شنبه ۳۱ تير ۱۳۸۵
گفت و گو با دكتر عماد افروغ -بخش پاياني
سكوت به ضرر ماست
رسول بابايي
001659.jpg
واپسين بخش گفت و گو با دكتر افروغ اختصاص به آسيب شناسي فرايند استقرار و تثبيت انقلاب اسلامي و تحول نيروها و گفتمان هاي بر آمده از متن آن از جمله گفتمان سازندگي، گفتمان اصلاحات و گفتمان اصول گرايي دارد.
به نظر افروغ از هنگام دولت سازندگي و دولت اصلاحات، نگرشي در بخشي از بدنه انقلاب شكل گرفت كه مي توان از آنها به روشنفكران نسل چهارم ياد كرد. به طوري كه وي دولت اصول گرا را برآمده از دل همين جريان مي داند. لذا معتقد است كه اگر نقدي هم بر برخي عملكردهاي فعلي وارد است، تنها جنبه درون گفتماني و حكم دلسوزي براي انقلاب را دارد. به نظر وي گفتمان اصول گرايي بايد از اين دست نقدها استقبال كرده و در مواجهه اي عقلاني با آنها بر جامعيت خود بيفزايد.
* شما مطرح كرده ايد كه وقوع انقلاب اسلامي در زماني بود كه جامعه جهاني تشنه اين معنويت گرايي بوده است و به نوعي زاويه فهم ظرفيت هاي انقلاب را از اين منظر مي دانيد، با اين وصف چه ظرفيتهايي را مي توانيد براي اين انقلاب دوران ساز مطرح سازيد؟
- من ۲ ظرفيت كلي را هميشه براي انقلاب اسلامي به طور خلاصه ذكر مي كنم، كه در اينجا به برخي از مهمترين آنها اشاره مي كنم: يكي خداگرايي در ساحت انديشه است. اكنون مي بينيم كه در غرب بار ديگر توجه به خدا در ساحت خردورزي و انديشه و مطالعات علمي مطرح مي شود. معنويت و تقويت آن در ساحت روابط اجتماعي از پيامهاي ديگر انقلاب اسلامي است و بشر هم اين پيام را متوجه شده و ديگري، ارائه يك فلسفه سياسي جديد است كه نه حقيقت گرايي را مبناي مشروعيت قرار مي دهد و نه مقبوليت گرايي را، بلكه تلاش مي كند تلفيقي از حقيقت و مقبوليت يا فضيلت و حقيقت گرايي و رضايت را در تعريف مشروعيت جمع كند.
من همواره مطرح كرده ام كه اين حق جهانيان از جمله فرهيختگان عالم است كه انقلاب اسلامي را بشناسند و در مورد آن داوري كنند. اما در واقع مي بينيم كه مأموران و نمايندگان فرهنگي ما در اين مقام نيستند يعني در مقام معرفي لايه هاي زيرين و فلسفي انقلاب اسلامي برنمي آيند. واقعاً اين را از روي شناخت و بصيرت مي گويم. مخاطبان ما هم خاص و انديشمند نيستند. در حالي كه فكر مي كنم كه قابليتها روز به روز از دست ما خارج مي شود و حداقل اينكه به فعليت نمي رسد و راه نجات ما به فعليت رساندن اين مسئله است.
* اگر بخواهيم براساس مباني اي كه بيان شد بحثهايي را انضمامي تر مطرح كنيم، شايد بهتر باشد تاريخ ۳۰ ساله انقلاب اسلامي را با هم مرور كنيم و نگاهي را كه شما به اين تاريخ داريد و انتقاداتي را كه به آن وارد مي كنيد بررسي كنيم تا برسيم به وضع امروزي جامعه در عرصه سياسي ،اقتصادي ،اجتماعي و فرهنگي.ارزيابي شما نسبت به وضعيت كنوني ما چيست؟
- من تبيين قبل از انقلاب را كردم كه به هر حال حادثه اي شكل گرفت و در پس اين حادثه دو دسته علت بودند: يكي عوامل علّي و يكي عوامل اعدادي. عوامل علي را بيان كردم كه همان نگرش صدرايي و آن لايه هاي سه گانه بود كه ذكر كردم.
عوامل اعدادي را هم به طور گسترده اي مي توان ذكر كرد كه عواملي چون وابستگي، فقدان آزادي، شكاف بين توسعه سياسي و توسعه اقتصادي و عواملي كه معمولاً جامعه شناسان ذكر مي كنند. ولي اين عوامل اعدادي بايد در ارتباط و اتصال با يك دسته عوامل علّي حادثه اي را خلق كند. پس از حادثه انقلاب قانون اساسي تدوين شد و براساس آن نهادي به نام جمهوري اسلامي آغاز شد، با فلسفه سياسي كه از نوع سوم است. به نظر من، ما در دهه اول انقلاب خيلي بيشتر به گفتمان اسلامي نزديك هستيم يعني روح حكمت متعاليه را در آن مي بينيم. من در سال ۶۲ يك سري سخنراني داشتم كه در آنها اشاره كردم به تأثير اسفار اربعه صدرا در پيدايش انقلاب اسلامي. پس مي بينيد بينش ما رابطه صحيح تر و متناسب تري با جوهره انقلاب اسلامي داشته و رمز استقامت و مقاومت ما در هشت سال جنگ تحميلي استفاده از همين گفتمان است. بعد يكدفعه كه جنگ تمام مي شود اصلاً همه چيز را فراموش مي كنيم مثل اين كه يكباره تاريخ، فرهنگ و گذشته ما و انقلاب اسلامي و لايه هاي تو در توي آن فراموش مي شود.
در آن زمان الگويي را به كار گرفتيم كه بيگانه با هويت
زمينه اي ما و بيگانه با جوهره انقلاب اسلامي بود. به عنوان عوامل زمينه ساز در سطح برنامه ريزي و سياستگذاري، مسائلي را مطرح كرديم كه انحراف از جوهره انقلاب بود. ما همان موقع صدايمان درآمد. خب! الگويي كه بعد از جنگ مطرح مي شود به نام الگوي توسعه اقتصادي، چه الگويي است؟ اصلاً اين توسعه گرايي اقتصادي بيگانه با فرهنگ و هويت و تاريخ را كه امروزه خود غرب هم برنمي تابد به اسم توسعه و تعديل ساختي پياده كردند. در پس اين الگو به طور واضح مي ديديم كه مي گويند فرهنگ اين جامعه عقب مانده است. گفتند فرهنگ توسعه X و Y و Z است و اين X، Y و Z را هم بايد از جامعه توسعه يافته به دست آورد. درست بر عكس حادثه انقلاب اسلامي كه ما به فرهنگ و تاريخ مردم بازگشتيم ، يا به تعبير مرحوم شريعتي «بازگشت به خويشتن» يا به تعبير مرحوم شهيد مطهري «بازگشت به فطرت» رخ داد و انقلاب صورت گرفت. به همين خاطر بود كه امام(ره) مي گفتند اين ملت بهتر از حجاز و ملت آن است. ولي در دوران سازندگي مطرح شد كه علت عقب ماندگي مردم هستند. ما خودمان در صحنه بوديم و مقابله مي كرديم ولي اثري نداشت. در اين جا من عالمان ديني را هم مقصرمي دانم. روشنفكران را هم مقصر مي دانم كه چرا فرياد نزدند و سكوت كردند و چرا شعارهايي مي دادند كه در واقع نشان مي دهد انقلاب را خوب فهم نكردند.
همه اينها به اسم عمل گرايي باب شد. من كلا از جدل و خطابه دوري مي كنم ولي اين را بايد بپذيريم كه دولت سازندگي در آن دوران عمل گرايي را باب كرد كه به آن نام عمل گرايي اسلامي دادند. بحثم اين است كه در اصول گرايي و جريان آن بايد منتقد عمل گرايي بود. من مصلحت را قبول دارم ولي مصلحت حد و روش دارد. يك سوراخ به نام عمل گرايي درست شد كه هميشه در حال بزرگ شدن است و يكباره سر از اباحي گرايي دولتي درمي آورد. البته به تدريج ما شاهديم كه جرياني بعد از دوم خرداد غالب مي شود كه در واقع با پارادايم و گفتمان غير از انقلاب اسلامي مي خواهد كارها را اداره كند. به تبع آن هم ليبراليسم و سكولاريسم مي آيد كه با آن تفكر هماهنگ و خداگراي ما نسبتي ندارد. ما در واقع الگوي تحول، پيشرفت و ترقي اقتصاديمان را از الگويي گرفتيم كه بيگانه با فرهنگ و هويت و تاريخمان بود.
در اين جا بود كه نسل چهارم روشنفكري ظهور كرد كه در اتصال با آراي نسل دوم روشنفكري بود كه باعث پيدايش انقلاب اسلامي شد مانند مرحوم جلال آل احمد، مرحوم شريعتي، شهيد مطهري و در اوج آن حضرت امام . بار ديگر نسل چهارم تلاش كرد همان روشنفكري را كه خيلي ها آن را نمي فهمند و ارزش و قدر و منزلت آن را نمي دانند احيا كنند. همين ها آمدند و كار كردند، نظريه پردازي كردند، ايستادند و شكل گرايي را كنار زدند و زمينه را فراهم كردند و آن چيزي كه شما مي بينيد در قالب شوراها، مجلس هفتم و همين دولت نهم شكل گرفته رخ داد. اكنون كه به اين دولت حمله مي شود همان روشنفكران به دولت توصيه مي كنند كه ضمن دفاع از كيان دولت، بايد از احساس گرايي و عاطفه گرايي دوري كرد. دولت نبايد فرض كند تحولي كه منجر به روي كار آمدن آن شد، يكباره پديده آمده و معجزه اي رخ داده است. اين دولت وامدار روشنفكران نسل چهارم است. در مورد اداره امور كشور ما نقدهاي جدي بر دولت داريم. ضمن داشتن توكل، نمي توان بدون توجه به روندهاي عقلاني كارها را پيش برد. بحث من اين است كه روشنفكران واقعاً زحمت كشيده اند و در برابر پراگماتيسم، اباحي گري و اصلاح طلبي هاي آنچناني و امثال آن ايستادند و شرايط تغيير كرد. بايد قدردان اينها بود و كمك كرد تا همواره كار روشنفكري خودشان را بكنند و زنگ خطر را به صدا درآورند و مواظب باشند به نام انقلاب اسلامي چيز زشتي در اين كشور تطهير نشود. وظيفه من روشنفكر اين است كه اين را فرياد بزنم. احساس مي كنم از همان روشنفكران نسل چهارم، امروزه به نام مصلحت دعوت مي شود كه سكوت كنند. كلاً اين سكوت به ضرر ماست.
من احساس مي كنم روشنفكري نبايد عقب نشيني كند چون واقعاً چالشهاي امروز ما چالشهاي پيچيده اي هستند. يك عده  از صحبتهاي اين روشنفكران دلسوز استفاده مي كنند به جايگاهي دست  يابند ولي سطح بحثها را مي آورند پائين. اين خطري است كه من آن را احساس مي كنم.
به خاطر حفظ اين رها وردها و دستاوردهاي مثبت انقلاب است كه فرياد مي زنيم و مي گوئيم: اين چه نحوه اداره و مديريت كشور است؟ عمل گرايي و پراگماتيسم در زماني شكل گرفت، و آنگاه جاي خود را به توسعه سياسي با تلقي اي بيگانه از فرهنگ بومي مي دهد، سپس جريان عدالتخواهي شكل مي گيرد. نقد اصلي من اين است كه عدالتخواهي بايد همراه با مباني فكري منسجم باشد. عدالت خواهي نمي تواند به معناي ناديده گرفتن آزاديخواهي باشد. عدالت تنها عدالت اقتصادي نيست. ما عدالت فرهنگي، سياسي و اقتصادي هم مي خواهيم. ما دركي از عدالت داريم كه آزادي را هم در دل خود دارد. لذا ما به دنبال يك نگاه جامع هستيم؛ نگاه جامعي كه ضمن انسجام، تفكيك را هم دربر بگيرد. ضمن حفظ حقوق جامعه به حقوق فردي هم احترام گذارد. اين قابليت در قانون اساسي هست چون عميقاً در دل لايه هاي زيرين انقلاب اسلامي پديد آمده است.
لذا معتقدم بايد روشنفكران به نحو مستقل براساس معيارهاي برآمده از انقلاب اسلامي به نقد دولتمردان، برنامه ها فارغ از تعارفات و جناح بنديهاي سياسي بپردازند. اين به نحو خاص در مورد دولت فعلي صدق مي كند؛ ولي گويي فضايي پيش آمده كه امثال بنده بايد خود را سانسور كنند. افروغي كه يك عمر نقد كرده حالا چه شده كه بايد ساكت شود. چرا بايد اين طور باشد. چرا به راحتي نمي توانيم حرفهاي خود را بزنيم؟ به فرض اگر من نقد كنم فردا دولت عنوان خواهد كرد اگر افروغ و امثال او نبود، كشور را گلستان كرده بوديم. در نامه امام علي(ع) به مالك اشتر مي بينيم كه حضرت امير مي گويد مشاوريني براي خود برگزين كه تيزبين باشند و به تو انتقاد كنند. در عوض مي بينيم كه مقام نظارتي ما به جاي پاسداري از ارزشهاي انقلاب، با چاپلوسي راه خود را پيش مي برد.
لذا معتقدم بايد با توجه به معيارهاي برآمده از انقلاب بهتر از اينها كشور را اداره كنيم. چرا بايد اين كشور مشكل بيكاري داشته باشد. چرا نبايد برنامه ريزي دقيق توسط اقتصاددانان صورت گيرد؟ چرا كشور اين قدر احساسي و هيجاني اداره مي شود؟ اين قابل پذيرش نيست كه كشور را به صورت هژمونيك اداره كنيم. من نمي گويم بعد هيجاني اصلاً نباشد. بالاخره ما بايد عناصر ذهني مشروعيت را هم داشته باشيم اما نه به قيمت ناديده گرفتن عناصر واقعي مشروعيت. ما دچار مشكلاتي كلان تر هستيم كه مسائل خرد و با صرف كار كرد هيجاني وقت دولت را بگيرد. نظير اين قضيه را در مسئله ازدواج جوانان مي توان ديد. نگاه هاي اين چنيني هيجاني است و بي برنامه. بيائيد به هم اعتماد كنيم و با هم كار كنيم. عدم نگاه هماهنگ و انتقادي باعث مي شود مشكلات ما حل نشود.
* بعد از تحولاتي كه شما طي ۳۰ ساله گذشته انقلاب اسلامي و بويژه بعد از جنگ و پراگماتيسم دوران سازندگي و به دنبال آن اباحي گري دوران اصلاحات اشاره كرديد و به بيان تقسيم بندي هايي كه در عرصه روشنفكري اتفاق افتاده پرداختيد، اكنون دولتي بر سر كار آمده و مجلسي تشكيل شده كه ادعا مي كند اصول گراست و به نظر مي رسد كه نظام در عرصه عمل به صورتي هماهنگ شده است. شايسته است در اينجا به انتقادات مهمي كه شما به دولت نهم وارد مي دانيد بپردازيم. به نظر شما اگر دولت و مجلس در كنار هم موفق نشوند چه اتفاقي خواهد افتاد؟
- گاهي گمان مي كنم شايد سكوت بهتر باشد ولي سكوت هيچ معنايي ندارد. گاهي نبايد بنا به مصلحت برخي سخن ها را گفت ولي نمي توان همه چيز را به نام مصلحت توجيه كرد. اين مصلحت انديشي كاذب است كه منفعت گروهي را دنبال مي كند. مديريت كشور بايد به استقبال اين حقيقت گويي ها برود. ما عيب جويي نمي كنيم. نقدهاي برون گفتماني عليه جمهوري اسلامي ماهيت عيب جويي دارد اما نقد هاي درون گفتماني براساس ملاكهاي انقلاب اسلامي بوده و متوجه راه حل است. بايد اينها را پذيرفت و براي اصلاح بكار گرفت. دولت اصلاحات دولتي بود كه رقباي آن به تدريج شعارهاي آن را مال خود كردند، ولي دولت فعلي نبايد اين اجازه را بدهد، و اين تنها با بي تدبيري اتفاق مي افتد. مقام معظم رهبري گفته اند دولت نهم مردمي است ولي اگر استقبال مردمي باشد ولي برنامه نباشد، كشور لطمه مي خورد. يعني انتظارات بالا مي رود و جوابگويي كاهش مي يابد. به دنبال مقبوليت، روي گرداني هم پديد مي آيد. به نظر من امروزه همه چيز دست به دست هم داده تا كشور را خوب اداره كنيم. به شرطي كه روح اين هماهنگي را بفهميم. نتايج و انتظارات حاصل از هماهنگي را بايد برنامه ريزي و هدايت كنيم. لذا مبادا پراگماتيسم ديگري حاكم شود و نوعي سكوت مضر حاكم شود. لذا بايد وضعيت را جدي گرفت و به حقوق و نيازهاي جامعه شهروندي وقوف داشت تا نتيجه مطلوب بگيريم و نبايد در اين هماهنگي سهم گذشته و ديگران را ناديده بگيريم و آنها را حذف كنيم. چون امام(ره) مشاركت را تنها در انتخابات نمي ديدند و آن را جامع تر تعريف مي كردند. بكارگيري نقدهاي دروني باعث حل بهتر مسائل مي شود. دولت فعلي پتانسيل بالايي دارد. بايد امتحان پس دهد و نشان دهد كه عدالتخواه است البته به شرط با برنامه بودن. من نگران بي توجهي به دلسوزان نظام و ارزش ها هستم. اصولاً اصولگرايي تعريفي سياسي نيست. من نگران آن هستم تا با بي تدبيري ها زمينه سلطه اغيار را فراهم كنيم و مردم از نيروهاي انقلابي مسلمان روي گردان شوند و گرايش به مخالفان انقلاب بيابند. بهتر است در مقابل انتقادات دلايل خود را بيان كنند و نه اينكه برچسب اخلاقي به ما بزنند.

پيامبرنامه
محمد(ص) مرد خدا
- دكترسيدحسين نصر
- انتشارات كازي، ۲۰۰۱ ، ۱۰۱ صفحه
001656.jpg
گروه انديشه: كتاب «محمد(ص) مرد خدا» مطالعه اي كوتاه درباره پيامبر اسلام(ص) است. البته اين كتاب، تحليل تاريخي نيست، بلكه ارائه طرح كلي از حضور و وظايف پيامبرانه حضرت محمد(ص) است. در اين كتاب دكتر نصر سعي نموده كه وظايف و عملكرد پيامبر را با توجه به معنويت و سنت ازلي مورد بازگويي قرار دهد. كتاب «محمد مرد خدا» كتابي كم حجم است اما اين كتاب براي بسياري از غربيان كه درباره پيامبر با آثار متعددي آشنا شده اند قدري متفاوت است. اين كتاب از سوي فردي شيعه و مسلط به فرهنگ، تمدن، حكمت و فلسفه اسلامي است كه با نگاهي معنوي آن را به رشته تحرير درآورده است.
دكتر نصر در مقدمه كتاب تاكيد مي كند كه مطالعات تاريخي فراواني درباره زندگي پيامبر عظيم الشأن(ص) به زبان هاي مختلف اروپايي وجود دارد كه يا توسط دانشمندان اروپايي به رشته تحرير درآمده و يا علماي اسلامي آنها را از زبان اسلامي به زبان هاي اروپايي به خصوص انگليسي نوشته اند. همچنين آثار بسياري وجود دارد كه در آنها پيامبر اكرم(ص) را يك سياستمدار، فرمانده نظامي و رهبر سياسي معرفي كرده است. علاوه بر اين، برخي از زندگي نامه هايي كه درباره خلوص معنوي و حالات دروني متناسب با وقايع روزمره پيامبر روي داده بسيار كمياب اند. علي رغم وجود اين آثار همچنان به يك زندگي نامه مبتني بر ابعاد معنوي و شخصيت وجودي و عناصر تاريخي درباره مردي كه تاريخ بشر را متحول كرد احساس نياز مي شود.
اين كتاب، مطالعه اي اندك در اين راستاست و اميد است كه گوشه اي از نياز به يك زندگي نامه مختصر با در نظر گرفتن ارزش هاي معنوي و حقايق تاريخي را برطرف نمايد. همچنين حفظ ديدگاه سنتي اسلامي و تشريح عناصر اصلي تاثير گذار در زندگي پيامبر كه توسط ذهنيت مدرنيسم به ترديد افتاده است، از ديگراهداف اين كتاب است. اين زندگي نامه در درجه اول به خوانندگان مسلمان جواني كه به منابع سنتي دسترسي ندارند و در درجه دوم به عنوان يك نياز براي كساني كه قصد بيان زندگي پيامبر اكرم(ص) را بر اساس منابع سنتي دارند توصيه مي شود.
دكتر نصر، حضرت محمد(ص) راكه پيام آور اسلام صلح و دوستي است، كامل ترين انسان و در واقع اشرف المخلوقات خداوند توصيف مي كند و مي نويسد: خداوند همه فضايل و كمالاتي را كه مقام بشري قابليت وصول بدان را دارد به پيامبر اسلام(ص) ارزاني داشته است. بنا به تعبير قرآن مجيد او مقام پيامبري را خود كسب نكرده بلكه خداوند او را به اين مقام برگزيده است. علاوه بر اين، همه فضايل در وجود او فعليت يافته است. از همين رو مسلمين او را نمونه كامل عياري براي زندگي بشر مي دانند كه بايد از آن تقليد و به آن تاسي كرد. او انساني كامل است و قرآن مجيد خود از او به عنوان نمونه اي ياد كرده است كه بايد سرمشق قرار گيرد.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |