چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۸۵
ميراث عصر صفوي -واپسين بخش
روحي تازه دركالبد فرهنگ شيعه
دكتر علي اكبر ولايتي
001857.jpg
001860.jpg
در قسمت نخست اين مقاله با عنوان ميراث عصر صفوي مروري شد بر فرايند بازسازي هويت شيعي در دوران صفويه.
بررسي تلاشها براي انكار خدمات صفويه در به اوج رساندن فرهنگ اسلامي و چگونگي فرآيند بازسازي و احيا و يكپارچگي ايران و تثبيت مذهب شيعه از مهمترين مسائل پرداخته شده در قسمت پيشين بوده است.
در قسمت پاياني به عناصر ديگري كه در فرايند ياد شده نقش قابل توجهي داشته اند اشاره شده است. مهاجرت علماي بزرگ شيعه به ايران، باز تعريف هويت ايراني و اعلام رسميت شيعه اثني عشري به عنوان مذهب اصلي ايران ازجمله پارامترهاي ديگري كه به آن اشاره شده و از نظرتان خواهد گذشت.
۵- كمتر دوره اي را مي توان يافت كه مانند اين عهد به نوشتن كتاب در موضوعات تاريخي توجه شده باشد. شماره اين كتابها بسيار زياد است و روش عمومي مورخين اين عهد چنين بود كه از خلقت حضرت آدم (ع) براساس بعضي متون و روايات مذهبي شروع مي كردند و به اجمال به سلسله انبياء عليهم السلام پرداختند ولي تاريخ ايران را به تفصيل براساس روايت شاهنامه و خداي نامه هائي نگاشتند كه از كيومرث شروع مي شد و به سلسله ساساني و در نهايت صفويه ختم مي شد.(۱۵) جالب است كه در بعضي از روايات تاريخي، كيومرث را بر شيث فرزند حضرت آدم (ع) تطبيق داده اند:
نخستين خديوي كه كشور گشود ‎/ سرپادشاهان كيومرث بود
۶- در آستانه تشكيل سلسله صفويه، ايران به شكل ملوك الطوايفي اداره مي شد و تقريباً پانزده دولت مستقل هر كدام در گوشه اي از ايران حكومت مي كردند. شيبك خان ازبك در پاسخ به نامه شاه اسمعيل صفوي كه وي را دعوت به اطاعت و واگذاري حكومت كرده بود، به وي هشدار داده كه به همان ميراث آق قويونلوها در آذربايجان و ديار بكر و كردستان قناعت كند و حدّ خود را بشناسد و ماوراءالنهر، خراسان و قومس را براي او بگذارد كه ميراث دار حكومت تيموري است و مرز خود را با وي، عراق عجم ذكر كرده بود. اين نامه، خود گوياي تلقي حكومتهاي مختلف مستقل حاكم بر بخشهاي مختلف سرزمين ايران بوده است.(۱۶)
بعد از قرون اوليه هجري (۴ قرن اول) تا قرن دهم يعني مدت شش قرن هيچ نشان برجسته اي از يك حركت ملّي جدي وطن خواهانه وحدت طلبانه براي سرزمين ايران مشاهده نمي شود. اقداماتي چون ترجمه خداي نامه ها، تأليف شاهنامه ابومنصوري، گرشاسب نامه اسدي طوسي و سرانجام شكل كمال يافته آن يعني شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي محدود به همان قرون اوليه است. پس از آن، هجوم بي امان اقوام آسياي مركزي و مغولان و اختلافات دروني ايرانيان موجب شده بود كه ديگر صدائي در دفاع از ايران و تماميت آن و احياي يكپارچگي سياسي باقي نماند. به طوري كه سعدي با همه ديد وسيعش، از اينكه در سايه اتابكان سلغري، اقليم فارس در امان است اظهار رضايت مي كند(۱۷) (اگرچه در آن زمان ايرانيان، دومين دور حملات و اشغال كشور را توسط مغول (ايلخانان) تجربه مي كردند.) در حاليكه در بخش ديگري در قتل مستعصم عباسي به دست هلاكوخان مرثيه بلندي مي سرايد.(۱۸) و حافظ هم به محدوده تحت حكومت شاه شجاع و شيخ ابواسحاق در جنوب ايران قناعت كرده و مولانا دل در هواي قونيه دارد و ناصرخسرو به لقب حجت خراسان و اقامت اجباري در دره يُمگان رضايت داده است. در اين شش قرن تقريباً نامي از ايران به عنوان يك كل يكپارچه نيست. تنها نقطه اميدي كه باقي مانده بود درخت تناور فرهنگ ايراني عميقاً غني شده با معارف اسلامي بود كه سرانجام بر تنه آن هويت ايراني با بازتعريف صفوي مجدداً روئيد.
۷- با اعلام رسميت شيعه اثني عشري به عنوان مذهب حاكم و پشتيباني قوي حكومت مركزي از اين مذهب كه براي نخستين بار در تاريخ اسلام صورت مي گرفت، روحي تازه در شيعيان دميده شد و بيش از همه علما و روحانيون تشويق شدند كه به ايران مهاجرت كنند. از شام، عراق و بحرين تعداد زيادي از شيعيان، سادات، علما و مشايخ به ايران آمدند. تسهيلاتي كه براي مهاجرت آنان از سوي حكومت صفوي فراهم شده بود و امكاناتي كه براي تأسيس مدارس و حوزه هاي علميه شيعه بوجود آمده بود در تاريخ تشيّع بي سابقه بود. كلاسهاي آموزش زبان فارسي در مناطق مهاجرپذير دائر شد تا به تازه واردين زبان محاوره اي و نوشتاري بياموزند. برخي از مهاجرين در ادبيات فارسي، مانند شيخ بهائي، چنان متبحّر شدند كه تأليفات آنها در حوزه شعر و نثر از آثار ماندني ادبيات فارسي شد.(۱۹)
تعداد علما و بزرگان تشيّع كه در بستر آزادي مذهب اهل بيت (ع) و در سايه حكومت صفوي در ايران رشد يافته بودند و تعداد كتب و رسائل علمي كه پس از آن تأليف شد قابل مقايسه با پيش از آن نبود. فلاسفه و حكماي بزرگي چون ميرداماد، ملاصدرا، ميرفندرسكي، ملا محسن فيض كاشاني، ملا عبدالرزاق لاهيجي، شيخ بهاءالدين جبل عاملي و فقهاي عظيم ا لشاني چون محقق كركي، محمد تقي مجلسي، علامه محمد باقر مجلسي و سيد نعمت اله جزايري در اين عصر بودند و آثار ارزشمندي چون اسفار در معقول و بحارالانوار در منقول از تأليفات آنان است. خلق اين آثار سرآغاز تحوّلي شگرف در مذهب اماميه بود. تا پيش از اين تاريخ، نه در ايران و نه در ساير بلاد اسلامي چنين فضاي مستعدّي براي رشد معارف اهل بيت (ع) بوجود نيامده بود.
۸- باز تعريف هويت ايراني: پس از ظهور اسلام و ورود آن به ايران و شكل گيري خلافت اسلامي گروه بزرگي از اعراب به ايران مهاجرت كردند. از قرن چهارم هجري تهاجم و مهاجرت اقوام آسياي مركزي به اين سرزمين آغاز شد و تا قرنهاي متوالي استمرار پيدا كرد. مشابه چنين جابجائيها تقريباً در كليه نقاط دنيا و در همه ادوار تاريخ اتفاق افتاده است. مهاجرت آريائيان به ايران، هند و اروپا، خود يك نمونه بارز مثال زدني از مهاجرتهاي تاريخي است كه موجب تحولات عظيمي در فرهنگ و تمدن بشري شده است.
نخستين حكومتي كه پس از نُه قرن با واقع بيني، بازتعريفي از هويت ايراني كرد صفويه بود. هيچ نسخه ديگري براي يكپارچگي دوباره ايران كارسازتر از نسخه صفويان نبود. چه نسخه اي مؤثرتر از اينكه سلسله اي از سادات (صفويان سلسله نسب خود را به امام موسي كاظم (ع) مي رسانيدند. هرچند كه عده اي در سيادت آنها شك كرده اند ولي سخن در اينجاست كه اگر هم ادعاي آنها كاذب بود امّا حكايت از اين مي كند كه سادات، در بين مردم، زمينه پذيرش بالائي داشتند. به طوري كه يك حكومت مقتدر كه با تكيه بر شمشير رقباي خود را از ميدان به در كرده، براي پايدار ماندن، خود را منتسب به اهل بيت مي كند.) آنها به تركي سخن مي گفتند، مروّج ادبيات فارسي و احياءكننده ايران شدند و طريقه خاصي از تصوّف (شيخ زاهد گيلاني) را تقويت كردند و مآلاً آن را با عرفان شيعي جايگزين نمودند. نوروز باستاني را احياء كردند. شاهنامه خواني را ترويج نمودند. به سبك شاهنامه، ديوانهاي حماسي در شرح حماسه هاي مجاهدين صدر اسلام و ايثارگري و مظلوميت اهل بيت عليهم السلام سرودند. به موازات احياء سنتهاي ايراني، زمينه هاي شكل گيري اجتماعات پرشور مردم به مناسبتهاي مهمّ مذهبي به ويژه حادثه عاشورا را فراهم كردند. كه اين هر دو نوع مناسبت، وسيله اي براي تأليف و ايجاد همبستگي بيشتر بين مردم ايران بود.
اين سياست و تدبير راهبردي بسيار مؤثر و تاريخي موجب شد كه كليه اقوام و قبائل مستقر در سرزمين ايران، در سيزده روز اول فروردين شادي كنند و در دهه اول محرم عزاداري نمايند و پيشتاز در اين هر دو نوع مراسم، دربار صفوي بود. برپائي مراسم نوروزي در دربار سلطان صفوي موجب مي شد كه كليه بزرگان و پيشكسوتان و تأثيرگزاران بر جامعه آن روز ايران، به سلام شاه بيايند و يا در ايّام محرّم در مراسم تعزيه داري حضرت سيدالشهداء (ع) كه توسط حكومت برگزار مي شد شركت كنند و همين مراسم را عيناً در مناطق خود تكرار نمايند.
بدين ترتيب همه مردمي كه زير پرچم ايران كه بار ديگر برافراشته شده بود جمع شدند و هويت و ايران تاريخي را بازسازي كردند. اگرچه تبار برخي از آنان عرب و ترك ايراني شده باشد. مگر هويت ملّي افراد چگونه شكل مي گيرد؟ در مواردي كافي است كه شخصي در كشوري به دنيا آيد و مليّت آن كشور را نصيب خود كند؛ چه برسد به اينكه بسياري از اعراب و تركاني كه به ايران آمده بودند سابقه چند قرن توطّن در اين سرزمين را داشتند كه اين سابقه كاملاً براي احراز هويت ايراني كفايت مي كند. نسخه هاي ماليخوليائي كه برخي براي تجزيه هويّت ايرانيان مي نويسند جز توهّمات شووينيستي نيست و در هيچ كجاي عالم و در هيچ كشوري امكان وقوع ندارد و آفت اصلي مليّت ايراني است.
۹- ظهور مجدد ايران مقتدر و مستقل بر صحنه جغرافيا:
آخرين دولت مقتدري كه بنام ايران در كشور ما حكومت مي كرد سلسله ساسانيان بود. با ظهور اسلام و تشكيل يك خلافت اسلامي يكپارچه در جهان، ايران هم پاره اي از پيكر واحد دنياي اسلام شد. ولي با تكيه زدن افراد فاسد و ناشايسته بر مسند خلافت، مسير حكومت اسلامي منحرف و تبديل به يك امپراتوري عربي شد. در چنان شرايطي طبيعي بود كه ملت هاي ريشه دار و با فرهنگي مثل ايران، سرنوشت خويش را جدا كنند. ليكن به دليل فقدان يك محور و تكيه گاه قوي براي وحدت در درون و از آن مهمتر، نبود يك نظريه پردازي هويتي و حكومتي باتوجه به شرايط جديد حادث شده پس از اسلام و مهاجرت اقوام غيرايراني و تهاجم هاي نظامي پي در پي بيگانه به سرزمين ايران، كشور، به پاره هاي كوچك و بزرگ تقسيم شد و در هر گوشه اي اميري، حاكمي يا پادشاهي بساط حكومت پهن كرد و چون ريشه نداشت براي كسب مشروعيت، خود را به خليفه عباسي در بغداد پيوند مي زد. از اين رو هيچ يك از حكومتهاي كوچك و بزرگ تشكيل شده در ايران پس از اسلام، ادعاي برافراشتن درفش ايران زمين نداشتند، لذا سند مشروعيت خود را از خليفه عباسي دريافت مي كردند كه خود غاصب بود و مشروعيت نداشت. به همين دليل پس از مرگ يك خليفه و يا در نهايت جمع شدن بساط يك خلافت، چون ريشه اي در بين مردم نداشتند اثرات وجوديشان پيش از فروپاشي آن سلسله محو مي شد.
با تشكيل حكومت صفويه، با آن مقدمات تحكيم كننده ريشه هاي آنها در بين مردم، دولت صفوي توانست در داخل، ساير مدعيان را كنار بزند و در خارج، با حريفان قدرتمندي چون ازبكان و عثماني و بعضي دول اروپائي نظير پرتغال و اسپانيا مقابله نمايد. بدون ترديد در نيمه اول حكومت صفوي يعني از سال ۹۰۷ (جلوس شاه اسماعيل) تا ۱۰۳۸ مرگ شاه عباس، ايران، يكي از ۵-۴ قدرت بزرگ دنياي آن روز بود. اگر اقتدار صفويه نبود، عثمانيان ايران را همانند مصر و شام و حجاز بنام خلافت اسلامي بلعيده بودند. همانگونه كه پس از حمله محمود افغان به ايران و تصرف اصفهان، وي كل ايران را تحت سلطه خليفه عثماني مستقر در باب عالي اعلام كرد و خليفه سلطان شده عثماني نيز پس از تصرف نيمه غربي ايران، مشروعيت حكومت قندهاري هاي شورشي را بر بقيه سرزمين ايران امضاء كرد.(۲۰)
براي اثبات اقتدار ايران در دوره صفويه به دو مثال زير توجه كنيم:
الف. آن روز كه دروازه هاي وين از غرش توپهاي عثماني مي لرزيد و واتيكان از فراز آدرياتيك توسّط باب عالي تهديد مي شد، عثمانيان، از غلبه بر شاه تهماسب و تصرف ايران عاجز مانده بودند و از اين رو، تن به امضاي قرارداد آماسيه دادند.
ب. پرتغال به عنوان يكي از دو قدرت بزرگ استعمارگر اروپايي كه مناطقي را از افريقا تا منتهي اليه شرقي آسيا در تصرف داشت، سمجترين كشور در تاريخ استعمار است كه تقريباً هر كجا را تصرّف كرده بود، تا نيمه دوّم قرن بيستم رها نكرد (دماغه سبز، گينه بيسائو، آنگولا در غرب و موزامبيك در شرق آفريقا، گوا در هندوستان، تيمور شرقي در آسياي جنوب شرقي و ماكائو در چين) مگر جزيره هرمز و بندر عباس را! زيرا از صفويه شكست خوردند و نتوانستند به حضور استعماري خود ادامه دهند.
۱۰- برخلاف آنچه كه تبليغ شده نتيجه تشكيل حكومت صفويه در ايران موجب صف بندي بين شيعه و سني در جهان اسلام، بيش از آنچه قبلاً معمول بوده، نشده است. سلطان سليم عثماني هم با صفويه شيعه به قصد براندازي حكومت صفوي جنگيد و هم حكومت سنّي مماليك مصر را برانداخت. از سوي ديگر، صفويه حكومتهاي شيعه مشعشعيه خوزستان و مرعشيان مازندران را برانداختند و به همايون، پادشاه سنّي گوركاني در مقابلهاش با شيرشاه سوري كه او را از دهلي رانده بود كمك كردند تا تاج و تخت خويش را مجدداً به دست آورند.

پي نوشت ها:
۱۵) همان، ص۱۵۵۰-۱۵۵۲.
۱۶) نك: ه. ر. رويمر، ص ۸-۷.
۱۷) ايزد تعالي و تقدّس خطه پاك شيراز را به هيبت حاكمان عادل و همّت عالمان عامل تا زمان قيامت در امان سلامت نگه دارد.
اقليم پارس را غم از آسيب دهر نيست‎/تا بر سرش بود چو توئي سايه خدا‎/ امروز كس نشان ندهد در بسيط خاك‎/ مانند آستان درت مأمن رضا‎/
بر توست پاس خاطر بيچارگان و شكر ‎/بر ما و بر خداي جهانآفرين جزا
يا رب! ز باد فتنه نگه دار خاك پارس‎/ چندان كه خاك را بود و باد را بقا
(كليات سعدي، انتشارات قدياني، تهران، ،۱۳۸۴ ص ۱۸)
۱۸) آسمان را حق بود گر خون بگريد بر زمين ‎/ بر زوال ملك مستعصم اميرالمؤمنين ‎/  اي محمد گر قيامت مي برآري سر زخاك ‎/ سر برآور، وين قيامت در ميان خلق بين‎/ در پناه شاه عادل، پيشواي ملك و دين
(منظور شيخ اجل، ملك فارس و ابوبكر سعد زنگي است همان، صص ۱۲۹۸- ۱۳۰۰).
۱۹) نك: مهدي فراهاني منفرد، ص ۱۴۷-۸۳.
۲۰) عبدالحسين زرين كوب، روزگاران ديگر از صفويه تا عصر حاضر، تهران ،۱۳۷۵ ص ۶۷-۵۳.

فرهنگ
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |