يكشنبه ۹ مهر ۱۳۸۵
نقدي بر سخنان اخير پاپ بنديكت شانزدهم
عصر دارالعلم ها در جهان اسلام
004791.jpg
اگر ترجمه آثار عقلي مسلمانان نبود، تحوّل عصر رنسانس سرنوشت ديگري داشت. گوشون درباره مقام علمي ابن سينا مي نويسد: ما رساله اي درباره فلسفه قرون وسطي پيدا نمي كنيم كه در آن نسبت به ابن سينا اظهار ارادت نشده باشد و هر چه بيشتر در اين باره بررسي مي شود، اين حقيقت معلوم مي گردد كه نه تنها فلاسفه اروپايي از آراء و افكار وي بهره مند شده اند، بلكه محقق مي شود كه او يكي از بنيانگذاران فكري اروپاييان به شمار مي آيد
دكتر علي اكبر ولايتي
در نخستين بخش مطلب حاضر، نويسنده نخست به مهمترين رئوس سخنراني پاپ اشاره كرد و سپس به شرح، بسط و نقد مهمترين موارد آن پرداخت. بر همين منوال، نويسنده تاريخ گذشته مسلمانان و مسيحيان را بررسيده و عملكرد هريك را در توسل يا عدم توسل به خشونت و عقل گرايي يا فقدان عقل گرايي در كفه ارزيابي قرار داد.
وي بخشي ديگر از مقاله خود را اختصاص داد به مدعاي ديگر جناب پاپ مبني بر حركت عقلاني واتيكان، انطباق تفكر آنها بر عقلانيت سقراطي و خشونت طلبي در اسلام. به نظر نويسنده، ادعاي پاپ مبني بر غيرعقلاني  بودن اسلام، با واقعيات ديني و بسط تاريخي اسلام انطباق ندارد. وي در اثبات اين مساله به ذكر نمونه هاي تاريخي پرداخت. اينك واپسين بخش مقاله را كه به نقد پاره اي ديگر از سخنان پاپ مي پردازد، مي خوانيم:
***
در هفتمين گفتگو (مجادله) كه توسط پروفسور خوري ويرايش شده، امپراتور موضوع جهاد (جنگ مقدس) را مطرح مي نمايد. بطور حتم، امپراتور از سوره 2آيه 256كه مي گويد: در دين هيچ اجباري وجود ندارد، آگاه بوده است. اين يكي از سوره هايي است كه متعلق به ابتداي حركت محمد(ص) است، وقتي كه او هنوز قدرت نداشت و مورد تهديد بود. اما طبيعتا امپراتور از دستورهاي بعدي كه در قرآن درباره جنگ مقدس مشخص و تعيين شد، نيز باخبر بوده است. امپراتور با صرف نظر كردن از پرداختن به مواردي نظير تفاوت نحوه برخورد با اهل كتاب و كفار به طرز خشني، روي به مخاطب خود كرده و سؤالي محوري درباره رابطه ميان دين و خشونت بطور كل مطرح مي نمايد: به من نشان بده، نوآوري چيست؟ تو فقط چيزهاي بد و ضدبشري نظير دستورهاي او به اشاعه ديني كه موعظه مي كرد، توسط شمشير، خواهي يافت. سپس امپراتور، با دليل به تشريح غيرمنطقي بودن اشاعه دين توسط خشونت مي پردازد. خشونت در تضاد با فطرت خدا و روح انسان است. خونريزي براي خداوند خوشايند نيست، عمل نكردن مطابق عقل (Logos) در تضاد با فطرت خداست. دين و اعتقادات ديني ثمره و چكيده روح است، نه جسم. بنابراين كسي كه مي خواهد دين را هدايت كند بايد به جاي خشونت و تهديد قادر باشد سخن خوب بگويد و منطقي و صحيح صحبت كند. براي متقاعد ساختن يك روح منطقي و سالم، نيازي به نشان دادن زور بازو و داشتن ابزار براي ضربه زدن و تهديد شخص به مرگ نيست.
تأكيد قطعي در استدلال عليه تحميل دين توسط خشونت اينست: عمل نكردن مطابق عقل در تضاد با فطرت خداست. ويراستار، تئودور خوري اين گونه تفسير مي نمايد: براي امپراتور روم كه در دامن فلسفه يونان رشد كرده، چنين تأكيدي بديهي است. در آموزه هاي اسلام برعكس، خدا مطلقاً مافوق معرفت بشر است. در آموزه هاي اسلام اراده خدا با هيچ يك از مقولات ما[ بعنوان بشر] پيوند و نزديكي ندارد، حتي با مقوله تعقل و منطق.
خوري در اين زمينه به يكي از آثار آرنولدز، اسلام شناس فرانسوي اشاره مي نمايد. اين اسلام شناس متوجه مي شود كه ابن حزم تا جايي پيش مي رود كه اظهار مي كند كه حتي خداوند به كلام خود پايبند نيست. لذا خداوند هيچ اجباري براي اينكه ما را متوجه حقيقت نمايد، ندارد. اگر خدا اراده مي كرد، انسان مي بايد بت پرست مي شد.
براي درك خدا و تحقق جامع دين، در اينجا ما در مقابل يك دو راهي قرار مي گيريم كه امروز ما را به طور مستقيم به چالش مي كشاند: اعتقاد به اينكه، عمل كردن بر ضد عقل و منطق با فطرت خدا در تضاد است. آيا اين موضوع فقط يك تفكر يوناني است؟ يا اينكه هميشه و در هر صورت داراي اعتبار است؟ من در اين خصوص فكر مي كنم كه ميان عصاره تفكر يوناني و ايمان به خدا براساس اصول كتاب مقدس توافق وجود دارد. با تغيير دادن اولين آيه كتاب آفرينش (GENESIS) يوحنا كتاب انجيل خود را با اين كلمات آغاز كرد: در ابتدا كلمه (LOGOS) بود. اين درست همان واژه اي است كه امپراتور از آن استفاده كرد، خدا با كلام (لوگوس) عمل مي كند. معني لوگوس مجموع عقل و كلام است. عقلي كه آفريننده و قادر به برقراري ارتباط با ديگران است، اما فقط به عنوان عقل. بدين ترتيب يوحنا كلام نهايي درباره مطالب خدا در كتاب مقدس را به ما اعطا كرد. كلامي كه در آن تمامي راههاي اغلب دشوار و پر پيچ و خم در رابطه با ايمان به كتاب مقدس به سر منزل خود رسيده و در نهايت يكي شده و در يك قالب شكل مي گيرند. يوحنا مي گويد در ابتدا كلام (لوگوس) وجود داشت، و كلام خداست. لذا تلاقي ميان كتاب مقدس و تفكر يوناني اتفاقي نبوده است. سن پل در خواب ديد كه راههاي آسيا به روي او بسته شده و يك فرد مقدوني در خواب به او التماس مي كند: بيا به سرزمين مقدونيه و به ما كمك كن (مراجعه به نامه سن پل به مردم آتن، باب 16آيه 6تا۱۰). مي توان اين خواب را به عنوان چكيده اي از لزوم ذاتي تقريب ميان ايمان به كتاب مقدس و گرايش فلسفه يوناني مبتني بر پرسش و پاسخ، تعبير نمود.
در واقع اين تقريب از مدتها قبل آغاز شده بود. نام اسرارآميز خدا در زمان بوته خاردار گداخته از مجموعه خدايان با اسامي بيشمار جدا گشت و فقط بر وجود خود تأكيد كرد. اين مقابله و اعتراض در برابر اساطير، به تلاش سقراط در غلبه بر همان اساطير شباهت بسيار عميق دارد، فرايندي كه با بوته خاردار آغاز گشت و در كتاب عهد قديم طي تبعيد به يك كمال جديدي دست يافت. طي تبعيد خداي اسرائيل كه آن زمان فاقد سرزمين و آئين بود، خود را خداي آسمان و زمين خوانده و با يك جمله ساده اي كه كلام بوته خاردار را پر بار كرد، معرفي نمود: من هستم .
مخالفت تاريخي واتيكان با طرح علوم عقلي غير از آنچه كه در كتاب عهدين آمده آن قدر آشكار است كه انكار آن همچون انكار خورشيد است. جمهور مورخين غربي از عصر هزار ساله اي كه به طور كاذب به نام حضرت مسيح (ع) از بام واتيكان بر شام سياه اروپا حكم مي راندند به عنوان دوره تاريك (Dark Ages)نام برده اند. عين تعريف فرهنگ معتبر وبستر از قرون وسطي يا عصر جهالت چنين است: ... عصري كه با سقوط امپراتوري روم در سال 476ميلادي شروع و با آغاز عصر مدرن (1450) ختم مي شود. (8) اين هزار سال تاريك مصادف بود با حاكميت مطلق واتيكان بر اروپا و نهضت پروتستان ها، نهضت اعتراض به حاكميت پاپ و سياست دربند كردن عقلانيت بود. در رجب يا شعبان 92هجري (آوريل يا مه)711 طارق بن زياد با هفت هزار سرباز از تنگه اي كه بعدها به نام او جبل الطارق ناميده شد، به خاك اسپانيا گام نهاد و ظرف يك سال تمام اندلس را به تصرف خود درآورد.(9) در زمان سلطه مسلمانان، بيش از هفتاد كتابخانه در غرناطه وجود داشت، در حالي كه چهارصد سال پس از دوره امويان اندلس يكي از مهم ترين كتابخانه هاي اندلس تنها كمتر از هزار جلد كتاب داشت كه آن هم اغلب از انواع نسخه هاي كتاب مقدس و حواشي و شرح بر آن تشكيل مي شد.(10) در حالي كه پس از شكست آخرين حاكم مسلمان اندلس و تصرف مجدد كل شبه جزيره ايبري به دست مسيحيان صدها هزار جلد كتاب از آنها در سرزمين اسپانيا باقي ماند كه بخشي از آنها همچنان زينت بخش كتابخانه بزرگ اسكوريال و ساير كتابخانه هاي اروپا مي باشد.(11)
از جمله ديگر كتابخانه هاي مشهور مانند بيت الحكمه، خزانه الحكمه متعلق به علي بن يحيي منجّم (م۲۷۵ق) است. وي پسر يحيي بن منصور بود كه در بيت الحكمه مأمون كار مي كرد. دانشمندان مي توانستند در خزانه الحكمه ساكن شوند و براي آنها مقرري نيز تعيين كرده بودند. بنابراين، از اين ديدگاه كتابخانه مزبور به بيت الحكمه شبيه بود.
بيت الحكمه ها و مانند آن، تنها كتابخانه هايي نبودند كه دانشمندان در آنجا رفت و آمد مي كردند. در كنار آنها كتابخانه هاي خصوصي نيز وجود داشت، مانند: دارالقري(12) كه متعلق به محمرة بن نوفل بود و سيوطي در تحقيقات خود به اين محل اشاره مي كند(13).
در آغاز سده چهارم هجري كتابخانه هاي عمومي ظاهر شدند. دارالعلم هايي كه در اين عصر پيدا شدند، نخستين كتابخانه هاي عمومي اسلامي بودند كه بر اساس وقف به وجود آمدند. دارالعلم فاطميان ادامه بيت الحكمه محسوب مي شود. در اين نهاد - كه در 395ق الحاكم بامراللّه، خليفه فاطمي مصر، آن را در قاهره بنا نهاد - رياضيات و طبيعيات تدريس مي شد و كتابخانه اي با بيش از يك ميليون جلد كتاب داشت.(14)
دارالعلم موصل را نيز ابوالقاسم جعفر بن محمّد حمدان موصلي شهّام برپا ساخت. اين دارالعلم نخستين دارالعلمي بود كه در آن كتبي از همه رشته هاي علمي گردآوري شده بود.(15) در همين شهر در سده چهارم هجري، ابوعلي بن سوار كاتب، كتابخانه اي ايجاد كرده بود كه به كتابخانه ابن سوار معروف شد.(16) دارالعلم شابور (شاپور) با حدود 10هزار جلد كتاب در بغداد از جمله مراكز مهم فرهنگي به شمار مي آمد. شابور كه چند بار وزارت بهاءالدوله از آل بويه را برعهده داشت، به عنوان كاتب، مجموعه فرهنگي نسبتاً غني داشت و دانشمندان را گرامي مي داشت.(17)
همچنين دارالعلم بيت المقدس توسط الحاكم، دارالعلم نجف به دست محمد بن حسين شريف الرضي (406 - 395ق)(18)، دارالعلم فُسطاط به دست ابن دُقماق (م۷۹۳ق)(19)، دارالعلم ابن ابيالبقاء توسط ابوالفرج بن ابن البقاء بصري و محمد بن عبيداللّه بن الحسن (م۴۹۹ق)(20) و دارالعلم ابن المارستانيه توسط عبيداللّه بن علي بن نصر (599 - 541ق)(21) تأسيس شدند.
در پايان عصر دارالعلم ها، سه كتابخانه وجود داشت كه همتاي دارالعلم ها به شمار مي آيند. دارالكتب كوي ابن ابي عوف در بغداد كه در سال 452ق به همت ابوالحسن محمد بن هلال بن محسن بن ابراهيم صابي، معروف به غرس النعمه، ايجاد شد.(22) دارالكتب ارسطوي فيلسوف در اسكندريه و دارالكتب ابن شاه مردان نيز توسط ابومنصور بن شاه مردان وزير در بصره ايجاد شد.(23)
شاپور بن اردشير، وزير بهاءالدوله ديلمي در كرخ بغداد كتابخانه اي شامل دوازده هزار جلد كتاب نفيس بنا كرد و آن را دارالعلم ناميد و استفاده از آن براي همگان آزاد بود. در همين سال وزراي ديگري چون حسن بن موسي نوبختي و رشيد وطواط، وزير خوارزمشاه، داراي كتابخانه نفيسي بودند. همچنين خاندان خجندي اصفهان كتابخانه بزرگي داشتند. عمادالدوله ديلمي در شيراز و بهاءالدوله ديلمي و ابوالوفاي همداني نيز صاحب كتابخانه هاي ارزشمندي بودند. ابوالفداء، شاهزاده كُرد سوري نيز كتابخانه اي با هفتاد هزار جلد كتاب داشت و دويست دانشمند در آنجا مشغول پژوهش بودند. كتابخانه سلطان محمود در غزنين و مجدالدوله ديلمي در ري و شاهرخ گوركاني و فرزندش، بايسنقر در هرات و الغ بيگ، فرزند ديگرش در سمرقند و پيرمحمد بن عمر شيخ بن تيمور گوركاني در فارس و خليل سلطان در تاشكند و شاه عباس صفوي و شاه سلطان حسين صفوي از ديگر كتابخانه هاي ارزشمند بوده اند. در ميان وزيران نيز افراد بسياري اقدام به تأسيس كتابخانه كرده اند كه برخي از آنها عبارت اند از: يحيي برمكي (م۱۹۰ق) در بغداد، محمد بن عبدالملك زيات (م۲۳۳ق) در سامرا كه غير از كتابخانه، دارالترجمه اي نيز داشته است، قاسم بن عبيداللّه بن سليمان (م۲۹۱ق)، حبشي بن معزّ الدوله (م۳۵۷ق) در بصره كه پانزده هزار جلد كتاب داشته است، عضدالدوله ديلمي (م۳۷۲ق) كه به گفته مَقْدسي هيچ كتابي تا زمان وي تأليف و تصنيف نشده بود، مگر اينكه نسخه اي از آن در كتابخانه وي موجود بود، صاحب بن عبّاد (م۳۸۵ق) در ري كه 117هزار و به گفته اي 120هزار و به قولي 206هزار جلد كتاب داشته است.(24 و 25)
براي اينكه بيشتر معلوم شود كه مسلمانان به دنبال علوم عقلي بودند يا كليساي كاتوليك، به چند نقل و مقايسه مي پردازيم تا معلوم شود كه اگر ترجمه آثار فكري و عقلي مسلمانان نبود، تحوّل فكري عصر رنسانس سرنوشت ديگري داشت. گوشون درباره مقام علمي ابن سينا در غرب مي نويسد: ما رساله اي درباره فلسفه قرون وسطي پيدا نمي كنيم كه در آن نسبت به ابن سينا تعريف و تمجيد و اظهار ارادت نشده باشد و هر چه بيشتر در اين باره بررسي مي شود، اين حقيقت معلوم مي گردد كه نه تنها فلاسفه اروپايي از آراء و افكار وي بهره مند شده اند، بلكه محقق مي شود كه او يكي از بنيانگذاران فكري اروپاييان به شمار مي آيد .(26)
با آنكه ابن سينا عمر طولاني نداشته، كتاب هاي او را نزديك به 242نوشته اند كه بسياري از آنها در رشته فلسفه است كه از بهترين آنها كتب فلسفي شفا و اشارات است. ويل دورانت درباره جلوه هاي فلسفي ابن سينا چنين مي نويسد:فلسفه ماوراءالطبيعه او خلاصه مطالبي است كه متفكران مسيحي دو قرن پس از وي، بدان ها دست يافتند و توانستند مذاهب مختلف فلسفي را در فلسفه مدرسي (اسكولاستيك) (شبيه كلام در ميان مسلمين) هماهنگ كنند. نفوذ اين فلسفه بسيار گسترده بود، چنان كه گذشته از مشرق به اندلس رسيد و در فلسفه ابن رشد و ابن ميمون نيز اثر گذاشت و به دنياي مسيحي لاتيني و فيلسوفان مدرسي نيز رسيد. فراواني افكار ابن سينا در فلسفه آلبرتوس ماگنوس و توماس آكوئيناس حيرت انگيز است. راجر بيكن، او را بزرگ ترين استاد فلسفه پس از ارسطو مي شناسد.(27)
شماري از دانشمندان مغرب زمين، مانند راجر بيكن معتقد بودند فلسفه ارسطو در مغرب زمين تأثير نداشت و آن به دليل كميابي و پنهان بودن كتب و رسالات خطي و يا به دليل مشكل درك رسالات بود، تا آنكه پس از حضرت محمد(ص)، فلاسفه اي مانند ابن سينا و ابن رشد فلسفه ارسطو را در معرض درك و معرفت قرار دادند. با آنكه برخي از آثار يونان توسط بوئيتوس ترجمه شد، فقط از زمان مايكل اسكات - كه بخش هايي از كتاب هاي ارسطو درباره طبيعت و حكمت ترجمه شد- فلسفه ارسطو مورد تحسين قرار گرفت. ابن سينا كه بايد او را پيرو و معرف ارسطو به شمار آورد، تا آنجا كه مي توانست فلسفه را تكميل كرد.(28)
پس از ابن سينا، ابن رشد (520 - 95ق) در فلسفه اسلامي جاي ابن سينا را گرفت. وي از بزرگ ترين دانشمندان فلسفه و فقه اسلامي است كه بسياري از مسائل فكري و فقهي اسلامي از راه ترجمه ها و كتاب هاي او به اروپا راه يافته است. او بيش از صد جلد كتاب تأليف كرده كه مهم ترين آنها بداية المجتهد در فقه و تهافت التهافت در فلسفه است.(29) شهرت وي در جهان اسلام و به ويژه در غرب در فلسفه و طب است و مشهورترين كتاب او در طب الكليات في الطب نام دارد.(30) شهرت ابن رشد در فلسفه شايد از همه فلاسفه اسلامي بيشتر باشد، زيرا از طريق ترجمه آثار فلسفي وي به لاتين و عبري بود كه دانشمندان غرب با فلسفه يوناني آشنا شدند و از همين رهگذر بود كه دانشمندان لاتيني وي را شارح كبير لقب دادند.(31)
گذشته از ابن رشد، در اسپانياي مسلمان، متفكران بزرگ ديگري نيز ظهور نمودند كه در اين ميان بايد از ابن مسره و ابن عربي نام برد. اين دو آنچه مسلمين از رهبانان مسيحي آموخته بودند، با فلسفه و علم الهي درهم آميختند. محمدبن عبدالله بن مسره در سال 269ق. در قرطبه زاده شد و يكي از عرفاي معروف اسلامي اندلس به شمار مي آيد هيچ اثر عمده اي از وي در دست نيست و يك خاورشناس اسپانيايي به نام پروفسور آسين پالاسيوس درباره او تحقيقاتي نموده و قطعاتي را گردآورده است و چنين به نظر مي رسد كه ابن مسره يكي از پيروان امپدكلس (در منابع اسلامي انباذقلس) از فيلسوفان هفتگانه يونان بوده است. عقائدي كه از آغاز توسط ابن مسره در مغرب زمين انتشار يافته، نفوذ چشمگيري در قرون بعدي داشته است. چنان كه افكار فلسفي يهود نيز در قرون وسطي مورد توجه قرار گرفت. اما خود يهود در اين مورد مديون اعراب و مسلمين هستند، زيرا در آن موقع آثار ارسطو به عربي ترجمه نشده بود و يهوديان براي آشنايي با افكار ارسطو به كتاب هاي فارابي، ابن سينا و ابن رشد اكتفا مي كردند و تفسيرهاي مسلمانان را مطالعه مي كردند؛ به ويژه كه معتزله نفوذ بسياري در متفكران يهود داشتند، چه از سده نهم تا پانزدهم ميلادي فلسفه يهود چيزي نبود جز آنچه از مسلمانان گرفته بودند.(32)
يكي از فلاسفه بزرگ يهود، موسي بن ميمون ( 600 - 529ق) بود كه مانند فارابي و ابن سينا براي اثبات وجود و وحدانيت و الوهيت خداوند، از كتب ارسطو استفاده مي كرد. در ميان متفكران مسيحي، اويسرون، فيلسوف يهودي مالاگايي، شهرت بسياري دارد. كتاب فلسفه او توسط اوندت و دومينيكو گونديسالوي در نيمه نخست سده دوازدهم ميلادي از عربي به لاتيني ترجمه شد. مكتب فرانسيسكن ها به راهنمايي اين كتاب و طريقه دومينيكن ها، تحت نفوذ تعليمات توماس آكوئيناس بود كه به شدت كتاب مذكور را مورد انتقاد قرار دادند. اويسرون نام كتاب خود را سرچشمه حيات ناميده بود و ادعا مي كرد كه در آن معرفت واقعي نهفته است و در نظر اشخاص نادان مكتوم و در نزد اهل فلسفه معلوم است.(33)
زنده شدن مكتب مشائي مخالفت متفكران مسيحي را با فلسفه اسپانيايي (اسلامي) شدت بخشيد. آكوئيناس زحمت ها كشيد تا ثابت كند كه سن آگوستين صريحا ماده را با الوهيت مربوط نساخته و وي تمام فرضيه هاي اويسرون را سواي يكي دو مورد مطالعه كرده و همه آنها را رد مي كند.
از ديگر فلاسفه اسلامي كه آثارش در مغرب نفوذ بسيار داشته است، ابوحامد محمدبن محمد غزالي (505 - 450ق) است. افكار و آراي غزالي تأثير ژرفي بر ذهنيات علماي فلسفه و علم الهي آن دوران نمود. اهميت وي در فلسفه بيشتر به سبب مخالفتي است كه با مشائيان و فيلسوفان مسلمان كرده است و بدين سبب برخي او را با دكارت فرانسوي مقايسه نموده اند، چرا كه غزالي در رد فلسفه مشائي و ارسطو و پيروان او كتاب تهافت الفلاسفه را نوشت و با سلاح خود آنان به مجادله با آنها پرداخت. ابتدا در كتاب مقاصدالفلاسفه و سپس در تهافت الفلاسفه، فلاسفه را بر اساس نوشته هاي ابن سينا در دانشنامه علائي و النجات مورد انتقاد قرار داد.(34)
او مدتي در نظاميه نيشابور و در دارالعلم نظاميه بغداد به تدريس مشغول شد و در اين مراكز وي را استاد فقه مي ناميدند. غزالي پس از مطالعه الهيات قرون وسطي و عقائد فلاسفه ارسطويي و عقائد متصوفه و مطالعه الهيات و فلسفه هاي گوناگون در سفر حج كتاب هايي در منطق و حكمت و علوم طبيعي نوشت كه در سده دوازدهم ميلادي در شهر تولدو به لاتيني ترجمه گرديد و مشهور شد. برخي معتقدند كه نفوذ حكمت غزالي در اسپانيا به پاي تأثير حكمت اويسرون - كه پيش از او در اسپانيا رسوخ كرده بود - نرسيده است؛ چه حكمت اويسرون در ميان مؤلفان لاتين تا زمان ابن رشد و آكوئيناس اهميت خود را حفظ كرد، ولي پس از آن ديگر چشمگير نبود.
خاورشناسان اسپانيايي، ريموند لال و ريموند مارتين، مسيحيت را متأثر از روح و فكر عرب و اسلام مي دانند و حتي برخي از پژوهشگران فرانسوي معتقدند كه اين طرز فكر در احاديث مذهب مسيح در قرون وسطي و در ميان پيروان سن آگوستين ديده مي شود؛ براي اين كه مسيحياني كه در دوره نهضت اسلامي - عربي در اروپا زندگي مي كرده اند، بي ترديد نزد استادان اسلامي عربي به كسب دانش مي پرداختند و مسلمانان هم با آن كه خود را از نظر فرهنگي برتر از آنها مي دانستند، اما به آنها تكبر نمي كردند.
ريموند لال، پايه گذار مكتب خاورشناسي بوده و به عربي صحبت مي كرده و كتاب مي نوشته و آرزو داشته كه ديانت مسيح را در ميان اعراب با دليل و منطق رواج دهد. اما با اين وجود نمي توان تصور كرد كه اين مسيحي اسپانيايي ابدا تحت تأثير عقائد و نفوذ افكار مسلمين نبوده است. با مطالعه آثار وي ديده مي شود كه در آثار الهياتي خود، بخش هاي بسياري را از آثار مسلمين اقتباس كرده و رساله اي از او به نام صد اسم خداوند ، خود برهان گويايي در اين مورد است و يا رساله ديگر او به نام روش درويشان و حالت بيخودي آنها ، به علت نفوذ افكار گوشه نشينان مسيحي قرون اوليه نبوده، بلكه به علت تماس و ديده ها و علاقه او به معاصران مسلمان بوده است.(35)
نخستين مركز و مكتب خاورشناسي در اروپا به دستور مبلغان مسيحي در سال 648ق. در شهر تولدو داير شد و زبان عربي و علوم ديني مسيح و يهود در آن تدريس مي شد تا افرادي را براي تبليغ در ميان مسلمين آماده كنند. بزرگ ترين شاگردان اين مدرسه، ريموند مارتين، معاصر آكوئيناس بود كه اطلاعات او درباره نويسندگان مسلمان در اروپا مانند نداشت. او نه تنها با آيات قرآن و احاديث اسلامي آشنايي داشت، بلكه نكاتي را نيز از علماي علم الهي و فلسفه اسلامي از فارابي تا ابن رشد را مي دانست.
ريموند مارتين كتاب تهافت الفلاسفه غزالي را بررسي كرده و بخش هايي از آن را در كتاب خود به نام پوگيو فيدي (Pugio Fidei) آورده است. (36)
از ديگر مفاخر اسلامي فلسفه كه در اروپا و اسپانيا معروف اند، گذشته از ابن باجه و ابن طفيل، ابن رشد را بايد نام ببريم. در ايتاليا نفوذ افكار او تا سده شانزدهم ادامه داشت و عقائد او مجادلات زيادي را بين علماء و فلاسفه برانگيخت. پيروي از فلسفه ابن رشد كه در مغرب زمين اصطلاحا آن را اروئيسم مي خوانند تا پيداشدن علوم جديد، يكي از عوامل زنده اروپا بود.فلسفه ابن رشد مبني بر اين كه فلسفه، حقيقت صرف و مذهب بي فلسفه، غلط است، قرن ها نماينده اين عقيده بود. برايانت براي مخالفت با قوانين ديانت مسيح با استفاده از فلسفه ارسطويي، نكات مبهم آن را با تفاسير ابن رشد بيان مي كرد.
استفن، اسقف پاريس، مقاله اي عليه فرضيه اروئيست ها نوشته و مي گويد: ابن رشد پدر آزاد فكري و بي ايماني بوده است. ابن رشد افزون بر آن كه فيلسوفي بزرگ بود، مفسر عقائد ارسطو هم به شمار مي رفت. دانشگاه پاريس كه زماني باورها و فرضيه هاي ابن رشد را غلط مي شمرد، يك قرن بعد نيازمند شاگردان مكتب ابن رشد شد. اگر آثار واقعي ابن رشد را مورد بررسي قرار دهيم متوجه خواهيم شد وي مسئول تمام عقائد اروئيست ها در ممالك مسيحي نيست. از جانب ديگر ابن رشد و سن توماس درصدد بودند كه ايمان و برهان را هم صدا نمايند. چنانچه پاسخ هاي منطقي ابن رشد را به انتقادهاي غزالي به فلاسفه تهافت التهافت مورد توجه قرار دهيم، در مي يابيم كه ابن رشد خود مدعي و مخالف آن استدلال هاي عقلي در مسائل مذهبي است كه در مغرب به نام اروئيسم شناخته مي شود.(37)
پيروان ابن رشد در مسيحيت، در مطالعات فلسفه مشائيون به اندازه او آزادي عمل نداشتند و از اين رو مجبور شدند مطالب مجازي را به فلسفه او وارد نمايند. چنان كه مترجمان كتاب هاي او گاهي معني واقعي برخي از كلماتي را كه به طور مثال و استعاره گفته شده بود، نمي فهميدند. نكات مشترك بين الهيات آكوئيناس و ابن رشد چنان فراوان است كه نمي توان آن را تصادف تصور كرد. در حقيقت ابن رشد چيزي بيشتر از تفسير ارسطو به فرهنگ و علوم اروپاي مسيحي افزوده است.(38)
از سال 614ق‎/ 1217م. تفاسير ابن رشد توسط مايكل اسكات در تولدو، در اختيار دانشگاه هاي اروپا قرار گرفت و عقائدي از وي كه در آثار ابن ميمون بوده، توسط آكوئيناس نقل گرديده و به ويژه در كتاب خود به نام مسائل بحثي (Guaestiones Disutatae) به عقائد ابن رشد درباره طبيعت معرفت الوهيت پرداخته است.(39)
آنچه مسلم است مسلمانان شعله دانش و معرفت را روشن نگاه داشتند، و سهم خدمات آنها به علم الهي از نهايت اهميت برخوردار است و آناني كه متفكران اسلامي را فاقد عقائد بكر و اساسي خوانده اند،(40) بي ترديد آثار ابن رشد و غزالي را نخوانده اند و كتاب توماس آكوئيناس دليل آشكاري بر رد عقائد آنها است. افزون بر چهار قرن تمدن و فرهنگ اسلامي در تمام مراكز فرهنگي اروپا نفوذ و برتري داشته و هنگامي كه برتري انديشه هاي اسلامي در اروپا پايان يافت، ارتباط فرهنگي مشرق و مغرب باز هم ادامه يافت، به گونه اي كه در سده سيزدهم ميلادي به اوج خود رسيد و چنانچه آثار برجاي مانده از آن دوران را بررسي كنيم، خواهيم ديد كه نفوذ اسلام پيوسته ادامه داشته و در تمدن قرون وسطي نيز بسيار گسترده تر از آنچه بوده است كه امروز از آن ياد مي شود.(41)
۳ - عدم تحمّل (نابردباري) واتيكان در مقابل عقايد ديگران منحصر به مخالفت آنان با اسلام و مسلمانان نيست. بلكه تاريخ اروپا مشحون از ضديت كليسا با يهوديان است. دهها نمونه از قتل عام كوچك و بزرگ از يهوديان، زجر و شكنجه و تبعيد آنان گوياي خشونت نفرت آوري است كه نسبت به پيروان اديان ديگران دارند.(42)
همراهي واتيكان با هيتلر و موسيليني در جريان جنگ دوم جهاني آبرويي براي آنها باقي نگذاشت.
4 - همراهي تمام عيار كليسا با استعمارگران اروپايي، در طول تاريخ 500ساله استعمار نشان ديگري از همراهي آنان با ستمكاراني است كه از هيچ ظلمي فروگذار نكردند. در اوائل دهه هفتاد قرن بيستم و در آستانه رهايي مستعمرات پرتغال، يكي از روزنامه هاي ايران تصوير دو سرباز پرتغالي را در مستعمرات غرب افريقا نشان مي داد كه سر سياه پوستي را از تن جدا كرده و همانند توپ واليبال با آن بازي مي كردند! هيچ سند تاريخي معتبري نشان نمي دهد كه واتيكان چه در زمان قدرت (در گذشته) و چه در زمان عزلت (پس از رنسانس) اعتراضي حتي شكلي به ستمكاران غربي عليه مظالم آنها برضد غير اروپاييان ابراز كنند. آخرين نمونه نسل كشي از مسلمانان كه توسط صربها در يوگسلاوي انجام شد موجب هيچ واكنش مؤثري از سوي واتيكان نگرديد.
۵ - دادگاههاي تفتيش عقايد در اوج قدرت كليساي كاتوليك كه از جمله معروف ترين آنها دادگاهي بود كه گاليله را به دليل يك ابراز عقيده علمي محاكمه مي كرد، آن چنان رسوا و مفتضح است كه نيازي به ذكر مستندات ندارد.(43)
۶ - تنها دولتمردي كه از سخنان پاپ به طور تمام عيار حمايت كرد آقاي جرج بوش بود كه گفت: پاپ همان سخني را مي گويد كه ما مي گوييم، و او اولين كسي بود كه پس از حادثه كاملا مشكوك يازدهم سپتامبر 2001اعلام كرد كه جنگ صليبي آغاز شده است.

پي نوشت ها:
8 - WEBSTER DICTIONARY
۹ - ابوبكر محمد بن عمر ابن قوطيه، تاريخ فتح اندلس، به تصحيح ابراهيم ابياري، ترجمه حميد رضا شيخي، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1369، ص 35-33.
۱۰ - عبدالحسين زرين كوب، كارنامه اسلام، تهران: انتشارات امير كبير، 1369،ص 42.
۱۱ - همانجا.
۱۲ - محمد محمدي، فرهنگ ايراني پيش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامي و ادبيات عربي، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، بي تا، ص 302.
۱۳ - جلال الدين سيوطي، حسن المحاضرة، ج 2، ص 185.
۱۴ - احمد امين، ظهر الاسلام، قاهره: النهضة المصريه، 1962، ج 1، ص 200 - 198.
۱۵ - ابن نديم، پيشين، ص 139.
۱۶ - علي رفيعي (علامرودشتي)، كتابخانه هاي جهان از عهد باستان تا عصر حاضر درآمدي بر دايره المعارف كتابخانه هاي جهان قم، 1374، ص 41
۱۷ - كاظم مديرشانه چي، پيشين، ص 100.
۱۸ - دايره المعارف تشيع، زير نظر احمد صدرحاج سيدجوادي، تهران، 1378،ج 7، ذيل دارالعلم شريف رضي ، (محمد كريمي زنجاني).
۱۹ - محمد ماهر حماده، المكتبات في الاسلام، نشأتها و تطوّرها و مصائرها، بيروت: مؤسسه الرسالة، الطبعة الثانية، 1978،ص 34 - 127.
۲۰ - فرانسواز ميشو، المؤسسات العلمية في الشرق الادني في القرون الوسطي ، موسوعة تاريخ العلوم العربية، الجزء الثالث، اشراف: رشدي راشد، بيروت: مركز دراسات الوحدة العربية، 1997، ص 3- 1262.
۲۱ - ابن نجّار، ذيل تاريخ بغداد، طاهريه، تاريخ 42، زير نام عبيداللّه.
۲۲ - ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الملوك و الامم، حيدرآباد۹، - 1357 ق، ج 8، ص 216.
۲۳ - محمد ماهر حماده، پيشين، ص 71 - 53.
۲۵و 24- كاظم مديرشانه چي، پيشين، ص 7 - 84؛ يوسف العش، كتابخانه هاي عمومي و نيمه عمومي در قرون وسطي: بين النهرين، سوريه و مصر، ترجمه اسداللّه علوي، مشهد: بنياد پژوهشهاي اسلامي، 1372؛ علي رفيعي، پيشين، ص 46؛ علي اكبر ولايتي، پويايي فرهنگ و تمدن اسلام و ايران، تهران: مركز اسناد و خدمات پژوهشي، چاپ سوّم (ويراست دوم)، 1383، صص 116 - 113.
۲۶ - زين العابدين قرباني، تاريخ فرهنگ و تمدن اسلامي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370، ص 4 - 143.
۲۷ - ويل دورانت، تاريخ تمدن، ج 11،ص 176 - 173. مجتبي مينوي، اسلام از دريچه چشم مسيحيان ، محمد خاتم پيامبران، تهران: انتشارات حسينيه ارشاد، 1348، ص 8 - 197.
۲۸ - توماس واكر آرنولد و آلفرد گيوم، ميراث اسلام، ترجمه مصطفي علم، تهران: انتشارات مهر 1325، ص 245.
۲۹ - محمدعلي مدرس، ريحانه الادب، تهران: خيام، 1369، ج 7، ص 7 - 533.
۳۰ - گوستاو لوبون، پيشين، ص 612.
۳۱ - علي اصغر حلبي، تاريخ تمدن اسلام، تهران: چاپ و نشر بنياد، 1365، ص 7- 76.
۳۲ - توماس واكر آرنولد و آلفرد گيوم، پيشين، ص 248 - 9ميراث بني اسرائيل، ص 202 - 192.
۳۳ - توماس واكر آرنولد و آلفرد گيوم، پيشين، ص 250 - 249.
۳۴ - علي اصغر حلبي، پيشين، ص 4 - 73.
۳۵ - توماس واكر آرنولد و آلفرد گيوم، پيشين، ص 4 - 253.
۳۶ - همان، ص 5 - 254؛ علي اصغر حلبي، پيشين، ص 5 - 74.
۳۷ - توماس واكر آرنولد و آلفرد گيوم، پيشين، ص 8 - 256.
۳۸ - همان، ص 9 - 256؛ گوستاو لوبون، پيشين، ص 4 - 552؛ سيدحسين نصر، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، تهران: خوارزمي، 1359، ص 9 - 48.
۳۹ - س. ج. وب. كلمنت، تاريخ فلسفه، لندن، 1905، ص 120؛ توماس واكر آرنولد و آلفرد گيوم، پيشين، ص 260.
۴۰ - ابوالفضل عزتي، نفوذ اسلام در اروپا در قرون وسطا، تهران: انتشارات دارالتبليغ اسلامي، 1355، ص 79.
۴۱ - توماس واكر آرنولد و آلفرد گيوم، پيشين، ص. 2 - 261؛ علي اكبر ولايتي، پيشين، چاپ سوم (ويراست دوم)، 1383، ج 2، ص ص 7 - 251.
۴۲ - نك: عزت اللَّه نوذري، اروپا در قرون وسطي، شيراز: انتشارات نويد شيراز، 1373، ص 306 - 299.
۴۳ - كالين ا. رنان، تاريخ علم كمبريج، ترجمه حسن افشار، تهران: نشر مركز، 1366، ص 460 - 461 و 474 - 477.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
جهان
شهرآرا
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  جهان  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |