سه شنبه ۶ تير ۱۳۸۵
موسيقي
Front Page

نوشته اي در آسيب شناسي آواز ايراني
آخرين آواز
000744.jpg
علي شيرازي
گروه ادب و هنر: مردان هنر و صنعت از ديرباز علاوه بر عرضه هنر خود به مردم و هنر دوستان، تلاش كرده اند هنر خود را با تربيت شاگردان خود، زنده  نگه دارند و اين شاگردان- به نوبه خود- پس از رسيدن به مقام استادي، چنان كرده اند كه استاد مي كرده است. اين چنين بوده كه هنر ماندگار شده و تا به امروز رسيده است.موسيقي و آواز ايراني، اين روزها به شدت از اين نقيصه رنج مي برد و بيم آن مي رود كه پس از فقدان برخي بزرگان صاحب سبك آواز ايراني، عرصه آواز، ديگر بزرگان را به خود نبيند و ميدان به دست متوسط ها بيفتد. نوشته اي كه پيش رو داريد دغدغه اي است از اتفاقي كه- متأسفانه- در حال رخ دادن است.
آواز اصيل ايراني به تبع مجموعه موسيقي ملي ما، سال هاست كه با بحران هاي مختلفي دست و پنجه نرم مي كند، در اين شرايط بايد با واقع نگري ريشه هاي بحران ها را شناخت و در راه رفع آنها قدم برداشت. نگارنده در اين مطلب مي كوشد تا ضمن آسيب شناسي هنر آواز، از نگاهي ديگر جايگاه خواننده نامي استاد محمدرضا شجريان را بررسي كند.
همواره بسياري از رويكردهاي مردم ايران در زمينه هاي مختلف هنري داراي محدوده زماني معين و به قول معروف «تاريخ مصرف» بوده است. بديهي است بيشتر اين رويكردها از شرايط فرهنگي، تاريخي، اجتماعي و حتي سياسي پيروي مي كند. همچنين براي بعضي از اين سليقه هاي متغير مي توان سمت و سو تعيين كرد و آنها را جهت داد. اما بعضي ديگر به كلي از حيطه كنترل افراد خارج است. به همين دليل تركيب رويكردهاي پيش بيني ناپذير و قابل پيش بيني همواره اتفاق هاي غيرمنتظره ديگري را رقم مي زند. مثلاً تا سال ۱۳۵۷ سينماي ايران بيشتر جولانگاه ستاره ها بود؛ اما در يكي دو دهه اول بعد از انقلاب، با حذف ستاره ها نقش كارگردان ها و جاذبه  نام آنها بيشتر شد. در حيطه موسيقي نيز در سال هاي دور با پخش «برنامه گل ها» در راديو، ساز بين المللي ويولون، با شيوه نوازندگي ايراني اش طرفداران زيادي پيدا كرد. مردم حتي نوازندگاني چون بديعي و ياحقي را به اسم مي شناختند. از همين طريق ني استاد كسايي نيز به جايگاه و مرتبتي كه در ميان توده ها شايسته آن بود، رسيد.
در دهه شصت هم ساز سه تار در ادامه تلاش هاي استاد عبادي رونق يافت. سه تار اين بار توسط جلال ذوالفنون و با آلبوم هايي از نوع گل صدبرگ و آتشي در نيستان فراگير شد. چه بسيار جواناني كه در آن دهه و نيمه اول دهه هفتاد اين ساز را بر دوش مي گرفتند و به آموختن و نواختن آن مشغول بودند (البته با آزادي موسيقي پاپ، سه تار جاي خود را به گيتار غربي داد.)آواز ايراني نيز سال هاست با نام شجريان پيوند خورده است. تقريباً از سال ۱۳۵۷ مردم ايران، اين هنر را با نام او مي شناسند. در اين سال ها بسيار ديده شده كه در كوچه و بازار صدايي در حال پخش است و به صرف سنتي بودن آن صدا مردم مي گويند اين شجريان است كه دارد مي خواند؛ حالا صاحب اين صدا مي خواهد خود شجريان باشد يا ناظري و يا حتي سراج! يعني اين كه شجريان، نماد و سمبل موسيقي آوازي ماست. به علاوه او ويژگي هاي- گاه منحصر به فرد- ديگري هم دارد: شجريان از بعضي لحاظ كامل ترين خواننده ايراني در صد سال اخير است. اين موضوع البته به معناي بهترين بودن او در ميان همه خوانندگان ايراني يك قرن گذشته نيست. هر چند كه عده اي- صحيح يا غلط- از او با اين صفت ياد مي برند. اما به دلايلي نمي توان با قاطعيت اين نظر را تأييد كرد.مثلاً اين كه سال هايي در حدود يك چهارم از اين يكصد سال، او واقعاً بي رقيب بوده است؛ چرا كه در سال ۱۳۵۷ تمامي خوانندگان پيشكسوت و هم دوره شجريان به يك باره سكوت كرده و كنار رفتند. يا اين كه چون او به دليل حضور و تنفس در بهترين برهه زماني از نظر پيشرفت تكنولوژي و ارتباط با مردم از نعمت پخش و حفظ آثارش در ميان علاقه مندان بهره مند بوده است. مثلاً از هيچ آوازخواني به جز او به اين تعداد اثر در تك تك دستگاه ها و مايه هاي موسيقي با كيفيت مطلوب موجود نيست. به همين دليل آوازهاي او به كرات توسط علاقه مندان و به ويژه هنرجويان شنيده شده است.
به جز اينها صفت «كامل ترين» در مورد شجريان چند معني را در خود نهفته دارد: او از نظر مقطع هاي زماني زندگي هنري اش سه دوره را پشت سر گذاشته است: دوره اول از كودكي و نوجواني تا سال ۱۳۴۵ كه به خوبي با آثار موسيقي قديمي و صفحه هاي موجود آشنا مي شود و ضمن استفاده مستقيم و غيرمستقيم از هنر استادان قديمي و اجراي آواز در راديو مشهد، در پايان اين دوره به راديو ايران و برنامه گل ها راه مي يابد. دوره دوم از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۷ كه شجريان به جز راديو گاه در تلويزيون حضور مي يابد. برگزاري موفق كنسرت هاي جشن هنر شيراز در اين دوره نام شجريان جوان را در كنار استاداني چون قوامي، بنان، اديب و تاج و آوازخوانان مردم پسندي چون گلپايگاني و ايرج مطرح مي كند.
دوره سوم از زمان انقلاب تا امروز است كه شجريان با كنار رفتن تمامي آوازخوانان بزرگ و كوچك قبلي و به تبع آن سبك ها و شيوه هاي آوازي از صحنه موسيقي كشور به تدريج به شمايل آواز ايراني تبديل مي شود. ذكر اين نكته ضروري است كه شجريان در هر سه دوره مذكور هيچ گاه از يادگيري و مرور كار اساتيد زنده و از دست رفته آواز براي تكميل، بهبود و تعالي كار خويش دست نكشيده است.
در شرايط فعلي و نبود، كناره گيري يا كم كاري آهنگسازان و نوازندگان بزرگ موسيقي و به دليل جايگاه ويژه خواننده در موسيقي حتي مي توان او را سمبل موسيقي سنتي ناميد. او احتمالاً تنها خواننده سنتي ايران است كه در قرن بيست ويكم مي تواند آدم هاي زيادي را به صحنه بكشاند و پي گير و علاقه مند ديدن كنسرت هايش بكند. ويژگي ديگر شجريان تداوم كار اوست، او علاوه بر بازنايستادن از آموختن و تلمذ و تشنگي بي پايان در پي بردن به نكات تازه هنري، از سلامت جسمي و روحي نيز برخوردار بوده و در اين راه رنج هاي زيادي را بر خود همواره كرده است مثلاً چه بسيار هم دوره اي هاي شجريان كه هنوز زنده اند و حتي نيمي از توانايي دوران اوج خود را حفظ نكرده اند. به علاوه هوشمندي نسبي او در واكنش نشان دادن- يا ندادن!- به مسايل و اتفاقات ريز و درشت تمامي اين سال ها باعث شده تا از نظر اجتماعي نيز وجاهت خود را حفظ كند. به جز اينها حضور در كنسرت هاي خارج از كشور و مجامع بين المللي- با كسب موفقيت هايي چون دريافت نشان پيكاسو- از او چهره اي جهاني ساخته است.اما مجموعه اين ويژگي ها باعث نمي شود تا نماد موسيقي و آواز ايراني را مثل هر انسان بزرگ يا كوچك ديگري از نقد مستثني بدانيم. او واجد مرتبت و جايگاهي است كه قطعاً اگر هر كس ديگري جاي او را اشغال مي كرد؛ آن حيطه را با خود به دنيايي ديگر رهنمون مي شد به همين دليل حتي اگر بزرگي و جايگاه او نسبت به تماميت موسيقي اصيل ايراني را چندان جدي نگيريم؛ نمي توانيم از كنار جايگاه نمادين او در رشته آواز به سادگي گذر كنيم.شجريان سال هاست بر قله هنري نشسته است كه هر اتفاق و پديده اي را با معيار او محك مي زنند. به علاوه با مقياس كار او صداي هر خواننده اي را مي سنجند. او همچنين بسيار هوشمندتر از آني بوده و هست كه بر تبعات و پيامدهاي اين مسأله آگاه نباشد.(اميد آن كه در اين بررسي از حد و مرزي كه خارج از حيطه اراده و اختيار شجريان است خارج نشويم. چرا كه مثلاً شرايط اجتماعي و سياسي روز و حتي سطح استعداد و توان آوازخوانان امروز نمي تواند ربطي به اين بزرگان داشته باشد. هر چند كه بزرگان همواره در بخشي از اتفاقات ريز و درشت مربوط به عرصه خود تأثيرگذار هستند)
مثلاً شجريان با وقوع انقلاب مي دانست كه به لحاظ كيفي حداقل تا چند سال يكه تاز ميدان آواز ايراني خواهد شد. او ظرف مدت كوتاهي در حدود سال هاي ۱۳۵۰ توانسته بود نام خود را به سياهه آوازخوانان برجسته اضافه كند؛ همچنان كه استاد بنان در همان سال ها او را بنان آينده آواز خوانده بود. در ادامه و از ميان سه چهار نام همچنان فعال، تنها شهرام ناظري بود كه با آوازهاي «مجموعه چاووش» اميدهايي را برانگيخته بود. اما او نيز _ به هر دليل- نتوانست به قطب دوم آواز ايراني تبديل شود.
نام شجريان به مرور و پس از انتشار سلسله كارهاي جديدترش نظير بيداد، آستان جانان،(نوا) مركب خواني، سرّ عشق و دستان بود كه به عنوان خواننده اول ايران مطرح شد. در آن زمان و با شرايط موجود، آموزشگاه هاي خصوصي امكان فعاليت چنداني نداشتند و در تهران فقط «هنرستان موسيقي» و «مركز حفظ و اشاعه موسيقي» در كلاس هاي عصرگاهي خود رشته آواز داير كرده بودند. عده زيادي از علاقه مندان شجريان نيز مي كوشيدند تا براي تلمذ به محضر ايشان راه بيابند؛ اما به دليل مشغله هاي فراوان و رسيدگي به امور تهيه و پخش آلبوم ها و برگزاري كنسرت هاي داخل و خارج فقط معدودي مي توانستند در كلاس درس ايشان حاضر شوند. با افزايش شهرت و اعتبار شجريان او نام چند تن از شاگردان قديمي و شاخص خود را به طور رسمي اعلام كرد. از آن پس هنرجويان زيادي راه كلاس هاي اين افراد را در پيش گرفتند و به مرور شيوه شجريان بيشترين راهرو، هنرجو، هنرآموز و خواننده را در ايران پيدا كرد. همچنان كه صاحب اين شيوه خود بيشترين مقبوليت را در ميان مردم و اهل فن يافته بود.
نگارنده به خوبي به ياد دارد كه از همان سال ها به اين طرف، وقتي هنرجوي آواز يا خواننده اي براي فعاليت هر يك از سرپرستان گروه هاي موسيقي معرفي مي شد آنها صداي او را با متر و معيار صداي شجريان مي سنجيدند، حتي ديده مي شد كه به بعضي ها آدرس كلاس درس مدرسان شيوه شجريان را مي دادند تا آن اشخاص كم و كسري هاي خود را برطرف و به قولي بر اين شيوه تسلط پيدا كنند، غافل از آن كه همه اين افراد، آگاهانه يا ناخودآگاه پاي در مسيري گذاشته بودند كه امروز از آن تحت عنوان معضل تكرار و يكنواختي در آواز ايراني نام برده مي شود؛ اين كه بيشتر افراد سعي مي كنند صداي خود را شبيه فقط يك استاد توليد كنند، شعر را مانند او بخوانند، بافت و جنس تحريرهايشان مانند او باشد و در مجموع «او» را در اذهان تداعي كنند، اين معضل هنگامي به صورت تمام قد رخ نمود كه مشخص شد هيچ يك از اين رهروان ياراي گذشتن از مرحله تقليد و بضاعت فراتر رفتن از مرحله هنرجويي را ندارند، اين مسأله به تدريج به كاهش سطح سليقه عمومي منجر شد. چرا كه در هنر هر قدر هم سطح آثار عالي يا متعالي باشد پس از مدتي قواعد و قوانين آن به شكل فرمول در ناخودآگاه جمعي ثبت مي شود. در چنين مواقعي ديگر سطح كيفي آثار براي مخاطب مهم نيست، بلكه تنها متفاوت بودن مهم است. يعني اگر- برفرض متعالي بودن سبك يا شيوه- عده زيادي آن را با استادي تمام تقليد و تكرار كنند مردم به دليل عادت ناشي از اين تكرارها، هر اثر هنري ديگري را كه تفاوت كم يا زيادي با اين شيوه غالب داشته باشد برآن ترجيح خواهند داد. در خوش بينانه ترين وضع تنها اقبال عمومي به فرد مولد و مبدع شيوه حفظ خواهد شد. بدين ترتيب در اثر انباشت تكرار در اذهان خلائي شكل مي گيرد كه نوعي از «هنر سطحي» آن را پر خواهد كرد. با رويكرد مردم به هنر سطحي، سليقه آنها تنزل مي يابد و هنر به قهقرا مي رود. مثلاً كافي است آهنگ هاي «مبتذل» و لس آنجلسي امروز را با بسياري از ترانه هاي مهوع دو سه دهه پيش اعم از كوچه و بازاري، فيلمفارسي و... مقايسه كنيم، آنگاه مي بينيم كه آثار قديمي در مقابل ترانه هاي امروزي شاهكار به حساب مي آيند!
امروز و در شرايط افزايش كانال هاي تلويزيوني ماهواره اي و معضلات و آسيب هاي موجود در عرصه هنري كشور، بهترين بستر براي گسترش ابتذال فراهم است، چرا كه هر قدر آن شبكه ها به خوراك شبانه روزي و توليد هنري نيازمند هستند؛ در اين جا نيز انواع مشكلات بر سر راه توليد هنري وجود دارد. در نهايت نيز آن چه قرباني خواهد شد؛ كيفيت آثار ارائه شده به بازار است...سال هاست كه شجريان مبدأ و مقصد آواز ايراني است. هنرجويان و حتي خوانندگان با تجربه، اين هنر را با او شروع و به او ختم مي كنند. واقعيت نيز چيزي جز اين را به ما نمي نماياند، چرا كه شجريان احتمالاً آخرين بازمانده از سلسله خوانندگان بزرگ ما و آخرين ميوه درخت تناور آواز ايراني خواهد بود. اما حيف است كه ريشه اين درخت بخشكد و پس از او ديگر ميوه شيريني ندهد.
استاد شجريان به خوبي چهار دهه در كار هنر دوام آورده و سبك و شيوه خود را به كمال رسانده است. اما او براي جاودانگي هنوز چيزي كم دارد؛ همان كه امروز حلقه مفقوده آواز ايراني به شمار مي رود. به زعم نگارنده اين صعب ترين مسير زندگي هنري شجريان است. او يگانه اي است كه بايد با دست خود از خويشتن اسطوره زدايي كند. چرا كه هيچ كدام از پيروان و رهروان شيوه شجريان در طول او قرار ندارند. هيچ يك نيز ادامه منطقي او به شمار نمي روند. همه در عرض شجريان هستند و با فاصله اي بعيد به او اقتدا كرده و چشم دوخته اند. حتي همايون شاگرد ژنتيك و فرزند برومندي كه استاد، اميد زيادي به او بسته جز تكرار كار پدر تاكنون چيزي از خود نشان نداده است. در بهترين حالت مي توان كار همايون، وارث نَسَبي پدر، را به عنوان يادگاري از استاد- كه عمرش دراز باد- پذيرفت. اين هم بخش تراژيك كارنامه پربار شجريان است.به علاوه بيشتر افراد از ميان ده ها تن خواننده و هنرجويي كه به اين شيوه آواز مي خوانند نيز با كمال تأسف هريك داراي صداهاي مستعدي بوده اند، كه امروز در مدار بسته تقليد و تكرار در حال گردش هستند.متأسفانه در تمامي اين سال ها، خود استاد نيز با وجود اشاره هاي گذرا مبني بر نارضايتي از يكنواختي آوازها، در عمل بر خرسندي اش از اين وضعيت صحه گذاشته است.
او خود بارها از نزديك اوضاع را زير نظر داشته است. از جمله در سال ۱۳۷۳ و فراخوان نوار كاست تست صدا براي انتخاب هنرجو در كلاس هايي كه هرگز تشكيل نشد و دو سه جلسه اي كه در دو سال ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ عده زيادي هنرجو در آنها آواز خواندند كه به سرانجامي نرسيد و البته استاد هم گزارشي ارائه نداد كه در اين آلبوم ها، كسي ظرفيت خوبي دارد يا نه. حالا در دهه هفتم زندگي، او بايد خود را براي اجراي مهم ترين آواز عمرش آماده كند. آوازي جاودانه كه بايد چون تيري از كمان آرش بر پيكر تقليد و يكنواختي فرود آيد؛ به موسيقي ايراني گستره اي نو عطا كند و آن را حياتي تازه ببخشد.
شجريان مي تواند چنين كند مگر اين كه ايده آل او در خوانندگي براي نسل بعد، همايون شجريان باشد.

نگاه امروز

انتخابات خانه موسيقي برگزار شد
همشهري آنلاين: چهارمين مجمع عمومي خانه موسيقي باانتخاب هيات مديره و بازرس روز گذشته در محل اين نهاد صنفي مدني به كار خود پايان داد و داود گنجه اي به مانند دوره هاي گذشته توانست بيشترين آراء را به خود اختصاص دهد.
به گزارش همشهري آنلاين در اين دوره ۱۹ نفر كانديداي هيات مديره و بازرسي شده بودند كه پس از پايان راي گيري، داود گنجه اي، محمد علي كياني نژاد، داريوش پيرنياكان، هوشنگ ظريف، محمد سرير، حميد رضا نوربخش و رامين جزايري به عنوان اعضاي اصلي هيات مديره شناخته شدند.
ساسان فاطمي و فاضل جمشيدي نيز دو عضو علي البدل اين هيات مديره شناخته شدند.در انتخاب بازرس نيز علي بكان با اختلاف دو راي با نفر دوم به عنوان بازرس اصلي و سيد ابوالحسن مختاباد به عنوان بازرس علي البدل شناخته شدند.
پيش از رأي گيري گزارش هيات مديره و بازرس خانه موسيقي خوانده شد. كامبيز روشن روان مدير عامل و رئيس هيات مديره دوره سوم ضمن اشاره به فعاليتهاي صورت گرفته در اين دوره گفت كه در دوره سوم خانه موسيقي توسعه چشمگير يافته است و بيمه هنرمندان، خريد ملكي براي اين نهاد موسيقايي، برگزاري انتخابات كانونهاي هشت گانه، تكميل بانك اطلاعاتي، راه اندازي سايت خانه موسيقي، و برگزاري دو جشن سالانه را از جمله فعاليتهاي مهم اين نهاد صنفي مدني عنوان كرد.
روشن روان همچنين از رايزني ها با برخي نهادها، از جمله رئيس نيروي انتظامي تهران بزرگ خبر داد و گفت كه در نشستهايي كه انجام شد، سرنخهاي اصلي تعطيلي كنسرتهاي موسيقي به دست آمده است كه اميدواريم هيات مديره بعدي با پيگيري اين مذاكرات گزارش جامع و روشني از اين گونه تعطيلي ها به جامعه موسيقي ارائه دهد.
توضيحات مدير تالار بزرگ كشور
پس از انتشار نقد خانم هما ناصري بر كنسرت اركستر راديو ملي اوكراين، توضيحاتي از سوي مدير تالار بزرگ كشور براي اين صفحه ارسال شد كه اصل آن را مي خوانيد:
۱- در اين مطلب براي نخستين بار تالار بزرگ كشور (و نه تالار بزرگ وزارت كشور) به عنوان تالار سه هزارنفره وزارت كشور ناميده شده است. اين تالار به طور اسمي ۴۰۰۰ نفري است، ولي طي دوره فعاليت جديد، تنها به همان نامي كه بر سر در آن حك گرديده، تالار بزرگ كشور خوانده مي شود.
۲- مدت اجراي برنامه موصوف، پنج شب بوده است، نه ده شب.
۳- تابعيت نوازندگان در اين برنامه اوكرايني بوده است، نه روس. عنوان اين گروه به طور دقيق، اركستر راديوي ملي اوكراين بود.
۴- رعايت شئونات و جايگاه وزارت كشور، اصل اساسي مديريت تالار در پذيرش برنامه ها مي باشد، اما اصولاً برنامه هايي كه در اين تالار برگزار مي گردد ارتباط مستقيمي با مسئولين و مديران عالي وزارت كشور ندارد. اين تالار در مالكيت وزارت كشور است، اما فعاليت هاي آن زير نظر شركت تعاوني كاركنان وزارت كشور صورت مي گيرد. كمااينكه در جريان برگزاري كنسرت آقاي شجريان در آذرماه ۸۴ وزير محترم كشور در پاسخ به سؤالي در همين زمينه، مطلب فوق را صراحتاً در سيماي جمهوري اسلامي اعلام داشتند. لذا تأكيد نويسنده مطلب روي اين نكته كه «حضور چهره هاي غيرايراني در روي سن تالار وزارت كشور خوشايند نبود» ، جز سياسي كاري و جوسازي، مفهوم ديگري نمي تواند داشته باشد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   شهرآرا  |   موسيقي  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |