چهارشنبه ۸ شهريور ۱۳۸۵
گزارشي از جشنواره شعر آيات آسماني -ابيات آسماني
خانقاه هاي بهشت
محمدرضا شالبافان
حضور پيامبر اكرم و جنبه هاي مختلف رسالت جاوداني ايشان در ادبيات ديروز و امروز چنان پررنگ است كه نياز به شاهد مثال ندارد. فضاي ذهن شاعران گذشته چنان بود كه معمولاً با تمام بضاعت زباني، هنري و خلاقه خود به مدح رسول نور مي پرداختند اما ماجرا در شعر معاصر به گونه اي ديگر رقم خورد.
در غزل معاصر و به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي تلاش شاعران متعهد بيشتر به سمت عرض ارادت به آستان سالار شهيدان حضرت ابا عبدا... الحسين و حضرت ولي عصر متمايل شد؛ چرا كه فضاي ذهني «روزهاي جنگ تحميلي» و پس از آن اين تمايل را اجتناب ناپذير مي كرد. كم كم عرض ارادت شاعران در قالب شعر به آستان پيامبر كمرنگ شد تا اين كه پيام نوروزي رهبر معظم انقلاب بسياري از جمله جماعت اهل قلم را به خود آورد.
به بهانه نامگذاري سال به نام پيامبر اعظم اين روزها بازار جشنواره هاي شعر كه به دامان پاك رسول دست آويزي كرده اند گرم شده است. محوري كه خلأ آن تا سال هاي گذشته و در ميان جشنواره هاي رنگارنگ به چشم مي خورد. «آيات آسماني، ابيات آسماني» يكي از آن جشنواره ها بود كه در خانه شهرياران جوان شهرداري تهران برگزار شد. با هم برخي از شعرهاي برگزيدگان و نيز مهمانان جشنواره را مي خوانيم:
003357.jpg
غزل فريب
سيدضياءالدين شفيعي
بر درخت پيرباغ سايه تبر شدند
برگها كه ريختند زاغ ها خبر شدند
رعد، گرگ تشنه اي شد كه نعره مي كشيد
ابرهاي بي پناه باز خون جگر شدند
چشمه پيش چشم ايل قطره قطره دود شد
خيمه هاي داغدار باز شعله ور شدند
آسمان سبز مرد هيچ اختري نماند
كاروانيان گيج نااميدتر شدند
فصل حج رسيده بود كاروان بلد نداشت
جرأت خطر نماند حاجيان حجر شدند
زائران هبل هبل در طواف كعبه اند
يك تبر به دوش نيست تيغ ها سپر شدند
چشم باز مي كنيم عصر جاهليت است
گورها عمودي اند دختران پسر شدند
بگذار شكل ماه باشد عشق اگر خورشيد
محمدجواد آسمان
باور نخواهي كرد در اين ظهر تابستان
در جمعه اي از جمعه هاي خلوت تهران
نازت مرا در شهر راه انداخته باشد
مثل نسيمي، جوي آبي، خيس و سرگردان
شايد به جاي شعر بايد نامه بنويسم
شايد از اين معقول تر باشد ولي چندان...
شايد، ولي بايد نوشت و گفت و خالي كرد
اين بهت را كه گريه خواهد شد به هر عنوان
يك روز پيدا كردمت روزي كه گم بودم
رفتي ولي نه ، مانده بودي در رگم پنهان
شايد به چشمت گرگ  باران ديده اي باشم
باران فراوان ديده ام اما نه اين باران
چشمي مرا عاشق نكرد و عاشقي كردم
عاشق شدن سخت است اما عاشقي آسان
هرجا كه زخمي بود زخمي از دلم جوشيد
در پاسخ لبخند خنديدند اين و آن
اين عشق شايد نيست شايد نيست اما چيست؟
باشد تو اسمش را به هرچه هست برگردان
بگذار شكل ماه باشد عشق اگر خورشيد
بگذار شكل مه بگيرد ابر اگر باران
بي جاست از تو انتظار عاشقي حتي
تو عشق بي آغازي و من عشق بي پايان
يك لانه به ابعاد دو ديوانه
حامد حسين خاني
مي خواهم از اين آينه ها خانه بسازم
يك خانه براي تو جداگانه بسازم
يك خانه صحرايي بي سقف پر از گل
با دورنماي پر پروانه بسازم
من در بزنم باز كني از تو بپرسم
آماده اي از خواب تو افسانه بسازم؟
شايد به سرم زد، سر ظهري، دم عصري
در گوشه آن مزرعه ميخانه بسازم
وقتي كه تو گنجشك مني، من بپرم باز
يك لانه به ابعاد دو ديوانه بسازم
مي ترسم از آن روز خرابم كني و من
از خانه آباد تو ويرانه بسازم
003351.jpg
دوبيتي هايي در يك مضمون
سهيل محمودي
همين كنج آشيانم بود از اول
سكوتش همزبانم بود از اول
قفس، اين حجم كوچك، سقف كوتاه
تمام آسمانم بود از اول
*
قفس فرسوده بودم تا كه بودم
به خويش آلوده بودم تا كه بودم
من و روياي آزادي، نه هرگز
همين جا بوده بودم تا كه بودم
*
سرم زير تگرگي لحظه لحظه
به زير پام برگي لحظه لحظه
زمين يعني جهاني پيله پيله
قفس يعني كه مرگي لحظه لحظه
*
دو پلك پنجره يك عمر بسته است
سكوتي تلخ بر جانم نشسته است
قفس با آسمان فرقي ندارد
صدايم خسته و بالم شكسته است
*
من و رنج و جهاني ميله ميله
اسيرو آشياني ميله ميله
نگاهم خط خطي، چيزي نديدم
به غير از آسماني ميله ميله
*
با كي بايد غمو ابراز كردن
به پيشش سفره دل باز كردن
پر و بالم شده خونين و مالين
چه سخته تو قفس پرواز كردن
*
دلم در حسرت فرياد بوده
اسير پنجه ي صياد بوده
براي اين پرنده دل بسوزون
كه عمري با قفس همزاد بوده
*
نه خواهش نه هوس را مي شناسم
نه كارون نه ارس را مي شناسم
پرنده بودم و تا ياد دارم
قفس تنها قفس را مي شناسم
*
سكوت آواز را از خاطرم برد
خموشي ساز را از خاطرم برد
فراموشي مرا از ياد ياران
قفس پرواز را از خاطرم برد
*
جهان را زخمي و دلخسته مي خواست
جهان را موج ناپيوسته مي خواست
پرنده آسمان را فاش مي كرد
قفس اين راز را سربسته مي خواست
*
پرنده آشيان را برده از ياد
پرنده بي كران را برده از ياد
زمين چيزي به غير از يك قفس نيست
پرنده آسمان را برده از ياد
تو كيستي كه دلت خانقاه خورشيد است؟
عليرضا بديع
سرزباني و آرايه در بدن داري
تو قابليت ضرب المثل شدن داري
براي من كه به لطف خدا تو را دارم
لطيفه اي شده تركيب «خويشتن داري»
سئوال كرده تو را هفت قرن مولانا
و عقل و عشق در اين باره گفته اند: «آري»!
تو كيستي كه دلت خانقاه خورشيد است؟
و از تلألو مهتاب پيرهن داري
به غير ماه و خورشيد، سرشماري كن
كه چند عاشق سرگشته مثل من داري...؟!
مرا به خويش بخوان! تا كه جاودانه شوم
كه مهر معتبر عشق بر دهن داري
تمام سهم من از نوبهار آغوشت
گلي ست شكل تبسم كه ظاهراً داري
من آهوانه پناه آورم به دامانت
خوشا به حال اسيري كه در كمند آري!
از آب كوثر پر كرده استكانت را
به نام آن كه بنا كرد ملك جانت را
و آفريد به شش روز و شب جهانت را
به نام آن كه نشست و ستاره دوزي كرد
به صبر و حوصله دامان آسمانت را
خوشا هر آن كه به خود نامي از شما دارد
چگونه پاس بداريم اين امانت را
به روي سردري خانقاه هاي بهشت
نوشته اند به  زر، نام جاودانت را
خوشا به حال شمايي كه دست حضرت حق
از آب كوثر پر كرده استكانت را
خدا ملائكه را امر كرده هر شب و روز
كه از بهشت بيارند آب و نانت را
مدام رحمت هفت آسمان بدان شيري
كه باز كرد به گفتار خوش زبانت را
هميشه سايه شهبال بر سرت بادا
كه سرپناه شدي مردم زمانت را
003354.jpg
سه رباعي
بيژن ارژن
هرچند كه آخرين پيمبر بودي
از هرچه كه آمده است برتر بودي
حرف اول كلام آخر اي يار
اول بودي اگرچه آخر بودي
*
ني مي خواند دف زن ها همراهند
پر مي سوزد فرشتگان آگاهند
انگشتان سوخته باران هم
روي نت لا، الاه الا اللهند
*
باران يك ريز قاب چو بي، پاييز
از برگ چنار حوض كوچك لبريز
آنقدر به روزنامه ها فكر نكن
آيينه كنار ميز لبخند تو نيز...

گوشه
رسول خدا نيازي به شعرهاي ما ندارد

در حاشيه ي جشنواره شعر آيات آسماني – ابيات آسماني

زهير توكلي
هفته ي پيش، روز چهارشنبه اختتاحيه  جشنواره شعر «آيات آسماني – ابيات آسماني» برگزار شد و برگزيدگان خود را معرفي كرد. اين جشنواره به همت خانه ي شهر ياران جوان، وابسته به شهرداري تهران و با همكاري حوزه ي هنري شهر تهران برپا شد. موضوع ويژه ي جشنواره «رسول خدا (ص)» بود اما شاعران در بخش آزاد نيز با هم رقابت كردند. در اين باره نكات زير قابل ذكر است:
۱ – طبق معمول همه ي جشنواره هايي از اين دست، شعرهاي بخش موضوعي ضعيف تر از شعرهاي بخش آزاد بود، تقريباً هيچ شعر خوب و قابل قبولي در ميان شعرهايي كه در اين مراسم در ستايش رسول خدا (ص) خوانده شد، نيافتم، تازه اين شعرها مثلاً شعرهاي راه يافته به مرحله ي نهايي جشنواره بود؛  علت آن هم واضح است، شاعر آن هم شاعر جوان كه در دوران ترديدها و سركشي هاست، به اشتياق گرفتن سكه و يك سفر مجاني و ديدن رفقا و چند روز تفريح، دست به كار «ساختن» شعر براي امور ديني بشود، علي القاعده نبايد شعر قوي انتظار داشت. شعر ديني از اعتقاد سرچشمه مي گيرد، ماندگارترين شعرهاي مذهبي را چه در شعر كلاسيك و چه در شعر معاصر، شاعراني سروده اند كه «طمع زر و سيم» آنها را برنينگيخته است. در همين مراسم، يكي از شاعران جوان( كه اتفاقا انسان معتقدي است و در اولين مجموعه ي شعرش كه سه سال پيش در دوره گمنامي منتشر كرده است، غزلي درخشان با الهام از يكي از آيات قرآن آورده است) به نگارنده گفت: «فلاني! مبادا اين شعرهاي مذهبي را كه من در اين جشنواره ها مي سرايم، به عنوان شعر من تلقي كني، اينها را من مي سازم براي اين كه سكه اش را بگيرم و خرج دانشجويي ام دربيايد.»
به راستي آيا رسول خدا (ص) به شعر گفتن ما نياز دارد كه به هر قيمتي جشنواره شعر براي آن حضرت برگزار كنيم.
۲ – از قسمت هاي بامزه ي مراسم شعرخواني، همين تفاوت فاحش بين شعرهاي آزاد و شعرهاي موضوعي خوانده شده ازنظر محتوا بود تا جايي كه مجري خوشمره ي مراسم يعني شهرام شكيبا كه به اجراي برنامه هاي طنز عادت كرده است، پس از قرائت شعر خانم مونا زنده دل، تذكري داد كه: «دوستان شعرهايي را كه براي جشنواره ارسال كرده اند، بخوانند» مثلا غزل خانم زنده دل يا سيدمهدي موسوي، نه تنها در چارچوب شعرهاي رايج مذهبي در اين جشنواره ها نمي گنجيد، بلكه از دسته ي غزل هاي اعتراض آميزي بود كه نسل جوان، بالا و پايين جامعه و سنت هاي آن را به نفع نوعي يأس و نيست انگاري مصادره مي كنند البته به همراه مقاديري اروتيسم و باقي قضايا. البته شعر خانم زنده دل از شعرهاي خوبي بود كه آن روز شنيديم، جالب است كه سيد مهدي موسوي در آن واحد دو شعر خواند يك شعر كه از نظر سبك در حال وهواي غزل دهه هفتادي بود و از نظر محتوا هم درباره خودكشي سيدمهدي موسوي بود. بعد از آن بلافاصله يك مثنوي ضعيف با حال و هواي كلاسيك براي رسول خدا خواند. اينها آفات موضوعي كردن جشنواره هاست.
۳ – در بخش آزاد،  شعرهاي بسيار زيبايي هم شنيديم ازجمله غزل حامد حسين خاني كه امروز در اين صفحه مي آيد و نمونه اي از نسل غزل هايي است كه شاخص ترين آنها را حسين منزوي گفته است و پيغمبر اين گونه از شعرها به شمار مي آيد.
ديگر، عليرضا بديع بود كه خوش آتيه به نظر مي رسد و در كنار تهورهاي خاص غزل دهه ي هفتاد،  تسلط بالايي بر آرايه هاي غزل كلاسيك دارد و زبان شعرش هم شسته رفته تر از اكثر هم نسلانش است. به زودي نقدي بر كتاب شعر تازه منتشرشده ي او را در اين صفحه مي خوانيد.
۴ – نكته ي ديگر، برهم زدن روال متعارف در دعوت از ميهمانان ويژه بود در اين جشنواره ها شاعراني هستند كه ديگر همه به حضورشان به عنوان دبير، يا داور يا... عادت كرده اند و بنده نام كروكوديل هاي ادبي را براي آنها مناسب مي بينيم وبه ذكر اسمشان نيازي نيست؛ اما در يك اقدام شايسته در اين جشنواره از يكي از شاعران جوان دهه ي هفتاد كه اكنون ديگر ميانسال به حساب مي آيد، شاعر مبدع در قالب رباعي، بيژن ارژن دعوت شد تا به عنوان مهمان ويژه در اين جشنواره شركت كند و يكي از اهداكنندگان جوايز به برگزيدگان، ارژن بود. به نظر مي رسد كه اگردر يك روند مسالمت آميز برخي از دوستان كه آردشان را بيخته اند اما هنوز غربالشان را نياويخته اند و هنوز خواهان سهم هاي بيشتري هستند، از توليت و پدرخواندگي شعر جوان اين مملكت كنار بروند و جاي خود را به جوانان شايسته و محجوبي مثل همين بيژن خان ارژن بدهند، بهتر باشد.
۵ – ديگر ابتكار برگزاركنندگان مراسم اهداي يك بسته ي فرهنگي به عنوان هديه به شركت كنندگان در مراسم بود شامل يك كلاسور، يك خودكار و - قشنگش اينجاست – دو كتاب شعر ؛ كتاب هايي كه اكثرا آثار شاعران جوان بود، شاعراني كه برخي از آنها از برگزيدگان همين جشنواره بودند.
اين كار اگر به شكل گسترده تر در جشنواره ها معمول شود ارزشش از هر جايزه ي نقدي و غيرنقدي براي شاعران برگزيده بيشتر است. يعني در هر جشنواره كتاب هاي شعر چاپ شده يا لااقل آخرين كتاب شعر چاپ شده از شاعران برگزيده ي جشنواره به ميهمانان جشنواره هديه شود.
اگر يكي از اهداف فرضي اين جشنواره ها را معرفي استعدادهاي جوان بدانيم، اين كار بهترين تكلمه براي اين هدف مي تواند محسوب شود.
۶ – آخرين بند اين كه سهيل محمودي، پس از مدت ها بي شعري – به قول خودش – چند دوبيتي در مايه ي قفس و پرنده خواند كه انصافا زيبا بود و تاسف خوردم كه چرا اين شاعر خود را غرق برنامه سازي براي اين شبكه و مجري گري براي آن مراسم كرده است.
سيد ضياءالدين شفيعي هم غزلي خواند كه استقبال قابل توجه حضار را درپي داشت،  غزلي كه به نظر مي رسد در ميان شعرهاي اعتراضي سروده شده در اين دو دهه اخير، جزو آثار ماندگار خواهد بود.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |