يادداشت
كسي كه همه چيزهاي خوب را قسمت مي كند
ياسر هدايتي
hedayati@hamshahri.org
۱ - از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
شاهزاده جوان هيچ چيز كم نداشت، پدر شاهزاده خواب ديده بود كه اين پسر نه بر سلوك او خواهد شد. حكيمان و معبران گفته بودند او را بايد حفظ كرد تا حفظ كرد. اما شد، آنچه بايد مي شد. شاهزاده شبي به ماه زد. مرگ را ديد و بيماري و پيري را فهميد. شاهزاده خواست ناداني اش را بر زمين بكوبد و سرانجام پاي درختي به حقيقت رسيد و بودا شد. زيستن رنج است، تولد رنج است، پيري رنج است، بيماري رنج است. مرگ رنج است.
نجار جوان جز ملكوت خدا نه مي پنداشت، نه مي خواست. چشمهاي آبي اش آسمان مهرباني بود براي رمه گان رميده از خدا، سرازير از هر چه تعلق بود، نه زني داشت و نه فرزندي، ملكوت خدا بود و رنجي عظيم براي نردبان اين ملكوت بودن. مي گفت دنيا رنج است و اين رنج از آن گناه ازلي است كه دامنگير انسان است. بايد رها شد و به ملكوت پدر پيوست. پسر شدن براي پدر آسماني، همان رهايي از رنج و گناه برآمده از اين رنج است.
گفته شده فتح مكه بود، لا اقسم بهذا البلد خداوند به مكه سوگند ياد مي كند. شهري كه حرمت آن را بر پيامبر روا نداشتند و سوگند ياد مي كند به پدري كه اين شهر را بنا نهاد و فرزندي كه پديد آورد و دوباره سوگند ياد مي كند. اين بار آسمان و زمين را مي لرزاند كه؛ لقد خلقنا الانسان في كبد ما انسان را در رنج و مشقت آفريديم.
۲ - چرا من اين همه كوچك هستم، كه در خيابانها گم مي شوم
همه ما گم شده ايم. رنج يعني گم شدن و وقتي سوگند ياد مي كنند كه در رنج آفريده شده ايم، غمگنانه ترين زمزمه عالم را داريم كه ما هيچ گاه پيدا نمي شويم از الف تولد تا ياي مرگ. آرامش يعني پيدا نشدن در رنج و خوگرفتن به سرنوشت محتوممان. نمي خواهم در پوچ انگاري بغلتم كه اصلاً جنس حرفم از اين بيهودگي ها نيست. من از آن ستاره قرمز مي گويم. در اين ميان اگر اطمينان قلبي به ذكر خداست. آرامشي فراي رنج نيست.دل دادن و فهم قويم است از رنج. از آنچه او مي خواهد. لقد جئتمونا فردا كما خلقناكم اول مره ما شما را تنها به نزد خود باز مي گردانيم، همچنان كه اولين بار شما را آفريديم.
از درخت تنومند تنهايي جز ميوه رنج چه ثمري مي تواند به بار بنشيند.
۳ - چه سرنوشت غم انگيزي، كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس مي بافت، ولي به فكر پريدن بود
اديان آمده اند تا رنج و تنهايي مان را تفسيري كنندتا بفهميم و مهم تر از آن بگويند كه اين رنج و تنهايي پايان محتوم ماست. اما فرجام انسان اين نيست. حكايت غريبي است پايان محتوم و فرجامي نه به اين سان داشتن!
از صبح خلقت تا اكنون، ديگر عادت كرده اي به رنج بردن. مي داني با اين رنج خواهي مرد ولي به فكر پريدنيم، تار و پود تنهايي مان را عمري مي تنيم و در خيال بال نفس مي كشيم. راستي بالت چه طور است؟
۴ - من پله هاي پشت بام را جارو كرده ام، و شيشه هاي پنجره را شسته ام، كسي مي آيد
انسان در رنج آفريده شده. انسان تنهاست. انسان منتظر است. هميشه. همه. عالي ترين دستامد انسان كه وجه مميزه اش از حيوان در بالاترين نقطه تعالي اش محسوب مي شود، هنر و فلسفه است كه هر دو از انسان تنهاي در رنج منتظر مي گويند.
۵ - و اسمش آنچنانكه مادر، در اول نماز و در آخر نماز صدايش مي كند، يا قاضي الحاجات است
بوداي پنجم، سوشيانت است، ماشيح، صاحب زمان است و او كه مي آيد كسي است كه تمام پروانه ها از شوق او ذات زيستنشان، خواب پريدن است.
۶ - كسي ديگر، كسي بهتر، كسي كه مثل هيچ كس نيست
و مثل آن كسي است كه بايد باشد. همين.
|