پنجشنبه ۱۶ شهريور ۱۳۸۵
تفسير مهدويت شيعي بر محور عدالت
از عدالت به مهدويت
محمدجمعه ذكي
003714.jpg
به رغم تمام كوشش هاي بشري براي ايجاد عدالت در طي اعصار، تاكنون بشر نتوانسته اجتماعي را كه در آن تمامي امورات بر مبنايي عادلانه، وضع و اجرا شوند، برسازد. بلكه برخلاف، تو گويي همه چيز به سمت بي عدالتي پيش رفته است به طوري كه انسان امروز بيش از گذشته نياز به دادگري را احساس مي كند. در تفكر شيعي، عدالت حقيقي و عالم گستر تنها با ظهور موعود آخرالزمان ممكن مي شود. مقاله حاضر با محوريت عدالت به مقوله مهدويت
مي پردازد.
به لحاظ زماني در دنياي بسيار فشرده اي زندگي
مي كنيم و هر روز اين فشردگي و تراكم بيشتر
مي شود. آهنگ تحولات چنان شتابناك است كه گفتمان  ها به سرعت مطرح، فراگير و فراموش مي شوند، بي آن كه فرصت چنداني براي تامل در باب آنها ميسر شود.
يكي از گفتمان هاي غالب در روزگار ما آن است كه اين عصر، عصر قهرماني ملت هاست. فرد به هر ميزان از توانايي كه باشد، نمي تواند به لحاظ معرفتي، از محدوديت هاي فراگير زماني و مكاني گذر كند و از منظر مشرفانه بر هستي بنگرد. زندگي، اجتهاد جمعي براي درك و دريافت راز هستي است. به لحاظ علمي نيز گفته مي شود كه روزگار جهانگيري هاي اسكندرانه و چنگيزانه و همچنين عصر انقلاب هاي اجتماعي و رهبري هاي فرهمندانه به پايان رسيده است. محدوديت هاي بي شمار، تراز تأثير انسان را تحديد و تعيين مي كند و فرد نمي تواند همچون گذشته، در خارج از اين دايره به نقش آفريني بپردازد. از چند دهه پيش گفتمان ديگري مطرح شد كه معني و محتواي آن، عبور از دوران قهرماني ملت ها بود. اين گفتمان همان است كه از آن با عناويني چون جهاني شدن و امثال آن ياد مي شود. پديده اينترنت و سازمان تجارت جهاني از مهم ترين جلو ه هاي فرآيندي است كه اين گفتمان را پديد آورده است. بر مبناي گفتمان يادشده، ملت ها هريك با ميراث فرهنگي - تاريخي خاص و محدوديت هاي محيطي - ژنتيكي ويژه اي شكل گرفته و سروكار دارند. اين محدوديت ها و مرزها، چيزي جز تاكيد بر ناتواني و نياز آنها در قلمرو انديشه و عمل نيست، زيرا نفس محدوديت، يعني به رسميت شناختن حضور مؤثر ديگري يا غير خود، بنابراين دست كم در حد تئوري، انديشه تحميلي خود بر ديگران، به انديشه تحمل ديگران و تعامل با آنان تغيير يافت و گفتماني با اين محتوا را سامان داد.
