ترجمه و تلخيص: دكتر فرزاد فخيمي
در نيمه اول قرن بيستم كارخانجات و صنايع آمريكا سلطه بلامنازع بر جهان داشتند. آنها با نقش فعال خود مسير جنگ جهاني دوم را عوض كرده و شكست آلمان را سرعت بخشيدند، متعاقباً به بازسازي اروپا و ژاپن كمك نموده و توانايي لازم براي آمريكا در ادامه جنگ سرد با امپراطوري شوروي را فراهم ساخته و در عين حال پاسخگوي نيازهاي متنوع مردم آمريكا نيز بودند.
از پيامدهاي اين بازده عظيم صنعتي، ظهور طبقه متوسط و بسيار وسيع آمريكايي بود. مشاغل با پرداخت مناسب در صنايع، محركي براي حركت اقتصاد در حال رشد گرديد. سياست توليد انبوه در اقتصاد آمريكا با ظهور طبقه متوسط، با مصرف انبوه، توأم شد و رمز موفقيت اين شيوه اقتصادي بالا نگه داشتن ميل و اشتهاي مصرف بود به گونه اي كه مردم هيچ وقت از خريد اشباع نشوند.
صنايع آمريكا در نيمه اول قرن بيستم، اقتصاد آمريكا را فعال و سرپا نگه داشته بودند ولي اين وضعيت ديرپا نبود و آثار افول در حال خودنمايي بود. در سال 1965 صنايع و كارخانجات آمريكا 53درصد ظرفيت اقتصادي آمريكا را در اختيار داشتند. اين رقم در سال 1988 به 39درصد و در سال 2004 به 9درصد رسيد.
اثرات افول و سقوط توليدات به صورتي روشن در مشاغل ديده مي شود. براي اولين بار بعد از انقلاب صنعتي، كمتر از ده درصد كارگران آمريكايي در حال حاضر در كارخانجات مشغول هستند. اگر اين رقم را دو برابر درصد واقعي تصور كنيم، زيرا بسياري از كارگران در بخش خدمات اشتغال دارند كه آمار درستي از آن در دست نمي باشد، در مقايسه با سال 1972 كه سطح اشتغال 25 درصد بود رقم بسيار پاييني است.
از سال 1990 تا به حال مشاغل كارخانجات به طور مستمر حذف و شاغلان آنها بيكار شده اند. اين تقليل، همچنان ادامه داشته به طوري كه در سال 1996 مشاغل كارخانجات به يك پنجم رسيد. حذف مشاغل و تعطيل فعاليت كارخانجات و اخراج كارگران و كارمندان، در صنايع اتومبيل سازي قابل تأمل مي باشد (مجله اكونوميست، اول اكتبر 2005).
شركت جنرال موتورز برنامه حذف 30000 شغل و تعطيل كردن 9 كارخانه ساخت اتومبيل در سرتاسر آمريكا را مدون و به مرحله اجرا گذاشته است. بنابه گفته مدير عامل شركت جنرال موتورز، اين تصميم براي همسان كردن هزينه هاي شركت با رقباي اصلي و سودآور كردن سريع تر شركت اتخاذ گرديده. علاوه بر مشاغل مذكور و تعطيلي 9كارخانه، شركت جنرال موتورز همچنين اقدام به تقليل نيروي كار در بخش ستادي و حذف 40درصد از مشاغل به اصطلاح يقه سفيد (كاركنان اداري) از سال 2000 را نيز به مورد اجرا گذاشته است (آسوشيتد پرس، 21 نوامبر 2005). نتيجه اين تصميم، ضربه خوردن وجهه اقتصادي شركت در جامعه بود به طوري كه در ماه مه 2005 سهام شركت سقوط فاحشي كرده و در حد كاغذ باطله قرار گرفت (بخش اقتصادي خبرگزاري CNN).
شركت قطعه سازي دلفي متعلق به شركت جنرال موتورز در اكتبر سال 2005 اعلام ورشكستگي نمود. در سال 1999 اين شركت 18000 كارگر را اخراج نمود و دريافتي دوسوم از 34000 كارگر ساعت كار را از ساعتي 30 دلار به ساعتي 10 دلار تقليل داد.
شركت فورد ديگر كارخانه عظيم اتومبيل سازي آمريكا نيز وضعيتي مشابه شركت جنرال موتورز را دارد. شركت فورد مشغول حذف 30000 شغل و تعطيل كردن 10 كارخانه است كه اين امر مي تواند با نقش مهمي كه در صنعت اتومبيل سازي دارد آغاز تعطيل كارخانجات اتومبيل سازي آمريكا باشد.
صنعت اتومبيل سازي فقط يك نمونه از سقوط عمومي قدرت صنعتي آمريكا در دو دهه گذشته مي باشد. ديگر كارخانه هاي غول آمريكا نيز در حال سقوط هستند و در واقع آمريكا بالغ بر سه ميليون شغل در كارخانجات را از سال 1998 از دست داده است (مجله فوربز، هفتم دسامبر 2005).
بتلهم استيل غول صنعت فولاد سازي در حال از پا درآمدن مي باشد و هزاران كارمند و بازنشسته حقوق دريافتي و مستمري بازنشستگي را از دست خواهند داد. نيروي كار آمريكا فقط در صنعت فلزات بين سالهاي 1950 تا 2000 حدود 491000 شغل را از دست داده كه بيشترين رقم حذف مشاغل و اخراج كاركنان مربوط به بعد از سال 1980 مي باشد.
از سال 2000 تا 2003 رقم قابل ملاحظه ديگري از مشاغل صنعت فولاد كه حدود 149000 نفر مي باشد نيز حذف گرديد. شركت لوي اشتراوس در سال 2004 آخرين كارخانه از 60 كارخانه خود را تعطيل نمود. يكي از مديران كه 23 سال براي اين شركت كار مي كرده در اين رابطه گفته: اين كار مثل مرگ يك خانواده بود (روزنامه لندن تايمز، 21 ژانويه 2004).سؤال اين است كه چرا اين اتفاقات جبران ناپذير بر صنايع و كارخانجات آمريكايي وارد شده است. پاسخ آن را بايد در دو موضوع جست وجو كرد: جهاني شدن كه چندان نيازي به توصيف ندارد ولي مهم تر از آن انتقال خط توليد به خارج از آمريكا مي باشد.
انتقال خط توليد به خارج
كارشناسان اقتصادي بيكاري هاي فزاينده و تعطيلي كارخانجات آمريكايي را معلول جهاني شدن و انتقال خط توليد و در واقع انتقال تكنولوژي و سرمايه به خارج جهت استفاده از نيروي انساني ارزان عنوان كرده اند. جهاني شدن به مفهوم تحرك فزاينده كالا، خدمات، نيروي انساني، تكنولوژي و سرمايه در سرتاسر جهان مي باشد.انتقال خط توليد و در واقع انتقال سرمايه و تكنولوژي به خارج نيز به مفهوم تأسيس كارخانجات و صنايع و انجام فعاليت هاي توليدي از كشور اصلي به ديگر كشورهاي داراي نيروي انساني و منابع ارزان قيمت مي باشد. امروزه اين گرايش بسيار جدي است، به حدي كه تحليلگران پيش بيني مي كنند كه در پاره اي از صنايع يك چهارم تا نصف كليه مشاغل احتمالاً به كشورهاي داراي نيروي انساني ارزان منتقل خواهند شد (روزنامه ديلي بگينگ پنجم اوت 2005).
از طرفي با آغاز به كار منطقه تجاري آزاد در آمريكاي مركزي، تعداد بيشتري از مشاغل آمريكايي به جنوب مرز اين كشور حركت كرده است. شركت هاي سازنده لوازم خانگي و مورد نياز جامعه آمريكا، اكنون كليه امور توليد خود را به منطقه آمريكايي مركزي منتقل كرده اند. مكزيك امروزه نقشي پيشتاز در ساختن قطعات اتومبيل دارد و بزرگترين توليد كننده تلويزيون در جهان نيز مي باشد.
آسيا نيز در طول سال هاي متمادي پذيراي كارخانجات آمريكايي كه به خارج نقل مكان مي كنند، بوده است.
تحقيقات انجام شده در دانشگاه كورنل نشان دهنده اين واقعيت است كه كشور هندوستان به تنهايي مسئول حذف 700 هزار شغل آمريكايي كه به اين كشور انتقال داده شده اند مي باشد. كشور چين نيز صدها هزار از مشاغل انتقال يافته به خارج را جذب كرده است.
البته از نظر تاريخي فعاليت كارخانجات، صادرات و سرمايه گذاري مستقيم موجد آباداني از طريق ايجاد درآمد مي شد، ثروت آمريكا هنگامي كه سود حاصل از توليدات داخلي مجدداً در ساخت و سازها، ماشين آلات و تغييرات تكنولوژيكي سرمايه گذاري مي شد، رشد مداوم داشت. متأ سفانه امروزه و با انتقال و نقل مكان كردن كارخانه ها و سرمايه و تكنولوژي، اين مسير به نفع كشورهاي خارجي تغيير نموده است(روزنامه ديلي بكينگ چهارم آوريل۲۰۰۳).
نتيجه عيني و ملموس انتقال خط توليد به خارج فشار براي پايين آوردن دستمزدها در داخل بوده است. كارگران بيكار در مقياس گسترده اي داوطلب مشاغل با دستمزدهاي بسيار كمتري در صنايع مي باشند. اگر دريافتي آنها روزگاري 51هزار دلار در سال بود، اين مبلغ در بخش خدمات به 16هزار دلار، در بخش خدمات درماني به 33هزاردلار و در بخش ساختماني به 39هزاردلار، در سال تقليل يافته است. در سال 2004 متوسط حقوق بازنشستگي كاركنان در آمريكا بعد از 14سال و براي اولين بار كاهش پيدا كرد.
امروز واردات آمريكا دوبرابر صادرات آن است. اين امر منجر به عدم موازنه غير قابل تصور حدود 800ميليارد دلار كسري در سال شده است. در صادرات موادكشاورزي نيز حتي در سال 2005 و براي اولين بار آمريكا با اولين كسري عدم موازنه در كالاي كشاورزي مواجه بود.
طرفداران جهاني سازي عقيده دارند كه نيروي انساني در كشورهاي در حال توسعه فاقد مهارت لازم براي اشتغال در قسمت هاي حساس صنايع مي باشد و از اين رو نمي توانند با آ مريكا رقابت نمايند. به عقيده آنها فقط مشاغلي كه نياز به مهارت كم و ارزش فني كم دارند، در انتقال كارخانه به خارج از دست مي روند.
استدلال فوق با واقعيت ها فاصله دارد زيرا نيروي كار ارزان در پاره اي از كشورهاي آسيايي گام هاي بلندي در پيشرفت فني برداشته است. در سال 2007 كشور چين بيش از 3ميليون فارغ التحصيل دانشگاهي خواهد داشت كه همه آنها به خوبي به زبان انگليسي تكلم مي كنند. هندوستان نيز بيش از سه ميليون فارغ التحصيل دانشگاهي با تسلط كامل به زبان انگليسي خواهد داشت. به علاوه، در زمينه مهندسي، فارغ التحصيل چين 600هزار نفر و فارغ التحصيل هند 350هزار نفر خواهند بود و اين در حالي است كه فارغ التحصيلان آمريكايي در حدود 70هزار نفر خواهند بود. بديهي است فارغ التحصيلان دانشگاهي مورد اشاره مشاغل بالاتري از مشاغل نيازمند به مهارت كم و ارزش فني كم كه به آن اشاره شد، اشغال خواهند كرد(مجله فورچون، 25ژوئيه 2005).
ريچارد رانسون اقتصاددان در رابطه با مسئله جهاني شدن و همچنين انتقال تكنولوژي و سرمايه به خارج مي گويد: ...امروزه اينكه شما كارخانه را در آمريكا و يا در چين راه بيندازيد مهم نيست زيرا ماهيت كار يكي است و كارگران نيز مهارت هاي مشابه خواهند داشت. او اضافه مي كند: تفاوت هاي اساسي در اين است كه كارگران چيني هفت روز در هفته كار مي كنند آن هم با مزد 50سنت تا يك دلار در ساعت و بدون هرگونه مزاياي استخدامي، در حالي كه در آمريكا مزد كارگران 10تا۲۰برابر بيشتر از مردان كارگر چيني است و از كليه مزاياي استخدامي هم استفاده مي كنند. با اين اوصاف تصور و درك اينكه چرا كارخانجات و صنايع آمريكا به كشورهاي آسيايي و آمريكايي لاتين حركت مي كنند چيز مشكلي نيست(بنسونز اكونوميك اندترندز، 27فوريه۲۰۰۴).
بسياري از آمريكايي ها در ابتداي كار به نتايج فاجعه بار اين موضوع توجه نكردند. مشاغل ارزان از جمله ساختن اسباب بازي، كفش دوزي، لباس دوزي و امثالهم در آمريكا حذف مي شد و به كارگران خارج از آمريكا به عنوان رقباي ارزان قيمت سپرده مي شد. به تدريج نوبت مشاغل تخصصي با مزد بسيار بالا مثل صنايع كشتي سازي و توليد فولاد رسيد و امروزه به خصوص اتومبيل سازي نيز به چنين سرنوشتي دچار شده و به كارگران ارزان قيمت خارج از آمريكا واگذار شده و كارگران ماهر آمريكا بيكار و اخراج شده اند و تخصص هاي در سطح بسيار بالا نيز احساس نگراني شديد براي از دست دادن مشاغل خود دارند.
شركت بوئينگ، غول صنعت هواپيماسازي آمريكا كه سمبل و نماد رهبري تكنولوژي بالا مي باشد و آينده اقتصاد آمريكا به نحو گسترده اي به فعاليت هاي آن وابسته است، بيشتر فعاليت هاي خود را به خارج منتقل كرده است. اين شركت در 20سال گذشته اغلب قطعات هواپيما را در داخل آمريكا توليد مي نمود در حالي كه امروزه 70درصد قطعات هواپيماي نسل آينده، بوئينگ۷۸۷ با نام(دريم لاينر) در خارج ساخته مي شود و حتي قطعات اساسي مثل موتور آن نيز در خارج ساخته مي شود. نتيجه اينكه كارگران متخصص و مهندسين آمريكا اخراج شده و كنار گذاشته شده اند يا مي شوند(نيوزويك، دوم دسامبر۲۰۰۵).
نتايج سوء از دست دادن كارخانجات به دليل تغيير تدريجي معمولاً در فرآيند اقتصادي از طرف مردم ناديده گرفته مي شود. البته ثروت و سود شركت ها بيشتر شده و مصرف كنندگان نيز از خريد ارزان راضي تر هستند، ولي اين امر تا ابد ادامه نمي يابد. در يك نقطه و بزنگاه زماني مفهوم اين وضعيت يعني از دست دادن استطاعت خريد آمريكايي ها.
اثرات انتقال خط توليد به خارج بر زندگي آمريكاييان
سقوط توليدات براي آمريكايي متوسط داراي چه مفهومي خواهد بود؟ اول اينكه جامعه آمريكا به طور كلي و نهايتاً فقيرتر مي شود و بايد آماده باشد كه سطح زندگي پايين تري را قبول كند. از طرفي در حالي كه تدريجاً كارخانجات بيشتري به خارج منتقل مي شوند، جريان پول به خارج از آمريكا بر منافع حاصل از واردات ارزان پيشي خواهد گرفت. اين وضعيت در نقطه اي منجر به كسري تجاري بسيار سنگيني براي آمريكا خواهد شد. چنانچه اين روند ادامه داشته باشد آمريكاييان به اندازه كافي توليد نخواهند داشت كه هزينه هاي سطح زندگي بالا را به همان گونه كه آمريكايي هاي بعد از جنگ جهاني دوم از آن برخوردار بودند، تأمين نمايند.
دوم اينكه اگر شما در گروه ثروتمندان آمريكا نيستيد و فقط بر درآمد شغل خود براي ادامه زندگي اتكاء داريد، بايد خود را براي مواجهه با مسائل مربوط به امنيت شغلي آماده نمائيد. به عبارت ديگر اگر شما در صنايع توليدي كار مي كنيد نبايد توقع افزايش حقوق را داشته باشيد و مهم تر اينكه اگر شغل شما حذف و به خارج از كشور منتقل شد، شوكه نيز نشويد.
كارگر شركت جنرال موتورز به نام جري روي 49ساله كه چهار نسل او براي شركت كار كرده اند با تأسف حسرت روزهاي طلايي را مي خورد كه شركت در چهار نوبت كار مي كرد. او كه از سال۱۹۷۷ براي شركت كار كرده است مي گويد: وقتي از طرف شركت كنار گذاشته شدم، گويا دنيا را بر سرم كوبيدند، آيا وعده كارخانجات توليدي در ترسيم راه مطمئن براي روياي آمريكايي ها اين است؟ (نيوزويك، ۱۹نوامبر۲۰۰۵).
تحليلگر اقتصادي ديويد كاسل مي گويد: ديگر به عقب نمي توان برگشت، چه، با آلترناتيوهايي مثل چين و مكزيك و امروزه آمريكاي مركزي، در انتظار حفظ سلطه صنايع و كارخانجات آمريكايي در دهه هاي آينده بودن فكر احمقانه اي است .
آقاي كاسل همچنين پيش بيني مي كند كه ظرف يك دهه شهر صنعتي ديترويت آمريكا شكلي شكسته تر از امروز را داشته باشد(ديلي نيوز نيويورك، 9اوت 2005)، نهايتاً از طريق احداث كارخانجات در خارج از آمريكا، توليد كنندگان در حال كاشتن تخم تخريب وضع در بلندمدت از طريق كم كردن تدريجي سرمايه آمريكاييان كه اولين مشتري هاي آنها هستند، مي باشند. در اين رابطه بايد اين شعار قديمي را به خاطر آورد كه مي گويد: تا چرخ جنرال موتورز مي چرخد، چرخ زندگي ملت آمريكا نيز مي چرخد تا چه اندازه اصالت خود را حفظ خواهد كرد.
منبع: مجله ترومپت، فوريه 2006