چهارشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۵
تحليلي از آراي ابن سينا درباره خانواده - بخش پاياني
خانواده از نگاه فيلسوف
003324.jpg
دكترسيدمصطفي محقق داماد
در نخستين بخش مطلب حاضر، در آغاز به جايگاه و اهميت كانون خانواده در فرهنگ و آموزه هاي اسلامي اشاره شد و آنگاه نگاه فيلسوفان مسلمان، به ويژه ميان ابن سينا به بحث گذاشته شد.ازنظر ابن سينا هدف از تشكيل خانواده اين موارد است: ۱ - انگيزه اقتصادي، ۲ - انگيزه اجتماعي ۳ - انگيزه محبت و آرامش و ۴ - انگيزه رفع نياز جنسي.ادامه مطلب را مي خوانيم:
به  نظر ابن  سينا درخصوص  ازدواج  امور زير بايستي  رعايت  شود.
۱ـ قانوني  شناخته  شدن : اولين  امري  كه  بايد توسط قانون  گذار به  صورت  قانون  و سنت  در آيد، ازدواج  است . «اوّل  ما يجب  آن يشرع  فيه  هو امر التزوج »۱۲ و با مشروع  شناخته  شدن  ازدواج  هر گونه  ارتباط جنسي  خارج  از محدوده  ازدواج  نامشروع  شناخته  خواهد شد.
۲ـ تشويق  و تحريض : به  نظر او ازدواج  بايستي  توسط مدبران  امور مدينه  مورد تشويق  قرار بگيرد و مردم  به  اين  امر دعوت  شوند. و ان يدعو اليه  و يحرّض  عليه ۱۳
۳ـ علني  بودن : ازدواج  بايد به  صورت  آشكار و علني  صورت  گيرد، زيرا اين  امر از وقوع  ترديد در نسبت  و نيز اختلال  در انتقال  ميراث  اشخاص  جلوگيري  مي كند.۱۴ اين  مطلب  در نصوص  نبوي  نيز آمده  است  كه : اعلنوا النكاح  ولو بالدّف  يعني  مراسم  ازدواج  را هر چند با زدن  طبل  علني  سازيد و لانكاح  الابالشهود، ازدواج  بايستي  در حضور شهود باشد. ۱۵
۴ـ پيوند محكم : ازدواج  بايد پيوندي  هميشگي  و مستحكم  باشد و نبايد در معرض  تزلزل  و بي  ثباتي  باشد. ۱۶
۵ـ رشد عقلاني  و جسماني : ابن  سينا سن  معيني  براي  ازدواج  توصيه  نمي كند، زمان  مناسب  به  نظر وي  وقتي  است  كه  فرد به  بلوغ  جسمي رسيده ، و رشد عقلي  لازم  براي  اراده  زن  و فرزند به  دست  آورده  و از نظر اقتصادي  شغل  و درآمد لازم  براي  معاش  خانواده  فراهم  كرده  است . ۱۷
۶ـ تشكيل  زندگي  مستقل : ابن  سينا معتقد است  فرزندان  پس  از ازدواج  بايستي  از والدين  جدا و مستقل  زندگي  كنند. وي  در اين  باره  مي گويد: فاذا كسب  الصبي  بضاعته  فمن  التدبير آن يزوّج  و يفرد رحله ، هنگاميكه  فرزند با شغل  خويش  درآمدي  بدست  آورد، تدبير آن است  كه  ازدواج  داده  شود و از خانواده اش  جدا گردد. ۱۸
۷ـ اشتراكي  نبودن  زن : ابن  سينا به  پيروي  از تعاليم  اسلامي ، اشتراكي  بودن  زنان  را موجب  ننگ  و بدنامي و بروز فساد و خسارتهاي  ناگوار مي داند. ۱۹ وي  دراين  امر از بعضي  فلاسفه  يونان  باستان  مثل  افلاطون  كه  نظر به  اشتراك  زنان  و فرزندان  داده اند پيروي  نكرده  است . ۲۰
اصول  تدبير خانواده  از نظر ابن سينا
وي  معتقد است  مرد بايد در روابط خود با همسر به  منظور تحقق  اهداف  مطلوب  از ازدواج  سه  اصل  را رعايت  نمايد:
۱ـ هيبت  - (الهيبة  الشديده )
ابن  سينا با الهام  از قرآن  كه ، الرجال  قوامّون  علي  النساء۲۱ معتقد است  كه  در روابط زوجين  رياست  خانواده  با شوهر است . عين  اين  مطلب  در قانون  مدني  ايران  ماده  ۱۱۰۵ آمده  است و چنانچه  شوهر تحت  سيطره  و اطاعت  زن  قرار گيرد ،خانواده  به  علت  احساسي  بودن  زن  به  تباهي  و فساد مي كشد. براي  اين  منظور به  نظر وي براي  مرد «هيبت » لازم  است . و مقصود از هيبت ، آن است  كه  مرد در برابر همسر و فرزندان  از احترام  لازم  برخوردار باشد و هيچكس  او را كوچك  نشمارد. و براي  تأمين  هيبت ، مرد بايستي  احترام  خويش  را در خانه  از طريق  مراعات  مروّت  حفظ كند و به  وعده  و وعيدهاي  خويش  پاي  بند باشد و وعده ها و وعيدهاي  غير قابل  ايفاء مطرح  نسازد. ۲۲
۲ـ تكريم  همسر: «والكرامة  التامه »
به  نظر ابن  سينا شوهر بايد همسر خود را تكريم  نمايد و اگر بخواهد زن  را به  حسن  رفتار و رعايت  حرمت  شوهر وادار كند، راهي  جز اين  نيست  و با اجبار و تهديد نمي تواند به  اين  هدف  نائل  گردد. چرا كه  زن  وقتي  كرامت  مرد را نسبت  به  خود ببيند در حفظ و تداوم  آن مي كوشد واز زوال  آن مي هراسد. ۲۳
ابن  سينا تكريم  زن  را در سه  امر مي داند «و كرامته  الرجل  اهله  علي  ثلثه  اشياء»
الف  ـ فراهم  كردن  زينت  نيكو
به  نظر ابن  سينا با توجه  به  طبع  زن  و علاقه  وي  به  زينت ، مرد بايد از طريق  فراهم  ساختن  زينت  و توجه  به  وضع  ظاهري  وي ، به  شخصيت  او احترام  گذارد. ۲۴
ب  ـ حفظ حجاب  او: و شدة  حجابها.
ابن  سينا معتقد است  رعايت  سترو و پوشيدگي  زن  از بيگانگان  از راههاي  احترام  به  زن  به  شمار مي آيد. وي  در اين  امراز دستورات  شريعت  اسلامي پيروي  كرده  است . ۲۵
ج  ـ به  غيرت  وانداشتن  زن  ـ «و ترك  اغارتها»
ابن  سينا توجه  داشتن  مرد به  زني  غير از همسر خود و تحسين  و تمجيد محاسن  او در نزد همسر خود را منع  مي كند. اين  امر با هيبت  مرد كه  به  نظر ابن  سينا ركن  خانواده  است ، تنافي  دارد. همچنين  به  بروز نفرت  و خصومت  ميان  زوجين  مي انجامد. پس  سعادت  خانواده  و پيروي  از فضائل  اخلاقي  اقتضا دارد كه  شوهر از اين  امر خودداري  كند. ۲۶
۳ـ ايجاد اشتغال ؛ «و اشتغال  خاطرها بالمهم »
به  نظر ابن  سينا، چنانچه  زن  بيكار باشد، از نظر اخلاقي  به  فساد كشيده  مي شود، احساس  پوچي  مي كند، و خود را به  امور لغو و بيهوده  مشغول  مي سازد. لذا مرد بايد همسر خود را به  امور مهمه  مشغول  سازد. ۲۷
البته  ابن  سينا با كسب  و كار زن  در بيرون  از خانه  براي  تأمين  زندگي  مخالف  است ، به  علت  آنكه  اين  امر با ستر و حجاب  او منافات  دارد. و لذا مرد بايد هزينه  زندگي  را تأمين  سازد. به  نظر من  از عبارت  ابن  سينا چنين  استفاده  مي شود كه  مخالفت  وي  با اشتغال  زن  بيرون  از منزل  صرفاً در صورتي  است  كه  با حجاب  زن  تنافي  داشته  باشد، و در غير اين  صورت  از نظر ابن  سينا ممنوع  نيست . وي  مي گويد:
«فبالحري  آن يسّن  عليها في  بابها التسر و التخّذر، فلذلك  تنبغي  آن لاتكون  المرأه  من  اهل  الكسب  كالرجل ؛ فلذلك  آن يسن  لها آن تكفي  من  جهة  الرجل ، فليزم  نفقتها»۲۸ در تربيت  اسلامي ، خروج زن  از منزل  بايستي  با توافق  همسرش  صورت  گيرد. اين  توافق  ممكن  است  به  طور همراه  با قرارداد ازدواج  حاصل  شود و در غير اين  صورت  شوهر مي تواند چنانچه  با مصالح  خانوادگي  منطبق  نمي بيند جلوگيري  نمايد. اين  مطلب  در قانون  مدني  ايران  ماده  ۱۱۱۷ مندرج  است  .شغل  خانه داري  نيز از نظر تربيت  اسلامي مي تواند همراه  با اخذ اجرت  باشد، چرا كه  تأمين  هزينه  زندگي  به  عهده  زوج  است  و انجام  امور روزمره  زندگي  در داخل  خانه  از وظائف  و تكاليف  زن  نمي باشد، و بنابراين  هر چند مي تواند به  صورت  تبرعي انجام  شود هم  چنين  مي تواند در قبال  اخذ اجرت  عمل  گردد. حتي  بعضي  امورمانند شيردادن  كودك  از نظر حقوق  اسلامي ، هر چند از حقوق  زن  محسوب  است  و مادام  كه  خودش  مايل  نباشد پدر مجاز به  سپردن  فرزند به  ديگري  نيست ، ولي  اين  امر منافات  ندارد كه  حتماً مادر در قبال  شيردادن ، از پدر مطالبه  اجرت  نمايد.
انحلال  ازدواج 
ابن  سينا بر ثبات  و استحكام  خانواده  تأكيد دارد و هر چه را كه  به  اين  امر لطمه  مي زند نكوهش  مي كند چرا كه  «جدائي  زن  و شوهر محفل  گرم  خانواده  را از هم  مي پاشد و فرزندان  را از پدر و مادر دور مي سازد. از طرف  ديگر زن  و شوهر باز به  ازدواج  نيازمندند و ازدواج  مجدد نيز مشكلات  و خسارتهاي  فراوان  به  دنبال  دارد» فيودي  ذلك  الي  تشتت و في  ذلك  الولع  من  الضرر كثيره ۲۹ با اين  حال  وي  به  پيروي  از شرع  مقدس  اسلام ، انحلال  ازدواج  و جدائي  زن  و شوهر را مورد بحث  قرار داده  و براي  آن به  قواعدي  اشاره  كرده  است .
۱ـ پذيرفتن  وقوع  طلاق  بطور كلي :
به  نظر او نبايد به  كلي  تمامي راههاي  جدائي  زن  و شوهر بسته  شود. زيرا در پاره اي  موارد به  علت  عدم  توافق  اخلاقي  يا فكري ، زن  و شوهر و يا عدم  سازگاري  آن دو در طبيعت  و زندگي  مشترك  چاره اي  جز جدائي  نيست . زيرا وقتي  طبيعت  دو نفر با يكديگر الفتي  ندارد هر چه  در اجتماع  و نزديكي  آن دو تلاش  شود نتيجه اي  جز شر و دوري  از يكديگر و تباهي  زندگي  نخواهد داشت .
به  علاوه  اين  امر گاهي  به  ميل  و رغبت  يكي  از زوجين  به  شخص  بيگانه  منجر مي شود و فساد و تباهي  را به  دنبال  مي آورد. هم  چنين  گاهي  زن  و شوهر نمي توانند بچه  دار شوند در حاليكه  اگر از يكديگر جدا شوند و به  دو زوج  ديگر تبديل  شوند ممكن  است  استعداد فرزند زايي  حاصل  گردد. ۳۰ اين  گونه  جدائي ، همانست  كه  در قرآن  به  «جدائي  زيبا» و «جدائي  نيكوكارانه » تعبير شده  است .
۲ـ استثنائي  بودن  طلاق :
به  نظر ابن  سينا تا جائي  كه  امكان  دارد بايد در صلح  وسازش  ميان  زوجين  كوشيد و تنها زماني  به  جدائي  رضايت  داد كه  از سازش  كاملا مأيوس  شويم . بايد به  ايشان  تفهيم  شود كه  پس  از جدائي ، وصلت  مجدّد كار آساني  نيست . ۳۱ قرآن  مجيد مقرر فرموده  است  كه  اختلاف  خانوادگي  به  داوري  منتخب  از كسان  طرفين  ارجاع  گردد و داوران  دراصلاح  و سازش  نهايت  تلاش  خود را انجام  دهند. متن  آيه  چنين  است :
«و آن خفتم  شقاق  بينهما فابعثوا حكماً من  اهله  و حكماً من  اهلها ان يريدا اصلاحاً يوفق  الله  بينهما - اگر بيم  جدائي  بين  آنان  داشته  باشيد، داوري  از كسان  مرد و داوري  از كسان  زن  اعزام  نمائيد، چنانچه  خواهان  سازش  گردند خداوند ميان  آنان  توافق  برقرار خواهد نمود. ابن سينا اين  حكم  شريعت  اسلام  را مورد تمجيد قرار مي دهد كه  پس  از سه  بار طلاق ، زوجين  حق  ازدواج  مجدّد با يكديگر ندارند مگر آنكه  زن  با مرد ديگري  به  نحو صميمي ازدواج  كند و پس  از انجام  عمل  زناشوئي  جدائي  حاصل  گردد. ۳۲ در قرآن  مجيد حكم  فوق  به  شرح  زير آمده  است :
«الطلاق  مرتّان  فامساك  بمعروف  او تسريح  باحسان ... فان  طلقّها فلا تحّل  له  من  بعد حتي  تنكح  زوجاً غيره  فان  طلقها فلا جناح  عليهما آن تيراجها - طلاق  دو بار است  سپس  ادامه  زندگي  با نيكي  و يا جدائي  به  نيكوئي ... چنانچه  زوج  براي  سومين  بار زوجه  خود را طلاق  دهد، از آن پس  بر او حلال  نخواهد بود» مادام  كه  زن  با مرد ديگري  ازدواج  كند، پس  اگر او را طلاق  داد آنگاه  مانعي  ندارد كه  به  يكديگر رجوع  نمايند. ۳۳ اين  حكم  در قانون  مدني  ايران  ماده  ۱۰۵۷ درج  گرديده  است .
۳ـ طلاق  نبايد به  دست  زن  باشد
زيرا زنان  به  پيروي  از هوس  و خشم  ،سست  عقلي  مي كنند و زود تصميم  مي گيرند و اين  باعث  مي شود كه  خانواده  در معرض  تزلزل  و تابع  دگرگوني  مزاج  زنان  باشد، بلكه  بايد در اختيار مرد قرار گيرد. ۳۴
درشريعت  اسلام  طلاق  به  دست  مرد است ، بدين  معني  كه  در فرض  وجود شرائط تجويز كننده  طلاق  مرد تصميم  مي گيرد.
۴ـ واگذاري  طلاق  به  محاكم 
به  نظر ابن  سينا واگذاري  طلاق  به  دست  مرد در فرضي  است  كه  مرد خردمند باشد و چنانچه  مرد نيز سست  عقل  باشد بايستي  طلاق  به  «حكّام » سپرده  شود. ۳۵
پي نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.

به مناسبت ميلاد امام سجاد(ع)
امام بيدار
003327.jpg
پوريا كشوري
اين هم از عجايب امام شناسي ماست كه آن وجودهاي مقدس را با القاب و عناويني كه در حد فهم ماست ـ و لزوماً برخاسته از نگرشي زميني است ـ توصيف مي كنيم: سالار شهيدان(ع) را فردي تصور مي كنيم كه تشنه و تنها در ميدان ايستاده است (البته چنين نيز هست، ولي اين قدر ماجرا را تاريخي ديدن، به معناي فروكاستن آن ماجراي بزرگ به حماسه اي بشري است). صديقه كبرا(س) را بانويي ستمكش در نظر مي آوريم كه نامحرمان بي شرم، جرأت گستاخي به او را مي يابند. علي(ع) را «خانه نشين» قلمداد مي كنيم؛ غافل از اين كه شكيبايي شكوهمندانه او هرچه باشد، خانه نشيني معنا نمي دهد؛ چرا كه خانه نشيني معنايي منفي و در حد پاپس كشيدن و شانه خالي كردن از مسئوليت دارد.
دردناك تر از همه اين كه معصوم چهارم را «امام بيمار» مي خوانيم. اين در واقع بيماري روحي و بي بصيرتي ماست كه ايشان را چنين مي پنداريم.
حتي اگر ايده شيعي در باب امامت را نپذيريم و پيشوايان ديني برخوردار از نيروي عصمت را يك سره وجودهايي تاريخي بدانيم، نمي توانيم انكار كنيم كه آنان بسيار فراتر از زمان خود مي زيسته اند و به همين دليل، تمام قول و فعل آنان مي تواند براي هر انساني اسوه و حجت باشد؛ يعني در هريك از مقاطع زندگي اين بزرگان، برهه هايي را مي بينيم كه نشان از بزرگي روح و منحصر بودن آنان در ويژگي هاي انساني است و به همين دليل است كه كساني جز مسلمانان و شيعيان هم شيفته ايشان مي شده اند.
از اين ميان، سيره و منش امام زين العابدين(ع) و نوع مواجهه ايشان با مفهوم «دعا» به گونه اي است كه به وسيله آن مي توان شيوه كمال يافته اي از بندگي و ارتباط با موجود متعالي را بازتعريف كرد.
فهم منحصر به فرد بودن امام(ع) در اين موضوع محتاج آن است كه قدري در مفهوم دعا درنگ كنيم. عارفان و استادان اخلاق عملي گفته اند كه دعا ـ در مفهوم حقيقي آن ـ تنها در لحظات خاصي فرادست مي آيد و زبان فقط در چنين عوالمي به دعا گشوده مي شود. چنين مفهومي از دعاـ كه موضوع آن همانا انسان كلي است ـ شايد به مفهوم «تجربه ديني و عرفاني» نزديك باشد. در اين لحظات است كه كلمات و واژه ها چنان صادقانه به زبان مي آيد كه گويي عين «معنا» هستند. چنين دعايي است كه با جهان جان ما نسبتي تام برقرار مي كند و در تعالي فطرت ما مؤثر مي افتد. شايد اين همان است كه برخي از اهل معنا از آن به «حال دعا» تعبير مي كنند.
با اين توصيفات مي توان دريافت كه نامبردار بودن امام سجاد(ع) به دعا، چه معناي ژرفي مي تواند داشته باشد. اين جا ديگر دعا فقط بر زبان آوردن كلمات نيست،  بلكه مشاركت در مواجهه اي رويارو و بي واسطه با قدس و شركت در تجربه اي غيرقابل گزارش است. امامان معصوم(ع) البته هريك ـ به فراخور وضعيت سياسي و اجتماعي دوران خود
ـ شيوه اي را براي تبليغ آرمان الهي خود در پيش مي گرفته اند. به معصوم چهارم كه مي نگريم، درمي يابيم كه با سيره فردي اش انسان را ـ دردرازناي زمان ـ به اين نكته توجه مي دهد كه مي توان به رغم فشارهاي بي امان از اين سو و آن سو، در متن الهيت زيست و اين پيام بزرگ زندگي حضرت سجاد(ع) است.
دريابيم كه اگرچه زبان ظاهر اين امام
ـ چنان كه مثلاً سالار شهيدان حسين بن علي(ع) بر اين روش رفت ـ  خاموش بود، اما به زبان گوياي باطن، با جان هاي آگاه و مشتاق، همان كرد كه حماسه خونين پدرش؛ چرا كه دعا «زبان باطن» است؛ زبان باطن بيدار. با اين وجود «بيمار» خواندن اين جبروت شگرف، در واقع اسير شدن به همان مقام ظاهر است و البته نشان دهنده باطل ترين نوع مسلماني و امام شناسي.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |