آيا اخلاق يك علم است؟
ماسيمو پيگلوچي *
مترجم: خسروقديري
|
|
آيا اخلاق از بعضي جهات يك علم است؟ آيا اخلاق مي تواند يك علم باشد؟ اين سؤال زمان زيادي موضوع بحث نظريه پردازان اخلاق بوده و آنان را به دو اردوگاه بزرگ تقسيم كرده است.براساس وضعيت «تسلسل» ، علم و اخلاق، شباهت هاي اساسي با يكديگر دارند و حتي اگر اخلاق واقعا يك علم نباشد، نقاط اشتراك بسيار بيشتري از آنچه مردم مي پندارند ميان آن دو وجود دارد. از طرف ديگر طرفداران اردوگاه«عدم تسلسل» مي گويند: اخلاق و علم اساسا دو موضوع مختلف هستند كه هرگز با هم تلاقي نمي كنند.
براي پرهيز از آشفتگي احتمالي، تصريح مي كنم منظور من از طرح موضوع اخلاق و علم، اخلاق به كار بستن علم نيست. البته اين موضوع، شاخه اي كاملا مشروع از فلسفه و تئوري اخلاق است و جنجال هاي پيرامون آن، ماهيتي كاربردي نسبت به مواردي خاص از رفتار اخلاقي يا غيراخلاقي در جامعه علمي دارد.
مباحثه بر سر «تسلسلي» يا «غيرتسلسلي» بودن رابطه ميان اخلاق و علم معطوف به ماهيت جست وجوي اخلاق است؛ آيا اخلاق مي تواند به هر صورت موضوعي علمي باشد؟اين بحث ممكن است انتزاعي و نابهنگام به نظر برسد. آيا «هيوم» در «رساله در باره ماهيت انسان» (۴۰-۱۷۳۹) به روشني توضيح نداد كه انسان نمي تواند آنچه بايد باشد (يعني پاسخي اخلاقي) را از آنچه وجود دارد استنتاج كند؟
اما «هيوم» واقعا نمي خواست بگويد كه اين كار غيرممكن است.
او مي خواست بگويد اگر اين كار را مي كنيد بهتر است آمادگي آن را داشته باشيد تا عمل خود را توجيه كنيد نه آن گونه بينديشيد كه برخي در دوران «هيوم» مي پنداشتند؛ اين استنتاج امري طبيعي است.
اما مباحثه ما در اينجا كمي پيچيده تر است؛ كانون بحث اين است كه آيا اخلاق گرايان كار خود (يافتن حقايق اخلاقي) را همان گونه دنبال مي كنند كه دانشمندان (ازطريق كشف) كار خود را پي مي گيرند؟
بياييد با برخي از نمايندگان نظريه «تسلسل» بين اخلاق و علم شروع كنيم.
يكي از راه هاي پرداختن به موضوع، روش « ايدل» است كه حوزه هاي گوناگون را با درجات مختلفي از «علميت» و با علومي مانند فيزيك و شيمي در يك انتها، علوم اجتماعي در وسط و اخلاق در انتهاي ديگر دسته بندي مي كند. «ايدل» ملاحظه مي كند كه علم، عاري از ارزش نيست و ميزاني از نوعي داوري مشابه تصميم سازي اخلاقي را دربر مي گيرد.
علاوه بر آن، ادبيات پيچيده تحقيقات علمي (اين ايده كه «حقايق» واقعا معناي علمي ندارند مگر اينكه در قالب يك نظريه مشخص تجلي يابند كه اين نظريه به نوبه خود تعيين مي كند چه چيزي «حقيقت» است) همچنين زمينه اي فراهم مي كند تا علم بيشتر از آنچه دانشمندان تمايل دارند بپذيرند، يك پديده انساني به شمار رود.
به هرحال يك مشكل اساسي در برابر طرفداران نظريه «تسلسل» از اين پرسش ناشي مي شود كه ايده آزمون نظريه هاي اخلاقي چه توجيه عقلاني اي دارد. به عنوان مثال «ويرجينيا هلد» مي گويد: تجربه اخلاقي يك مفهوم مبهم در مقايسه با تحقيقات علمي است.از طرف ديگر براي طرفداران نظريه «عدم تسلسل» مانند «جان راولز» حقايق اخلاقي نسبت به حقيقت علمي، طبيعت متفاوتي دارند اگرچه هر دو لفاظي هاي نظري به شمار مي روند.
در نظريه اخلاقي، به گفته «راولز» رسيدن به يك اجماع برسر اين كه چه چيزي يك حقيقت را مي سازد ممكن است،ولي فقط به اين دليل كه، اين حقيقت توسط بخش هايي از بشريت ساخته شده كه يك پس زمينه مشترك و يك جهان بيني مشترك دارند.
البته پست مدرنيست ها ممكن است بگويند همين وضعيت در مورد علم نيز مصداق دارد. يكي ديگر از نظريه پردازان برجسته «تسلسل» «آلن ژيبارد» است كه اعتقاد دارد «حقايق در علوم طبيعي نقشي توضيحي دارند كه مشابهي در نظريه اخلاقي ندارد.»
مانند بسياري از وضعيت ها، در مباحثه علم _ اخلاق ممكن است يك وضعيت ميانه بين «تسلسل» و «عدم تسلسل» وجود داشته باشد. درحقيقت حتي طرفداران نظريه «عدم تسلسل» ازجمله «ژيبارد» از اطلاعات علمي استفاده بسياري مي كنند.
ايده اصلي در اينجا آن است كه يك تفاهم خوب، ايجاد شود؛ موضوع اين نيست كه اخلاق يك علم است يا كاربرد يك علم را دارد، بلكه موضوع آن است كه نظريه مدرن اخلاق نمي تواند از آنچه علوم طبيعي درباره ماهيت انسان، مباني زيست شناسانه (عصب شناسانه) تصميم گيري و نيز درباره تكامل خود اخلاق به ما عرضه مي كند غفلت نمايد. اين مسيري است كه توسط نويسندگاني مانند پيتر سينگر ( كتاب چپ دارويني: سياست، تكامل و همكاري، چاپ دانشگاه ييل ۱۹۹۹) دنبال مي شود.
از اين منظر همكاري ميان علم و اخلاق مطرح مي شود. از همه اينها كه بگذريم انسان ها، آميخته اي از رفتارهاي خودپسندانه ورفتارهاي مبتني بر همكاري از خود بروز مي دهند. تكامل تبارها يكي از دلايل چنين تعارض رفتاري است. به نظر نمي رسد غفلت از اين ميراث زيستي و صدور يك حكم كلي در اين مورد براي اخلاق گرايان سازنده باشد. آنچه مي تواند اين فضاي غيرواقعي را تغيير دهد علم است.
* ماسيمو پيگلوچي دكتراي زيست شناسي و نيز دكتراي فلسفه دارد.وي استاد دانشگاه ساني _ استوني بروكز در نيويورك است.
منبع : www.wei. org
|