يكشنبه ۱۸ تير ۱۳۸۵
حكايت بازنشستگي استادان
001158.jpg
001149.jpg
001152.jpg
افراد زيادي در سال هاي گذشته شاهد دكه سبز رنگي بودند كه در ضلع پياده روي شمالي ميان دانشكده فني و دانشكده حقوق قرار داشت. صاحب دكه جوان مؤدبي بود كه در آن به تعمير و واكس كفش مي پرداخت و اجاره مختصري هم به دانشگاه تهران مي پرداخت. ظاهراً به دنبال بالا رفتن بهاي نفت در بازارهاي جهاني و چندين برابر شدن درآمدهاي دولت، دانشگاه تهران دكه پينه دوزي را بدون پرداخت يك ريال سرقفلي به پينه دوز بخت برگشته تعطيل كرد.
نكته اخلاقي اين داستان در اينجاست كه اين تصميم در زمان مديريت قبلي دانشگاه گرفته شد. اگر دكه پينه دوزي استيجاري، امروز جمع مي شد هم بعيد نبود كه پينه دوز مودب ما بدل به يك اسطوره، يك فرشته و يك قهرمان ملي مي شد و جمع شدن دكه اش نيز به حركتي حساب شده از مجموعه حركت هاي خزنده محافظه كاران عليه علم و دانش.
آن يكي مي گفت اشتر را كه هي! ‎/ از كجا مي آيي اي اقبال پي
گفت از حمام گرم كوي تو ‎/ گفت خود پيداست از زانوي تو
گر تو مي آيي ز گلزار جنان ‎/ دسته گل كو تا كه آري ارمغان
جده اي داشتم كه هر قدر او خوابيده، استادان بازنشسته شده دانشگاه تهران بچرخند و توليد علم كنند. دعايي داشت كه زماني كه از فرزندان راضي بود، مي كرد كه: «الهي دست به خاكستر مي زنيد طلا شود». و زماني كه شيطنت هاي ما طاقتش را تاب مي كرد، مي گفت «الهي دست به طلا كه مي زنيد خاكستر شود». اكثر مواقع اولي را مي گفت و دلش نمي آمد دومي را نثارمان نمايد، حكايت دعا و نفرين او شده حكايت وضعيت برخي از مسئولان ما كه دست به بسياري از چيز ها كه مي زنند خاكستر مي شود. بهانه اي مي شود در دست مخالفان كه آن را به حق يا ناحق عليه شان به كار گيرند. حكايت بازنشستگي استادان دانشگاه تهران يكي از اين موارد است. سال ها قبل كه از اصلاح طلبي و اين حرف ها خبري نبود دانشگاه تهران رئيسي پيدا كرد كه سالها بر روي نيمكت ذخيره چپ و اصلاح طلبان ظاهر شده بود. از جمله اقدامات «انقلابي» و راديكال وي بازنشسته كردن استادان بود. جالب است كه ملاك او حتي ۳۰ سال خدمت هم نبود، بلكه استدلال مي كرد كه «استادي كه توليد علمي ندارد و سال ها نتوانسته ارتقا يابد يا حتي گروه و پايه ساليانه اش را بگيرد و صرفاً كارش تكرار تدريس از يك جزوه قديمي مي باشد، نمي بايستي در دانشگاه بماند». مي گفت: «دانشگاه به خون تازه، فكر تازه و نيروهاي جوان و بالنده نياز دارد تا آن را از اين حالت جمود و ركود علمي خارج سازد». طرفدارانش هم بالطبع حركت انقلابي و راديكال وي را مي ستودند كه دارد دانشگاه را «خانه تكاني علمي» مي نمايد. ظاهراً او مصداق بخش نخست دعاي مادربزرگم است كه دست بر روي خاكستر هم كه مي گذاشت، طلا مي شد.
زمان گذشت و بر كرسي رياست دانشگاه تهران معمّمي تكيه كرد خيلي ها چندان علاقه اي به وي احساس نمي كنند. او نيز جمعي را بازنشسته ساخت، اما اين بار «از قضا سركنگبين صفرا فزود». به جاي شادي و هلهله كه دارد «خانه تكاني علمي» مي نمايد، گفته مي شود كه: «اين حركت، سرآغاز انقلاب فرهنگي دوم در دانشگاه هاست؛ موج جديد كنار گذاردن و تسويه دانشگاه از استادان دگرانديش، مخالف و ناراضي است؛ شروع طرح مخفي اصولگرايان است براي بردن دانشگاه به زير سلطه حوزه هاي علميه؛ تعطيل كردن علوم انساني فعلي در دانشگاه ها و سپردن اين علوم به دست روحانيون است. استادان بازنشسته شده خواب راحت را از چشمان محافظه كاران ربوده بودند؛ ليست هاي ديگري مبني بر كنار گذاردن استادان علوم انساني به عناوين و بهانه هاي ديگر در راه است؛ اصولگرايان عزم خود را براي شكستن مقاومت دانشگاهيان و سركوب حس دانشجويي جزم كرده اند و مقولاتي از اين دست». آيا واقعاً چنين است و بازنشستگي استادان دانشگاه تهران را مي بايستي آن گونه كه برخي از محافل دگرانديش تفسير و تبيين مي كنند،ديد؟ بسياري از استادان، كاركنان و دانشجويان دانشگاه تهران در سال هاي گذشته شاهد دكه سبز رنگي بودند كه در ضلع پياده روي شمالي ميان دانشكده فني و دانشكده حقوق قرار داشت. صاحب دكه جوان مؤدبي بود كه در آن به تعمير و واكس كفش مي پرداخت و اجاره مختصري هم به دانشگاه تهران مي پرداخت.
ظاهراً به دنبال بالا رفتن بهاي نفت در بازارهاي جهاني و چندين برابر شدن درآمدهاي دولت، دانشگاه تهران كه ديگر نيازي به درآمدهايي كه از محل اجاره بهاي دكه پينه دوزي كسب مي كرد، نداشت، دكه پينه دوزي را بدون پرداخت يك ريال سرقفلي به پينه دوز بخت برگشته تعطيل كرد. نكته اخلاقي اين داستان در اينجاست كه اين تصميم در زمان مديريت قبلي دانشگاه گرفته شد. اگر دكه پينه دوزي استيجاري، امروز جمع مي شد هم بعيد نبود كه پينه دوز مودب ما بدل به يك اسطوره، يك فرشته و يك قهرمان ملي مي شد و جمع شدن دكه اش نيز به حركتي حساب شده از مجموعه حركت هاي خزنده محافظه كاران عليه علم و دانش.
ذكر چند نكته شايد بهتر بتواند بهشت و دوزخ جريان بازنشستگي استادان را روش نمايد.
۱- بازنشستگي استادان در گذشته كم و بيش بر عهده خودشان بود. آنچه كه سبب شده بود تا استادان عملاً تا هر وقت كه خود مي خواهند بر سر خدمت باشند، بيش از آنكه معلول سياست هاي حساب شده مسئولان باشد، موارد قانون ساده «عرضه و تقاضا» بود. «تقاضا» براي هيأت علمي به مراتب بيش از «عرضه» آن بود. اين كمبود سبب شده بود تا دانشگاه فشاري براي بازنشستگي استادان وارد نسازد، اما اين رابطه ظرف سال هاي گذشته بر هم خورده است. به اين معنا كه «عرضه» هيأت علمي به مراتب بيش از «تقاضا» براي آنهاست.
تا ده سال پيش به عنوان مثال عمدتاً دانشگاه تهران بود كه فارغ التحصيل دكترا در رشته هايي همچون علوم سياسي، حقوق و روابط بين الملل تربيت مي كرد، اما امروزه افزون بر دانشگاه تهران، دانشگاه هاي علامه طباطبايي، شهيد بهشتي، امام صادق(ع)، تربيت مدرس، امام حسين(ع) و خود وزارت علوم نيز دكتراي علوم انساني تربيت مي كنند. احتمالاً دانشگاه هايي نظير امام باقر(ع) و وزارت خارجه هم در راهند. به علاوه شماري از دانشگاه هاي دولتي در شهرستان ها هم وارد تربيت دكترا در علوم انساني شده اند.بماند دانشگاه آزاد كه يك تنه به اندازه تمامي دانشگاه هاي دولتي فارغ التحصيل دكترا تربيت مي كند. نتيجه آنكه فشار زيادي از سوي فارغ التحصيلان دكترا در حوزه علوم انساني (و ساير رشته ها) براي راهيابي به دانشگاه ها به وجود آمده كه ده سال قبل نبود. اين فشار منظماً رو به افزايش است صرفنظر از غلط يا درست بودن اين وضعيت، نكته مهم آن است كه همه جناح ها و جريانات سياسي در پديد آمدنش نقش داشته اند. اگر قرار شود كه اساتيد فعلي بازنشسته نشوند در آن صورت فارغ التحصيلان فعلي هيچ بخت و اقبالي براي راه يابي به دانشگاه ها ندارند و عملاً بيكار مي مانند.
۲- شماري از فارغ التحصيلان دكترا به هرحال موفق مي شوند تا به استخدام دانشگاه ها درآيند. در نتيجه در تمامي گروه هاي آموزشي ما با تجمع بيش از اندازه هيأت علمي روبه رو هستيم. بسياري از اساتيد گروه هاي آموزشي در وضعيت فعلي نمي توانند ساعات موظف تدريس شان را پر كنند.
۳- اگر اصل را بر اين بگذاريم كه عليرغم به وجود آمدن وضعيت موجود، همچون گذشته اساتيد هر زمان كه خود مي خواهند بازنشسته شوند در آن صورت تبعيض آشكاري مرتكب شده ايم نسبت به مشاغل و حرف ديگر. به علاوه اگر كارايي علمي استادي به دليل كهولت سن افت نمايد اما هنوز مصر بر تدريس باشد، آيا باز هم مي بايستي به تدريس ادامه دهد؟ چه مرجعي مي بايستي تشخيص دهد كه اين استاد يا آن يكي به دليل كهولت سن ديگر كارايي تدريس نداشته و مي بايستي بازنشسته شوند؟ مناسبترين و عملي ترين راه حل همان است كه در ساير مجامع و محافل علمي در كشورهاي ديگر اعمال مي شود، اين كه پس از رسيدن به يك سن مشخص و سنوات خدمت مشخص، استاد بازنشسته شود. البته دانشگاه يا مؤسسه علمي مي تواند پس از بازنشستگي چنانچه ضرورت ديد از استاد بازنشسته دعوت به همكاري نمايد.
۴- اساساً چرا بازنشستگي از دانشگاه و تدريس مي بايستي به مثابه پايان عمر و حيات علمي يك استاد تلقي شود؟ چه چيزي يا چه كسي جلوي فعاليت علمي، پژوهشي، تأليفي، سخنراني و غيره يك استاد بازنشسته را گرفته يا مي گيرد.
۵- مي رسيم به مسايل و شبهات سياسي كه پيرامون جريان بازنشستگي اساتيد دانشگاه تهران به راه افتاده. اصولاً طرح مسايلي نظير اين كه بازنشستگي هاي اساتيد آغاز سركوب روشنفكران، دانشگاهيان و جنبش دانشجويي است؛ يا اين كه بازنشستگي ما آغاز انقلاب فرهنگي دوم مي باشد؛ يا اين كه طرحي بدون سپردن علوم انساني به حوزه هاي علميه تهيه شده و شروع آن با حذف اساتيد قديمي علوم انساني است و مسائلي از اين دست، بيش از آنچه كه مبين واقعيات باشد، در بهترين حالت پناه بردن به تئوري هاي توطئه است و در بدترين حالت حكايت از تسويه حساب هاي سياسي و فرصت طلبي سياسي مي كند. كدام يك از اساتيد بازنشسته شده حقوق و علوم سياسي در سطح جامعه يا حتي در سطح دانشگاه، به صفت مخالفت با حكومت، نظام، يا حتي دولت احمدي نژاد شناخته مي شوند؟ كدام آثار، تاليفات، سخنراني يا مطالبي كه اساتيد بازنشسته شده در كلاس هايشان مي گفتند براي نظام يا حكومت مشكل آفرين و غيرقابل تحمل شده بود؟
۶- اين كه بازنشستگي ها در خرداد ماه اعلام شده بازمي گردد به آغاز و پايان سال تحصيلي در دانشگاه. سال تحصيلي در دانشگاه حول و حوش خرداد ماه به پايان مي رسد و اساتيد قبل از رفتن به تعطيلي تابستان، برنامه ريزي آموزشي ترم جديد را كه از مهرماه آغاز مي شود تدارك مي بينند. بنابراين تصميم به بازنشستگي مي بايستي در پايان سال تحصيلي جاري و به هنگام برنامه ريزي ترم جديد صورت گيرد.
۷- همه آنچه كه گفتيم رافع اين واقعيت نيست كه اگرچه به لحاظ قانوني و اجرايي مسئولين دانشگاه تهران مرتكب خبط و خطايي نشده اند، اما در عين حال هم چندان «فرشته» و بي گناه نبوده اند. مديريت دانشگاه مي توانست مسأله بازنشستگي ها را به صورتي درخور حفظ شأن و مقام يك استاد دانشگاه انجام دهد كه متأسفانه نداد. از مسئولين دانشگاه خيلي زياد كم نمي شود اگر احكام بازنشستگي اساتيد را محترمانه، با وقار و مهم تر از همه، با بيان قدرداني از ۳۰ سال خدمات علمي اساتيد به آنان ابلاغ مي كردند. در همه جاي دنيا رسم است وقتي كه حتي يك آبدارچي را هم بازنشسته مي نمايند، اين كار را با يك ظرافت، با بيان يك دست مريزادي، خدا قوتي، تشكر و قدرداني مادي و معنوي انجام مي دهند. نه اين كه احكام بازنشستگي آنان را آن طور كه مديريت دانشگاه تهران به دست اساتيد رسانيد، انجام دهند. يعني در نهايت خونسردي، بي مهري، بي تفاوتي و بي احساسي. آيا اين توقع زيادي بود كه مديريت دانشگاه احكام بازنشستگي اساتيد را با يك تمهيدات قبلي و در معيت شماري ازمعمرين دانشگاه انجام مي داد؟
۸- نه تنها مديريت دانشگاه مسأله بازنشستگي را به نحو مطلوب انجام نداد، بلكه در دفاع از تصميمش متأسفانه متشبث به استدلالي ظالمانه، غيراخلاقي و خطا نيز شد. به اين معنا كه مديريت تلاش نمود تا اين شبهه را القا كند كه اساتيد بازنشسته شده چندان هم از نظر علمي وزنه اي نبودند. اينكه آيا اساتيد بازنشسته شده وزنه علمي بوده اند يا نه، نه به مديريت دانشگاه مربوط مي شود و نه اساساً قانون چنين حق و اختياري به مديريت دانشگاه داده كه هر كس را كه تشخيص مي دهد وزنه علمي است بازنشسته نكند و برعكس آنان را كه وزنه علمي نيستند صرفاً بازنشسته نمايد. كليه مسايل علمي، آموزشي و تحقيقاتي اعضاء هيأت علمي از جمله تشخيص كيفيت آموزشي و كارايي علمي آنان جزء وظايف گروه هاي آموزشي دانشگاه مي باشد و مطلقاً ارتباطي به مديريت دانشگاه پيدا نكرده و جزء شرح وظايف و مسئوليت هاي آن نيست. اي كاش مديريت دانشگاه در مواجهه با انتقاداتي كه به واسطه مسأله بازنشستگي با آن رو به رو شد، به جاي معرفي مقام رفيع علمي اش و اين كه به واسطه برخورداري از آن جايگاه بوده كه تاكنون بازنشسته نشده (و در نتيجه القاء اين شبهه كه اگر اساتيد بازنشسته شده هم همچون جناب ايشان كه از يك مقام رفيع علمي برخوردار مي بودند بازنشسته نمي شدند)، دفاعش را محدود مي كرد به اين كه صرفاً مجري قانون بوده و وارد داوري در خصوص چند و چون جايگاه و موقعيت علمي اساتيد بازنشسته نمي شد. همان جده محترم ضمناً به ما همواره يادآوري مي كرد كه درخت هرقدر پربارتر باشد، افتاده تر مي شود. اين ادعاي مديريت دانشگاه البته درست است كه اساتيد بيشتري به سن بازنشستگي رسيده بودند لكن مديريت آنان را بازنشسته نكرده است. اما نتيجه گيري كه مي خواهد القاء كند مبني بر اين كه آنان از شايستگي علمي برخوردار بوده اند معلوم نيست چقدر مبتني بر حقيقت است. واقعيت آن است كه بازنشسته كردن عده اي و نگه داشتن عده اي ديگر، جداي از آن كه عملي تبعيض آميز بوده و مبتني بر هيچ قاعده و ضابطه اي نيست، مديريت دانشگاه را وارد حوزه اي مي كند كه در صلاحيتش نيست.
در عين حال نيز اين سؤال باقي مي ماند كه تشخيص توان علمي اساتيد را مديريت براساس كدام ضابطه، ملاك و معيار انجام داده است؟ و بالاخره اين كه واقعاً و اصالتاً ملاك علمي در تصميم به بازنشستگي اساتيد چقدر نقش داشته و متقابلاً ملاحظات ديگر چقدر نقش داشته اند؟

نگاه امروز
سنگي و موجي
فرشاد مهدي پور
دانشگاه تهران را نبض مجموعه هاي دانشگاهي تهران مي نامند؛ دانشگاهي در مركز شهر كه هم تصويرش  ساليان سال است كه روي اسكناس هاي ۵۰ توماني جاخوش كرده  و هم مهمترين آيين سياسي- عبادي هفته را جمعه ها پذيراست.
دانشگاهي كه جمع بزرگي از مديران و سياستمداران ايران را قبل و بعد انقلاب در خود جاي داده و تنها مركز بزرگ علمي است كه نامش از ابتدا تا كنون «تهران» بوده، هر اتفاقي را كه شاهد باشد، بايد انتظارش را داشت كه بازتابي گسترده خواهد يافت؛ درست مانند حلقه هاي موجي آب، پس از افتادن تكه اي سنگ. البته فرض دقيق تر آن است كه گفته آيد برخي دانشگاه تهران را مركز تحرك خود مي كنند چون مي دانند اتفاقاتش، فركانسي چندين برابر خواهد يافت؛ و ماجراي بازنشستگي اساتيد دانشگاه تهران نيز از اين قاعده مستثني نبوده است.
استاداني كه ماهي پيشتر خبر اوليه بازنشستگي شان آمد، جملگي از چهره هاي مشهور وقديمي و بسيار كم حاشيه سال هاي دور و نزديك دانشگاه بودند - و جالب آنكه كانون جابجايي ها هم دانشكده اي (حقوق و علوم سياسي) بود كه رئيس كنوني دانشگاه نيز در آن تدريس مي كرده است - اين استادان محبوب و محجوب سالي (بلكه سال هايي) از پايان خدمت شان گذر كرده و انتظار بر آن بود كه در آرامش پايان امتحانات، مراسم توديعي وزين برايشان تدارك شود تا آرام آرم صحنه را براي ورود نيروهاي جوان تر ترك كنند، يك روز صبح با برگه اي مواجه شدند كه به آنان پايان خدمت شان را اعلام مي كرد. اين نه تنها آنها را خوشحال نكرد، بلكه بسياري را نيز به اين فكر انداخت كه شايد در پس پرده، دستي در كار باشد كه قصدي ديگر را در سر دارد؛ ماجرا سياسي شد.
اينكه اراده اخذ چنين تصميمي را بايد چه ميزان منطبق بر اعتدال دانست، مساله اي قابل بحث است، (چرا كه شنيده ها حاكي است كه اين مساله كمي پيشتر هم مطرح شده و جمعي از استادان توصيه هاي متعادل تري را پيش مي كشيده اند)، ولي به هر روي روزنامه ها به ميدان درآمدند و ماجرا با چند واقعه دانشجويي ديگر در هم آميخت و هفته اي پر تنش در دانشگاه تهران پديد آمد. و مطابق معمول كمتر كسي را دغدغه اين بود كه فارغ از نگرش هاي سياسي، كمي درستي و نادرستي «بازنشستگي ها» را به بررسي بنشيند؛ تا كار به جايي رسيد كه برخي نام انقلاب فرهنگي دوم بر اين تغييرات گذاردند و هرچه ايده پردازي فلسفي نيز بود به كار گرفتند، تا حرف شان را اثبات كنند.
حالا روزهايي گذشته و به نظر مي رسد مي توان با آرامشي بيشتر گرداگرد ماجراي مذكور گشت و نكاتش را باز گفت؛ از كاه كوه ساختن كار سختي نيست؛ هر چند بايد مراقب بود اولي نباشد، تا «بعضي ها»(كه با همه شعارهاشان حتي حاضر به انتشار نظريات متفاوت نيستند)، بهانه اي در دست نداشته باشند.

سياست
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
شهرآرا
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |