مقدمه اي بر پوپوليسم در ادبيات سياسي معاصر
وعده اميد به انسان نااميد
|
|
سيدحسين امامي
ظهور پوپوليسم چه نسبتي با ناآگاهي مردم و عدم چرخش اطلاعات دارد؟ آيا مي توان پوپوليسم را به عنوان تب ناشي از يك بيماري تشخيص داد؟ تبي كه بي ترديد خود بيماري نيست. بيماري اي كه عواملي چون دوگانگي اقتصادي ، همزيستي ساختارهاي مختلف متعلق به ادوار مختلف ، محروميت هاي ناشي از اليتيسم افراطي ، وجود دولت هاي فراگير و...آن را تشديد و تعميق مي كند و از درون خود مردمي ناراضي ، عاطفي ، مواج و شورشي را در پهنه اجتماع مي گستراند؛ مردمي كه بر اثرحسرت ها ، وعده ها و تبعيض ها به جان آمده اند ، مهيا مي شوند تا در يك فرآيند احساسي و نه عقلاني به پوپوليسم تن بدهند. مقاله زير به اين مهم مي پردازد.
نظريه پوپوليسم همچون شكل كلاسيك نظريه امپرياليسم فرهنگي، برآراء هربرت شيلر و بر اين فرض اوليه مبتني است كه عامه مردم را افرادي نا آگاه، منفعل، بي تميز و ضعيف مي پندارد.
جامعه شناسان در مباحث جامعه شناسي از سه مقوله ساختارهاي اجتماعي، روابط اجتماعي و بدنه اجتماعي سخن مي گويند. اين بحران در سه محور مذكور غالباً بر سه محور مي چرخد: آشفتگي ساختارهاي اجتماعي- اقتصادي، تشتت در قدرت سياسي حاكم كه مديريت جامعه را برعهده دارد و غيبت گفتمان غالبي كه شكل گيري فرهنگي و ذهني يك ما ي منسجم اجتماعي را ميسر مي سازد. هَمدستي اين سه وضعيت سلبي، زمينه ساز وقوع حتمي يك ايجاب است با نام هاي گوناگوني چون شورش ، خيزش هاي توده وار و پوپوليسم.
دوگانگي اقتصادي و همزيستي ساختارهاي متعلق به ادوار مختلف كه وجه مميزه جوامع بحران زده يا به تعبيري در حال گذار است، هماهنگي و انسجام شرايط مادي زيست آحاد يك اجتماع را از ميان برده و زمينه ساز نوعي تقابل دنياهاي موازي مي گردد.(روستايي - شهري)، (كشاورزي- صنعتي)،(كارگر- كارفرما)،(حاشيه نشين- متن نشين) و...تقابلي كه قياس، احساس حقارت، ميل به تشبه و اراده معطوف به تغيير(باخشونت يا اصلاحي) را بر مي انگيزاند.
پوپوليسم در بسترهاي دوگانگي ساختار اقتصادي، شكل گيري طبقات اجتماعي جديد و غيبت آگاهي طبقاتي، توزيع نابرابر فرآورده هاي توسعه، تمركز قدرت و ثروت از يك سو و تكه پارگي بدنه اجتماعي، ضعف، آسيب پذيري و فقر از سوي ديگر امكان و شانس بروز پيدا مي كند؛ وضعيتي كه خود منجر به بحران مشروعيت قدرت مي گردد. بحران مشروعيت قدرت مسلط، يكي ديگر از شرايط بروز پوپوليسم است؛ بحراني كه تماميت سيستم نمايندگي را در بر مي گيرد. هنگامي كه نهادهاي اجتماعي سنتي (محلي- بومي) كه نقش تكيه گاه و واسط را ميان مردم و قدرت بازي مي كردند از ميان مي روند، بي آنكه اشكال جديد تجربه پيوندهاي اجتماعي شكل گرفته باشد، بدنه اجتماعي ضعيف و ضعيف تر، بوروكراسي قوي و قوي تر، دولت بزرگ و بزرگ تر و فرد كوچك و كوچك تر مي شود.
در برابر اين عقلانيت غير شخصي غول آساي قدرت، فرد تحقير و بي تأثير شده و به حاشيه رانده مي شود و در برابر امر عمومي بي تفاوتي اي همراه با سوء ظن در برابر قدرت در كليت خود با همه جناح ها و گرايش هاي نهادينه درون آن مي شود. جرياناتي كه ديگر قادر به سخن گفتن با دل و ذهن مردم نيستند و از برقراري رابطه اي ديناميك با بدنه عاجز مي مانند و پراتيك قدرت را به نزاع منافع نخبگان تقليل مي دهند و بدين ترتيب اسباب شكنندگي و تشتت خود را نيز فراهم مي آورند. تشتت در صفوف متمركز قدرت، امكان همسويي را در سمت مردم فراهم آورده و ميل به قرار گرفتن در زير يك پرچم و پشت يك پرچمدار را شكل مي دهد. پوپوليسم نتيجه تلاش براي برقراري نسبتي جديد ميان آحاد بي نسبت، پراكنده، به خود وانهاده و از منظر طبقاتي تحقير و فراموش شده از سوي قدرت است. از همين رو، اين نوع جنبش ها غالباً، خارج از نهادهاي رسمي و شناخته شده جامعه سر مي زند، از مخالفت با سياستمداران آغاز مي شود و به مخالفت و عناد با كل سيستم و يا نهادهاي مسلط كه مسئوليت توزيع قدرت و ثروت را برعهده دارند منتهي مي گردد.
پوپوليسم از يك سو محصول تجزيه كردن و انهدام امر جمعي است و از سوي ديگر در حسرت و در تلاش براي بازسازي مناسبات جديد و روابطي كه به او امكان تجربه تعلق به يك كليت تعلقي مواج، عاطفي، بي ثبات اخلاقي، متأثر از هيجانات غير عقلاني و مستعد تخريب را بدهد. غيبت يا عدم وجود يك گفتمان هويت بخش و يكپارچه ساز نيز در جامعه اتميزه و در ميان توده پراكنده مي تواند زمينه ساز شكل گيري آن شود.
به زعم جامعه شناسان، روش هاي مورد استفاده در پوپوليسم را مي توان بر اين مفاهيم متكي دانست: تكيه بر نوعي حسرت براي نظم از دست رفته گذشته و بازسازي اشكال سنتي تجمع، بهره برداري سمبليك از اسطوره هويت بخش و ايجاد وحدت ارگانيك ، تقابل با
دولت گرايي متمركز از طريق افشاي نخبگان (سياسي، اداري و اقتصادي)، تعارضات طبقاتي و ايده آليزه كردن تصوير توده فعال و پر انگيزه در برابر سيستم و كمرنگ كردن و آشتي دادن منافع با تكيه بر يك هويت كلان و در نهايت ايده آليزه كردن دموكراسي مستقيم.
پوپوليسم در نتيجه نوعي مصادره اميد است از سوي گردانندگان آن: اميد به بهره مندي مواهب توسعه، اميد به داشتن سهمي در قدرت واميد به داشتن هويت. هدف و انگيزه اصلي توده هايي كه موجب شكل گيري اين نوع جنبش ها مي شوند واداركردن قدرت به باز تعريف نظم مستقر و كسب توانايي هايي است كه بتوانند به يمن آن علايق و منافع خويش را پيش ببرند؛ علايق و منافعي كه ناديده گرفته شده يا سركوب شده است.
پوپوليسم، وعده دموكراسي، عدالت و امنيت دوباره به همه كساني است كه از قدرت محروم، از امكانات بي بهره و از امنيت ساقط اند. پوپوليسم وعده اميد به انسان نوميد و مضطربِ دنياي مدرن براي خروج از معضلات و گرفتاري هاي اوست. فقط با تبديل اين وعده ها به پروژه هاي تعريف شده مي توان دموكراسي را از خطر عوام فريبي ، عدالت را از خطر عقب ماندگي و امنيت را از خطر سركوب و تماميت گرايي، نجات داد.
گاهي پوپوليسم را به جاي مردم سالاري مي گيرند. پوپوليسم نوعي دموكراسي مشاركتي است كه در آن رقابت وجود ندارد. در چنين وضعيتي گروه هاي ذينفع از يكديگر افتراق نيافته اند. مشخص نيست آنان كه شعار مي دهند چه مي خواهند و هنگامي كه برسر صندوق هاي رأي حضور مي يابند، براي چه رأي مي دهند. هر كسي از ظن خود يار صندوق رأي مي شود. از سوي ديگر، پوپوليسم به ساخت سياسي هم مي تواند نفوذ كند. دولت هايي هستند كه ادعاي نمايندگي همه طبقات را دارند، حتي مدعي اند اقوام و اقليت هاي اجتماعي را هم نمايندگي مي كنند و مي توانند از جانب آنها اعمال قدرت كنند. بنابراين پوپوليسم هم در شكل حزب، هم در شكل جنبش و هم درصورت دولت يك
سوء دموكراسي است.
در وضعيت پوپوليستي، نخبگان و نهادهاي واسط به حاشيه رانده مي شوند، منطق و عقلانيت در فضاي احساسي و دروغين حاكم و رعيت پرور، حذف مي شود و اين مسأله به نوبه خود راه را براي مشاركت عقلاني نخبگان و نهادهاي مدني مسدود مي كند. جنس رابطه حكومت و مردم از نوع ديگري جز آنچه كه نخبگان و نهادهاي مدني مي پسندند است، در نتيجه لزوماً نمي توان در هر مقطعي به نحو مطلوب و كامل وارد كارزار و سياست شد و بايد كمي صبر كرد تا هنگامي كه گردوخاك پوپوليسم فرو نشيند.
با اين همه عوارض پوپوليسم دير يا زود خود را نشان خواهد داد و موجب انشقاق جناح حاكم خواهد شد و رابطه ميان جامعه و حكومت به سوي نفرت و حتي خصومت ميل خواهد كرد و بسياري از متحدان حكومت خواهند كوشيد كه حساب خود را زودتر از بقيه ، از حاكميت جدا كنند. مگرنه اينكه كرامول برموج پوپوليسم به ميدان آمد و با موج پوپوليسم از ميدان بيرون رفت، سرنوشت كه بسيار ديگر همچون نجيب الرحمان مراكش و ديگران هم به تجربه آن دچار شدند.
با استقرار سياست هاي پوپوليستي تحت عنوان دموكراسي، شاهد نوعي عوام زدگي و حركت توده وار خواهيم بود كه بدترين ديكتاتوري ها از دل آن بيرون مي آيد.
پوپوليسم ثمره تهييج توده ها توسط رسانه هاست و بدون ايفاي نقش رسانه ها، تصور پيدايش پوپوليسم بعيد به نظر مي رسد. هر دو انديشه دموكراسي و پوپوليسم به حاكميت مردم مي انديشند، اما در دموكراسي قانون و در پوپوليسم ايدئولوژي حكومت مي كند. با اين همه با نگاهي دقيق تر به نظر مي رسد هر دوي اين نظام ها چون مولود مدرنيته هستند، بر پايه قانون، رفتارهايشان را عملي مي سازند و آنچه وجه تمايز اين دواست نه قانون بلكه گردش آزاد اطلاعات و برابري فرصت ها در توليد و انتشار و كسب اطلاعات است. توانايي ساماندهي تظاهرات حمايت آميز از اراده هيتلر و لنين را بر همين پايه مي توان تفسير كرد. پس بهتر است بگوييم؛ در دموكراسي اين قانون مبتني بر گردش آزاد اطلاعات است كه مبناي رفتار حكومت هاست. در اين صورت است كه تمايز راستيني بين دو نظام پوپوليستي و دموكراسي نهاده ايم.
پوپوليسم، بيانگر سياست است كه به طور مستقيم با حرف ها مردم جهت گير م كند. پوپوليست ها به نارضايت ها مردم چنگ انداخته و راه حل ها آسان را ارائه م دهند كه با پيش داور ها مردم مطابق و همساز باشد. اين افراد به جا راه حل ها درست و حساب شده، به هيجان ها مردم رجوع نموده و حرف ها باب طبع مردم م زنند. پوپوليست ها برنامه ها پايه ا برا رفع مشكلات ندارند. مردم كه فكر و سابقه سياس ندارند، به سرعت فريب پوپوليست ها را خورده و مدت اسير آنها م شوند. هنر پوپوليست ها در اين است كه برا مسايل پيچيده، نسخه ها از پيش تهيه شده م آورند، چرا كه هدف آنها كسب و حفظ قدرت است.
اگر سياستمداران در سخن، با خواست و عمل خود نيازها مردم را پيگير كنند، دموكرات هستند. اما خواست و فكر مردم يكدست و يكپارچه نيست و از اين رو، ممكن است فرصت طلبان،عوام فريبان و جزم گرايان با استفاده از شرايط، خود را نماينده مردم معرف نمايند. تا هنگام كه گفتمان دموكراتيك كاركرد داشته باشد،پوپوليست ها هيچ شانس برا قدرت ندارند. اگر احزاب دموكراتيك اتحاد عمل و نيرو كاف نداشته باشند، راه برا پوپوليسم باز م شود. پوپوليسم يعن ناتوان دموكرات ها.
پوپوليسم بيش از آنكه يك ايدئولوژي و حتي استراتژي سياسي باشد، يك وضعيت اجتماعي است، كه تلفيقي از ناآگاهي مردم و سودجويي نخبگان از مفهوم دموكراسي است. به عبارت دقيق تر، جماعتي كه به عنوان موتور تحولات اجتماعي در جامعه با وضعيت پوپوليستي عمل مي كنند، يك جمع كه داراي يك سازماندهي مدني باشد، نيست، بلكه توده اي بي شكل است كه ناگهان از شعاري، از كسي، يا به خاطر هدفي ايده آل و آرماني به پاخاسته است. در اين وضعيت است كه فرد يا جرياني كه اين موج اجتماعي را همسو با خواست،اهداف و منافع خويش مي بيند،موج سواري را آغاز مي كند و امكان از ميدان به دركردن رقبا و تثبيت يا تحكيم قدرت خويش را مي يابد. در جوامعي كه مناسبات دموكراتيك، نهادينه شده باشد، امكان اعمال اين سياست ها بسيار اندك است؛ چرا كه حتي اگر آن جريان موج سوار واقعا نماينده خواست اكثريت جامعه باشد، باز هم مجاز نيست كه حقوق اقليت را رعايت نكند. چه رسد به آنكه اين وضعيت اجتماعي را زمينه حذف رقبا قراردهد.
منابع:
۱. سوسن شريعتي. پوپوليسم ، خيزشي براي تشخص.منبع: اينترنت.
۲. پل تارگارت.پوپوليسم.حسن مرتضوي.انتشارات آشيان.چاپ اول.1381
۳. شهاب اسفندياري. پوپوليسم به مثابه چماق.روزنامه رسالت.شماره 5852.
۴. سعيد حجاريان.سوءدموكراسي .منبع: اينترنت.
۵. محمد جواد روح.آفت پوپوليسم.منبع: اينترنت.
۶ -www.lotfipurs siteg.com
۷ -www.iketab.com
۸ - www.dari.com
۹ - www.populism.com
|