چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۸۵
مردم سالاري عادلانه تر از عدالت است!
005475.jpg
سياوش جمادي
عدالت ازجمله مفاهيمي است كه در طول تاريخ انديشه، معاني گوناگوني به خودگرفته است.هرفيلسوف ، بنابرتعريفي كه ازانسان وجامعه سياسي ايده آل خودارائه مي دهد،تعريف خاصي ازعدالت رامي پذيرد.سياستمداران نيزبر اساس تعريف ويژه خودازعدالت،به پي ريزي جامعه مورد نظرخود مي انديشند.ازاين رو هنوز كه هنوز است ،عدالت دستمايه تأملات فيلسوفانه قرارمي گيردتاروزگارما كه معروف ترين فيلسوف عدالت معاصر،جان راولز،را در خود پرورد .مطلبي كه از پي مي آيد،به بحث نسبت ميان عدالت و دموكراسي مي پردازد.
عدالت يعني چه؟ به عقيده هيتلر عدالت اقتضا مي كرد كه تمام يهوديان جهان محو شوند. به عقيده استالين گورهاي دسته جمعي و حذف فيزيكي بسياري از نخبگان راهي براي تحقق عدالت سوسياليستي بود. به عقيده شاه سلطان حسين عدالت اقتضا مي كرد كه شاه و مالك اصفهان مالك تمام دختران دم بخت اصفهان نيز باشد. به نام عدالت بود كه روبسپير سر دالتون را با گيوتين قطع كرد و به نام عدالت بود كه سر خودش نيز به زير گيوتين رفت. به نام عدالت بود كه ديدرو مي گفت آخرين كشيش را با روده آخرين شاه به دار خواهد آويخت و شايد مغول ها كه سلطان محمد خوارزمشاه سفيران آن ها را گردن زده بود، به نام عدالت در نيشابور هيچ جنبنده اي حتي سگان و گربه ها را زنده نگذاشتند و اسكندر از ظن خودش به نام عدالت پرسپوليس را به آتش كشيد. كساني كه به بينش سياسي _ فلسفي خاصي ايمان دارند، عدالت را در گرو تحقق عملي آن بينش مي دانند و لابد شيطان پرستان نيز عدالت را در پيروزي قدرت شر بر جهان مي دانند و شايد عدالت براي كبوتران نابودي نسل عقاب و براي عقابان نبود كبوتران باشد.
اما عدالت تنها واژه اي نيست كه هركس از ظن خود معنايي بر آن بار كرده است. در كل، سرنوشت همه واژه هايي كه دستورنويسان آن ها را «اسم انتزاعي» يا «معنا» مي خوانند، همين بوده است. انسانيت، انصاف، امنيت، خير، غيرت، شرافت، عظمت، هويت، مصلحت و درصدر همه اين واژه ها حق و حقيقت به اقتضاي ابهام يا فقدان مصداقشان همواره محمل تفاسير گوناگون، خودفريبي، مردم فريبي و حتي تبليغات بوده اند. مي توان همه اين واژه ها را برحسب قرارداد به «ئيت ها» ، اصطلاح كرد. عدالت متاسفانه از رعاياي اين امپراتوري «ئيت» هاست.
از نگاه هر قومي اين ئيت ها يا خيرند يا شر. ستمگري، خفت، خيانت، شرارت، ناجوانمردي و فساد همواره ذيل مقوله شر و عزت، امانت، رحم، جوانمردي، نجابت و عدالت ذيل مقوله خير قرار مي گيرند. وقتي مصداق اين واژه ها گم وگور مي شود، آن ها هنوز پوسته و هاله خير و شر خود را حفظ مي كنند. كافي است به كسي نسبت حماقت، كثافت، شرارت يا خيانت بدهيد تا حالت چهره او چون چهره فردي شود كه شاهد و شنونده كفرگويي شماست. برعكس اگر مكررا شخصي را عدالت خواه، شريف، مردم دوست، غيور، والاتبار و مانند آن ها بنامند، كم كم او را چنان كه گويي ساحتي ماورايي است، خواهند نگريست. ئيت ها صرفا كثيرالتفسير نيستند. ئيت ها وقتي از مصداق تهي شده اند، هنوز تا مدت ها مي توانند نقش بت ها و توتم ها را ايفا كنند. از ئيت ها مي توان نردبان ترقي ساخت. با ئيت ها مي توان سياه را سفيد و سفيد را سياه، فضيلت را رذيلت و رذيلت را فضيلت نمود.
حتي در ميان خلافكاران، دلال ها و كلاهبرداران كاربرد واژه هايي چون مردانگي، حق، خير، عزت، شرف و مانند آن ها رواج دارد. اوباش نيز به صرافت طبع مي دانند كه امكان مغزشويي در واژه هاي مصداق يافته بيش از واژه هايي است كه مصداقشان را مي توان لوث كرد. كافي است به تاثير عبارتي چون «محور شرارت» كمي نظر كنيم تا اين قدرت را گزافه نگيريم.
بي درنگ بايد اضافه كنم كه آنچه مطرح شد، درواقعيت با درجات شدت و ضعف ، كم و بيش جريان دارد و ما تنها از دو نهايت يا دو قطب و به اصطلاح امروزي ها از سقف و كف سخن گفتيم. هيچ گروهي به آساني و يكسويگي فريفته نمي شوند و گروه ها هم همواره يكسويه آماج فريبكاري قرار نمي گيرند. برعكس حتي در جوامعي كه يكسونگري قومي و فرهنگي بر آگاهي و تفكر ارادي غلبه دارد، دموكراسي مي تواند در زمينه و زمانه خاص خودش بهترين شيوه حكومتي باشد كه از خطر ئيت ها جلوگيري مي كند. هرچه مصداق يك «ئيت» مشخص تر و متعين تر باشد، بند گسلي و محمل تراشي نيز كمتر مجال جولان پيدا مي كنند.
دموكراسي را حكومت مردم بر مردم گفته اند، اما كارل پوپر با تاكيداتي كه در اغلب مصاحبه هاي خود نيز تكرارش مي كرد، به اين تعريف غلط كه نقش ئيت ها را ايفا كرده بود، خاتمه داد. حكومت مردم بر مردم هرگز مصداق خارجي نداشته است. مثلا در كشور ما هفتاد ميليون نفر هرگز نمي توانند همگي جزو دولت و حاكميت باشند. دموكراسي همواره «به واسطه» بوده است. مردم مطابق قوانيني اساسي و مدون كسي را از ميان خود وكيل و نماينده همه مي كنند. در حالي كه مردم در اين ميان حق مطلق و مستقيم اند، احقاق و تحقق حقشان به واسطه و مقيد است. اين نخستين گام ممكن براي تحقق دموكراسي است. اما همين «دموكراسي به واسطه» نيز در همه جا و در همه وضع شكلي يكسان و قطعي ندارد. دموكراسي به واسطه نيز به ندرت متحقق شده است.
همان طور كه نيچه تشخيص داده بود، دموكراسي و به قول نيچه «حكومت رمگان» ، نخبگان را بي رحمانه به منزل هفتم تنهايي طرد مي كنند. نيچه نسبت به آنچه خرد جمعي يا روح جمعي يا به بياني ديگر «افكار عمومي» خوانده مي شود، در حد نفرت بدبين بود، ايتاليايي ها برعكس مي گويند: «صداي مردم صداي خداست.» اين كه حق با كدام يك از اين دو نهايت است، گره از مشكلات واقعي باز نمي كند. واقعيت در امكانات تحقق پذير نهفته است، نه در خيالات محال. به علاوه تاريخ گواه بر آن است كه نفي عملي دموكراسي اغلب عوام و خواص را با هم و يك جا به اسارت گرفتار ساخته است. از طرف ديگر حكومت نماينده همه مردم است نه نماينده اقليت نخبگان.
سرانجام بايد گفت كه مثلا درجامعه مفروضي كه كل آحاد آن در مرحله بربريت سير مي كنند، مطلوب ترين حكومت نيز از ديد مردم و از ديدگاه هركس كه به دموكراسي معتقد است، نمي تواند حكومت فيلسوفانشان باشد. اگر قرار است كه حكومت در چنين بربرستاني از آن مردم باشد، پس بايد خود نيز بربر باشد. اما اگر فرض كنيم كه يك عقل كل (مثلا همان هيتلر) با ايمان به حقانيت يكي از ئيت ها، مثلا عدالت ،از طرفي قدرت را به دست گيرد، در آن صورت براي نيل به هدفي كه يك ئيت آرماني و بي مصداق است، ناچار است از وسايلي بهره بگيرد كه ديگر كاربرد ئيت ها را ندارند. چه كسي مي تواند مصداق اصلاح نژاد هيتلري و پاشنه هاي آهنين روسي را انكار كند. اين ها ديگر ئيت نيستند. پس چه هستند؟ به لحاظ دستور زبان و فلسفه اين ها «اسم هاي انضمامي» اند. اما قضيه فقط اين نيست. همين انضماميت منشاء صدور ئيت ها هستند. در آن زماني كه مصداق ئيت ها هنوز بريده و گم و گور نشده است.
يكي از بزرگان اهل تميز گفته است حقيقت براي آشكار شدن به يك چيز نياز دارد؛ اين كه آن را به حال خود بگذارند. مي توانيم اضافه كنيم كه سرنوشت ديكتاتور نيز به همين منوال است. او را به حال خود بگذاريد. خودش خودش را از پا درخواهد آورد.
اگر از مردم بپرسيد كه حق و عدالت چيست، شايد پاسخي نداشته باشند، اما صرف نظر از اين كه آن ها در غايت بربريت يا در نهايت مدنيت باشند، مي توانند برحسب آنچه مي بينند بگويند كه حق و عدالت چه ها نيست. يك كودك طبيعي وقتي مي بيند كه مرد قلدري كودك نحيفي را بي رحمانه به باد كتك گرفته است، حس مي كند كه عملي ناعادلانه رخ مي دهد.
با اين همه ما چندان ساده لوح نيستيم كه مثلا آدم هاي بن لادن را ناديده گرفته باشيم. وقتي از مردم سخن مي گوييم مرادمان خرد و تشخيص جمعي است.هنوز تاريخ شاهد جامعه اي خالي از افراد شرور و ديوانه نبوده است، اما متوسط تشخيص همگاني در مرحله خود در هر حال اگر عدالت مطلق نيز نباشد، نوعي چاره ناچاري براي پيشگيري از آن چيزهايي است كه عقل مشترك آن ها را عدالت نمي داند.
اما آن امكاني كه در رشد دموكراسي بايد فراديد قرار گيرد، خالص سازي روزافزون دموكراسي است. درواقع دموكراسي يك شكل كلي بيش ندارد، اما موانع دموكراسي بي شمارند كه دامنه انتخاب مردم را محدود مي كنند، حذف و قلع و قمع برخي از اشخاص حقيقي و حقوقي به عنوان مثال كاري كه هيتلر در سال ۱۹۳۳ با كمونيست ها و سوسيال دموكرات ها كرد، تنها شماي كلي و دليل راهي براي جستاري در باب موانع و ناخالصي هاي دموكراسي است. دموكراسي نه حكومت مردم است و نه ممكن است كه چنين باشد، تصادفا واژه مردمسالاري كه امروزه در ميان ما رايج شده است، با واقعيت دموكراسي سازگارتر است. دموكراسي سالاري مردم است از طريق نماينده بلافصل آن ها و هر آنچه ميان اين وكيل و موكلانش ميانجي گري كند، مانع و ناخالصي دموكراسي است.

تازه هاي انديشه
005478.jpg
دين در دموكراسي و حقوق بشر
دين در دموكراسي و حقوق بشر،مارسل گشه / ترجمه امير نيك پي،نشر ثالث / چاپ اول بهار ۲۰۰۰،۱۳۸۵ نسخه / ۲۵۰۰ تومان.
مسأله جمهوري در كشور فرانسه، از همان آغاز انقلاب كبير ۱۷۸۹ حل تضادي بود كه انقلاب فرانسه در آن ناكام ماند. اين انقلاب آزادي سياسي، حق انسان ها در وضع نمودن قوانين خود و حق حاكميت در اداره خود را اعلام كرد، اما به نام آزادي سياسي، آزادي ديني را سركوب كرد؛ آزادي عقيده مؤمنان كه هنوز خواهان حقوق الهي اي بودند كه ناديده انگاشته و نفي شده بود. مسأله حجاب و زير پا گذاشتن حق مسلم عقايد ديني فردي كه در بين سال هاي ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۴ جنجال هاي زيادي را در كشور فرانسه و در سطح جهاني ايجاد كرد، و بسياري اين عمل را مغاير با دموكراسي و حقوق بشر مورد ادعاي فرانسويان دانستند، از همين زاويه قابل بررسي است.كتاب «دين در دموكراسي و حقوق بشر» ، از دو بخش تشكيل شده است. عنوان بخش نخست، دين در دموكراسي: سرگذشت لائيسيته نام دارد. اين بخش از يك ديباچه ( با عنوان يك گسست در تاريخ فرانسه) و ۷ فصل تشكيل شده است: فصل اول: مكان و زمان / فصل دوم: دين، حكومت و لائيسيته / فصل سوم: بي طرفي دموكراتيك / فصل چهارم: تقديس جامعه مدني / فصل پنجم: عصر هويت ها / فصل ششم: انقلاب در امر اعتقادي / فصل هفتم: حدود دموكراسي هويت ها. عنوان بخش دوم، حقوق بشر و سياست است.
005481.jpg
سياست و توسعه در جهان سوم
سياست و توسعه در جهان سوم،آدرين لفت ويك / ترجمه عليرضا خسروي و مهدي ميرمحمدي،انتشارات موسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر تهران / چاپ اول ۱۳۸۴ ۲۰۰۰، نسخه / ۲۴۰۰ تومان.
چگونگي دست يابي به توسعه پايدار و ماندگار، جزو دغدغه اصلي دولتمردان كشورهاي جهان سوم است. در اين ميان، يكي از الگوهايي كه بسياري از اين كشورها براي رسيدن به توسعه دنبال كردند، كپي كردن از راه هايي است كه كشورهاي صنعتي پيمودند تا به جايگاهي كه امروزه آن را اختيار كرده اند، دست يابند. اما اين كشورها از يك واقعيت غفلت كرده اند و آن تفاوت فرهنگي، جغرافيايي، اجتماعي و سياسي است كه آنها با ديگر كشورها (خاصه صنعتي) دارند. همچنين نبايد از نقش استعمار، در توسعه يافتگي كشورهاي صنعتي ( خاصه سرمايه داري) غافل بود. در اين ميان مي توان به والرشتاين و استاوريانوس، اشاره كرد
آدرين لفت ويك نيز در كتاب خود، بر خوداتكايي كشورهاي جهان سوم در ايجاد توسعه تأكيد كرده، و هرگونه دخالت بيروني و تحميلي در ايجاد توسعه سياسي و اقتصادي را رد مي كند.
كتاب «سياست و توسعه در جهان سوم» از هشت فصل تشكيل شده است. فصل اول: اولويت سياست در توسعه / فصل دوم: پيشرفت، رشد و مدرنيزاسيون: تاريخچه ايده توسعه / فصل سوم: مفاهيم توسعه / فصل چهارم: دولت هاي غيرتوسعه اي / فصل پنجم: حكومت و توسعه: به حاشيه راندن سياست / فصل ششم: سياست هاي حكومت دموكراتيك در جهان سوم / فصل هفتم: دولت هاي توسعه اي: اولويت سياست در توسعه / فصل هشتم: دموكراسي و دولت توسعه اي: سياست هاي دموكراتيك و توانمندي هاي توسعه اي.

انديشه
اجتماعي
شهرآرا
ورزش
هنر
|   اجتماعي  |  انديشه  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |