پنجشنبه ۱۵ تير ۱۳۸۵
نگاهي به نمايش «ركاب» نوشته و كار عزت الله مهرآوران در تئاتر شهر
واگويه هاي عاطفي
حسن پارسايي
001065.jpg
يكي والايي طلب و جهان نگر است، دنبال انگيزه ها و اعتقادات خاص خود مي رود تا تعامل بزرگتري را دامن بزند. ديگري در انتظار. او درگير سؤالات و گلايه هاي دروني و محدود خويش است كه مثلاً اين وسط تكليف عشق چه مي شود. نمايش «ركاب» به نويسندگي و كارگرداني عزت الله مهرآوران بر آن است كه جوابي به اين سؤال بدهد، اما...
نمايش «ركاب» براساس واگويه ها، خود اظهاري ها و برون ريزي هاي بيش از حد شكل گرفته است كه براي آنها جز يك دليل درون متني كه آن  هم به تنهايي «مهري» و دلتنگي هاي او ارتباط پيدا مي كند، دليل ديگري وجود ندارد. با توجه به اين كه خود اظهاري ها بخش عمده نمايشنامه را پر كرده، نياز به علت هاي ديگري هم براي آن بود. نويسنده، نوشته اش را صرفاً براساس يك موقعيت طرح ريزي كرده و تا لحظه پاياني كه «مهري» با دوچرخه سفيد راه شوهرش را پي مي گيرد، متن شكل داستاني ندارد، اما خوشبختانه در لحظه آخر با همين ترفند از حوزه خبري و گزارشي در مي آيد و شكل داستاني به خود مي گيرد. ولي چند سؤال بي پاسخ مي ماند، منجمله اين دوچرخه اي كه وسط صحنه است و به شوهر مهري تعلق دارد، وسط صحنه چه كار مي كند؟ وجود چنين وسيله اي نمي تواند جزء نمايشنامه باشد، زيرا در متن اشاره نشده كه شوهر مهري دو تا دوچرخه دارد. از طرفي، او با دوچرخه اش در حال ركاب زدن به دور دنيا و تبليغ صلح است. جوابي كه به سؤال داده مي شود اين است: نويسنده آن را بر متن تحميل كرده تا از قبل نمايشنامه را به گونه اي انتزاعي، فرامتني و به دلخواه كارگرداني كرده باشد. از اين رو بايد بپذيريم كه هنگام نوشتن متن فكر عزت الله مهرآوران صرفاً روي اجرا متمركز بوده و نه نوشتن يك اثر نمايشي.
دلايل زيادي هم اين نظر را به اثبات مي رساند: شعرهايي كه از شاعران معروفي همچون «لوركا» و ديگران بر زبان يك زن جنوبي كه لهجه، شخصيت، هويت و اصالت خودش را حفظ كرده جاري مي شود، تناقضات متن را به خوبي نشان مي دهد. مهري پرسوناژي دوگانه و ساخته شده است؛ نيمي از آن واقعي و نيمي هم برگرفته از ذهنيات خود كارگردان نمايش است، حاصل اين ناآشنايي به متن و ساختار آن، عدم كاراكتريزه شدن آدم هاي نمايش «ركاب» را در پي داشته است. مهري كه نقش او را «پرستو گلستاني» با مهارت و زيبايي قابل تحسيني بازي مي كند به علت نقص متن(نه بازي بازيگر) و نيز به سبب دو وجهي بودن، استعاري و گاه شعرگونه بودن اغلب ديالوگ هايش در كل غيرواقعي جلوه مي كند.
پرسوناژ «جواد» هم كه نقش آن را «امير غفارمنش» به خوبي بازي مي كند، اضافي و تحميل شده بر متن است، زيرا هيچ داده يا افزوده معنادار و قابل اعتنايي به متن اضافه نمي كند و فقط براي مزه پراني به كار گرفته شده است، به عبارتي اگر او را حذف كنيم درونمايه و ساختار نمايشنامه آسيب نمي بيند.
عزت الله مهرآوران در مقام كارگردان تا حدي از توانمندي هاي بيشتري برخوردار است. او رويكرد صرفاً بصري به متن دارد و اين به علايق و ابتكارات ذهني او براي كارگرداني مربوط مي شود. البته در كنار بعضي ويژگي هاي كارگرداني لازم است به اشتباهاتي هم در اين مورد اشاره نمود. او پرسوناژ «جواد» را با همان شلوار لي كوتاه، پاره و نقاشي شده كه معمولاً در غرب و خارج از كشور مي پوشيده، وارد يك محله سنتي و قديمي در جنوب ايران مي كند و از ياد مي برد كه ارائه اين شاكله از چنين پرسوناژي آن هم در جنوب، كاملاً غير واقعي است و همين دليل ديگري بر اضافي بودن اين كاراكتر محسوب مي شود. حتي اگر كارگردان براساس يك قرارداد ذهني و به منظور تاكيد بر فرهنگ وارداتي غرب اين كار را كرده باشد كه ظاهراً قصدش هم همين بوده، آسيب بيشتري به نمايش مي زند، زيرا باور پذير بودن ساير داده هاي نمايشنامه و در نتيجه كل متن را زير سؤال مي برد.پيرمردي كه در حاشيه صحنه، در حال تعمير يك دوچرخه سفيد نمادين است، علي رغم عنوان پيرمرد دانا در بروشور نمايش، فقط مي تواند يك دوچرخه ساز باشد. زيرا هيچ علت درون متني براي دانا بودن او(حتي چند ديالوگ) ارائه نشده و اساساً جزء متن نيست.
يكي از معايب اين كه كارگردان، نويسندگي متن را هم به عهده بگيرد اين است كه اين دو مقوله دائم در ذهنش با هم تداخل پيدا مي كنند، يعني علائق او به اجزاء خاص و مفهوم داري در صحنه و نيز تمايل به حضور پرسوناژهاي معين و سمت و سو دهنده اي به هنگام نوشتن متن، اين عوامل را بر اثر تحميل و در نتيجه، اجرا دچار جدا افتادگي از متن مي شود.
طراحي صحنه مناسب و زيباست و محوريت خانه سنتي را كه رو به تماشاگر است و پرسوناژ محوري نمايش هم از آن بيرون مي آيد، نشان مي دهد.
موسيقي نمايش ارتباط چنداني با محتواي آن ندارد؛ وقتي در متن به «نخل هاي سر بريده و سوخته» و «عروس هايي كه كف دست هايشان حنايي مانده» و... اشاره مي شود و يك زن جنوبي هم با لباس محلي محوريت موضوعي و صحنه اي پيدا مي كند، لازم است كه از موسيقي محلي خطه جنوب به نحو مطلوب استفاده شود نه از آهنگ «سلطان قلب ها» و...
نور نمايش مي توانست متنوع باشد. واگويه  و برون ريزي عاطفي در نمايش «ركاب» زياد است. جا داشت كه با استفاده از نور موضعي علت را با تاكيد بيشتري به تنهايي «مهري» منتسب كرد كه متاسفانه اين كار انجام نشده و نوري يكنواخت كه به سهم خود كاربري هم دارد، صحنه را دربرگرفته است.
طراحي لباس مهري حساب شده است و پولك دوزي هاي پايين پيراهن كه باعث انعكاس نور مي شود، تلألو زيبا و معناداري را كه به لرزش امواج آب مي ماند، پيش پاي او ايجاد مي كند. لباس او هويت بومي و اقليمي او را هم نشان مي دهد.
استفاده از صندوقچه و جاي دادن عكس ها، نامه، عروسك و... در داخل آن كه نهايتاً منجر به مقايسه كردن با كوله پشتي حاوي نوشته هاي شوهرش مي شود، در آشكار كردن نوع اعتقادات و ميزان پايبندي شان به آنها با درايت انجام شده است، فقط نوع حضور «فرهاد مهدوي» كه در يك لحظه با پاي خودش مي آيد و جلو چشم تماشاگران روي صندلي چرخدار نقش يك معلول را بازي مي كند، چندان روشن و مرتبط با متن و حتي شيوه اجراي نمايش نيست، زيرا علي رغم استفاده هايي چند از «فاصله گذاري» وجه غالب اجراي نمايش شيوه «فاصله گذاري» نيست. صداي بيرون به تنهايي حضور پرسوناژ ناديده نمايش را براي تماشاگران حاضر و قابل دسترس مي سازد و آنها مي پذيرند كه اين صدا به عنوان يك پرسوناژ حوادث نمايش را همراهي كند.
با همه اينها، وقتي روي نمايشنامه آن قدر كار نشده باشد كه بتواند داده هاي مورد نظر نويسنده را به طور كامل در درونمايه اش ارائه دهد، آن وقت هنگام اجرا به محض اين كه كارگردان با فقدان يك كمپوزيسيون داراي اجزاء و عناصر دراماتيك رو به رو مي شود، خودش به طور ابتكاري درصدد شكل دهي صحنه برمي آيد و مي خواهد هر طور شده كمبودها را جبران كند. از اين رو، عناصر و اشيايي را درست يا غلط به آنچه كه هست مي افزايد و اين جا تعجبي ندارد اگر ما با كاراكتر اضافي يا اشياء غيرضروري رو به رو شويم؛ مثلاً  وجود دوربين عكاسي كه بر كف صحنه گذاشته شده و هيچ كاربري هم ندارد يا راديو و ضبط صوتي كه نه تنها بر صحنه بلكه بر دست و دوش بازيگر هم سنگيني مي كند، از جمله اين موارد به شمار مي رود.
نمايش «ركاب» براي بازيگران و مخصوصاً نويسندگان از جهتي مي تواند مثال خوبي باشد، زيرا تمايزات و همسويي اجرا با متن را به طور همزمان آشكار مي سازد: در اين نمايش با پرسوناژ «مهري»رو به رو هستيم كه به علت ضعف نمايشنامه و ديالوگ هايي كه به خودش تعلق ندارد هرگز روي صحنه كاراكتريزه نمي شود، اما براي تماشاگر پذيرندگي و مقبوليت عاطفي(نه تحليلي) پيدا مي كند، چرا؟ چون هر پديده اي اعم از انساني يا غير انساني وقتي به صورت نمايشي روي سن جلوه يابد، تأثير بصري و آني خودش را مي گذارد؛ خصوصاً  اين كه در نمايش «ركاب» براي نقش مهري(پرستو گلستاني) انتخاب شده كه چهره كودكانه و معصومش زيبايي خاص نقاشي هاي مينياتوري را به ذهن تماشاگر مي آورد. او با خوداظهاري هايش گاهي ما را ياد دختر بچه اي مي اندازد كه تنها گذاشته شده و دائم خودش را با حرف هاي بامعنا و بي معنا به صورت يك بازي ذهني سرگرم مي كند.با همه اين ها، شنيدن جملاتي مثل «هواي پائيزي چه قدر طعم قصيده دارد» از زبان اين زن جنوبي، آن هم در شرايطي كه حتي خالكوبي كردن چانه و دست هايش از نگاه و ذهن كارگردان دور نمانده و بر روستايي بودن او اصرار داشته، با هيچ عرف و آئين نمايشي و تئاتري جور در نمي آيد. ديالوگ هاي شعري، استعاري و روشنفكرانه «مهري» نشانگر آن است كه كارگردان تاكيد زيادي بر انتقال داده هاي معيني داشته، اما متاسفانه عوامل و علت هايي درون متني براي خيلي از اين داده ها وجود ندارد.
وقتي دوچرخه ساخته شده در پايان به اين زن سپرده مي شود تا او راه شوهرش را ادامه دهد سؤالات زيادي پيش مي آيد: چرا فقط اين زن و شوهر؟ چرا خود دوچرخه ساز و ديگران پي ركاب زدن براي صلح نمي روند؟ و آيا ركاب زدن براي اين زن جنوبي روستايي امكان پذير است يا اين فقط يك «بازي نمايشي» است براي گول زدن تماشاگران؟
تأمل و تعمق روي اين سؤالات ما را به اين نتيجه مي رساند: عزت الله مهرآوران گرچه موضوع زيبا و ارزشمندي را برگزيده، اما نتوانسته است بين عناصر ساختاري متن ارتباطي منسجم و باورپذير ايجاد كند و همين ناتواني در پردازش اوليه موضوع به جداافتادگي عناصر درون متني نمايش و نهايتاً به عدم شكل گيري نظام مند نمايش منجر شده است، مع الوصف نمايش داراي يك نقطه عطف است؛ بازي خوب پرستو گلستاني و هدايت درستش توسط كارگردان عامل مهمي در راضي نگهداشتن نسبي تماشاگران است.

سايه روشن هنر
تجليل فرهنگستان هنر از بازيگر نقش هاي ماندگار
001062.jpg
تجليل از مقام علمي استاد علي نصيريان توسط فرهنگستان هنر در كتابخانه ملي ايران با حضور محمود احمدي نژاد؛ رئيس جمهور برگزار شد.
بهمن نامورمطلق؛ معاون پژوهشي فرهنگستان هنر درباره انتخاب علي نصيريان در كتاب زندگي و آثار علي نصيريان مي نويسد:علي نصيريان از هنرمنداني است كه مرزهاي بين هنر و زندگي را برداشته است چنان كه زندگي او عين هنر او و هنر او عين زندگي اوست.
نصيريان حس هنري، تفكر پژوهشي، عشق به ميهن و تعهد به فرهنگ ايراني اسلامي را يك جا با هم دارد.
او بازيگري بي نظير، نمايشنامه نويسي نوآور و پژوهشگري مدبر است.نصيريان پس از ده ها سال خدمت بي وقفه به جامعه هنري، هنوز چنان عاشقانه نسبت به هنرمندان جوان، متعهدانه نسبت به فرهنگ خودي و مسئولانه نسبت به وضعيت هنر به ويژه تئاتر و سينما سخن مي گويد كه شور و اميد در دل پير و جوان جوانه مي زند.
علي منتظري عضو پيوسته فرهنگستان هنر و رئيس گروه نمايش و ادبيات نمايشي در اين كتاب مي نويسد: علي نصيريان اكنون در هفتاد و يك سالگي، تجربه پنج دهه تلاش بي دريغ و كم نظير را در اعتلاي هنر نمايش به همراه دارد.يادآوري اين نكته كه بسيار نادر و كمياب اند هنرمنداني كه بيش از نيم قرن از عمرشان را به هنري خاص بپردازند، اهميت كار نصيريان را مضاعف مي نمايد و مسئوليت ما را در مسير شناخت هنر و هنرمندان اين مرز و بوم و پاسداشت تجارب و اندوخته هاي آنها دو چندان مي نمايد؛ چرا كه هميشه آموخته  و ديده ايم هر گاه انديشه و تجربه بزرگان را توشه راه خود قرار داده ايم، توانسته ايم گام هاي بزرگي در مسير پيشرفت و تكامل اجتماعي برداريم.
وي مي افزايد: گذشته از حضور بي وقفه و مستمر علي نصيريان در فضاي هنري كشور، بازي در نقش هايي ماندگار در تئاتر، سينما و تلويزيون، توجه ويژه و به جا به اشكال مختلف نمايش سنتي ايران از جمله تعزيه، سياه بازي، پرده خواني، نقالي، معركه گيري و... استفاده خلاقانه از آنها در تئاتر نوپاي آن زمان ايران، نظم و انضباط هنري، روحيه حساس و كنكاشگر در برخورد با مسائل و پديده هاي و هوشياري و قدرت بالا در تجزيه و تحليل اين مسائل و طرح هنرمندانه آنها در آثارش، توجه به زبان و مردم و تلاش براي خلق هنري كه بتواند با پيكره اصلي جامعه ارتباط برقرار كند، سبب گرديده كه آثار او از عمق هنري و انديشه  خاصي كه از او انتظار مي رود، برخوردار باشد.

سينما
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |