پنجشنبه ۱۵ تير ۱۳۸۵
خوش استقبال و بدبدرقه نباشيم
001044.jpg
* پيروزي تيم فوتبال ما بر تيم استراليا تنها همچون خاطره اي تابناك در حافظه ملت مانده است، اين باخت هم سپري مي شود، به قهرمانان كشورمان فرصت بدهيم دوباره براي ما پيروزي هاي تازه اي را به ارمغان بياورند.
خوب به خاطر دارم، وقتي در مرحله مقدماتي و انتخابي جام جهاني فوتبال، تيم ملي فوتبال كشور ما تيم فوتبال استراليا را شكست داد، آن هم در سرزمين حريف، از شدت شادي، گريستم. نه من، همسر و فرزندان من هم اشك شادي از ديدگانشان باريد. از خانه بيرون زديم و در اقيانوس بي انتهاي مردم كه يكسره به شوق آمده بودند، شادي ها كرديم. مردم نام يك يك بازيكنان را بر زبان مي راندند و برايشان شعر و ترانه مي سرودند، اين شعار را خوب به خاطر دارم كه زن و مرد، يكصدا مي گفتند:
يك شير داريم تو دروازه
احمد رضا عابدزاده
آن شب، تهران از شادي و شوق بيدار ماند و حتي تا سپيده دم مردم به ويژه جوان ها در خيابان ها بودند و زماني كه اعضاي تيم ملي فوتبال كشور ما فاتحانه قدم به خاك ميهن گذاشتند، استقبالي تاريخي از آنها به عمل آمد. خود من به فرودگاه رفته بودم، قهرمانان روي دوش مردم در پرواز بودند و همه براي بر دوش كشيدن افتخارآفرينان ميهن مان، رقابتي فشرده داشتند. مطبوعات هفته ها و بلكه ماهها، اين افتخارات را همراه با عكس و تفصيلات چاپ مي كردند و كوچكترين رخداد زندگي اعضاي تيم ملي فوتبال ما از منظر نگاه مردم مخفي نمي ماند و اين هم دردسري شده بود براي قهرمانان ما، اما دردسري شيرين و به ياد ماندني.
زمان آن پيروزي، سپري شد و تنها عطر خوش آن به صورت خاطره اي تابناك در ياد ما و حافظه تاريخي ملت بزرگ ما ماندگار شد.بسيار خوب، امسال هم جهان شاهد برگزاري جام جهاني فوتبال ديگر بود، باز هم ميدان مسابقه بود، توپ گرد و رقابت هاي تماشايي و نفس هايي كه در سينه ها حبس مي شد. فريادهاي شادي كه از گلو برمي آمد و اشك  هايي كه از شوق بر گونه ها جاري مي شد و باز هم اشك هايي كه از شدت اندوه، پهناي صورت را خيس مي كرد. اين هم ديدار جهاني ديگري بود و سپري شد. اما خودمانيم، قهرمانان ما با همه حرف و حديث ها و شايعات گوناگوني كه درباره آنها بر سر زبانها افتاد، تلاششان را كردند اما برد نداشتند ، چون با حريفان قدري روبه رو بودند. ما برد مي خواستيم، اما برد نصيبمان نشد و اندوهگين شديم و شايد هم افسرده و با حس عميق مغبونيت، اما چه مي شد كرد، بازي برد و باخت دارد. گاهي استراليا را مي بريم و زماني با آنگولا مساوي مي كنيم- گو اينكه تيم هاي آفريقايي رشد خوبي كرده اند و به حريفان جدي تبديل شده اند- اما روا نبود اين همه سرزنش نثار ورزشكارانمان بكنيم و افتخارات گذشته آنها را كه در كارنامه هايشان ثبت شده ناديده بگيريم. چرا كه نبرده اند!؟ آيا اين دليل كافي است كه آنها را زير بار انواع طعنه ها و كنايه ها و حتي توهين ها قرار بدهيم؟ آيا نگران نيستيم، آن نوجواناني كه از هم اكنون در زمين هاي كوچك محله ها و شايد زمين هاي خاكي توپ مي زنند و اي بسا ستاره هاي فرداي ورزش ما باشند، با ديدن اين صحنه ها و حرف ها عليه فوتباليست هاي سرشناس و سرمايه هاي ملي ورزش كشور، از همين حالا پا پس بكشند و سوداي قهرماني در آينده را از سر به در كنند؟ تمام حرف من اين است كه خوش استقبال و بد بدرقه نباشيم. قهرمانانمان را به خاطر شكست كه از اتفاقات حتمي ميدان مسابقات هم هست و تا نباشد، برد معني نمي دهد، از صحنه بيرون نكنيم، آنها به پشتوانه حمايت ها و تشويق هاي مردم مي توانند بالنده باشند و دوباره پيروزي هاي تازه اي براي ما به ارمغان بياورند.
بهرام كوهيار

به انگيزه برگزاري آزمون سراسري دانشگاه ها و مدارس عالي كشور
لطفاً سخت نگيريد
001047.jpg
از نارسايي هاي آشكار در نظام آموزشي ما، تداوم روش حفظ كردن درس ها به جاي فراگيري درست و از روي انگيزه است. اين مشكل، متعلق به امروز و ديروز هم نيست و ريشه در گذشته هاي دورتري دارد. نبود انگيزه كافي در دانش آموزان ما براي يادگيري، درس خواندن را به صورت انباشتن ذهن از نوشته ها و فرمول ها رواج داده است و كمتر مي توان دانش آموزي را ديد كه در طول سال تحصيلي با انگيزه كافي و به مرور و در آرامش، درس ها را فرا بگيرد و اسير التهاب ها و هيجان هاي زيان بار هنگامه امتحان نشود. اين روند، در نهايت از آزمون سراسري دانشگاه ها هفت خواني مي سازد كه اغلب نوجوانان ما را در يك مرحله، اسير دلواپسي و عصبانيت مي كند و بسياري از آنان را به رغم كوشش شبانه روزي و بي خوابي كشيدن ها و فرسودن جسم و روان، در صحنه آزمون به دليل فشارهاي عصبي، ناتوان مي سازد. پذيرفتني است كه در طول سال هاي پس از انقلاب و استقرار نظام جمهوري اسلامي ايران، در مقاطع گوناگون، كوشش بسياري براي متحول ساختن نظام آموزشي كشور به عمل آمده است، اما مسأله چنان غامض و آميخته با مشكلات در هم تنيده است كه گشودن گره هاي متعدد آن به آساني ممكن نيست. با همه اينها مي توان شيوه هاي آموزشي متفاوتي را در ديگر كشورها سراغ كرد كه كمتر بار چنين مشكلات سنگيني را بر دوش مي كشند.
در مسير اصلاح نظام آموزشي ايران، حداقل مي توان گفت در دوره ابتدايي برخي سختگيري هاي غيراصولي و تحميل امتحان هاي هراس آور برچيده شده است، اما در دوره راهنمايي و متوسطه و دانشگاهي هنوز شاهد پيشنهاداتي مبني بر افزايش حجم درس ها هستيم كه نه تنها گرهگشا نمي باشد، بلكه بر بار مشكلات خواهد افزود.
ورود به اين عرصه، فرصت بيشتري را مي طلبد، اما روي سخن نگارنده، متوجه برخي طراحان سؤالات آزمون سراسري دانشگاه هاست كه هر سال با سختگيري هاي غيرضروري، موجي از اعتراض را برمي انگيزند و سازمان سنجش كه بايد نقش متعادل كننده را داشته باشد و اجازه ندهد سلايق شخصي و اي بسا انگيزه هاي ناشناخته و خاص بر طرح سؤالات حاكم شود، نظارت كافي را انجام نمي دهد و بار ديگر سؤالاتي طرح مي شوند كه نمونه آنها در طول سال تحصيلي در مدارس و به خصوص مدارس دولتي، هرگز تمرين نشده است و شايد به ندرت در برخي آموزشگاه هاي تقويتي و مدارس خاص، بتوان نمونه هايي را يافت. در حالي كه سؤالات بايد نحوه آموزش و سطح معلومات و تمرينات دبيرستان ها و دوره هاي پيش دانشگاهي دولتي را ملاك قرار دهد كه متاسفانه هر سال از لحاظ امكانات در مقايسه با مدارس خاص، محروم تر مي شوند، اما چنين نيست و اين شيوه مبتني بر آزارهاي روحي داوطلبان، توسط بعضي از طراحان سؤال همچنان به كار گرفته مي شود و اعتراض هاي تازه اي را برمي انگيزد. به اين قبيل طراحان عرض مي كنم: دوستان! هدف، گستردن حوزه دانش در ميان نوجوانان و جوانان ماست؛ هنر و تخصص خودتان را صرف اين هدف كنيد، نه آنكه بعد از هر آزموني، آه از نهاد داوطلبان برآيد و در خلوت با خود بگوييد، ديدي چه سؤال هايي طرح كردم؟!
نقي زنده روح

مي خواستم توليدكننده باشم اما...
001041.jpg
يكي از مشكلات اساسي شهر تهران مهاجرت بي رويه روستاييان و ساكنان شهرهاي كوچك به اين كلان شهر مي باشد و بهترين روش براي كاهش اين مهاجرت ها، ايجاد امكانات پايدار فعاليت هاي توليدي در روستاها و شهرهاي كوچك و به ويژه در مناطق محروم است.
اما در عمل گاهي مبتكران و كساني كه مي خواهند در اين راه گام بردارند به علت كم توجهي و عدم پشتيباني با مشكلات انبوه و غيرقابل پيش بيني روبه رو مي شوند كه نياز به تعمق و رسيدگي جدي است. اينجانب در روستاي نظرمحله چران واقع در ۲كيلومتري بازارچه دنياچال از توابع بخش پره سر شهرستان رضوانشهر- استان گيلان هفت هزار مترمربع از زمين هاي فاقد كشت خودم را زير كشت نهال كيوي بردم و با كاشت ۳۳۰ نهال كارم را با راهنمايي و مشورت جهاد سازندگي شهرستان و مدير زراعت و باغباني شهرستان رضوانشهر آغاز كردم.
با حداقل سرمايه براي تسطيح زمين، خريد نهال، هزينه كاشت، حفر چاه، اخذ پروانه بهره برداري و موافقت گرفتن از ادارات، بسيار هزينه  صرف كرده و بارها پشت در ادارات منتظر ماندم و با حقوق اندك معلمي زير بار بدهي ها كلافه شده ام.
بارها تصميم گرفتم نهال ها را از ريشه بكنم، اما از خدا ترسيدم. براي نگهداري و پرورش نهال ها احتياج به لوله كشي آب و آهن كشي دارم، اما حمايت هاي قانوني از من صورت نمي گيرد. طبيعي است اگر اين وضع ادامه يابد، نهال ها را به حال خود رها مي كنم، چون توان نگهداري شان را ندارم. اين همه در مورد پيشگيري از مهاجرت روستاييان حرف زده مي شود، راه عملي اش همين است كه از توليدكنندگان روستايي حمايت شود، والا وعده اي بيش نخواهد بود.
كامران رضايتي چران

مشكلات يك جانباز
متني كه مي خوانيد، برگرفته از نامه بلند يك جانباز مي باشد كه براي روزنامه همشهري ارسال شده است. از آنجا كه صفحه «سخنگاه» فضايي براي تعاطي افكار و تبادل ديدگاه هاست، اين نامه را درج مي كنيم. بديهي است حقوق مربوط به درج پاسخ دستگاه هاي ذيربط، به ويژه مسئولان محترم بنياد جانبازان در اين صفحه محفوظ مي باشد.
* * *
از جانبازان ۸ سال دفاع مقدس هستم كه به دليل مشكلات اعصاب و روان و تشنج شديد و ضايعات نخاعي بدون ويلچر قادر به حركت نيستم و داراي همسر و دو فرزند مي باشم. از سوي بنياد جانبازان استان لرستان در سال ۶۸ قطعه زميني به اينجانب واگذار شد. بنياد جانبازان استان تهران آن زمين را به شرط واگذاري يك خانه ۱۵۰ متري در خيابان شهيد دستواره تهران از من پس گرفت، اما از واگذاري خانه خبري نشد. در سال ۱۳۷۲ توسط بنياد، خانه اي براي من و خانواده ام به رهن واگذار شد تا در فرصت مقتضي تكليف مسكن ما روشن شود،اما بعد از يك سال با مراجعه صاحبخانه، خانه را به ناچار تخليه كرديم. بعد از مدتي سرگرداني، از سوي اموال و املاك بنياد يك خانه قديمي به ما واگذار شد كه با دريافت وام آن را آسفالت و تعمير كرده ام، حالا بعد از يك سال، مي گويند خانه را تخليه كنيد! براي رهايي از معضلات كنوني، خواستار رسيدگي مي باشم.
نام محفوظ
* نام و نشان فرستنده نامه در همشهري موجود است.

...و داستان ماشين خريدن ما!
001038.jpg
پس از مدتها كه از طرف اهل خانه براي خريد يك ماشين نو و مجهز تحت فشار بودم، مقداري از پس انداز سال هاي دور و نزديك را جمع آوري كردم تا اين خواسته جامه عمل بپوشد. اما وقتي سراغ قيمت ها رفتم، ديدم با اين پس اندازها نمي توان ماشين جديد خريد، به ناچار، ماشين قديمي و يادگار پدر را كه سالهاي سال به ما خدمت كرده بود، فروختم و با مقداري قرض و قوله، وديعه اوليه را جمع آوري كردم و به حساب شركت فروش خودرو واريز نمودم. از آن روز به بعد، هر بار كه نامه اي از شركت مي رسيد كه مابقي پول را واريز كنيد، با وجود آن كه به قول معروف بايد از گلويمان مي زديم تا آن پول را جور كنيم،  اما چون بچه ها خوشحال بودند و گويي عنقريب، ماشين جديد را با چشمهاي خودشان رؤيت خواهند كرد، من هم شاد بودم.با گذشت روزهايي كه ته دل بچه ها قند آب مي كردند و بي صبرانه ورود ماشين جديد را انتظار مي كشيدند، بالاخره از شركت فروشنده بشارت دادند كه بياييد و ماشين جديد خودتان را تحويل بگيريد.اما چشمتان روز بد نبيند كه از ماشين ايده آل ما هنوز به خانه نرسيده صداهاي عجيب و غريبي بلند شد و با ريپ زدن هاي مكرر اميد ما را به قول ادبا در خاكستر يأس نشاند!
به هر حال سكوت جايز نبود. سالها پس انداز ما به علاوه ماشين قديمي خدمتگزار خانوادگي و همچنين مبالغي قرض و قوله حالا تبديل شده بود به يك ماشيني كه ظاهرش نو و پر زرق و برق بود، اما باطنش را چه عرض كنم! لذا ماشين نو و تازه خريد ما، عينهو آينه دق شده بود. پس به قول قديمي ها و بلانسبت هواي داغ اين ايام، شال و كلاه كردم و رفتم سراغ شركت فروشنده و خلاصه دردسرتان ندهم، پس از مدتها آمدن و رفتن در حالي كه شركت سعي مي كرد با رفع برخي معايب به ظاهر كم اهميت، اما بسيار عميق و اساسي، اميد برباد رفته ما را برگرداند، به اين نتيجه رسيديم كه اين ماشين، ماشين بشو نيست. و سرانجام پاي بازرسي به ميان آمد و كارخانه سازنده متقاعد شد كه ماشين را پس بگيرد، اما تا ماشين را پس بگيرند و ما پولمان را پس بگيريم و يا ماشين جديدي به ما بدهند، دست كم پوستمان كنده شد؛ گو اين كه دوستان و آشنايان مي گويند كه خوشا به حالتان كه توانستيد ماشين معيوب را پس بدهيد، چون خيلي ها به درد شما مبتلايند و اندر خم يك كوچه مانده اند!
احمد نادري

جدول اعداد (سودوكو)
001080.jpg
اعداد ۱ تا ۹ را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك ۳ در ۳ طوري قرار دهيد كه فقط يك بار تكرار شود .پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.

اجتماعي
اقتصاد
انديشه
سياست
سينما
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |