يكشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۸۵
به مناسبت سالروز شهادت امام موسي كاظم(ع)
آن ناخداي كشتي ايمان
سهند صادقي بهمني
مهمترين وظيفه امامان (ع) ، هدايت خلق خداست به آنچه مايه رضاي خداست. مثل امامان به قول امام علي(ع) مثل كعبه است كه مردم بايد به گردش بگردند. بنابراين خلق خداي بايد بخواهند و گرد امام درآيند. وقايع حيات برخي امامان نشانگر اين حقيقت تلخ است كه خلق خداي نخواسته اند. يكي از اين امامان، امام موسي بن جعفر كاظم(ع) است كه ستمگري حاكمان و غفلت مردمان مانع افاضه ايشان و استفاضه مردم از ايشان گرديد. با اين مقدمه به فرازهايي از زندگي امام موسي كاظم(ع) نگاهي مي افكنيم.
002892.jpg
نامش موسي، لقبش كاظم، كنيه اش ابوالحسن، مادرش بانويي با فضيلت به نام حميده و پدرش ششمين پيشواي مسلمانان جعفر صادق(ع) است. او در سال ۱۲۸ هجري در سرزمين ابواء يكي از روستاهاي اطراف مدينه ديده به جهان گشود و در سال ۱۸۳ هجري قمري به شهادت رسيد. قبل از او پدرش جعفر(ع) توانسته بود تا از فراغ و خلاء سياسي حاصل آمده از انقراض حكومت اموي و استقرار حكومت عباسي نهايت استفاده را ببرد و به نشر معارف اسلامي و تربيت شاگردان بپردازد. در هنگام شهادت امام صادق(ع) اما منصور دوانيقي دومين خليفه عباسيان در اوج اقتدار و تسلط بود.
امام كاظم (ع) چهار سال ابتدايي زندگي خويش را تحت حكومت اموي سپري كرد كه البته اين دوران، اوج ضعف و زبوني حكمراني امويان را شاهد است. از چهار سالگي تا سال ۱۳۶ كه آغاز حكومت منصور است نيز چهار سال را طي كرد كه باز هم به علت عدم استقرار و استحكام حكومت عباسي، جهان اسلام شاهد هرج و مرج است. امام صادق(ع) در سال ۱۴۸ در مدينه به شهادت رسيد و البته به دستور و توطئه منصور. بنابراين امام كاظم در هنگام رسيدن به امامت داراي بيست سال بوده است.
منصور از سال ۱۳۶ تا ۱۵۸ و به مدت بيست و دو سال حكومت كرد. امام كاظم (ع) ده سال پاياني اين حكومت را درك كرد. بنابراين كاملاً طبيعي است كه امام در اين ده سال به هيچ گونه اقدام سياسي كه باعث تحريك حكومت گردد دست نزند و به همان روش پدر كه دنبال كردن يك برنامه علمي گسترده بود بپردازد. سيدبن طاووس مي نويسد: «گروه زيادي از ياران و شيعيان خاص امام كاظم(ع) و رجال خاندان هاشمي در محضر آن حضرت گرد مي آمدند و سخنان گهربار و پاسخ هاي آن حضرت به پرسش هاي حاضران را مي نوشتند و هر حكمي كه در مورد هر پيشامدي صادر مي كرد يادداشت مي كردند».(۱) فضل تقواي امام تنها موجب اعجاب شيعيان نبود، بلكه دانشمندان و محدثان و فقهاي بزرگ اهل سنت نيز در برابر عظمت او  سر تعظيم فرود مي آورند. ابن حجر هيثمي، يكي از علماي بزرگ اهل سنت درباره ايشان مي نويسد: «موسي كاظم وارث علوم و دانش هاي پدر و داراي فضل و كمال او بود. وي در پرتو عفو و گذشت و بردباري فوق العاده اي كه در رفتار با مردم نادان از خود نشان داد، كاظم لقب يافت. و در زمان او هيچ كس در معارف الهي و دانش و بخشش به پايه او نمي رسيد». (۲)
پس از منصور، فرزند بزرگش محمد كه به مهدي شهرت يافته بود به تخت خلافت تكيه زد. مهدي ابتدا شيوه پدر را در صلابت و خشك بودن برگزيد و از بزم و مجالس عيش خودداري كرد اما ديري نپاييد كه تغيير روش داد و بساط عياشي را برقرار ساخت. رفتار سياسي مهدي نيز نسبت به مخالفان تغيير كرد و سختگيري خود را بر آنان افزون ساخت. مهدي عباسي پس از يازده سال خلافت در سال ۱۶۹ درگذشت. پس از وي هادي عباسي به خلافت رسيد.
هادي نسبت به علويان بسيار سختگير بود، حق آنها را از بيت المال قطع كرد، زيرا حق آنان در زمان مهدي عباسي از بيت المال پرداخت مي شد. سادات هاشميان در اين عصر مورد تعقيب مدام قرار گرفتند. رعب و وحشت شديدي در ميان آنان به وجود  آمد. سرانجام اين فشار به صورت قيام، واكنش خويش را نشان داد. رهبري اين قيام را «حسين صاحب فخ» برعهده داشت. او حسين بن علي بن حسن بن حسن بن علي بن ابي طالب(ع)  است و چون در سرزميني به نام فخ در ۶ ميلي مكه در جنگ با سپاهيان خليفه عباسي به قتل رسيد به «صاحب فخ» يا «شهيد فخ» مشهور گرديد. امام كاظم اما از پيش، شكست اين نهضت را پيش بيني مي كرد، اما زماني كه احساس كرد حسين در عزم خويش استوار است به او فرمود: «گرچه تو شهيد خواهي شد، ولي باز در جهاد و پيكار كوشا باش. اين گروه، مردمي پليد و بدكارند كه اظهار ايمان مي كنند، ولي در باطن ايمان و اعتقادي ندارند. من در اين راه اجر و پاداش شما را از خداي بزرگ مي خواهم».(۳) البته رابطه امام و قيام فخ چندان از ديد حكومت هم مخفي نبود و حكومت نيك مي دانست كه امام چه مقدار بر نهضت ها و قيام هاي شيعي تاثيرگذار است. جمله اي كه علامه مجلسي از هادي عباسي نقل مي كند اين مطلب با تأييد مي كند: «به خدا سوگند، حسين (صاحب فخ) به دستور موسي بن جعفر بر ضد من قيام كرده و از او پيروي كرده است، زيرا امام و پيشواي اين خاندان كسي جز موسي بن جعفر نيست. خدا مرا بكشد. اگر او را زنده بگذارم!»(۴) البته اين تهديدها تأثيري بر امام نداشت. هادي هم قبل از اينكه تصميم خود را عملي سازد در سال ۱۷۰ هجري يعني يك سال پس از به خلافت رسيدنش مرد. خبر مرگ هادي باعث شادي و خشنودي مردم شد. پس از هادي نوبت به برادر وي هارون الرشيد رسيد تا در سال ۱۷۰ خلافت مسلمانان را به دست گيرد. هارون بيست و سه سال خلافت كرد.هارون اما مردي سياست پيشه بود و به هيچ وجه سياست برادر و پدر خويش را در پيش نگرفت. هارون آشكار خود را منتسب به رسول خدا(ص) مي دانست و سعي در اعلام و اعلان اين انتساب داشت. «او روزي وارد مدينه شد و به زيارت بارگاه رسول خدا(ص) شتافت. هنگامي كه به حرم پيامبر(ص) رسيد، انبوه جمعيت از قريش و قبايل ديگر در آنجا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پيامبر كرده، گفت: درود بر تو اي پيامبر خدا! درود به تو اي پسرعمو! او در ميان آن جمعيت انبوه، نسبت عموزادگي خود با پيامبر اسلام(ص) را به رخ مردم كشيد و به آن افتخار مي كرد تا مردم بدانند خليفه پسرعموي پيامبر است. در اين هنگام پيشواي هفتم كه در آن جمع حاضر بود، از هدف هارون آگاه شده نزديك قبر پيامبر رفت و با صداي بلند گفت: «درود بر تو اي پيامبرخدا! درود بر تو اي پدر!». هارون از اين سخن امام سخت ناراحت شد. به طوري كه رنگ از صورتش تغيير يافت و بي اختيار گفت: «واقعاً اين افتخار بزرگي است».(۵) هارون داراي شخصيتي دوگانه بود. او در دربار خلافت به دنيا آمده و از كوچكي، با عيش و خوشگذراني، خو گرفته بود، طبعا كشش نيرومندي به سوي لذت طلبي و خوشگذراني و اشرافيگري داشت و از سوي ديگر محيط كشور اسلامي و موقعيت خود وي، ايجاب مي كرد كه يك فرد مسلمان و پايبند به آيين اسلام باشد. او خصوصيات عجيب و متضادي داشت. ظلم و عدل، رحم و خشونت، ايمان و كفر، سازگاري و سختگيري، به نحو عجيبي در وي وجود داشت. او از يك سو از ستمكاري و ظلم و ستم باك نداشت و خون افراد بي گناه را بي ترس از جزاي الهي برزمين مي ريخت، از سوي ديگر مردم او را مشاهده مي كردند كه در پاي منابر وعظ و خطابه چگونه اشك مي ريزد. او از طرفي نماز مي خواند و از طرف ديگر به ميگساري و عيش و طرب مي پرداخت. تظاهر به دينداري يكي از ويژگي هاي بارز هارون بود. جرجي زيدان در اين باره مي نويسد: «خلفاي عباسي، خلفاي فاطمي مصر و خلفاي اموي اندلس، به علت برخورداري از رنگ و بوي ديني، در برابر بسياري از مشكلات پايدار شدند. به همين  گونه، دوام حكومت هاي غيرعرب مانند حكومت عثماني كه جنبه ديني يافته بودند، بيش از ساير حكومت ها بوده است»(۶). بنابراين مي توان سختي وظايف امام و سنگيني تكليفي را كه او بر دوش خويش احساس مي كرده است درك نمود. «مواجهه با خليفه متظاهر به دينداري» خليفه اي كه پاي منابر غش مي كند و زار زار مي گريد. بنابراين رويكردهاي امام نيز در اين مواجهه گوناگون بود. در زمان امام، شاگرد او علي بن يقطين به دربار هارون و قبل از او به دربار هادي راه يافت. علي بن يقطين با موافقت امام اين وزارت را برعهده گرفت. هدف امام از اين موافقت نيز كاملاً واضح بود؛ «حفظ جان، مال و دين شيعيان». علي بن يقطين خمس اموال خود را نزد امام مي فرستاد. «دو نفر از ياران امام نقل مي كنند، پسر يقطين روزي ما را احضار كرد و اموال و نامه هايي به ما داد و گفت: دو مركب سواري بخريد و از بيراهه برويد و اين اموال و نامه ها را به ابوالحسن عليه السلام بدهيد.
اين دو نفر مي گويند: به كوفه آمديم و مركب سواري خريديم و توشه راه تهيه نموديم و از بيراهه حركت كرديم تا آنكه به سرزمين «بطن الرمه» رسيديم و چهارپايان را بستيم و براي آنها علوفه گذاشتيم و براي صرف غذا نشستيم. در اين هنگام سواره اي همراه شخصي ديگر نمايان گرديد. وقتي نزديك شد، ديديم امام كاظم عليه السلام است. از جا برخاسته سلام كرديم و اموال و نامه ها را تحويل داديم. در اين هنگام امام نامه هايي را بيرون آورد و به ما داد و فرمود: اينها جواب نامه هاي شماست. گفتيم: غذا و توشه ما تمام شده است. اگر اجازه بفرماييد به مدينه برويم تا هم مزارپيامبر را زيارت كنيم و هم توشه تهيه نماييم. فرمود: آنچه از توشه شما باقي مانده بياوريد، توشه را بيرون آورديم. آن را با دست زير و رو كرد و فرمود:  اين شما را تا كوفه مي رساند، امام رفتن ما را به مدينه صلاح تشخيص نداد و فرمود: شما (در واقع) پيامبر را ديديد، اينك در پناه خدا برگرديد»(۷). امام سيزده سال از عمر خويش را با هارون الرشيد معاصر بود. در اين مدت امام چندين بار زنداني شده است. زنداني شدن مكرر امام تا آنجايي كه گفته مي شود امام در زندان سندي بن شاهك بغداد به شهادت رسيده است، يك امر را بخوبي اثبات مي نمايد: «مبارزات بي وقفه سياسي امام».
هارون مي دانست كه شيعيان و در رأس آنان موسي بن  جعفر(ع) وي را غاصب خلافتي مي دانند كه شايسته او نيست. بنابراين اگر روزي آنان قدرتي بدست آرند لحظه اي در نابودي حكومت وي درنگ نخواهند كرد. هارون با سياستمداري خاص خود همواره آمادگي امام را براي قيام محك مي زد.براي همين منظور، «روزي هارون به آن حضرت اعلام كرد، حاضر است فدك را به او برگرداند. امام فرمود: در صورتي حاضرم فدك را تحويل بگيرم كه آن را با تمام حدود و مرزهايش پس بدهي. هارون پرسيد: حدود و مرزهاي آن كدام است؟
امام فرمود: اگر حدود آن را بگويم هرگز آن را پس نخواهي داد!
هارون اصرار نمود و سوگند ياد كرد كه اين كار را انجام خواهد داد. امام حدود آن را چنين تعيين فرمودند:
حد اولش، عدن؛
حد دومش، سمرقند؛
حد سومش، آفريقا؛
و حد چهارم آن ارمنستان و درياي قزوين است. هارون كه با شنيدن هر يك از اين حدود، تغيير رنگ مي داد و بشدت ناراحت مي شد، با شنيدن حدود چهارگانه، نتوانست خود را كنترل كند و با خشم و ناراحتي گفت: با اين ترتيب چيزي براي ما باقي نماند! امام فرمود: مي دانستم كه نخواهي پذيرفت و به همين دليل از گفتن آن امتناع داشتم»(۸).
امام در واقع با بيان اين مطلب قصد داشت به هارون بفهماند كه حكومت تو تماماً غاصبانه است و فدك البته رمزي از اين غصب هارون است.
هارون اما آنگونه كه خود مي گويد، تنها بر تن ها و بدن ها حكومت دارد. اما امام بر قلب ها و دل ها حكومت دارد. اين همان چيزي بود كه هارون را با آنكه مالك الرقاب جهان اسلام بود، رنج مي داد. سرانجام اين نفرت و رنج، باطن پليد خويش را نمايان ساخت و امام به دستور هارون در سحرگاه بيست و پنجم رجب سال ۱۸۳ در زندان سندي بن شاهك بغداد مسموم و به شهادت رسيد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است.

تازه هاي انديشه
فلسفه براي كودكان
002895.jpg
محمد رضا ارشاد-آيا توانايي تفكر فلسفي خاص بزرگسالان است و كودكان ناتوان از چنين امري هستند؟ به بيان ديگر، آيا انديشيدن فلسفي از دوره سني خاصي زمينه بروز مي يابد؟ آيا شرايط روانشناختي و ذهني ويژه اي براي اين منظور، لازم است؟ آيا كودكان نيز داراي اين توانايي هستند؟ آيا تخيلات و آرزوهاي كودكانه و نيز بازيها، قصه ها و داستانهاي كودكان بارقه هايي از انديشه فلسفه را در خود نهفته دارند؟ اگر اين گونه است، چگونه مي توان از اين طريق، به تقويت تفكر فلسفي در كودكان همت گماشت؟ كودكان در مواجهه با دشواريها و مسايل پيرامون شان، چگونه مي انديشند و عمل مي كنند؟ سهم تفكر فلسفي از تفكر كودكانه چيست؟ چگونه و با چه روشي مي توان كودكان را با زبان فلسفه آشنا كرد؟ كودكي و به تبع آن انديشه كودكانه، نيز امري نيست كه با آغاز دوره بزرگسالي از ميان برود. روانكاوان و روانشناسان بزرگ، يادآوري كودكي و رخدادهاي آن را از مهمترين كاركردهاي دوران بزرگسالي تشخيص داده اند. اين بدان معناست كه برخلاف پندار غالب، كودكي همواره با ماست و بي شك ارتباط اوليه مان با پديده ها در دوران كودكي، زمينه ساز انتزاعات بزرگ فلسفي بوده است. نكته اي كه شايد بيش از همه بتوان در معرفت شناسي تكويني ژان پياژه آن را سراغ گرفت. اما با اين حال ما چگونه مي توانيم كودكي پر بار و موفقيت آميزي را پشتوانه كوله بار بزرگسالي بسازيم؟ چگونه مي توان از طريق تخيلات و بازيها و قصه هاي پريان و افسانه هاي خاص كودكان، خردسالان را با نحوي از تفكر فلسفي آشنا كرد و آينده اي پربارتر را براي آنان رقم زد؟
براين اساس امروزه در كشورهاي غربي، بويژه در مراكز آموزش عالي و پژوهشگاههاي مرتبط با آن به تبيين و بررسي زمينه هاي فلسفي در تفكر كودكان پرداخته اند. در همين راستا مي توان با جستجوي كليد واژه فلسفه براي كودكان يا فلسفه كودكان و... در اينترنت، انبوهي از پايگاههاي اطلاعاتي، پژوهشي و خبري را در اين خصوص يافت. در ايران نيز چند سالي است كه به اين زمينه توجه شده و مطالب جسته و گريخته اي در برخي از پايگاههاي اينترنتي يا روزنامه ها و مجله ها پيرامون فلسفه براي كودكان به چاپ رسيده؛ اما هنوز كار درخور توجه و مهمي صورت نگرفته است. بر همين اساس ماهنامه «مدرسه سالم»به مدير مسئولي محمدرضا محموديان نخستين شماره (مرداد ماه ۱۳۸۵) خود را اختصاص به موضوع «فلسفه براي كودكان و نوجوانان» داده است. اين ويژه نامه حاوي مطالب متنوعي در اين باره است. برخي از عنوان هاي مقاله هاي اين ويژه نامه از اين قرار است. كشف فلسفي كودكان در گفت وگو با متيوليپمن، داستان هاي فلسفي مؤثرتر از متون فلسفي در گفت وگو با مارگارت شارپ، فلسفه براي كودكان چيست؟ از كجا و از چه زماني و چگونه آغاز شد؟ فلسفه كودكي - تفكر فلسفي در كودكان، خبرها و گزارشها.
اين ويژه نامه در شصت و چهار صفحه به چاپ رسيده است.

انديشه
اجتماعي
سياست
شهرآرا
ورزش
هنر
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  هنر  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |