يك روز با پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها در آسايشگاه كهريزك
قرار بود عصاي دستشان باشيم
محبوبه تلوزاد
|
|
در طول روز، ديدن بعضي چيزها براي ما عادت شده است. ديدني هاي سؤال برانگيزي كه ما به سرعت يا با بي تفاوتي از كنار آن عبور مي كنيم؛ گدايي در كنار خيابان، پسركي دستفروش، مردي در حال پاك كردن شيشه ماشين ها پشت چراغ قرمز، دختر گلفروش و همه و همه كه از سر استيصال و درماندگي و براي گذران عمر و داشتن يك لقمه نان است.
اما ديدن فضايي سرسبز و خرم با آب نماهاي زيبا و ساختمان هايي با نماي آجري كه با نام گل ها نامگذاري شده اند- آن هم در دل كوير- منظره اي نيست كه هر روز چشمان ما را نوازش دهد؛ نوازشي كه چشم ها را پر از غم و اندوه مي كند.
اينجا شهري است كه سالمندان و معلولين ما را ،در خود جاي داده است؛ مكاني كه پدران و مادران به جرم سالمندي، رانده شده از خانه هاي خود يا فرزندان، به اين مكان پناه مي آورند و شما حتماً نام آن را شنيده ايد؛ «آسايشگاه كهريزك».
زماني كه براي بازديد آسايشگاه از در فلزي آن عبور مي كنيد، در سايه درختان، سالخوردگاني را مي بينيد كه روي صندلي چرخدار در كنار هم مشغول صحبت هستند و يا به تنهايي عصازنان از كنار شما مي گذرند؛ با سلامي و پرسيدن حالي. آنها هيچ چشمداشتي ندارند. با لبخندي به استقبال شما مي آيند و با لبخندي نيز مي گذرند و معلوليني كه با وجود نقص عضو، نه تنها كارهاي خود بلكه كار دوستان را هم انجام مي دهند و اينجا شما مي مانيد و اين اميد به زندگي و انرژي كه در اطراف شما هاله اي از نور ايجاد مي كند.
در كنار اين چهره ها و در سايه درختان، لحظه اي به انتظار و سپس مدير روابط عمومي آسايشگاه با چهره اي گشاده شما را براي بازديدي چندساعته همراهي مي كند. شما زمان داريد از همه مكان هاي آسايشگاه ديدن كنيد؛ از بخش هاي نگهداري بانوان كه با نام بنفشه و ارغوان خوانده مي شود و بخش نگهداري مردان با نام هاي صنوبر و... تا آشپزخانه، رختشوي خانه، نمازخانه، موزه يادگاري هاي خيرين طي سال هاي همراهي شان با بنياد و محل سكونت مددجوياني كه با هم ازدواج مي كنند و به دليل شرايط خاص جسمي شان همانجا ساكن مي شوند و بالاخره كتابخانه آسايشگاه كه محلي است براي برگزاري كلاس هاي سوادآموزي، مثنوي خواني، حافظ شناسي و آموختن قرآن. اين دوره هاي آموزشي به مددجويان كمك كرده تا استعدادهاي خود را در زمينه هاي مختلف پرورش دهند. در تمام طول بازديد، خانم آينه وند از خيريني مي گويد كه با توكل به خداوند و براي سپاس از نعمات الهي، با ياري يكديگر اين خانه را بنا نهاده اند و در كنار همه ايشان نام بانوي نيكوكاري است كه از سي و پنج سال پيش، نقش مددكار و مدير، راهنما و پشتيبان را داشته است. خانم بهادرزاده با بيش از هشتاد سال سن هنوز نقش خود را مادرانه انجام مي دهد و الگوي همه خيرين و مددكاران اين خانه بزرگ است. ايشان معتقد است خانه اي را كه با عشق از هزار متر به چهل و دو هكتار رسانده اند، «خانه اي است براي زندگي كردن نه براي زنده ماندن».
در گزارش سالانه كهريزك آمده است: تعداد سالمندان بالاي صد سال، ۱۳ نفر است، كه از اين تعداد ۴ نفر بالاي ۱۱۱ سال و ۴ نفر ۱۰۸ سال و ۵ نفر بين ۱۰۰ تا ۱۰۵ سال از عمرشان مي گذرد. بقيه ساكنين اين خانه بزرگ ۱۶۰۰ نفر مي شوند كه تحت عنوان مددجو ناميده مي شوند و مددكاران و ساير پرسنل ۹۰۰نفر و همه اينها با مديريت دلسوزانه و مخلصانه ۱۳ نفر به عنوان هيات امنا اداره مي شوند و مابقي امور توسط خيريني كه براي رضاي خداي خود، خويشتن را وقف آنجا كرده اند از مخارج و هزينه هاي موسسه تا برعهده گرفتن سرپرستي و شست و شوي زنان و دختران و سالمندان و معلوليني كه هر هفته به اميد ديدار ايشان و گفت و شنودي دل خوش دارند. هدف اصلي در آسايشگاه كهريزك، تنها نگهداري و كمك به ادامه حيات يك معلول و سالمند نيست؛ كوشش بر اين است كه معلول و سالمند را از تخت جدا سازند و ثابت كنند كه يك معلول و سالمند هم مي تواند با اميد و توان يابي فقط زنده نماند، بلكه زنده بماند و زندگي كند. بر اين اساس، برنامه هاي متعدد و مدوني طرح ريزي شده كه در طول روز معلول و سالمند بستگي به چگونگي حالات روحي و رواني و جسماني خود، به آنها مي پردازد؛ روزش با برنامه هاي گوناگون به شب مي رسد و مفهوم ماندن در يك محيط بسته و محدود به نام آسايشگاه از ذهن خارج مي شود. در پايان ساعت بازديد با ابري سرگردان از سؤال كه در سرتان به چرخش درآمده با خود فكر مي كنيد «حيوانات از روي غريزه و بقاي نسل بچه دار مي شوند نه از سر عطوفت و دلبستگي، آنها را غذا مي دهند و بزرگ مي كنند و به اقتضاي طبيعت در زمان مناسب آنها را رها كرده و مي روند. آيا پدر و مادرهاي ساكن كهريزك هم با فرزندان خود اينگونه بوده اند؟ طي ساليان سال همراه و همدل آنها نبوده و براي رشد و بالندگي ايشان از خود نگذشتند. سختي ها را به خود تحميل نكردند تا در بزرگسالي عصاي دستي شوند و تكيه گاهي؟ پس چه شد كه در ميانسالي سر از آسايشگاه در آوردند؟»
در كهريزك، شما شاهد چهره هايي هستيد كه به اميد ديدن روي فرزندانشان به شما مي نگرند؛ مادرانه و پدرانه و شما فقط سايه اي از شك و ترديد و دل گرفتگي را در چشمانشان مي بينيد با آهي و افسوسي و فرزنداني را مي بينيد كه دچار نقص و معلوليت شده اند. نقص مادرزادي، فلج اطفال، آسيب هاي ناشي از حوادث طبيعي و... .
اينان به چه گناه ناكرده اي از خانه طرد مي شوند؟ آنها نه به خود آمده اند و نه مسبب مشكلات به وجود آمده بوده اند، پس از چه روي ميهمان دائمي اين خانه پر از مهر مي شوند؟ پدر و مادر، دوست و آشناي ايشان عزيزاني مي شوند كه هم و غم خود را در اين مكان گذاشته اند و همراه هميشگي جگر گوشه ديگراني هستند كه در پي زندگي خود، فرزندان را به امان خدا و ديگران رها كرده اند. زمان خداحافظي، با انرژي و نشاطي كه از همه ساكنان آسايشگاه گرفته ايد، آنجا را ترك مي كنيد به اميد آنكه دستان شما نيز بتواند ياري دهنده خيريني باشد كه با نام گروه بانوان نيكوكار مكاني را اداره مي كنند كه عزيزان ما و شما را با عشق و اميد و ايثار در چرخه زندگي خود جاي داده اند.
|