راه گنج
مولوي شاعر روانشناس-۴
نهانخانه
مهشيد سليماني
چنان كه مي دانيد مثنوي معنوي اثر مولوي يكي از برجسته ترين آثار در زمينه ادبيات تعليمي است. اين اثر چگونه تعليم مي دهد؟ در مجموعه مطالبي كه از اين پس در ستون «راه گنج» عرضه خواهد شد، بخشي از تعليمات روانشناسانه مولوي را مورد بررسي قرار مي دهيم.
|
|
دفتر اول، حكايت اول، ادامه:
ليك گفتي گرچه مي دانم سرت
زود هم پيدا كنش بر ظاهرت
وقتي به آن سر درون خودت آگاه شدي نوبت ابراز مي رسد، ابراز آن راه دسترسي به نهانخانه درون است.
اولين راه دسترسي به عالم غيب، دسترسي به دنياي پنهان درون خود ما است؛ همان دنيايي كه فكر مي كنيد مي دانيدش، ولي وقتي مي خواهيد ابرازش كنيد، متوجه مي شويد كه چه قدر با آن بيگانه ايد، چه قدر مجهول است، چه قدر دور از دست است، چه قدر در برابر پديدار شدن مقاومت مي كند، تاريك است، كور است. دالان نهان، از كوره راه جهل و ابهام آغاز مي شود. سر ظاهر كردن آنچه كه در درون ما است نيز همين است. گاهي آنچه كه در درون شما است و شما فكر مي كنيد كه معلوم است، وقتي بيرونش مي آوريد، آن قدر متفاوت و نامعلوم و ناآشنا است كه پس از ديده شدن و در دسترس قرار گرفتن شايد اصلاً خواسته و مطلوب شما نباشد.
ليك گفتي گرچه مي دانم سرت
زود هم پيدا كنش بر ظاهرت
چند واژه يا عبارت مهم در اين بيت، نكته مورد نظر مولانا را تعليم مي دهد. ۱- مي دانم سرت. ۲- زود، قيد زود در مصرع دوم. ۳- پيدا كنش بر ظاهرت.
اول به اين مثال توجه كنيد بعد دوباره به بيت بازمي گرديم. آيا تاكنون شده كه از ابراز احساس مطلوبي كه به ديگري داريد خودداري كنيد به اين دليل كه فكر مي كنيد او خود از احساس شما با خبر است؟ با خود مي گوييد؛ خودش مي داند چه احساسي به او دارم، گفتن ندارد، حتماً چنين كنش ذهني را تجربه كرده ايد. اين را بدانيد كه بسياري از اطرافيان شما نيز احساسشان را به شما نمي گويند چون فكر مي كنند خودتان آن را مي دانيد. حال آن كه منصفانه بگوييد، آيا مايل نيستيد از زبان خودشان صريح و مستقيم بشنويد؟ حتي اگر بدانيد؟ كه نمي دانيد. ما نمي توانيم احساس يا فكر ابراز نشده را بدانيم و به حساب بياوريم. ابراز نكردن يكي از مهمترين زمينه هاي سوءتفاهم با خود و ديگران است. ديگران عاطفه يا فكر بيان نشده ما را به حسابمان نمي گذارند، حتي اگر علائم و نشانه هاي آن را در دست داشته باشند. آيا شما بذر نروييده را به حساب محصول مي گذاريد؟ آنچه را كه فكر مي كنيد مي دانيد يا مي دانند، موقع اظهار و ابراز آن قدر تغيير شكل مي دهد، آن قدر با واقعيت بيرون خود واكنش نشان مي دهد كه با شكل مرموز و مبهم دروني ما و ديگران بسيار متفاوت است. خواسته ها، ايده ها، اهداف و عواطف و افكار تا وقتي فقط دروني هستند، با واقعيت پيوند كامل نيافته اند، پس تركيب نمي شوند، پس حاصل نمي دهند. مگر آن كه ظاهري بيابند، اظهار شوند، رو شوند، ابراز شوند تا صاحب اصلي خود را بيابند و با آن تركيب شوند. پس صرف احساس مبهم يك چيز نهاني، يا دانستن آن در سطح نهاني، به كار رفتن آن چيز نيست. گرچه مي دانم سرت، زود هم پيداكنش بر ظاهرت!
ابراز يعني پيدا و آشكار كردن درونيات خود بر ظاهر خود، اگر براي ابراز، تأمل و تأني لازم را به كار بريم، اولين نتيجه مثبت آن متوجه شخص خود ما است و آن شناخت و يگانگي با خود است. مثال: بارها با خود گفته ايد دلم چيزي مي خواهد ولي نمي دانم چه چيز، دلم گرفته ولي نمي دانم چرا؟ خوب، پيدا كنيد. بنشينيد و به خود نگاه كنيد. با خود حرف بزنيد، از خود سؤال كنيد، به خود جواب دهيد، خود را دريابيد، منتظر آن نباشيد كه چيزي در بيرون شما اتفاق بيافتد شايد به درد شما هم بخورد. خود را استخراج كنيد و اوقات را به دست خود بگذرانيد. دومين حاصل ابراز، تعادل است. چون هنگام ابراز يك حس يا ايده دروني و تركيب آن با واقعيت بيروني، آن واقعيت دروني، اندازه و حد متناسب خود را در بيرون مي يابد و اين يعني تعادل. سومين اثر مطلوب ابراز، هماهنگي رفتار و زمان است. زود هم پيدا كنش بر ظاهرت! چرا زود؟ مثلاً اگر يك حس يا نياز فعال شده را دير يا ديرتر براي خود مطرح كنيم چه اتفاقي مي افتد؟ تازه شايد بهتر هم باشد. نه؟ پس چرا مولانا مي گويد زود؟
در شماره بعد به اين نكته دقت مي كنيم.
|