آنچه ما را به عنوان يك انسان متدين و به خصوص شيعي، وامي دارد تا در اين گفتمان ها به ديده تأمل بنگريم، نسبت آنها با داده هاي ديني و آموزه هاي مذهبي ماست. گمان مي رود ناسازگاري هاي بسيار عمده اي ميان اين گفتمان ها و معتقدات ديني - مذهبي ما وجود داشته باشد. ناسازگاري هايي كه گريبان انديشه و روان ما را رها نمي كند و پيوسته ما را در كشاكش و بحران نگه مي دارد. اين گفتمان ها گرچه بر ناتواني فرد و حتي ملت ها، انگشت تاكيد مي نهد و شايد به اشتباه، بسيار متواضعانه و اخلاقي نيز تلقي شود، به خصوص پس از فردگرايي هاي افراطي و حتي ديوانه واري كه در چند قرن اخير مطرح شده است، اما واقعيت آن است كه تاروپود اين دو گفتمان، از نخوت و كبر بسيار ستبري آكنده است؛ اين تواضع به معناي بازگشت، توكل و تن دادن به طرح ديني براي جهان نيست. تحول بنياديني رخ نداده است. تنها فردگرايي هاي رعونت آميز و بلندپروازي هاي ملت ها، جاي خويش را به مطلق دين و خودبسندگي نوع انسان داده است. هنوز ايمان به تنهايي و توانايي نوع انسان، محور تمام تحليل و باورهاست و به قول قرآن، هنوز طغيان ادامه دارد: كلا ان الانسان ليطغي. ان راه استغني. (1)
پرسش اصلي براي انسان امروز خصوصاً انسان دين باور به ويژه براي انسان شيعي آن است كه گفتمان خودبسندگي و قهرماني نوع انسان، تا كي ادامه خواهد يافت؟ گفتماني كه در عمل نه تنها ميل خود محوربيني افراد و ملت ها را فرونكاسته بلكه شدت آن را شعله ور ساخته، دامن زده و از اين رهگذر مصيبت ها آفريده است. آيا اصولاً اين گفتمان، جايگزيني خواهد داشت يا آن كه تاريخ به ساده سازي حيرت آور فوكويامايي دچار خواهد شد؟ آيا به راستي در انتظار منجي و تحقق طرح ديني و آرمان عدالت خواهانه بودن، كار تاسف بار و غم انگيزي است و ناشي از عقده هاي فروخورده و اختلال در دستگاه معرفتي انسان منتظر؟ آيا به راستي عصر قهرمان ها و قهرماني ها سپري شده است؟
پاسخ درخور از منظر برون ديني به اين پرسش ها آسان نيست. تنها نكته اي كه بر گفته هاي پيشين مي توان افزود اين است كه در رويارويي با آن دو گفتمان، گفتمان ديگري نيز وجود دارد. گفتماني كه در سايه قرار دارد. رسانه و سيطره آكادميكي ندارد، با اين حال در بخش هاي بزرگي از جهان از گسترش و نفوذ شايان اعتنايي برخوردار است. اين گفتمان، گفتمان فرودستان، رنج ديدگان و در بند كشيده شدگان است. در برابر آن دو گفتمان فرادستان و آزادان، محتواي اين گفتمان آن است كه جهان جديد تمام تاروپود و ساختار خويش را از آزادسازي انسان به هم رسانده و در هم تنيده است. ليكن به رغم تاكيد بر برابري در تقسيم اين آزادي، واقعيت چيز ديگري است، امروزه در بخش هاي وسيعي از جامعه انساني، آزادي به مثابه ستم تلقي مي شود نه به مثابه عدالت. داستان لبنان و اسرائيل در جهان امروز چگونه بايد فهم شود؟
آيا مي توان با تهمت يا تغافل و مسكوت گذاشتن يا محكوم كردن، به ستم مشروعيت بخشيد و آرمان عدالت را از فطرت انسان تحت ستم زدود؟ سخن از نيك شهر و اتوپياي افلاطوني و توماس موري نيست تا پنداشته شود كه جديت چنداني ندارد. سخن از وضعيتي است كه هر روز بر دشواري مي افزايد و همين اكنون آستانه تحمل بسياري از ملت ها را تمام كرده و كارد را به استخوان رسانده است. نيازي به پيشگويي كاهنانه نيست كه اگر ماهيت جهان ما از چنين نابرابري هايي در رنج باشد، نابردباري هايي نيز در راه خواهد بود. هيچ سودايي و هيچ دستاوردي نمي تواند آرمان عدالت را مشمول غفلت پايدار سازد و طبعاً هيچ گاه عصر پيشگامان عدالت طلبي به سر آمدني نخواهد بود. مهم ترين صفتي كه در انديشه شيعي براي حضرت مهدي (عج) به تاكيد ذكر شده، صفت دادگري و دادگستري آن حضرت است. در كتب مختلف روايي، صدها روايت در اين مورد وارد شده است كه در بسياري از آنها نام عدل بر آن حضرت نهاده شده است. دردعاي شب هاي رمضان مي  خوانيم: اللهم صل علي ولي امرك القائم المومل و العدل المنتظر؛ خداوندا بر ولي امر خود كه قيام كننده مورد آرزو و عدل مورد انتظار است، درود فرست! در جاي ديگر آن حضرت به اول العدل و آخره (2) تعريف شده است.
طبق روايتي حضرت امام صادق (ع) فرموده است:اما والله ليدخلن عليهم عدله جوف بيوتهم كمايدخل الحر و القر(3) آگاه باشيد به خدا سوگند كه عدالت او همچون گرما و سرما داخل خانه هاي آنها خواهد شد.
براي آشنايان با قواعد زبان عربي، تاكيدي كه در امثال اين جملات است مبني بر دادگستري حضرت وليعصر (عج) شگفت آور و ترجمه ناپذير مي نمايد. در چنين روزگار تاريكي، بار ديگر دين به فرياد انسان و تاريخ مي رسد چنان كه هميشه چنين بوده است و آخرين ذخيره خداوند يا به قول قرآن بقيه الله براي احياي ارزش ها، احياي انسان و احياي حيات، همچون پيامبران بزرگ قيام مي كند، پيام او پيام تمام پيامبران است: فاذا خرج اشرقت الارض بنور ربها و وضع ميزان العدل بين الناس فلايظلم احد احدا؛ آن گاه كه پرچم قيام برافرازد، زمين با نور پروردگارش روشن شود و ميزان دادگري را در ميان مردم نهد. در آن روز كسي بر كسي ستم نورزد. (4)
با پيروان تمام اديان براساس متون تحريف ناشده دين هاشان داوري كند. ثروت هاي سطح و زيرزمين در نزدش انباشته شود. آنگاه به مردم مي گويد: بياييد به سمت چيزي كه به خاطر آن پيوندها را بريديد، خون ها را به ناحق ريختيد و... آنگاه چيزي را مي بخشد كه هيچ كس پيش از او چنان بخششي نكرده است و زمين را از دادگري، برابري و تابندگي سرشار مي سازد، چنان كه از ستم و استبداد و شرارت سرريز شده بود (5).
در روزگار او گردنكشان و مستكبران در هم كوبيده مي شوند و محرومان و مستضعفان در استرجاع حق خويش كامياب مي شوند(6). و حاكمان كژرفتار و فسادگستر از مسئوليت خويش عزل مي شوند(7) و بندهاي پيدا و پنهان بندگي از سر و گردن انسان ها گشوده مي شود و زمينه استثمار انسان از انسان، از بنياد برچيده مي شود(8).
طبق روايات، او را در راه تحقق اين آرمان شريف، ياراني همراهي و همركابي مي كنند كه اشد من زبرالحديدند. پايدارتر از پاره هاي پولاد. الذين يقضون بالحق و به يعدلون. (9) كساني كه حق را چون ملاك يگانه در روش و هدف براي خويش برگزيده اند، با حق داوري مي كنند و براساس حق دادگري. اين مردان با چنين ثبات قدم، بينش روشن و ايمان محكم كه همچون ستون هاي استوار نوراني از زمين تا آسمان برافراشته اند، به آساني پديد نمي آيند، انتظار چنين مرداني را مي آفريند. در باب انتظار دو نكته نيازمند توجه است، نخست آن كه مسأله انتظار يا نقد وضعيت نابهنجار موجود يك اصل قرآني و برگرفته شده از آيه مباركه لاتياسوا من روح الله است و معطوف به همين مسأله اكثر فرق اسلامي حديث شريف افضل اعمال امتي انتظار الفرج من الله عزوجل (10) را از حضرت رسول اكرم (ص) روايت كرده اند. همچنين از حضرت اميرالمومنين (ع) نيز نقل شده كه انتظروا الفرج ولاتياسوا من روح الله فان احب الاعمال الي الله عزوجل انتظار الفرج. (11)
در انتظار گشايش باشيد و از نفحات قدسي خداوند نااميد نشويد، زيراكه دوست داشتني ترين كارها نزد خداوند انتظار گشايش و فرج است. بنابراين انتظار مسأله اي نيست كه پس از عصر غيبت در جوامع اسلامي مطرح شده باشد، چنان كه معمولا چنين پنداشته مي شود.


پانوشت ها
? - قرآن كريم، علق، 7-6
? - كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق
? - بحارالانوار، ج 52، ص 362
? - همان، ص 322
? - همان، ص 351
? - قرآن كريم، قصص، آيه?
? - بحارالانوار، ج 51، ص 120
? - همان، ص 57
? - همان، ج، 52، ص 346
?? - همان، ص 128
?? - همان، ص 123

نگاهي به مفهوم پاداش و تنبيه در جامعه شناسي
روان شناسي ؛ جامعه شناسي
اكرم استيري
003705.jpg
جامعه شناسي رفتاري، كاربرد اصول رفتارگرايي روانشناختي در مورد مسايل جامعه شناختي است. جامعه شناس رفتاري، رابطه ميان تاثيرهاي رفتار كنشگر بر محيط و تاثير اين رفتار بر رفتار بعدي كنشگر را بررسي مي كند. اين رابطه در شرطي شدن رفتار فرد نقش اساسي دارد. زماني كه فرد رفتاري را انجام مي دهد، محيطي كه رفتار در آن رخ مي دهد تحت تاثير آن رفتار قرار مي گيرد و اين محيط كه متأثر از اين رفتار است به شيوه هاي مختلف بر رفتار بعدي كنشگر تاثير مي گذارد. واكنش محيط در برابر رفتار فرد ممكن است مثبت يا منفي باشد. اگر اين واكنش پاداشي را براي فرد كنشگر دربرداشته باشد، در آينده نيز همان رفتار كه پاداش دريافت كرده، در موقعيت مشابه تكرار مي شود. اما بر عكس، اگر واكنش محيط در قبال رفتار فرد، تنبيه باشد، احتمال كمي دارد كه به آن رفتار در آينده دوباره تكرار شود.
اين مقاله، با اشاره به دو مفهوم پاداش و تنبيه در جامعه شناسي رفتاري، نسبت ميان اين دو رفتار روان شناسانه را در حوزه جامعه شناسي به اجمال بررسي مي كند.
جامعه شناسي رفتاري به بررسي رابطه ميان پيامدهاي رفتار يا واكنش محيط و ماهيت رفتار فعلي فرد، علاقه مند است. به نظر جامعه شناس رفتاري پيامد گذشته يك رفتار معين بر حالت فعلي آن تسلط دارد. اگر رفتاري در گذشته تشويق شده باشد و پاداش گرفته باشد باعث مي شود كه در آينده آن رفتار تكرار شود. اما اگر رفتار سركوب شده و با تنبيه مواجه شده باشد در نتيجه فرد در آينده از تكرار آن رفتار خودداري مي كند. نحوه واكنش محيط و اطرافيان در مقابل رفتار فرد، در تكرار يا حذف آن رفتار تاثير بسزايي دارد.
يكي از مفاهيم اساسي جامعه شناسي رفتاري، تقويت يا پاداش است. عوامل تقويت كننده را نمي توان جدا از تاثيرهاي آن بر رفتار، مشخص كرد. پاداش بايد بر كنشگر تاثير داشته باشد. اگر پاداش تاثيري در فرد كنشگر نداشته باشد، نمي توان آن را تقويت كننده ناميد. يكي از عوامل مهم كه مشخص مي كند يك پاداش معين در عمل مي تواند به عنوان يك تقويت كننده عمل كند، سطح محروميت كنشگر است. هر چه فرد از يك چيز محروم شود، آن چيز براي فرد يك تقويت كننده به حساب مي آيد. براي مثال كودك نياز به غذا دارد. وقتي كودك از آن محروم شود، در اين صورت غذا براي او يك پاداش محسوب مي شود. وقتي سطح محروميت از يك چيز بالا باشد، آن چيز به عنوان يك تقويت كننده موثر يا پاداش عمل مي كند. وقتي فرد نيازمندي به چيزها را ياد مي گيرد، در صورت محروم شدن از آنها، همان چيزها به عنوان تقويت كننده عمل مي كنند.
تقويت كننده ها دو صورت دارند: مثبت يا منفي. تقويت كننده مثبت زماني عمل مي كند كه واكنش محيط در قبال رفتار فرد كنشگر، به صورت پاداش باشد كه در اين صورت احتمال وقوع همان رفتار در آينده افزايش مي يابد. در اين موقعيت به فرد پاداش داده مي شود. براي مثال اگر كودكي به خاطر راستگويي جايزه بگيرد، اين پاداش باعث مي شود كه كودك باز هم رفتار خوب خود را تكرار كند. جايزه به عنوان يك تقويت كننده مثبت عمل مي كند. انسانها معمولاً از طريق تقويت مثبت آموزش مي گيرند، زيرا تقويت پيامدهاي خوب را در زندگي فرد افزايش مي دهد. تقويت منفي هم احتمال وقوع يك رفتار را در آينده افزايش مي دهد، اما به صورت حذف عوامل ناراحت كننده از محيط. براي مثال خاموش كردن يك راديوي پر سر و صدا مي تواند توانايي خواندن و نوشتن فرد را افزايش دهد. در آينده هم هر گاه راديو خاموش باشد، توانايي خواندن و نوشتن فرد نيز بهتر خواهد بود. در تقويت منفي، پاداشي داده نمي شود، اما احتمال تكرار رفتار در آينده از طريق حذف عوامل مزاحم محيط، افزايش پيدا مي كند.
مفهوم اساسي ديگر در جامعه شناسي رفتاري، تنبيه است. تنبيه نيز مي تواند مثبت يا منفي باشد. تنبيه چه مثبت يا منفي، هدفش هميشه كاهش يا حذف يك رفتار منفي و نامناسب است. تنبيه مثبت همراه با كاربرد محرك ناراحت كننده اي كه رفتار را سركوب مي كند، صورت مي گيرد. براي مثال كتك زدن كودك زماني كه كار ناشايست انجام مي دهد، نمونه اي از تنبيه مثبت است. تنبيه مثبت به صورت تنبيه فيزيكي است. اما تنبيه زماني است كه از طريق حذف يا تهديد به حذف يك پاداش، رفتار منفي سركوب شود. اين نوع تنبيه را جريمه مي نامند. براي مثال اگر كودك را به خاطر دروغ گفتن از مزايايي محروم كنيم يا او را تهديد به محروميت از آن امتيازها كنيم از صورت منفي تنبيه استفاده كرده ايم. تنبيه منفي يا جريمه پايه رويه هاي نظارتي در سازمانهاي اجتماعي است. بيشتر سازمانهاي اجتماعي براي سركوب رفتار منفي و نامناسب از تنبيه منفي يا جريمه استفاده مي كنند.

يادداشت
كسي كه همه چيزهاي خوب را قسمت مي كند
ياسر هدايتي
hedayati@hamshahri.org
۱ - از هر طرف كه رفتم جز وحشتم نيفزود
شاهزاده جوان هيچ چيز كم نداشت، پدر شاهزاده خواب ديده بود كه اين پسر نه بر سلوك او خواهد شد. حكيمان و معبران گفته بودند او را بايد حفظ كرد تا حفظ كرد. اما شد، آنچه بايد مي شد. شاهزاده شبي به ماه زد. مرگ را ديد و بيماري و پيري را فهميد. شاهزاده خواست ناداني اش را بر زمين بكوبد و سرانجام پاي درختي به حقيقت رسيد و بودا شد. زيستن رنج است، تولد رنج است، پيري رنج است، بيماري رنج است. مرگ رنج است.
نجار جوان جز ملكوت خدا نه مي پنداشت، نه مي خواست. چشمهاي آبي اش آسمان مهرباني بود براي رمه گان رميده از خدا، سرازير از هر چه تعلق بود، نه زني داشت و نه فرزندي، ملكوت خدا بود و رنجي عظيم براي نردبان اين ملكوت بودن. مي گفت دنيا رنج است و اين رنج از آن گناه ازلي است كه دامنگير انسان است. بايد رها شد و به ملكوت پدر پيوست. پسر شدن براي پدر آسماني، همان رهايي از رنج و گناه برآمده از اين رنج است.
گفته شده فتح مكه بود، لا اقسم بهذا البلد خداوند به مكه سوگند ياد مي كند. شهري كه حرمت آن را بر پيامبر روا نداشتند و سوگند ياد مي كند به پدري كه اين شهر را بنا نهاد و فرزندي كه پديد آورد و دوباره سوگند ياد مي كند. اين بار آسمان و زمين را مي لرزاند كه؛ لقد خلقنا الانسان في كبد ما انسان را در رنج و مشقت آفريديم.
۲ - چرا من اين همه كوچك هستم، كه در خيابانها گم مي شوم
همه ما گم شده ايم. رنج يعني گم شدن و وقتي سوگند ياد مي كنند كه در رنج آفريده شده ايم، غمگنانه ترين زمزمه عالم را داريم كه ما هيچ گاه پيدا نمي شويم از الف تولد تا ياي مرگ. آرامش يعني پيدا نشدن در رنج و خوگرفتن به سرنوشت محتوممان. نمي خواهم در پوچ انگاري بغلتم كه اصلاً جنس حرفم از اين بيهودگي ها نيست. من از آن ستاره قرمز مي گويم. در اين ميان اگر اطمينان قلبي به ذكر خداست. آرامشي فراي رنج نيست.دل دادن و فهم قويم است از رنج. از آنچه او مي خواهد. لقد جئتمونا فردا كما خلقناكم اول مره ما شما را تنها به نزد خود باز مي گردانيم، همچنان كه اولين بار شما را آفريديم.
از درخت تنومند تنهايي جز ميوه رنج چه ثمري مي تواند به بار بنشيند.
۳ - چه سرنوشت غم انگيزي، كه كرم كوچك ابريشم
تمام عمر قفس مي بافت، ولي به فكر پريدن بود
اديان آمده اند تا رنج و تنهايي مان را تفسيري كنندتا بفهميم و مهم تر از آن بگويند كه اين رنج و تنهايي پايان محتوم ماست. اما فرجام انسان اين نيست. حكايت غريبي است پايان محتوم و فرجامي نه به اين سان داشتن!
از صبح خلقت تا اكنون، ديگر عادت كرده اي به رنج بردن. مي داني با اين رنج خواهي مرد ولي به فكر پريدنيم، تار و پود تنهايي مان را عمري مي تنيم و در خيال بال نفس مي كشيم. راستي بالت چه طور است؟
۴ - من پله هاي پشت بام را جارو كرده ام، و شيشه هاي پنجره را شسته ام، كسي مي آيد
انسان در رنج آفريده شده. انسان تنهاست. انسان منتظر است. هميشه. همه. عالي ترين دستامد انسان كه وجه مميزه اش از حيوان در بالاترين نقطه تعالي اش محسوب مي شود، هنر و فلسفه است كه هر دو از انسان تنهاي در رنج منتظر مي گويند.
۵ - و اسمش آنچنانكه مادر، در اول نماز و در آخر نماز صدايش مي كند، يا قاضي الحاجات است
بوداي پنجم، سوشيانت است، ماشيح، صاحب زمان است و او كه مي آيد كسي است كه تمام پروانه ها از شوق او ذات زيستنشان، خواب پريدن است.
۶ - كسي ديگر، كسي بهتر، كسي كه مثل هيچ كس نيست
و مثل آن كسي است كه بايد باشد. همين.

انديشه
اقتصاد
اجتماعي
سخنگاه
سياست
كتاب
شهرآرا
ورزش
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سخنگاه  |  سياست  |  كتاب  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |