چهارشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۵
نگاهي به اشعار برگزيده جشنواره سراسري «ايران ما»
داوري شعر يا قرعه كشي بانك
عباس محمدي
002739.jpg
پس از عمل رندانه اي كه يك مؤسسه تحقيقاتي جغرافيا در آمريكا انجام داد و كلمه بي معني خليج را به جاي «خليج فارس» به كار برد، موجي از احساسات وطن دوستانه در ايران به راه افتاد و سال پيش جشنواره سراسري شعر «ايران ما» افتتاح شد. امسال كه باز هم موج احساسات ملي را در قبال مسئله انرژي هسته اي داشته ايم، دومين  جشنواره نيز خرداد ماه برگزار شد. مقاله زير اعتراضيه اي مستدل است بر نوع داوري اين جشنواره و كيفيت نامطلوب اشعار برگزيده اين جشنواره كه ابعاد ملي دارد و صد البته آيينه اي است براي بسياري از جشنواره هاي ديگر شعر كه متأسفانه جز اتلاف بيت المال و سفارش زده كردن شعر، فايده چنداني ندارد.
***
بدون هيچ مقدمه اي مروري گذرا بر شعر تني چند از ۹ شاعربرتراين جشنواره در بخش غزل  خواهيم داشت تا شايد ريشه يابي باشد بر علت اين گونه انتخاب ها و داوري هايي از اين دست. به ترتيب اسامي كه داوران قائل شده اند از غزل كوروش كياني آغاز مي كنيم، نفر اول شب هاي شهريور با شعر «كليد»ش  كه انتخابش در «شب هاي شهريور» تا مدتي بين شاعران جوان هياهويي برانگيخته بود. اما «كوروش كياني»  براي جشنواره «ايران ما» غزلي هشت بيتي با نام «ايران»  ارسال نموده اند كه قصد داشته در هر هشت بيت هم به توصيف ايران بپردازد هم سير تحولات تاريخي و اجتماعي ايران را دنبال نمايد. شعر را اين گونه آغاز نموده: «كنعان به خواب رفتم و در مصر ديدمت/ از كاروان برده فروشان خريدمت.» بيت، زيباست اما چه ربطي بين اسارت و بردگي حضرت يوسف با سرنوشت باستاني و تاريخي ايران و نيز بين ما كه فرزندان ايرانيم با عزيز مصر كه يوسف را خريد، وجود دارد؟
«شب هاي بي شماري از اين دست در دمشق/ منجر شدي به خوابم و هر شب پريدمت.» در مصرع اول به راستي مرجع «از اين دست» كجاست؟ در حقيقت كدام «شب ها» را مي گويد؟ اين بيت از آسمان مي افتد بعد از بيت يوسفي كه از كنعان خريده اند و در مصرع دوم هم «هر شب پريدمت» ضعف آشكار شاعر در بيان يك جمله ساده را نشان مي دهد، با اين مضمون: «هر شب به خواب من آمدي و با ديدنت من از خواب مي پريدم.» اما بيتي كه شاعر ساخته مفهومي چنين انتقال مي دهد: «تو به خواب من مي آمدي و من هر شب از تو مي پريدم.»
بيت سوم: «از دهلي گناه لبت تا عرق شرم/ برگونه هاي قرمز جيحون چكيدمت.»
اين بيت، بيت نامفهومي است. شاعر قصد داشته چه چيزي را در اين بيت  القا كند، تنها خودش مي داند و بس. بيت چهارم: «يونان كه حمله كرد به چشمان ميشي ات/بر اسب زاگرس به سپاهان دويدمت.» هر چه اين بيت را بخوانيم چشم هاي ميشي ايران را پيدا نخواهيم نمود كه در كدام نقطه ايران قرار گرفته است؟!  مصرع دوم نسبت به بيت ها و مصرع هاي قبل برجسته تر مي نمايد، «بر اسب زاگرس سوار شدن و به تاخت در برابر سپاهيان يونان در سپاهان صف آرايي كردن»، تعبيري شاعرانه و زيباست، هر چند قافيه «دويدمت» اينجا به مصرع لطمه زده است، طوري كه اين قافيه بيشتر حس فرار كردن را القا مي كند تا مقاومت را. اما بيت پنجم برجسته ترين و محكم ترين بيت اين شعر ناموفق است: «وقتي بريد موي ترا خنجر عرب/ در تار و پود قالي كاشان كشيدمت.» بيت ششم: «باد افاغنه كه شبي ريشه تو كند/ همچون گياه مهر به دندان جويدمت.» شك نيست كه حمله محمود افغان به ايران، آسيب بزرگي رساند اما باعث ريشه كن شدن ايران نشد. اما مصرع اول اين بيت نابودي ايران را مي رساند. حال اين چه توصيفي است كه شاعر از ايران كرده؟! شايد شاعر خواسته قدرت محمود افغان را مدح نمايد و در مصرع بعد خودش به ياري محمود افغان مي شتابد و ريشه هاي اين كهن درخت ريشه كن شده را به دندان مي جود (؟؟!!) اما بيت هفتم: «قوم مغول كه ميل به چشمان گل كشيد/ در شيون تغزل حافظ خزيدمت.» نمي دانم ربط چشمان گل با حمله مغول و منظور شاعر از چشمان گل چيست؟ (مي خواسته قافيه دروني بسازد؟) شايد شاعر خواسته است به امثال عطارها كه در حمله مغول  از دست رفتند اشاره نمايد چنانكه مولوي نمود يا چنانكه سيف فرغاني سرود... اما آنها چقدر روان و اينجا چقدر پرت! ضمناً  زماني كه حافظ سرودن آغاز نمود سالها از اين واقعه مي گذشت و مغول تحت تأثير فرهنگ ايراني به شدت مسير عوض كرده بود و گذشته از اين مسائل شعر حافظ شيون و مويه زنانه نيست كه در پس پرده هاي خلوت جاري باشد. شعر حافظ فرياد است. آخرين بيت اين شعر: «بانوي روز مادر و شب مهربان، وطن/ در پرچمي سه رنگ به آتش كشيدمت» در اين بيت اين فرزند خلف و نفر اول جشنواره شعر «ايران ما» مام وطن را چنان در پرچم سه رنگش مي پيچد و به آتش مي كشد كه گويي خواسته اداي دين ديريني را به جا آورده باشد آن هم نسبت به همه مهرباني هاي مادري كه شعرش را (شعرهايش را) با سكه هاي بهار آزادي پاسخ گفته و از اين رو اين فرزند چنين مي كند تا ديگر هيچ مادري به شعر اينچنين فرزندش بها ندهد و صله اي نپردازد. اما شعر دوم، غزل «وطنم» از خانم «امينه دريانورد» است كه اين روزها به كرات مي توان نام ايشان را از زبان استاد محمدعلي بهمني شنيد. خانم دريانورد در غزلي شش بيتي كه براي اين جشنواره ارسال نموده اند به غير از بيت آغازين كه به وطن اشاره مي نمايد: «شبيه رخت عروسي كه مي شود كفنم /تو گاهواره و گوري براي من - وطنم!» در باقي ابيات، شاعر بيشتر به درد زنانگي مرسوم بيشتر زنان شاعر پارسي گوي مي پردازد و ردپايي از ايران در اين ابيات نمي توان يافت. در اين شعر بيت پنجم: «به پاي شب اگر از جنس آسمان باشد/ چراغ وسوسه را بي درنگ مي شكنم.» از جنبه مفهومي پيچيده و البته بيشتر نامفهوم مي نمايد و نيز در بيت آخر، مصرع اول: «به صفرهاي هزارآفرين، به عشق، به رنج...» تركيب كودكانه «صفرهاي هزار آفرين» هيچ گاه در چنين غزلي با اين زبان نمي تواند همرديف عشق و رنج قرار گيرد كه از بزرگسالي شاعر و دنياي حقيقي مي گويند. از اين دو نكته بگذريم، به غزلي يكدست و سالم از لحاظ زباني برمي خوريم اما صد افسوس كه هيچ سنخيتي با ايران ندارد و شايد تنها دليل انتخاب اين شعر به جهت احترامي بوده كه براي استاد ايشان قائل بوده اند والا يك بيت نمي تواند ملاك داوري قرار گيرد و سبب گردد تا شعري امتياز دوم را كسب نمايد. اما غزل سوم با نام «فرصت خوبان» كه سروده سيدابوالفضل صمدي است ما را با غزلي يكدست، با زباني صميمي و آميخته با دردي كه قرن هاست بر اين «خاك پرگوهر» رسيده است روبه رو مي كند. شعر با رسم كم نظير ايراني  ها يعني «نوروز ايراني» آغاز شده است: «عمر گل هاي بلند آوازه  ايران كم است/ فرصت نوروز در اين جنگل عريان كم است.»
شاعر در بيت دوم با همين مضمون بازي مي كند و شايد خواسته با اين بيت ادامه منطقي بيت قبل را بياورد، اما آنچنانكه بايد و شايد نتوانسته از پس اين كار برآيد: «اين كوير محض روزي جنگلي سرسبز بود/ سيل جاري كن خداوندا كه اين باران كم است». كه مي بينيم ارتباط بين دو مصرع آنچناني كه بايد نيست. اما بيت سوم: «اي كه خوشبختي قلم خورده ست در تقدير تو/ در كنار كوه غم هاي تو كوهستان كم است». شاعر كوه را مظهر غم گرفته است البته با توجه به اينكه شاخصه هاي كوه استواري و سربلندي و ماندگاري و ... نيز هست، كوهستان همبستگي و يكدلي و... را مي رساند.و در بيت بعد: «در قبال آنچه خوكان بر سرت آورده اند/ قرن ها نفرين به چنگيز و هلاكوخان كم است». به كارگيري آگاهانه و حساب شده خوكان و هلاكوخان علاوه بر مراعات نظيري كه ايجاد كرده عمق نفرت از امثال هلاكوخان را با آوردن كلمه خوك با توجه به جايگاه منفور اين موجود در بين ايرانيان مي نماياند. بيت پنجم: «كشتي ما غرق شد هرگاه توفاني وزيد/ ناخدا بسيار اما نوح كشتيبان كم است». بيت مي توانست برجسته تر از اينها باشد بخصوص در مصرع دوم اما با ذهنيتي كه شاعر در مصرع اول ايجاد كرده بيت خوبي نشده است و قرار هم نيست كه با هر توفاني كشتي بزرگ ايران زمين غرق شود چنين كه تا كنون نيز نشده است، «باغ فين آزرده، كاشي هاي آبي رنگ زرد/ خون جوشان اميدي در رگ كاشان كم است». در اين بيت تركيب «رنگ زرد» بسيار آگاهانه است و شاعرانگي و دقت نظر شاعر را مي رساند كه راحت به تركيب دم دستي «زردرنگ» تن نداده است كه هم سبب تنافر آوايي مي گردد و هم سبب افت موسيقي. و از منظري ديگر تركيب زرد و آبي رنگ سبز خواهد شد، اما در بيت هفتم: «رخش را زين كن به زانو در بياور مرگ را/ از كدامين نانجيبي رستم دستان كم است».
بيت الغزل در اين هشت بيت همين بيت است كه زنهاريست شاعرانه بر خواب غفلتي كه پشت پلك هاي غيرت برخي از ايرانيان نفس مي كشد. بيت آخر شعر هم بر همين روال است: «اي وطن اين ناخلف فرزند در شأن تو نيست/ زودتر قرباني ام كن فرصت خوبان كم است». كه مي بينيم برخلاف شاعر شعر «ايران» كه ايران را در پرچم سه رنگش پيچيد و به آتش كشيد، صمدي خويش را فرزندي ناخلف مي داند كه بايد قرباني و پيشمرگ بزرگمردان و بزرگمهران و جان هاي آزاده ايراني و ايران شود.
اما غزل بعدي غزل شاعر جوان و متين و بي حاشيه غلامرضا سليماني است كه فقط به همين گفته بسنده مي كنم كه اين شعر به سلمان فارسي تقديم شده است و سلمان سرايي است و هيچ سنخيتي با ايران ندارد. درست كه سال، سال رسول گرامي اسلام(ص) است و سلمان از مفاخر ايران اسلامي، اما تا جايي كه از نام جشنواره برمي آيد قرار بر اين بوده كه اشعار فقط با محور ايران زمين باشد و بس. شعر بعد قصيده گونه ايست سروده شاعر جوان و نام آشناي كاشان «مهدي فرجي» كه اين شعرش را مانند بيشتر غزل هايش توانسته با حسن مطلع آغاز نمايد: «شبي دوباره به دريا زدم دل نگران را/ سوار اسب سخن، گشتم آب هاي جهان را» و در همين بيت آغازين با آوردن فعل «گشت» به زيبايي از «صنعت براعت استهلال» استفاده كرده كه گشت را هم مي توان با اسب سخن خواند و هم با آب هاي جهان. و شاعر همين سير منطقي را با زباني يكدست و محكم در بقيه بيت ها هم دنبال مي كند: «چه سرزمين نجيبي است در بدايت مشرق/ كه برده است دل بورهاي چشم چران را/ چه سرزمين غريبي كه آتش و خون است/ اگر كه باز كند قفل زخم هاي نهان را/ چه سرزمين عجيبي كه رام كرده به دامن/ كوير داغ عطش پرور گسسته عنان را...» شاعر سير تاريخي را در سه بيت با آوردن آگاهانه «چه سرزمين...» شروع مي كند و بعد از آن كلمات نجيب و غريب و عجيب با تكراري مفيد فضاي ذهني خوبي ايجاد كرده است. در بيت بعد از اين سه بيت هم اين تفاوت را به بهار و خزان اين سرزمين نيز مي كشاند: «بهار او به تماشا كشانده هر چه بهار است/ خزان او به تمسخر گرفته هر چه خزان را» و اين سير منطقي و شاعرانه با آميخته شدن اطلاعات تاريخي و جغرافيايي و هنر شاعرانگي شاعر در بيت هاي ديگر شعري دلپذير را فرا رو مي نهند تا مخاطب را با خود تا بيت آخر همراه سازند: «كه كوه ها همه گردن كشيده اند ببينند/ شكوه شانه الوند و سينه سبلان را/ كه مرغ هاي مهاجر به پيشواز مي آيند/ عروس اسب سوار بهار دشت مغان را/ كه بادهاي جهان، صوفيانه غرق سماعند/ هواي چرخش بسطام و گردش خرقان را/ كه موج هاي جهانگرد، مي كنند زيارت/ خليج آبي پرآفتاب فارس زبان را». باز هم شاعر در چهار بيت دست به تكرار مي زند، اما اين بار از حرف ربط «كه» استفاده مي نمايد كه اتفاقاً به جا هم افتاده و بازهم شاعر هنر خويش را در تعابير مختلف به رخ مي كشد و در جايي كه به عطش كوير اشاره مي كند با آوردن «گسسته عنان» به راحتي شترهاي كوير را به تصوير مي كشد. و عروس اسب سوار دشت مغان هم به آيين ها و آداب هموطنان آذري زبان در عروسي هاشان اشاره اي مي نمايد و در بيتي ديگر هم با آوردن كلمات صوفي و سماع و خرقان و بسطام به ابوسعيد ابوالخير و شيخ حسن خرقاني و بايزيد بسطامي و... ديگر بزرگان صوفي ايران اشاره مي نمايد و در بيت آخر چهار بيت مذكور شاعر با استفاده آگاهانه، جهانگردها را به موج هايي تشبيه مي كند كه به زيارت خليج نيلگون فارس مي آيند. و آوردن كلمه «زيارت» هنر شاعر را نشان مي دهد كه با آوردن يك كلمه به راحتي بزرگي مرجعي را كه خليج فارس است بيان مي كند بسيار ساده و شاعرانه. و خليج نيلگون را پرآفتاب و فارس زبان بيان كردن صنعت تشخيص زيبايي را دست داده. و اينها همه و همه شاعرانگي فرجي را مي نمايد. در دو بيت بعد هم باز شاعر با «چه سال ها» دست به تكرار مي زند: «چه سال هاي درازي كشانده است به كشتي/ روايتش دل دريانوردهاي جوان را/ چه سال هاست كه چشم آبيان آن سر دنيا/ گشوده اند به بلعيدنش هزار دهان را» در بيت اول با تكرار مضمون روبرو مي شويم كه در بيت موج هاي جهانگرد بسيار شاعرانه تر و محكم تر استفاده شده است و ضرورت بودن اين بيت را در اينجا نمي دانم و بيت بعد هم «چه سال هاست كه چشم آبيان...» به بيت متوسطي برمي خوريم كه اين بيت هم مي توانست در شعر نباشد. اما در بيت «به پاس قصه ي همسايگي، به رسم سخاوت/ به خوش نشينان بخشيده است شيره جان را». «شيره جاني» كه فرجي مي گويد «به خوش نشينان» كه غير از اعراب ساحل نشين خليج فارس و درياي عمان نمي توانند باشند بخشيده است، شايد همان طلاي سياه (نفت) است كه اگر اين باشد نمي دانم منظورش از اين نيش و كنايه چه بوده است. اما در بيت بعد: «هنوز نعره مردانه امامقلي خان/ به لرزه مي اندازد زمين هرمزگان را». اشاره اي دارد به زياده خواهي آبي هاي چشم چران (پرتغالي ها) اما اين بار بر خلاف دو بيت بالاتر اين زاويه ديد از منظر زيباي مقاومت و ايستادگي مردان ايران زمين است و همين سبب مي شود تا تكرار مضمون خوش بنشيند و در مصرع اول اين بيت شاعر توانسته با گسست وزني كه ايجاد مي نمايد صداي سم ضربه اسبان را تداعي مي نمايد كه با تاخت براي مقابله با دشمنان مي تازانند. و در بيت بعدي چنين سروده: «گذشته اند ز درياي خون خود، پدرانم/ رسانده اند به من گنج كهنه پدران را» كه اين بيت به زيبايي تمام همان سير منطقي بيت قبلي را دنبال مي نمايد و در بيت آخر اين شعر پانزده بيتي: «چنان به چاه مي افتد كه راه چاره نيابد/ زِياد اگر ببرد گرگ تيره روز شبان را». اين حماسه سرايي را به اوج مي رساند و به خوبي از عهده اتمام حجت شاعرانه اش برمي آيد و با حسن مقطع بيت آخرش را مي بندد. حال اين شعر با شعرهاي كياني و دريانورد مقايسه شود.
اما شعر نفر ششم امير اكبرزاده شاعر نام آشناي قم، انصافاً اين شعر شعري نيست كه بتوان به او نسبت داد. شعري معمولي كه روايت از فرزندي دارد كه به دياري غريب كوچ نموده است و با خاطرات گذشته بخصوص ياد مادر دست و پنجه نرم مي كند. شاعر در اين شعر دست به تكرار مضمون و حتي قافيه زده (در بيت هاي دوم و ششم) در مصرع اول جايي كه مي گويد: «باز هست آغوشش» ضعف تأليف آشكار شاعر را نمايان مي سازد كه به جاي «است» به خاطر تنگ آمدن وزن عاجزانه كلمه نامتعارف «هست» را بكار برده است. در مصرع اول بيت سوم نيز: «سالها از تو فاصله دارم....» باز هم ضعف تأليف و ناشاعري داد مي زند. شاعر كلمه «فاصله» را به صورتي به كار برده كه حتماً بايد «هـ» كشيده و غليظ تلفظ شود تا وزن را پرنمايد و استفاده اي اين گونه از كلمات به توانايي شاعر و سابقه شعر ايشان لطمه زده است. صرف نظر از چند كشف بسيار ناچيز اكبرزاده در اين شعر، با وزن بلندي كه انتخاب نموده است باعث شده تا در بيشتر نيم مصرع ها و بيت ها نتواند ارتباط افقي را رعايت كند و حتي گاه در چند بيت مجبور به استفاده از يك مضمون شده است، كه همه اين موارد از خصايص شعرهاي جشنواره اي است.
غزل بعد هم از سودابه مهيجي است كه با خواندن اين شعر اين احساس به شما دست مي دهد كه با شعر شاعري نوپا روبه رو شده ايد شعر، شعري است فاقد محور افقي و عمودي. بهتر است شعر را با هم بخوانيم تا ديگر نياز به هيچ استدلالي نباشد:
هنوز از پس تاريخ پير و دور جهان
ميان اين همه فريادهاي بي سامان
نشسته با همه روزگار روشن خويش
پلنگ تاجوري در كرانه هاي زمان
خدا نوشت تو را بر جبين خسته خاك
ديار تا ابد لاله هاي در باران
خدا نوشت تو را آشيانه خورشيد
كه بارگاه غزلواره ها كه بام اذان
اگر به خواب زمين طعنه شد غريو كسي
صداي خشم تو بود و گدازه  ايمان
هميشه هاي ظفربخت جاودانه توست
كه زادگاه اهورا و واژه انسان
از آستانه درياي در و مرواريد
از آن كوير بي آزار رو به تابستان
ز قله هاي به سمت خدا نشانه شده 
از اين بهشت فرا رفته دور باد خزان
غرور سركش قرن هاي تا امروز
پلنگ تاجور كهنه پيرهن ايران
با توجه به اين شعر، ايران سرزميني است كه زادگاه اهوراست، يعني خدا در آن زاده شده است! و قله هايش به سمت خدا «نشانه شده اند» يعني در حال شليك به خدا هستند و نيز ايران يك پلنگ است كه تاج بر سر او گذاشته اند ولي البته پيراهن كهنه اي نيز به تن دارد.علاوه بر اينها ،شاعر هنوز فرق طعنه زدن را با طعنه شدن كه تركيبي غير فصيح و بي معني است نمي داند. در پايان اميد كه در جشنواره هاي آتي در انتخاب هيأت داوران حوصله بيشتري به خرج داده شود تا شعرهايي فراخور نام اين جشنواره و ايران زمين انتخاب گردد. و نيز جاي بسي گلايه است از جناب آقاي دكتر كزازي عزيز كه دبير اين جشنواره بودند اما نتوانستند پايان خوشي براي اين جشنواره رقم بزنند.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |