. اين ناهماهنگي از كمي دير روشن شدن يك پروژكتور مي تواند باشد، تا رم كردن اسبهاي چموش، و نيز تپق زدن راوي يا آماده نشدن صحنه. بهزاد بهزادپور، البته معتقد است كه خود در گذر تجربه اندوزي ساليان دراز به اين گويش رسيده است. گويشي كه البته نمونه هاي آن ور آبي و به مراتب عظيم تر و پرخرج ترش را بسيار سراغ داريم. اما در داخل، نهايتا مجبوريم به چند نمونه كه تازه بيشترشان هم دستپخت همين آقاي بهزادپور محسوب مي شوند، بسنده كنيم. برنامه هايي چون شب آفتابي تهران 84 و آبي آسموني اصفهان 82. خودش معتقد است كه بيشتر، فقر فرهنگي سبب شده كه او تنها سالك اين وادي باشد. اين سخن از سر تواضع باشد يا واقعيت، در هر حال گويا ديگر سينماگران ما هنوز آنقدر جسارت و قدرت ريسك پيدا نكرده اند كه بازار را رقابتي كنند. شايد به اعتبار آنكه سري كه درد نمي كند را دستمال نمي بندند. با اين حساب روشن است كه كار مقايسه و ارزيابي چقدر دشوار است. كارگردان خداحافظ رفيق درباره مسائل و مقولات فرهنگي كشور، البته حرفهاي بسياري دارد؛ حرفهايي كه او مي تواند بزند؛ ولي ما نمي توانيم چاپ كنيم!
* به عنوان اولين سؤال فكر مي كنيد كه برنامه و آئينه چنين گفت چيست و چه مي خواهد بگويد؟
- اين برنامه را مي توان يك روايت تاريخي دانست. منتها روايتي كه نه صرفا يك نمايش تلويزيوني است و نه تاريخ گويي. بلكه با يك صورت، پوسته و ادبيات جذاب و جديد، مي خواهد يكسري چيزهايي را بگويد كه شايد آدمهاي اين دوره و زمان، چندان حال و حوصله شنيدنش را نداشته باشند. حرفهايي كليدي و مهم كه در عين حال، يادآوري و تذكرشان ضروري است. سعي ما اين بوده كه آن حرفها و مباحث را با يك گويش امروزي بيان كنيم. تا جوان و نوجوان ما، بفهمد كه يك سيري در زندگي بشر بوده است. سير تقابل دو جريان توحيد و بت پرستي.
حرف كلي و اصلي برنامه اين است كه اساساً گرايش بشر به خير و شر، يا انسان و خدا و تقابل بين اين دو گرايش چرا رخ مي دهد. اينكه چرا بايد بين آدميان، هميشه تقابل و جنگ رخ دهد و چرا آنها كنار هم نمي نشينند تا با صلح و صفا زندگي كنند. قصد ما اين است كه پاسخ اين سؤال را پيدا كنيم و تعريف كنيم كه اينجا دو جبهه وجود دارد و تو بايد انتخاب كني كه يا در اين جبهه هستي يا در آن، حال آنكه سوابق و نتايج اعضاي هر كدام از اين جبهه ها مشخص است. مي خواهيم بگوييم يك چنين دعوايي وجود دارد. حالا اسمش را هر چه مي شود گذاشت. مي شود گفت تقابل خداپرستي و بت پرستي. در مقابل خداپرستان، كساني هستند كه در ذيل بت پرستي، هواپرستي مي كنند. به خودشان اجازه انجام هر عملي را مي دهند. بنابراين اين انسان پرستي و هواي نفس پرستي در مقابل خداپرستي قرار مي گيرد. نقطه آغاز اين جريان، ماجراي هابيل و قابيل است. از آنجاست كه اين تقابل، شكل مي گيرد و در طول تاريخ استمرار مي يابد. مي آيد تا عصر شيخ الانبيا حضرت ابراهيم (ع). يعني اولين اسطوره اي كه با نماد خردكردن بتها، اعلان جنگ كرد. در امتداد او انبياي ديگر هم آمدند. حضرت موسي(ع) و عيسي(ع) و ديگران. تا سرانجام سردار همه انبيا پيغمبر اكرم(ص) مبعوث مي شود و نداي توحيد سر مي دهد. پس از پيامبر هم باز اين جريان دوگانه استمرار دارد تا مي رسيم به انقلاب خودمان كه آن هم يك نوع بت پرستي بود. چرا كه در ذيل شاه، همه هواي نفس خودشان را پنهان كرده بودند. اما مردي به نام روح الله خميني آمد و گفت كه بايد موحد بود و به جاي نفس، خدا را محور دانست. يعني همان آموزه انبيا را بيان كرد. در ادامه به آخرالزمان مي رسيم كه عصر تباهي است و هواي نفس بر جسم و جان بشر چنبرزده است. تنها راه نجات هم، ظهور حضرت صاحب الامر(عج) است. اين سير كلي برنامه است و هدف، چنانچه گفتم، يادآوري و تبيين آن جريان تقابل دوگانه است. منتها با يك گويش جديد و امروزي. حالا اينكه اين گويش چقدر توانسته است تاثيرگذار باشد را بايد در طول زمان ديد. البته من خيلي خوشبينم.
007164.jpg
* همانطور كه مي دانيد اين قبيل برنامه ها در اين سطح و گستردگي، عموماً منتقداني هم دارند. منتقداني جدي كه فرياد اعتراضشان را با ابزارهاي مختلفي كه در اختيار دارند، به گوش همه مي رسانند. از جمله مواردي كه در اين انتقادات، بر آن تكيه مي شود مانور دادن روي هزينه هاي برگزاري و اجراي اين برنامه هاست. يعني مسئله اي كه از آن به اسراف كاري و اتلاف بيت المال تعبير مي كنند. در مورد برنامه و آئينه چنين گفت هم مي شنويم كه اين انتقادات دوباره مطرح مي شوند. پاسخ شما چيست؟
- اين برمي گردد به سايز و كليشه اي كه براي كارهاي فرهنگي رايج است؛ كه عموما سايز و كليشه اي اقتصادي و كمي است. در حاليكه اصلا چه كسي گفته براي يك كار فرهنگي كه قرار است نسلي در آن ساخته شود، بايد وجب ما مثل صادرات گندم باشد؟ چطور براي گندم و براي روياندن دانه، سوبسيد بايد داده شود؛ اما براي كار فرهنگي و روياندن انسان، نه؟ اين سخن تنها ناظر به مسئولين نيست؛ يك تفكر قالبي در عموم مردم ماست. و البته نگرش مردم هم متاثر از نحوه عمل مسئولين است كه شكل مي گيرد. در رابطه با يكسري تاثيرگذاري هاي فرهنگي گاهي بايد خرجهاي سنگين كرد. در اين ميان، يك عده متحجر كه خود را به ناحق متولي دين و انقلاب مي دانند و فهمشان از نوك دماغشان فراتر نمي رود هم به اين نگرش غلط دامن مي زنند.
* پس شما معتقديد كه پرهزينه بودن، اصولا لازمه چنين برنامه هايي است؟
- بله، اين گويش، ابزارش ساده نيست. بيلبورد و پوستر نيست. الزاما پرهزينه است. فرض بفرماييد من مي خواهم صحنه اي از جنگ را براي تماشاچي نمايش دهم. اولا لازم است كه من فضا را مانند شب تاريك كنم. چون اگر تاريك نكنم، ديگر تمركز حواس تماشاچي به صحنه نخواهد بود. در اين تاريكي، طبيعتا من بايد نورپردازيي بكنم كه تماشاچي بتواند صحنه را ببيند. بايد نور و صداي استفاده كنم كه صحنه را هر چه بيشتر به واقعيت نزديك سازد. اين يعني اينكه بايد لااقل سي چهل پروژكتور خرج صحنه سازي بشود. زيرا اين كار، تئاتر نيست كه بازيگران تنها ديالوگ بگويند. سينما هم نيست كه باورپذير نباشد و تنها فيلم باشد. بلكه بازسازي واقعيت است، در تركيبي از واقعيت و صحنه سازي، بنابراين لاجرم ابزار، ابزار پرخرجي است.
* با قبول اين پيش فرض و اينكه در اجراي چنين برنامه هايي جاي تنگدستي نيست، اما آيا مصداقاً در اين برنامه، گشاده دستي نشده است؟
- نه. ما با حداقل بودجه وارد اين قصه شديم. ما براي ساخت كوههاي صحنه، به جاي خريد برزنت، رفته ايم پارچه هاي مندرس و قديمي را از انبار شهرداري برداشته ايم، آنها را به هم دوخته ايم و بعد روي آن رنگ كم خرج و پلاستيكي زده ايم. كه با اولين بارش باران شسته شدند و دوباره رنگ زديم. در حاليكه عقل حكم مي كرد از همان آغاز، براي مواد مرغوب و با كيفيت كه گرانتر بودند هزينه مي كرديم. اما ما به خاطر وجود منتقديني كه معتقدند با خرج كم هم مي توان و بايد كار عظيم كرد، اين كار را كرديم.
* خب ممكن است عده اي بگويند حال كه بازسازي واقعيت اين قدر هزينه بر است، اساساً چه اصراري به بازسازي در همان مقياس واقعي است؟ و آيا اجراي آن در مقياس كوچكتر كافي نيست؟
007167.jpg
- تشخيص لازم بودن يا نبودن بازسازي واقعيت در مقياس واقعي، نه در صلاحيت من است و نه منتقدان. بلكه با مخاطب است. اينجا اثرگذاري برمخاطب است كه تعيين كننده است. درست مثل مخارج گزافي است كه سازمان تبليغات اسلامي، براي فرض كنيد دهه محرم، هزينه مي كند و بايد هم بكند. چرا كه براي تبليغ و تاثيرگذاري بر مردم، هر چقدر هم خرج شود، باز هم كم است. كسي آنجا نمي گويد كه خرج كردن، اسراف است. اما سؤال اينجاست كه آيا اين هزينه كردن، فقط در قالب منبر و خطابه موجه است يا مي تواند به علاوه در نور و صدا و گريمي كه در خدمت آن منبر قرار مي گيرند و پامنبري روحانيت مي شوند براي تبليغ همانها كه او مي گويد با زباني ديگر هم موجه باشد؟ ما در حقيقت اين كار را مي كنيم. مگر غير از اين است كه ما داريم با اين قبيل برنامه ها، پيامبر را، ابراهيم را، امام خميني را و شهدا را ترويج مي كنيم؟ چطور هزينه كردن براي اين محتوا، اگر در قالبهاي ديگر بيايد، مجاز است؛ اما تا رنگ و لعاب قالب عوض مي شود، مشكل پيش مي آيد؟ مسئله اينجاست كه برخي افراد هنوز به ديدن و تجربه قالبهاي ديگر عادت نكرده اند. البته اين مشكل آنهاست. وگرنه 90درصد جوانان ايران، اين قالب را منتها با محتوايي ديگر، بارها ديده اند و برايشان آشناست. اين نسل سلايق و ذايقه متفاوتي يافته است. نسلي است كه مسئله دارد؛ نياز دارد و اصلا هم حاضر به كوتاه آمدن از حق خودش نيست. بايد همه اين واقعيت را بپذيريم كه امروز و براي اين مخاطب ديگر نمي شود با چهار تا پوستر و بيلبورد و دسته گل و گروه تواشيح، قصه را تمام كرد. اين نگرش كليشه اي و قديمي بايد اصلاح شود. ما هنوز عادت داريم كه حسين خرازي مان را فقط با يك بيلبورد نشان دهيم. درست مثل وقتي كه مي خواهيم فلان فرش را تبليغ كنيم. و تازه نه آن زيبايي و تعدد تبليغات فرش هم. من به اين نگرش قايل نيستم. چرا كه معتقدم براي ابرمردان بايد ابربرنامه هم درست كرد. برنامه اي كه در سايز آنها باشد. كوته بيني برخي منتقدان، ارتفاع نگاه من را كوتاه نمي كند. اين راهم بگويم بايد حواسمان باشد كه در اين عرصه تنها و بي رقيب نيستيم. اينطور نيست كه ما در يك قرنطينه باشيم و تنها بازيگران صحنه محسوب شويم. نه ما رقباي گردن كلفتي در عرصه فرهنگي داريم. رقبايي كه تفكرشان، جوانان ما را به بدبختي مي كشاند. احساس من اينست كه اين رقبا، با يك ادبيات و ماده و زباني دارند حرف مي زنند كه شوخي بردار نيست. خيلي از مديران و منتقدان فرهنگي بدون در نظر گرفتن اين مقوله است كه حركتها و برنامه هاي فرهنگي را ارزيابي مي كنند. اما در تمامي كشورهايي كه با مقوله فرهنگ، هوشمندانه برخورد مي شود مرفه ترين وزارتخانه ها، وزارت آموزش و پرورش است. چون مي دانند كه به اين مقوله بايد سوبسيد بدهند تا در درازمدت پاسخ دهد. اصلا اقتصادي با آن برخورد نمي كنند. معتقدند كه اينجا فقط بايد هزينه كرد تا بتوان در عرض مثلا بيست سال ديگر به نتيجه مطلوب رسيد. آنها وجب هايشان بيست سال - سي سال است. اما ما وجب مان به اندازه دو سال يك وزير است. بدون آنكه در يك چشم انداز كلان عمل كنيم. اگر همين روال ادامه يابد، من فكر نمي كنم كه بشود به جاي مطلوبي رسيد. مگر آنكه اين نگرش تغيير يابد. ما اول بايد جامع المقدمات فرهنگي را طي كنيم. نظرات و مباني دين را در اين زمينه تبيين كنيم و بدانيم كه كارهاي عجولانه، با ماهيت فرهنگ  سازگار نيست.
* فكر مي كنيد علت پيدايش و رواج اين نگرش در مقولات فرهنگي چيست؟
- مشكل اصلي اينست كه ما در مقوله فرهنگ سازي، يك شاخص و معيار سنجش معتبر نداريم. گمان ما اينست كه فرهنگ سازي مثل پخت غذا با ماكروويو است. يعني مي شود تايم كوتاهي به آن داد و منتظر نتيجه نشست. اصلا به درمان و تغيير هم جرقه اي معتقديم و منتظر جواب فوري هستيم. اين غلط است. اين نوع برخورد به معناي آن است كه اساساً تحرك فرهنگي فهميده نشده است و به اين توجه نمي شود كه مقولات فرهنگي در يك فرايند درازمدت جواب مي دهند. درست مثل آموزش و پرورش. نوع اندازه گيري كه در مسائل فرهنگي در كشور رايج است، غلط است.
* آقاي بهزادپور! شما گفتيد كه هدفتان از اين برنامه، بيان يكسري حرفهاي كليدي است به زبان و گويشي كه مورد پسند و متناسب اقتضائات و ذايقه و سلايق مخاطب جوان و نوجوان امروز جامعه باشد. اين در حالي است كه گويا چندان تلاشي براي استفاده از عناصر نمادين در برنامه نشده است. در آيتمهاي نمايشي، همه چيز واقعي است و تنها نمونه هاي استفاده از تخيل، زنجيره هاي برپاي مردم در آيتم حضرت ابراهيم (ع) و ابرهاي حاصل از پنبه هاي زده شده در آيتم ميدان نقش جهان است. فكر نمي كنيد حضور اين حجم از عناصر واقعي در برنامه، به رساندن آن پيام اصلي لطمه خواهد زد و به برنامه، برچسب كليشه اي و شعاري بودن خواهد خورد؟ آيا نمي شد از عناصر نمادين و سوررئال بيشتري استفاده مي كرديد؟
- چرا مي شد. ولي بنده در همين حد بيان مستقيم، شعاري و واقعي هم كه اسب امام زمان(ع) يا جماران را نشان مي دهيم، هم متهم هستم. من با مخاطب تا آنجا مي توانم پيش روم كه اين جوسازي ها اجازه دهد. زيرا معتقدم كه هنرمند بايد تمامي شرايط اجراي يك كار را چه از لحاظ فرهنگي و چه اجتماعي در نظر بگيرد. به عبارت ديگر من مجبورم كه بسيار واضح و شفاف حرف بزنم. حتي اگر متهم شوم به اينكه بيانم شعاري است. اما حاضرم به اين اتهام تن دهم تا اين شيوه ادامه يابد و مردم بتوانند آن را تجربه كنند.
* اگر موافقيد هم درباره آيتم پاياني برنامه كه به آخرالزمان و ظهور اختصاص دارد صحبت كنيم. در اين آيتم، ارابه هايي را مي بينيم كه از چند سو، به سمت كوه نور و غار حرا (به عنوان نماد جهان اسلام)  حمله مي برند. ارابه هايي كه سربازان مسلح آنها را همراهي مي كنند و روي هر كدام، يك بت بزرگ و يك ديش ماهواره قرار داده شده است. به عبارت ديگر شما براي نشان دادن ابزار هجمه دشمنان به اسلام، از ديش ماهواره استفاده كرده ايد. فكر نمي كنيد اين نوع نگرش به ماهواره، با ديدگاهي كه مبناي اين برنامه و نمونه هاي مشابه محسوب مي شود و قايل به بهره گيري از ابزار روز براي بيان محتواي ديني است، تناقض دارد؟
007170.jpg
- ببينيد به هر حال ما بايد با يكسري المانها با مخاطب حرف بزنيم. مثالي مي زنم؛ در دوران شاه، نگرش هنرمندان به تلويزيون، مانند امروز نبود كما آنكه در فيلم مغولها ي كيمياوي، از پشت تپه عده اي مغول در حال حمله، آنتن هاي تلويزيون را در دست گرفته اند. آيا معناي اين حركت آن است كه تلويزيون ابزار دشمن است؟نه. مي خواهد بگويد امروز با استفاده از آنتن هاي تلويزيوني است كه به ما حمله مي كنند. باور عمومي رايج در جامعه آن روز هم چنين برداشتي را مي پذيرفت. امروز هم در بين اذهان عموم، به خاطر ذائقه و نوع شكل گيري ذائقه مردم و اطلاع رساني به آنها، ديش ماهواره عمدتا سمبل هجوم فرهنگي آن قدرتمنداني محسوب مي شود كه بيشتر از ما قدرت ماهواره را در اختيار دارند. درست مانند تلويزيون و فيلم مغولها. استفاده ما هم از ديش ماهواره در آيتم آخرالزمان، به خاص رساندن اين پيام است كه اساساً جنگ امروز ما، جنگ رسانه اي و فرهنگي است.
* اگر منظور، جنگ رسانه اي و فرهنگي است، پس چرا در نمايش، از اسلحه هاي نظامي بهره گرفته شده و با انفجار و شليك گلوله، جنگ نشان داده شده است؟
- اين هم يك استفاده نمادين است. به خاطر آنكه من نمي توانم عده اي را در حال فساد كردن روي صحنه نشان دهم. نمايش نتايج تخريبهاي فرهنگي و نوع حمله هم برايم مقدور نيست. چرا كه در آن صورت بايد فيلمهاي ماهواره اي را نشان بدهم. من آمده ام از تلفيق گويش تخريب فيزيكي و ماهواره استفاده كرده ام. خواسته ام بگويم كه اين انفجارها از سمت گاري هايي شليك مي شود كه روي آنها ديش ماهواره است. تا شماي مخاطب فكر نكنيد كه گلوله دشمن، از توپ 106 است؛ بلكه بداني كه از سمت ماهواره است. البته براي نمايش اين مسئله، ابزارهاي ديگري در ذهن ما بود؛ مانند استفاده از نور ليزر. اما پاره اي ملاحظات از جمله پرهزينه بودن آن ابزارها، ما را مجبور به استفاده از گويش هجوم فيزيكي كرد و تا حدود بيانمان را دچار لكنت ساخت. دليل ديگر استفاده از گاريها، اشاره به اين فرمايش امام بود كه فكر نكنيد در غرب خبري است. آنها در عين پيشرفت ماديشان، اتفاقا خيلي هم عقب افتاده هستند. چون قدرت را منحصر در ماده و در اسلحه مي بينند. حال آنكه اينگونه نيست. يكي از القاب حضرت صاحب الامر(ع) منصور بالرعب است. يعني دشمنان وحشت مي كنند از هيبت او. چرا كه آنها نمي توانند قلوب را تسخير كنند. به همين دليل است كه در غرب امروز، مردم رجوع مي كنند به انواع و اقسام عرفانهاي پوچ. نياز درست است. اما راه ارضاي آن را اشتباه گرفته اند.
* آقاي بهزادپور! سؤال بعدي من باز مربوط به همين آيتم پاياني است. عناصر به كار رفته در اين آيتم، براي بيننده، يك فضاي آميخته با رعب و دلهره و تشويش را به وجود مي آورد. صداي شليك پي درپي گلوله، انفجارهاي مهيب، آژير خطر، گريه كودكان و... در كنار موسيقي محزون و نمايش ارابه هاي جنگي و سربازاني كه ماسكهاي ضدشيميايي بر صورت دارند. همه و همه تصويري خشن و سياه را ترسيم مي كنند. چرا شما صرفا به اين بعد از ماجراي آخرالزمان و ظهور موعود پرداخته ايد. چرا عصر ظهور حضرت حجت (ع) را فضايي آكنده از زيبايي و احساس آرامش نشان نداده ايد. و چرا اين آيتم، به جاي آنكه زيباترين و شادترين بخش برنامه باشد، سياه ترين و دلهره آورترين بخش است؟ آيا انتخاب اين نگرش، به خاطر محدوديتهايي بوده است كه احيانا شما در ساخت يك فضاي شاد داشته ايد و يا مثلا جذابيتهايي كه يك فضاي رعب انگيز براي مخاطبان دارد؛ و يا آنكه اساساً نگرش شما به عنوان كارگردان اين برنامه به مقوله ظهور، چنين است؟
- ببينيد چيزي كه ما نمي توانيم در آن شك كنيم و در روايات ما فراوان به آن پرداخت شده است، اين است كه چه دوست داشته باشيم و چه نداشته باشيم، عصري كه حضرت صاحب الامر(ع) تشريف مي آورند، اصلا دنيا در خون شناور است. اين واقعيت است. من كه نمي توانم دوران قبل از ظهور را غيرواقعي ببينم. كافي است شما همين دنياي امروز ما را، وضع فلسطين و عراق و آفريقا و ديگر جاها را ببينيد و يك مخرج مشترك از اين اوضاع بگيريد. من در آيتم ظهور آمده ام با حداقل عناصر، با ناله و صداي گلوله و موسيقي محزون، فضايي را ترسيم كرده ام كه اتفاقا اعصاب تماشاچي خرد شود. كه بفهمد كه قبل از ظهور، همين بساط است. ضمن آنكه تعريف شادي هم قابل مناقشه است. در وجود مبارك حضرت صاحب الامر(ع) هم جمال است، هم جلال. ما بايد به هر دوي اين وجوه توجه كنيم؛ نه اينكه فقط يكي از آنها را انتخاب كنيم. اگر به موسيقي اي كه در اين آيتم و پس از نمايش ظهور حضرت پخش مي شود، توجه كنيد، خواهيد ديد كه هم جمال است و هم جلال. آن ملودي عربي و شاعرانه و در عين حال باصلابت. احساس من اين است كه اگر در اين موسيقي، فقط از عناصر آرام بخش استفاده مي شد، در بيان ماجراي انتظار تحريف صورت گرفته بود.
* گفتيد كه نگرش تان به اين ابزار و گويش تلفيقي، به مثابه ابزار مكملي براي تبليغ دين و مفاهيم ديني است. اين برداشت و فهمتان از دين از كجا نشأت مي گيرد؟ آيا به فهم شخصي تان به عنوان يك مسلمان اكتفا مي كنيد يا آنكه ملزم هستيد با صاحبنظران و متخصصان اين عرصه و مشخصاً روحانيت هم مرتبط باشيد و محتواي ديني برنامه هاتان را مورد ارزيابي و سنجش آنها قرار دهيد؟
- قطعا من تنها به برداشت شخصي ام كه تكيه نمي كنم و ملزم به چك كردن اين محتوا با مراجع ديني هستم. بايد هم اينطور باشد. اصلا مگر نفوس مردم، تخته سياه است كه بشود نوشت و بعد پاك كرد و اصلاح نمود. من اجازه ندارم كه در اين مقولات، از خودم حرف در بياورم و بگويم. ما از اين طرف طالب هستيم. شخصيت هاي اصلي و بزرگان روحانيت هم با رويي باز استقبال مي كنند اما البته از جانب يكسري كساني كه روحاني نيستند، اما خود را قيم روحانيت مي دانند، مورد بي مهري هستيم.
* اصلي ترين منابعتان براي استخراج محتواي ديني برنامه هاتان كدامند؟
- آثار و انديشه امام خميني و استاد شهيد مطهري.

يك شهروند
شهر تماشا
گزارش
جهانشهر
دخل و خرج
نمايشگاه
سلامت
شهر آرا
|  شهر تماشا  |  گزارش  |  جهانشهر  |  دخل و خرج  |  نمايشگاه  |  سلامت  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |