دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۵
هنر
Front Page

نگاهي به نمايشگاه عكس پنجره هاي نقره اي
ثبت هنري واقعيت
سهيلا نياكان
002418.jpg
سر لشكر ناجي - فرماندار نظامي رژيم شاه در اصفهان‎/ كاوه گلستان
002424.jpg
زورخانه‎/ بهمن جلالي
002421.jpg
ديوار حائل‎/ آلفرد يعقوب زاده
آيا عكاسي هنر است؟ در دوراني كه اثر هنري حتماً بايد اثري از ويژگي شخصي هنرمند را در خود داشته باشد، آيا تنها ثبت تصويري يك واقعه دليل هنري بودن آن است؟ ميزان تغييري كه عكاس در طبيعت يا واقعه مي دهد تا عكسش هنري شود، چگونه تعيين مي شود؟ آيا تحريف يا تخريب واقعيت در عكاسي هنري مجاز است؟
امروزه هنر عكاسي در برابر پرسش هاي بي شماري قرار گرفته تا بتواند با يافتن پاسخي به آنها در برابر ديگر هنرها استقلال و هويت خود را به دست آورده و عيان سازد. عكس از يك طرف بايد مدام اعلام كند غايت نقاشي رئاليستي نيست و از سوي ديگر نداشتن عنصر حركت، ضعف عكاسي در برابر سينما قلمداد نمي شود و اينكه عكس هم مي تواند احساس وجود درام و قصه را همچون سينما و ادبيات به مخاطب بروز دهد تا آنجا كه كسي مثل كارتيه برسون مدعي مي شود عكس ناب همچون موسيقي تصويري است كه بدون هيچ مفهوم تأويلي براي مخاطب آشنا و ملموس قابل حس و درك است.
حال سؤال اساسي اينجاست كه هنر عكاسي در چه عرصه اي خود را بروز مي دهد و تفاوت جنبه هاي رسانه اي عكاسي با بخش هنري آن را چگونه مي توان تشخيص داد و آيا عكاسي هم مثل سينما تركيبي متعادل از هنر- رسانه است و يا نه بايد عكاسي را چون گرافيك براساس ميزان تاثيرگذاري اش بر مخاطبان سنجيد؛ يعني هر چه مخاطب گسترده تر، رسانه اي شدن يك عكس بيشتر. منتقدان و كارشناسان بسياري به سؤالات فوق پاسخ هاي متفاوت داده اند، اما همگي آنها متفق القولند كه با طبقه بندي انواع شيوه هاي عكسبرداري براساس موضوع و فرم شايد بتوان تفاوت هاي عكاسي هنري و رسانه اي را بهتر تشخيص داد.
برگزاركنندگان نمايشگاه پنجره هاي نقره اي در موزه هنرهاي معاصر تهران با چنين ديدگاهي به عكاسي معاصر ايران (بعد از انقلاب تاكنون) سعي در تعريف و تبيين عكاسي ايران در شكل هنري و رسانه اي آن داشته اند، به گونه اي كه دكتر محمد ستاري، دبير اين نمايشگاه در مقدمه اي كه بر كاتالوگ مجموعه عكس ها نوشته تاكيد مي كند: امروزه عكاسي در ايران به عنوان يكي از مطرح ترين و پرمخاطب ترين شاخه هاي هنرهاي تجسمي قلمداد مي شود. از سوي ديگر اقبال جوانان به عكاسي به عنوان هنر ناب كه رابطه تنگاتنگي با واقعيت زندگي روزمره دارد رو به افزايش است .
پنجره هاي نقره اي
۱۷۰ عكس از 17 عكاس دربرگيرنده 17 نگاهي است كه در نمايشگاه عكسي تحت عنوان پنجره هاي نقره اي در موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شده است.
در بخش عكاسي فتوژورناليسم آثار محسن وفايي شانديز، محمدصياد صبور، محمد فرنود، كاوه گلستان و آلفرد يعقوب زاده موضوع روزهاي انقلاب اسلامي 57 و جنگ به نمايش گذاشته شده اند.
در بخش عكاسي جنگ، كارهاي اميرعلي جواديان و سعيد صادقي نشان دهنده گوشه اي از حماسه آفريني رزمندگان و مردم ايران است. آرمان استپانيان و بهمن جلالي با تغيير روي عكاسي هاي قديمي ذهنيات خود را به عكس جديدي تبديل كرده اند.
عكاسي مستند اجتماعي دربرگيرنده عكس هاي محسن راستاني و احمد ناطقي است و عكس هايي با موضوع طبيعت به آثار نيكول فريدني و تورج حميديان تعلق دارد.
پرتره هاي مريم زندي در كنار فخرالدين فخرالديني چهره هاي آشناي فرهنگ و هنر ايران را به تماشاگران نمايشگاه بازشناسانده اند و كامران عدل به تنهايي، بازگوكننده تصويري عكاسي معماري است. همان گونه كه علي رئيس شقاقي با عكس هايش، كاربري تبليغاتي عكاسي را در ايران نشان داده است.در كنار اين مجموعه كه براي اولين بار در كنار يكديگر قرار گرفته اند و شامل عكس هاي آشناي قديمي و عكس هايي است كه به تازگي به نمايش درآمده اند، يك بخش جنبي وجود دارد كه گزيده اي از اصل عكس هاي سه عكاس پرآوازه دوره قاجار يعني آقارضا عكاس باشي، آنتوان سوريوگين و عبدالله قاجار را دربرمي گيرد.
نگاهي بر 17 نگاه
از ميان عكس هاي به نمايش درآمده در گالري هاي موزه هنرهاي معاصر، چند عكس به دليل همان مقايسه هنر و رسانه قابل تأمل است كه به آن مي پردازيم.
- اعزام سپاهيان محمد(ص)- ميدان آزادي‎/ 1365- عكاس: محمد فرنود از بخش فتوژورناليسم: اين عكس در يك كلام، يادآور هشت سال دفاع و ايثار است. حركت در عكس موج مي زند و يك فشردگي هماهنگ در عكس باعث مي شود بيننده تحت تاثير اراده سربازان رژه رونده در عكس قرار گيرد. نگاه خارج از كادر خطوط پرسپكتيوي كه به واسطه دست ها، اسلحه ها و سربندها ايجاد مي شود و بر تداوم و تاثير عكس خارج قاب تاكيد بيشتري دارد.
- سرلشگر ناجي فرماندار نظامي‎/ 1357- عكاس: كاوه گلستان از بخش عكس هاي انقلاب اسلامي: نورپردازي پركنتراست، حرف اول را در اين عكس مي زند. اگرچه عكس با زاويه high angle (رو به بالا) گرفته شده و قاعدتاً بايد اقتدار فرماندهان نظامي و گارد را به رخ بكشد، اما نگاه ها و فرم ايستادن افراد و تركيبي كه خطوط عمودي ضعيف اندام آنها در تضاد با قوس هاي محكم رواقي بالاي سرشان به وجود آورده، احساس ضعف و تزلزل را به بيننده انتقال مي دهد.
- پرويز تناولي‎/ 1375- عكاس: مريم زندي از مجموعه پرتره ها: چهره مجسمه ساز شهير تناولي اگرچه در نقطه طلايي قاب عمودي عكس نيست، اما خطوط افقي سياه و سفيد پشت سرش به همراه تصوير محو مجسمه اي كه در بالاي سر تناولي با دهاني باز كه همچون حفره اي سياه خودنمايي مي كند، باعث مي شود چشم هاي پرسشگر تناولي كانون ديده بيننده باشد. عكاس با يك حركت فرمي نوآوري و ديد هنري، تناولي را به خوبي به بيننده يادآوري مي كند.
- آبشار آب پري- مازندران‎/ 1373- عكاس: نيكول فريدني از مجموعه عكاسي طبيعت:  در اين عكس زمان سنجي مناسب و باز بودن شاتر دوربين حس سيال و دروني آب را هويدا كرده و خطوط مارپيچ رودخانه بيشتر از آنكه جداكننده فضاي سبز طبيعت پس زمينه باشد، پيوند دهنده سبز و آبي و سفيد در يك عكس به واقع رنگي است.
- زورخانه‎/ 1382- عكاس: بهمن جلالي از بخش عكاسي خلاق: كلاژ دو عكس زورخانه اي و تك چهره يك زن دوران قاجار كه خطوط نستعليق و تاش هاي قرمز روي آنها به صورت محو ديده مي شود بيشتر از آنكه حسي واحد را بازگو كنند، تركيبي از احساسات و درك عقلاني را از عكس ها بروز مي دهند كه براي هر مخاطبي تازه و بديع است.
نگاهي گوشه چشم
اگرچه اين نمايشگاه با چنين عنواني براي اولين بار است كه برپا شده و مي تواند كمبودها و نقص هاي هر كار اولي را داشته باشد، اما انتخاب عكس ها از عكاسان و كنار هم قرار دادن چنين طيف وسيعي از عكس هاي ايراني خود نقد و نظرهاي متفاوتي را برمي انگيزد.
عكس هايي با سابقه و تاييد تاريخي چگونه مي توانند همچون يك كار تبليغاتي ساده ارزيابي شوند؟ چگونه عكس هاي تجربي و ساده احمد ناطقي را با پيچيدگي و فرم گرايي آثار كامران عدل مقايسه كرد؟
آيا تقسيم بندي عكاسي در ايران همين هشت گونه است؟ گونه هايي كه در مواردي اختلال موضوعي آنها باعث سردرگمي بيننده مي شود؛ مثل عكس هاي بخش فتوژورناليسم، جنگي و رويدادهاي انقلاب اسلامي. از طرفي تنها يادمان اين نمايشگاه كاتالوگ آن است كه از طراحي و گرافيك لازم برخوردار نيست، به طوري كه در صفحه شناسنامه آن اطلاعاتي دوباره تكرار شده اند و مشخصات فهرستي عكس ها يكدست نيست و نمي توان به راحتي عكس ها و عكاسان شان را پيدا كرد و از يكديگر جدا ساخت. در هر حال اين كاري است جديد كه اميدواريم جايگزيني براي دو سالانه عكاسي ايران نشود و سنتي براي حذف يك پديده جاري قلمداد نگردد.

گزارش سفر ارمنستان - 13
002322.jpg

پيشينه: همايش جهاني اسطوره ها و حماسه ارمني، بهانه اي بود كه استاد دكتر كزازي را به دعوت رايزن فرهنگي ايران راهي ديار ارمنستان كند. ادامه اين سفرنامه را كه به خامه شيواي جناب آقاي دكتر كزازي ريخته شده با هم پي مي گيريم.
حماسه ارمني
سرانجام، به آشتراك رسيديم و به ژرفاي دره اي كه رودي خروشان در آن روان بود. مردمي بر كرانه رود گردآمده بودند. در آن ميان جوانان ارمني، دختر و پسر جامه هاي بومي در بر دست در دست يكديگر نهاده بودند و به آواي سرنا و دهل، دست مي افشاندند. دستاني كه افشانده مي شد، دستمالي نيز به همراه داشت. اين رقص ارمني، به درست و به يكبارگي، رقصي ايراني بود كه چوپي ناميده مي شود و بيشتر در استان هاي كردنشين ايران روايي دارد. آنچه اين دست افشاني را از چوپي جدا مي داشت، تنها آن بود كه جوانان ارمني همچون رقصندگان چوپي پاي نمي افشاندند و تنها به جست هايي نرم و ريز و بسامان بسنده مي كردند. سازي كه همراه با دهل دميده مي شد زُرنا نام داشت كه ريختي است ديگر از سرناي پارسي. جايگاهي سرپوشيده بر فراز رودخانه ساخته بودند و ما را بدانجا راه نمودند. ميزهاي ناهار آنجا آراسته شده بود. آنگاه كه در پشت ميزها جاي گرفتيم، مردي بلند بالا و درشت پيكر كه شكمي برآمده و بروتي پرپشت داشت و جامه بومي در بر كرده بود، به خواندن بيت هايي از حماسه داويد ساسوني آغاز نهاد. هرزمان او خاموش مي ماند، دختران دست افشان همسرايانه بخش هايي ديگر از اين حماسه ارمني را مي خواندند. ناهار كه با سخن راندن هاي پي در پي همراه بود، ديري به درازا كشيد. آيين ها و رسم و راه ها و هنجارها و ويژگي هاي فرهنگي در آنجا مانند ديگر جاهاي ارمنستان نيك آشنا و ايراني بود؛ ليك شايد اين آشنايي انگيزه اي مي شد كه بيگانگي من با زبان ارمني بيش از اندازه دلازار و ستوهاور باشد. اندك اندك، ناشكيب و بي تاب مي شدم. طاطاوس هم بيمار بود و بيشتر ناپديد. دوشيزه فرانسوي نيز، فسونزده و دركشيده آنچه مي ديد و مي شنيد، در جايي ديگر نشسته بود. يكي از سخن  راندن ها، با آن كه چيزي از آن در نيافتم، مرا به شگفت آورد. يكي از ميزبانان برخاسته بود و سپاسگزار و ستايشگر روي به سوي من ، سخني رانده بود. آنچه مايه شگفتي من شد، آن بود كه وي گفتار خويش را با اين آميغ آغاز كرد، تو گويي دوستي ديرين و يكدله و همزبان با من سخن مي گويد: كزازي جان! اين فراگفت (= خطاب) مهرآميز پارسي، در ارمنستان، به گستردگي، كاربرد و روايي دارد. به گفته طاطاوس كه در آن هنگام در بزم بود، ميزبان گرم و پرشور سخنراني مرا ستوده بود و گفته بود كه به ويژه جمله اي در آن در جان وي نشسته است. من گفته بودم: دريغ من آن است كه ما ايرانيان با حماسه ارمني، بدان سان كه ارمنيان با شاهنامه آشنايي دارند، آشنا نيستيم. اين جمله جمله اي رندانه و دو سويه است. خواست من از آن اين بود كه شاهنامه حماسه اي بزرگ و جهاني و شناخته است و حماسه ارمني حماسه اي بومي. از آن است كه ارمنيان، مانند ديگر مردمان جهان، شاهنامه را مي شناسند؛ اما دانشمندان و اسطوره شناسان ايراني نيز با حماسه ارمني آشنايي ندارند.
ادامه دارد

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   علم  |   شهرآرا  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |