سه شنبه ۱۴ شهريور ۱۳۸۵
شهرآرا
Front Page

به دنبال ماندگاري هويت محله هاي شميران
زشت و زيبا از نماد سفالين تجريش
003606.jpg
وقتي پرده كنار نرود، او نمي تواند خودش را كه شامل 60 قطعه پازل بر روي چهار سنگ حجاري شده است نشان همه دهد و از راز سيمايش حرفي بزند
گيتي عابدي
هر ازگاهي پرده را كنار مي زند و نگاهي به دور و بر مي اندازد. مردمي را مي بيند كه بيشتر در حال دويدن هستند تا راه رفتن و نيم نگاهي هم به او كه دو سال پيش طرح اوليه اش كليد خورد، نمي كنند.
مي خواهد به همه موجوديتش را با صداي بلند اعلام كند اما صداي موجودي در ابعاد  ۵‎/۲ در  ۵‎/۳ مترمربع قطعا خيلي ضعيف تر از هياهوي پايتخت است و او بايد تا روزي كه پرده از رخسارش كنار مي زنند، دندان روي جگر بگذارد.
اين موجود كوچك بايد تا روز موعود صبر كند تا مردم بفهمند اسمش نماد سفالين تجريش است و به منظور ماندگاري هويت محله هاي شميران به دنبال اجراي طرح قدمگاه صالحيه(ع) ساخته شده است. تا وقتي پرده كنار نرود، او نمي تواند خودش را كه شامل 60 قطعه پازل بر روي چهار سنگ حجاري شده است نشان همه دهد و از راز سيمايش حرفي بزند. دوست دارد غير از آن 10-12 نفري كه در جريان ساختش بودند، بقيه هم بفهمند كه كوه البرز، برف هاي قله دماوند، پرواز پرنده هاي پارسي، رودخانه، امام زاده، قلعه قديمي پس قلعه و خلاصه هر چيزي كه تجريش را به يادت مي اندازد را مي توان در او ديد. كوچكترين ساكن تجريش به نوعي يادگار حادثه تلخي هم هست. چهار سنگي كه اسكلت بدنش را شامل مي شوند مانند همان سنگ هايي هستند كه سيل تجريش در سال 66 با خود پاي پل تجريش(محل سكونتش) آورد. اين سنگ ها علاوه بر اينكه خاطرات آن حادثه تلخ را در ذهنت زنده مي كند، به يادت مي اندازد چگونه تجريش با جهاد مردمي دوباره ساخته شد. به طور حتم اين نماد حرف هاي ديگري هم براي گفتن دارد اما بايد چند صباحي صبر كند.
در اين ميان، نماد سفالين تجريش يك منتقد سفت و سخت دارد. مسئول اداره نقاشي سازمان زيبا سازي معتقد است كه اين نماد از لحاظ تجسمي هيچ ساختاري ندارد و بسيار ضعيف است. شعيبي در اين مورد مي گويد: ظاهرا اين طرح از طرف خود سازنده اش (منيژه آرمين) پيشنهاد شده است و شهرداري منطقه يك هيچ كارشناسي اي در اين زمينه ارائه نكرده است چون اگر بود،  نتيجه اش اين نمي شد.
با كارشناسان مختلفي كه سفال كار كرده اند، صحبت كردم. همه آنها اعتقاد داشتند اين كار خيلي معمولي و عادي است. شعيبي همچنين از توقف اين كار در برهه اي از زمان مي گويد: جلوي اين كار را از طرف سازمان گرفتيم. مدتي هم متوقف بود. قبل از اينكه كار كارشناسي انجام بشود، آقاي اديب زاده و همكارانشان آمدند و با مدير عامل سازمان صحبت كردند و در واقع ما را محكوم كردند كه در جلسه شان شركت نكرديم. جلسه اي كه دوبار توسط خودشان كنسل شده بود و در بار سوم هم ما جلسه مهمتري در سازمان داشتيم و كنسلش كرديم. اين دليلي شد تا آنها با مدير عامل و معاون طرح و برنامه وقت سازمان تعاملي پيدا كنند و رضايت شان را براي ادامه كار جلب كنند. به نظر شعيبي براي اجراي اين طرح، بايد فراخواني تشكيل مي شد:  وقتي صحبت از نماد تجريش مي كنيم، يك سري ارزش ها، مفاهيم و تصوير هايي را پشت سرش قرار مي دهيم. براي اين موضوع مي بايست، معماران، شهر سازان با سابقه و هنرمندان جمع مي شدند و ايده هايي را پردازش مي كردند و اين ايده ها را به فراخوان مي گذاشتند. سپس به وسيله يك تيم تخصصي بهترين ايده را انتخاب مي كردند.
شعيبي از مسئولان شهرداري منطقه يك،  سئوالي هم دارد:  آقايان موظف بودند با سازمان تخصصي خودشان در سيستم مديريت شهري يعني سازمان زيبا سازي اين تعامل را برقرار كنند و نظر ما را هم بپرسند. چرا اين كار را نكردند؟ حرف هاي شعيبي به اينجا ختم مي شود: قرار بود به آقاي اديب زاده بگوييم كه اين كار را ببرند در فضاي داخلي شهرداري يا هر جاي ديگر نصب كنند و براي فضاي شهري اجازه دهند فراخوان بگذاريم و با هنرمندان صحبت كنيم و بهترين طرح و تكنولوژي را برايشان اجرا كنيم اما آنها خودشان دوختند و كار تمام شد.
بر خلاف شعيبي، دكتر اديب زاده، مجري طرح، اين كار را ايده آل و استثنايي مي داند و اعتقاد دارد كه شبيه اين اثر در تهران وجود ندارد. اديب زاده هدفش را از ساختن اين نماد چنين بيان مي كند: اعتقاد به اصالت محلي_ محوري در شهرسازي داريم و مي خواهيم نشان دهيم شهر مجموعه اي از محلات است كه هويتي براي خود دارند و اينكه محله ها فقط خط هاي رنگ آميزي شده بر روي نقشه نيستند. با اين كار هنر مجسمه و سفال در خدمت شهر و مردم قرار مي گيرد و مي خواهيم شهري بسازيم كه مردم در آن احساس هويت كنند.
اديب زاده در مورد نحوه انتخاب تيم سازنده نماد تجريش مي گويد: براي اين كار، رزومه افراد مختلف را مطالعه و با آنها مصاحبه كرديم و در نهايت كساني كه به هدف ما نزديك تر بودند را انتخاب كرديم. اين تيم تشكيل شده بود از نقاش، مجسمه ساز، معمار، تاريخ دان و جغرافيا دان و چند تن از استاد ها دانشگاه هم در اين راه ما را ياري كردند. در اين طرح، كساني حضور داشتند كه از 7 سالگي، شاگرد استاد بهزاد بودند. اديب زاده در مورد مراحل ساخت اين نماد مي گويد:  ما آنچه را كه در ذهنمان بود به خانم آرمين گفتيم و ايشان را راهنمايي كرديم كه از اين طرح چه مي خواهيم. اين طرح، در ابتدا بر روي بوم و كاغذ كشيده شد و سپس ماكت كوچك و بزرگ از آن ساخته شد و در هر مرحله در موردش اظهار نظر مي كرديم تا اينكه طرح به شكل امروز در آمد.
اديب زاده در ادامه مي گويد كه دليل استفاده از سفال اين بوده است كه فرهنگ ايراني اعتقاد زيادي به خاك دارد. پيشاني اش را بر روي خاك مي گذارد و خانه اش را از آن مي سازد و همچنين اين اثر در مقابل شرايط طبيعي مقاوم است. اديب زاده در جواب اينكه چرا مشورتي با سازمان زيباسازي نشد، مي گويد: اين يادمان به نحوي مستقل از زيبا سازي عمل شد و هنگامي نماد ساخته شده بود، دوستان مطلع شدند. از آقايان هم عذر خواهي كردم كه در جزئيات قرارشان ندادم. من استاد دانشگاه بودم و مشاور شهردار و از كار اداري اطلاع چنداني نداشتم. از لحاظ اصول تفاوتي با سازمان زيباسازي نداريم و فقط مي ماند هماهنگي اوليه كه البته نامه هم زديم و سال پيش به جلسه دعوت شان كرديم اما نيامدند. با همان سياست سازمان جلو رفتيم و تا به حال مشكلي پيش نيامده است و فكر نمي كنم مشكلي هم پيش بيايد چون معتقديم كه كار ايده آلي انجام داده ايم.
در آخر، اديب زاده از اجراي اين طرح در محله ديگر شميران خبر مي دهد: در شميرانات محله هاي مختلفي مانند : زعفرانيه، جويستان، امام زاده قاسم، امام زاده صالح و آبك با شاخصه هاي فرهنگي، طبيعي و اجتماعي متفاوتي وجود دارد. تجريش را از بين اين محله ها انتخاب كرديم و طرح را در آن اجرا كرديم. بايد ببينيم كه عكس العمل مردم در قبال نماد تجريش چگونه خواهد بود و در صورت مثبت بودن، سمبل هاي ديگري از محله هاي شميران به صورت نمادين سفالين طراحي و در مكان عمومي هر محل نصب مي كنيم.
شايد تا قبل از اين، عجله اي براي ديدن نماد تجريش نداشتيم اما بعد از شنيدن حرف هاي مجري طرح و منتقد نماد،  وجودمان سرشار از كنجكاوي مي شود و براي پرده برداري از نماد سفالين تجريش لحظه شماري مي كنيم تا دريابيم واقعا اين نماند بنابر گفته هاي شعيبي زشت است يا اينكه اديب زاده درست گفته و سمبلي زيبا براي تجريش ساخته است.
البته فرض سومي هم وجود دارد: نماد سفالين تجريش، هم زشت است و هم زيبا.
*پانوشت؛ تنديس هويت محله هاي شميران پوشيده در گوني است وقراراست روزي به بهره برداري برسد. اگررسيدچاپ عكس آن قطعي است.

هردوزمين ملي پوش پرورآسفالت شد

اردشير طيبي

مي گويند چهارصد دستگاه پرافتخارترين محله ايران است. نه فقط به خاطر اينكه اولين شهركي بود كه در تهران ساخته شد و نه به خاطر اينكه اولين مكاني بود كه ساكنانش از آب لوله كشي استفاده مي كردند بلكه به خاطر دهها و بلكه صدها شخصيت پرافتخاري كه در اين محل زاده شدند. مگر يك محله ذاتاً چه ويژگي هاي ماوراءالطبيعه اي مي تواند داشته باشد كه بخواهيم به آن نام قهرمان پرور بدهيم؟ دور از منطق است اگر تصور كنيم اين محله داراي موهبتي بوده است كه هر كه در آن زندگي كند تبديل به قهرمان ملي مي شود و به دور از انصاف است كه با اين استدلال نتيجه بگيريم ساير مناطق تهران (و ايران) از چنين موهبت الهي برخوردار نبودند.
***
ساختمان هايي بلند با نمايي آجري نشان مي دهد كه به چهارصد دستگاه رسيده ام. در قلب محله دو قطعه باغ تعبيه شده بود با هشتاد متر طول و سي تا چهل متر عرض، عشق فوتبال باعث يك جنايت زيست محيطي در اين محله شد. تبرها را تيز كردند و به جان درخت ها افتادند و آنها را يكي يكي از ريشه درآوردند تا دو قطعه زمين خاكي ناهمگون درست كنند. همين دو زمين و زمين هاي اطراف شهرك مكاني شد براي ظهور جمعي از بهترين بازيكنان فوتبال ايران، يكي از آن زمينها درست شبيه گربه نقشه جغرافيايي ايران بود و با خنده ادامه مي دهد: شايد راز اسطوره شدن بازيكناني كه در آن زمين بازي مي كردند ،همين شباهتش با نقشه ايران باشد!
البته زمين زياد بود و مثل الان نبود كه به هر طرف چشم مي چرخاني آپارتمان مي بيني و مغازه. اما چهارصد دستگاه به عنوان يك قطب مطرح بود. همه بچه ها از محل هاي ديگر به اينجا مي آمدند تا فوتبال بازي كنند و مسابقات پرهيجان و زيبايي هر هفته برگزار مي شد. اگر بتواني نشان دهي آن زميني كه ستاره هاي فوتبال ايران در آن فوتبال بازي مي كردند الان كجاي محله قرار دارد جايزه داري! چشم مي گردانم به اطراف اما چيزي نمي بينم.
همانطور كه فكر مي كردم علت شكوفا شدن استعداد بچه هاي چهارصد دستگاه نه نيرويي ماوراا لطبيعه و نه بهره مندي آنها از هوش بيشتر بود، بلكه اين اتفاق تنها و تنها يك دليل ساده داشت و آن دو قطعه زميني بود كه در وسط اين محله قرار داشت و تعجبي ندارد كه شمار زيادي از فوتباليست هاي قديمي ايران از همين زمين ها معرفي شدند و اگر غير از اين بود بايد تعجب مي كرديم. چهارصد دستگاه ديگر اصغر شرفي و مهدي لواساني ديگري به فوتبال معرفي نكرد. براي اينكه ديگر زميني نبود كه چنين ستارگاني پله هاي ترقي را در آن طي كنند و اگر هم زميني هست پولي است و وقتي پولي باشد دست بچه ها از آنجا كوتاه مي شود. بد نيست بدانيم در سراسر ايران با بيش از يك ميليون و ششصد و چهل و هشت هزار كيلومتر مربع مساحت، تنها 27 استاديوم فوتبال وجود دارد. يعني اگر جمعيت ايران را 70 ميليون در نظر بگيريم تقريبا به ازاي هر دو ميليون و هفتصد هزار نفر يك استاديوم وجود دارد كه البته بيش از نيمي از همين تعداد شرايط مناسبي براي بازي ندارند و حتي فاقد پروژكتور هستند.
بارها از زبان كارشناسان ورزش كشور لزوم حفظ و نگهداري از زمين هاي خاكي و آسفالت را شنيده ايم. دليل آن نيز روشن است: به بچه ها بيشتر از اين نمي رسد. هر زميني كه چمن شد، تميز شد، قيمتي و قابل كرايه دادن و كاسبي كردن شد، از دست  بچه ها خارج مي شود. اين يك قانون نانوشته و برخوردار از صد امضاي معتبر است. زمين هاي چمن را بايد داد به از ما بهتران. بچه ها تا زماني حق بازي دارند كه زمينشان خاكي است، كج و كوله است، بي قواره و غيربهداشتي است.
اردشير لارودي همه اين حرف ها را قبول دارد ولي معتقد است نبايد به اين بهانه ها جلوي پيشرفت و تجدد را گرفت و مي گويد: گذار زمين هاي خاكي به سوي مدرن شدن اجتناب ناپذير است . سردبير روزنامه جهان فوتبال براي چمن شدن زمين هاي خاكي پيشنهادي دارد: بايد تعداد اين زمين ها را به سرعت افزايش داد. اگر تعداد اين زمين ها زياد باشد قيمت آنها كاهش مي يابد. كمك هاي دولتي مي تواند در كاهش قيمت اين زمين ها موثر باشد، در اين صورت است كه درهاي اين زمين ها بر روي بچه ها گشوده مي شود. شهرداري تهران هم در عمل نشان داده كه موافق سخنان اردشير لارودي است. پيش از آغاز سال 85 دكتر قاليباف شهردار شهر تهران، قول دادند كه تا پايان امسال پانصد زمين چمن مصنوعي با اولويت جنوب شهر تهران آماده بهره برداري خواهد شد. سردار مصطفي آجرلو در اين مورد توضيح بيشتري مي دهد: براساس قولي كه شهردار تهران در پايان سال 84 داده بودند تاكنون يكصد زمين آماده شده و در اختيار شوراهاي محلي قرار گرفته و تا پايان سال 85 چهارصد زمين ديگر به بهره برداري مي رسند.
وي افزود: با توجه به اطلاق شهردار تهران استفاده از اين زمين ها براي عموم مردم رايگان است و اين زمين ها از طريق تربيت بدني مناطق 22 گانه اداره مي شود كه اميدواريم اين روند باعث رشد جوانان ما در عرصه ورزش محلات شود.   رئيس سابق باشگاه پاس تهران اولويت فعلي شهرداري را صرفا در آماده سازي زمين هاي چمن مي داند و مي گويد: تجهيز اين زمين ها به امكاناتي همچون رختكن، پروژكتور و... در طرح ثانويه نياز دارد كه بعد از اتمام اين طرح پيگيري خواهد شد. طبيعي است كه اين زمين ها به گونه اي طراحي نشده اند كه براي استفاده بانوان نيز مناسب باشند. اما شهرداري براي خانم ها نيز برنامه ويژه اي دارد: براي بانوان طرح ساخت و تجهيز 120 سالن ورزشي تدارك ديده شده كه تا پايان شهريور شصت سالن به بهره برداري خواهند رسيد و اين تعداد در پايان سال به 90 سالن افزايش خواهد يافت و در سال آينده مابقي سالن ها نيز آماده استفاده مي شوند.
پانصد زمين چمن مصنوعي كه در سطح مناطق 22 گانه شهر تهران ساخته مي شوند به اين معني است كه سال آينده همه تهران چهارصد دستگاه است، يعني بچه ها باز هم مي توانند آزادانه به دنبال توپ بدوند بدون اينكه دغدغه هزينه  زمين را داشته باشند و يعني اينكه آينده همچنان سفيد به نظر مي آيد. مي گويند چهارصد دستگاه پرافتخارترين محله ايران است. نه فقط به خاطر اينكه اولين شهركي بود كه در تهران ساخته شد و نه به خاطر اينكه اولين مكاني بود كه ساكنانش از آب لوله كشي استفاده مي كردند بلكه به خاطر دهها و بلكه صدها شخصيت پرافتخاري كه در اين محل زاده شدند. مگر يك محله ذاتاً چه ويژگي هاي ماوراءالطبيعه اي مي تواند داشته باشد كه بخواهيم به آن نام قهرمان پرور بدهيم؟ دور از منطق است اگر تصور كنيم اين محله داراي موهبتي بوده است كه هر كه در آن زندگي كند تبديل به قهرمان ملي مي شود و به دور از انصاف است كه با اين استدلال نتيجه بگيريم ساير مناطق تهران (و ايران) از چنين موهبت الهي برخوردار نبودند.
***
ساختمان هايي بلند با نمايي آجري نشان مي دهد كه به چهارصد دستگاه رسيده ام. در قلب محله دو قطعه باغ تعبيه شده بود با هشتاد متر طول و سي تا چهل متر عرض، عشق فوتبال باعث يك جنايت زيست محيطي در اين محله شد. تبرها را تيز كردند و به جان درخت ها افتادند و آنها را يكي يكي از ريشه درآوردند تا دو قطعه زمين خاكي ناهمگون درست كنند. همين دو زمين و زمين هاي اطراف شهرك مكاني شد براي ظهور جمعي از بهترين بازيكنان فوتبال ايران، يكي از آن زمينها درست شبيه گربه نقشه جغرافيايي ايران بود و با خنده ادامه مي دهد: شايد راز اسطوره شدن بازيكناني كه در آن زمين بازي مي كردند ،همين شباهتش با نقشه ايران باشد!
البته زمين زياد بود و مثل الان نبود كه به هر طرف چشم مي چرخاني آپارتمان مي بيني و مغازه. اما چهارصد دستگاه به عنوان يك قطب مطرح بود. همه بچه ها از محل هاي ديگر به اينجا مي آمدند تا فوتبال بازي كنند و مسابقات پرهيجان و زيبايي هر هفته برگزار مي شد. اگر بتواني نشان دهي آن زميني كه ستاره هاي فوتبال ايران در آن فوتبال بازي مي كردند الان كجاي محله قرار دارد جايزه داري! چشم مي گردانم به اطراف اما چيزي نمي بينم.
همانطور كه فكر مي كردم علت شكوفا شدن استعداد بچه هاي چهارصد دستگاه نه نيرويي ماوراا لطبيعه و نه بهره مندي آنها از هوش بيشتر بود، بلكه اين اتفاق تنها و تنها يك دليل ساده داشت و آن دو قطعه زميني بود كه در وسط اين محله قرار داشت و تعجبي ندارد كه شمار زيادي از فوتباليست هاي قديمي ايران از همين زمين ها معرفي شدند و اگر غير از اين بود بايد تعجب مي كرديم. چهارصد دستگاه ديگر اصغر شرفي و مهدي لواساني ديگري به فوتبال معرفي نكرد. براي اينكه ديگر زميني نبود كه چنين ستارگاني پله هاي ترقي را در آن طي كنند و اگر هم زميني هست پولي است و وقتي پولي باشد دست بچه ها از آنجا كوتاه مي شود. بد نيست بدانيم در سراسر ايران با بيش از يك ميليون و ششصد و چهل و هشت هزار كيلومتر مربع مساحت، تنها 27 استاديوم فوتبال وجود دارد. يعني اگر جمعيت ايران را 70 ميليون در نظر بگيريم تقريبا به ازاي هر دو ميليون و هفتصد هزار نفر يك استاديوم وجود دارد كه البته بيش از نيمي از همين تعداد شرايط مناسبي براي بازي ندارند و حتي فاقد پروژكتور هستند.
بارها از زبان كارشناسان ورزش كشور لزوم حفظ و نگهداري از زمين هاي خاكي و آسفالت را شنيده ايم. دليل آن نيز روشن است: به بچه ها بيشتر از اين نمي رسد. هر زميني كه چمن شد، تميز شد، قيمتي و قابل كرايه دادن و كاسبي كردن شد، از دست  بچه ها خارج مي شود. اين يك قانون نانوشته و برخوردار از صد امضاي معتبر است. زمين هاي چمن را بايد داد به از ما بهتران. بچه ها تا زماني حق بازي دارند كه زمينشان خاكي است، كج و كوله است، بي قواره و غيربهداشتي است.
اردشير لارودي همه اين حرف ها را قبول دارد ولي معتقد است نبايد به اين بهانه ها جلوي پيشرفت و تجدد را گرفت و مي گويد: گذار زمين هاي خاكي به سوي مدرن شدن اجتناب ناپذير است . سردبير روزنامه جهان فوتبال براي چمن شدن زمين هاي خاكي پيشنهادي دارد: بايد تعداد اين زمين ها را به سرعت افزايش داد. اگر تعداد اين زمين ها زياد باشد قيمت آنها كاهش مي يابد. كمك هاي دولتي مي تواند در كاهش قيمت اين زمين ها موثر باشد، در اين صورت است كه درهاي اين زمين ها بر روي بچه ها گشوده مي شود. شهرداري تهران هم در عمل نشان داده كه موافق سخنان اردشير لارودي است. پيش از آغاز سال 85 دكتر قاليباف شهردار شهر تهران، قول دادند كه تا پايان امسال پانصد زمين چمن مصنوعي با اولويت جنوب شهر تهران آماده بهره برداري خواهد شد. سردار مصطفي آجرلو در اين مورد توضيح بيشتري مي دهد: براساس قولي كه شهردار تهران در پايان سال 84 داده بودند تاكنون يكصد زمين آماده شده و در اختيار شوراهاي محلي قرار گرفته و تا پايان سال 85 چهارصد زمين ديگر به بهره برداري مي رسند.
وي افزود: با توجه به اطلاق شهردار تهران استفاده از اين زمين ها براي عموم مردم رايگان است و اين زمين ها از طريق تربيت بدني مناطق 22 گانه اداره مي شود كه اميدواريم اين روند باعث رشد جوانان ما در عرصه ورزش محلات شود.   رئيس سابق باشگاه پاس تهران اولويت فعلي شهرداري را صرفا در آماده سازي زمين هاي چمن مي داند و مي گويد: تجهيز اين زمين ها به امكاناتي همچون رختكن، پروژكتور و... در طرح ثانويه نياز دارد كه بعد از اتمام اين طرح پيگيري خواهد شد. طبيعي است كه اين زمين ها به گونه اي طراحي نشده اند كه براي استفاده بانوان نيز مناسب باشند. اما شهرداري براي خانم ها نيز برنامه ويژه اي دارد: براي بانوان طرح ساخت و تجهيز 120 سالن ورزشي تدارك ديده شده كه تا پايان شهريور شصت سالن به بهره برداري خواهند رسيد و اين تعداد در پايان سال به 90 سالن افزايش خواهد يافت و در سال آينده مابقي سالن ها نيز آماده استفاده مي شوند.
پانصد زمين چمن مصنوعي كه در سطح مناطق 22 گانه شهر تهران ساخته مي شوند به اين معني است كه سال آينده همه تهران چهارصد دستگاه است، يعني بچه ها باز هم مي توانند آزادانه به دنبال توپ بدوند بدون اينكه دغدغه هزينه  زمين را داشته باشند و يعني اينكه آينده همچنان سفيد به نظر مي آيد.

از شهر
بازگشت متكديان به خيابان ها
003603.jpg

گروه شهري -پسري حدوداً 12 ساله به نام محمد در خانه را مي زند و هنگامي كه در را باز مي كنم، مي گويد: مادرم حاجتي داشته و براي برآورده شدن حاجتش نذر كرده كه از مردم پول جمع كند و سفره حضرت ابوالفضل بيندازد. او كه ظاهري كاملاً  آراسته دارد، ادامه مي دهد: با خواهرم از صبح تا عصر حدوداً  70هزار تومان پول جمع كرده ايم. از محمد سوال كردم كه مي داني براي يك سفره حضرت ابوالفضل چقدر بايد جمع كني؟ شانه هايش را بالا مي اندازد و جواب نمي دهد.
گدايان شهر تهران مدت كوتاهي با توجه به اخطارهاي كتبي شهرداري تهران ناپديد شدند و عده اي از آنها نيز توسط شهرداري تهران جمع آوري شدند، ولي دوباره در ميدان ها و خيابان هاي اصلي شهر تهران شروع به تكدي گري كرده اند.
پيرزني حدوداً  60 ساله با چادر گلدار در خيابان هاي شهر پرسه مي زند و با گفتن جملات ترحم برانگيز، دل شهروندان را به درد مي آورد و از آنها پول مي گيرد. او معتقد است كه شهرداري با او كاري ندارد و مانع كسبش نمي شود. به گفته خودش هيچ كس را ندارد كه خرج او را بدهد و اگر گدايي نكند از گرسنگي مي ميرد. مي گويد: روزي فقط 1000 تومان در مي آورم و خدا را شكر مي كند به خاطر اين درآمد. تعداد اين افراد كم نيست، هر چند مدتي عبور و مرور آنها در خيابان كم شد، اما اين عدم حضور به آنها اين فرصت را داد تا به دنبال ترفند تازه اي باشد.
گدايان شهر تهران مدت كوتاهي با توجه به اخطارهاي كتبي شهرداري تهران ناپديد شدند و عده اي از آنها نيز توسط شهرداري تهران جمع آوري شدند و اين يعني يك مانع اصلي در كسب درآمد براي متكديان، به همين دليل آنها در زمان تغيير شيفت اداري مأموران شهرداري به شيوه سيار همانند قدم زدن در بين شهروندان روي آورده اند و مأموران آنها را از مردم عادي تشخيص نمي دهند.
بد نيست بدانيد طرح جمع آوري متكديان از 22 ارديبهشت ماه سال جاري با همكاري شهرداري تهران و نيروي انتظامي آغاز شد، ولي با گذشت چند ماه از اجراي اين طرح دوباره سروكله متكديان با همان شيوه و ترفندهاي جديد در سطح شهر پيدا شده است. گدايان شهر تهران مدت كوتاهي با توجه به اخطارهاي كتبي شهرداري تهران ناپديد شده و عده اي از آنها نيز توسط شهرداري تهران جمع آوري شدند،  ولي دوباره در ميدان ها و خيابان هاي اصلي شهر تهران شروع به تكدي گري كرده اند.

صداي شهروند
ستيز با پاركومتر

فرزام شيرزادي
گفت: ما خودمون قورباغه رو رنگ مي كنيم، جاي 206 مي ديم دست مردم! حالا مي خوان سر ما كلاه بذارن! كلاه، نه حصيري، نه شاپو، نه دزدي و نه هيچ كلاه ديگري بود. اتومبيلش را پارك كرده بود جلو پاركومتر و با زور پنجه هاي دست و ياري عضلات ساق پا و ران، پايه پاركومتر را ناعادلانه تكان مي داد. كم مانده بود آسفالت، غلفتي درآيد.
گفتم: بيام كمك؟
- نه، اين بي همه چيز، سرتقه. بقيه، اينقدر سفت نبودن. كلي شاخه درخت چپوندم تو قلكش، ولي از كار نمي افته.
گفتم:  يه خرده بنزين تو صندوق عقب دارم. مي خواهي بريزيم روش و بعد هم كبريت روشن كنيم و از شرش خلاص بشيم؟ .
گفت: نه بابا! تو هم از ما خل تري ها. الان تو روز روشن كه اين كارها ريكسه (منظورش همان ريسك بود). دوباره مشغول شد. سه چهار مرتبه با كلوخ و تكه آجر، قايم كوفت تو شيشه پاركومتر. زورش خيلي زياد بود. مصمم و پيگير پايه فلزي پاركومتر را از عقب و جلو تكان مي داد.
گفت: واسه هشت ساعت پارك بايد حدود نهصد و بيست و پنج تومان پول خرد بريزيم تو حلقومش. مگه من دزدم؟ اينقدر پول خرد را هر روز از كجا بيارم؟ !
دست انداخت گل گردن پاركومتر و دو سه تا تكان زلزله اي ديگر هم داد. پايه فلزي از بيخ كنده شد. او ستيز را برد. هيكلش خيلي يغور بود. لبخندي به من زد و گفت: ما خودمون قورباغه رو رنگ مي كنيم، جاي 206 مي ديم دست مردم، حالا مي خوان...

اعداد اساسي
%25

گروه شهري- عدد 25 به رفتارهاي ترافيكي شهروندان اختصاص دارد كه با اين رقم مي توان گفت افزايش يافته است. در واقع رفتار ترافيكي كشور ظرف دو سال گذشته
۲۵ درصد بهبود داشته است. با اين اتفاق صدور برگه هاي جريمه نيز در اين مدت  15 درصد كاهش يافته است.
چند وقتي است كه پليس نامحسوس بزرگراه نيز فعاليت خود را آغاز كرده، حضور اين دسته از پليس ها هم توانسته نقش مؤثري در رفتارهاي ترافيكي- رانندگي داشته باشد. گزارش بازرسين نامحسوس نشان مي دهد رفتارهاي ناهنجار رانندگي طي دو سال گذشته كاهش قابل توجهي داشته است.
حضور 4 هزار بازرس نامحسوس كه طي شش ماه گذشته شمار آنها با 50 درصد افزايش از 2 هزار و 600 به 4 هزار و 22 نفر رسيده، توانسته است، ميزان سرعت بالاي رانندگي و حوادث ناشي از آن را كاهش دهد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   سياست  |   شهرآرا  |   موسيقي  |   ورزش  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |