نگاه
امام خميني(ره) در لحظه اكنون
علي تاجديني
آيا امام خميني در حوزه نظر و انديشه صاحب نظر بودند؟ آيا امام خميني(ره) را مي توان در حوزه تفكر فيلسوف و حكيم شمرد، همان گونه كه فارابي و ابن سينا و شيخ اشراق و آخوند ملاصدرا و ابن عربي و مولانا، صاحب تئوري هستند؟ آيا امام خميني در حوزه فقه و اصول، داراي مباني خاصي است كه وي را از اصوليين و فقهاي بزرگي همچون شيخ طوسي و شيخ انصاري و آخوند خراساني و نائيني متمايز كند؟آيا امام خميني در حوزه فقه، كلام، فلسفه، عرفان صاحب مبناست يا شارح آراي فقها و متكلمين و فلاسفه و عارفان قبل از خود محسوب مي شود؟ اگر امام خميني را بتوان در برخي حوزه هاي علمي تئوري پرداز و صاحب ابداع دانست، آن حوزه ها و موضوعات كدامند؟ آيا فقه، كلام، فلسفه و اقتصاد و سياست امام از مباني خاصي نشأت مي گيرد يا تلائم و تناسبي ميان فقه و فلسفه و عرفان امام نيست؟ اين سئوالات و نظاير آن عليرغم آثار متعددي كه از امام خميني و درباره امام خميني(ره) منتشر شده است، همچنان بدون پاسخ مانده است. البته از اشارات برخي بزرگان مي توان فهميد كه پاسخ به سئوالات فوق كاري بجاست و افكار امام خميني اين قابليت و توان را دارد كه به صورت يك سيستم فكري نگريسته تهيه شود.
از جمله مرحوم علامه آشتياني در كتاب شرح مقدمه قيصري بر نصوص، درخلال دو صفحه نسبت به انديشه هاي عرفاني و تفسيري امام خميني آن هم قبل از انقلاب اسلامي داوري كرده است. وي با آنكه ساليان متمادي شاگرد مرحوم علامه طباطبايي بوده است، اما تسلط امام خميني در تدريس اسفار را بيش از علامه طباطبايي دانسته و حتي امام را از علامه در تفسير قرآن نيز عميق تر ارزيابي نموده اند.اگر امام خميني متفكر طرح نشده جاي تعجب نيست، درباره ساير شخصيت هاي فكري نيز چنين كاري صورت نگرفته است. مگر درباره علامه طباطبايي و مرحوم مطهري كتابي يا كتابهايي كه ريشه و تنه و شاخه و ميوه هاي درخت انديشه اين بزرگواران را ترسيم كرده باشد مي توان يافت؟ حقيقتاً چرا در حوزه علميه يكي مانند امام خميني(ره) با ويژگيهاي خاص خويش مي انديشد و ديگري مانند مطهري و ديگري همچون آيت الله مصباح يزدي و آيت الله جوادي آملي. روشن است كه حتي اگر مطهري و مصباح يزدي از نظر مباني فكري در كليات، مشابهت هاي فكري داشته باشند، اما در بسياري از موضوعات و جزئيات اختلاف دارند.
پس از انقلاب اسلامي جديت و اهتمامي براي ترسيم مباني اين نوع انديشه ها مشاهده نمي شود. شايد از آن رو كه افرادي كه بتوانند في المثل امام خميني عارف و فقيه و متكلم را به درستي بشناسند و بر آراي وي تسلط يابند و از طرفي اشرافي بر نظريات سابقين داشته باشند تا بتوانند از طريق مقايسه، آراء ابتكاري و تئوري هاي جديد را كشف كنند، به عدد انگشتان دست هم نباشد. اين دليل اگرچه حقيقت دارد، اما در بعضي موضوعات افراد خبره اي را مي توان يافت كه شايستگي اين كار سترگ را دارند اما بسترهاي لازم براي چنين تحقيقاتي فراهم نشده است.
|