شنبه ۴ آذر ۱۳۸۵
بازخواني وقايع 33 روزه لبنان در گفت و گو با دكتر عباس خامه يار
حزب الله و مديريت بحران ها
007083.jpg
بي ترديد تجربه اخير حزب الله در مديريت يكي از بزرگترين بحران هاي تاريخ معاصر لبنان از پديده هايي است كه تا مدت ها موضوع پژوهش كارشناسان سياسي خواهد بود. مطالعه اين تجربه از آن رو در خور توجه است كه كشورهايي كه در مظان دست اندازي مدعيان رهبري جهان هستند، مي توانند از پيامدها و تجربه هاي آن منتفع گردند.
در گفت و شنود حاضر دكتر عباس خامه يار، نماينده پيشين فرهنگي جمهوري اسلامي در لبنان به دليل آشنايي با جغرافياي سياسي لبنان، جلوه هايي گويا از اين تجربه را مورد بازبيني قرار داده است.حزب الله و مديريت بحران ها عنوان مصاحبه اي است كه در نشريه شاهد ياران درج شده است.

* ريشه بحران اخير را در كجا مي بينيد؟
- پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي كه به پايان نظام دو قطبي در جهان و پايان جنگ سرد و زوال خطر كمونيسم   منجر شد به تعبير آمريكا، يك نوع  خلأ سلطه در سطح جهان پديدار گشت... غرب و در راس آن ايالات متحده آمريكا كه براي جلوگيري از بهره برداري ديگران از اين خلأ و گسترش سلطه خود در جهان با تاكيد بر پايه ريزي نظم نوين جهاني به ايجاد يك دشمن فرضي و يا يك دشمن ضعيف نياز داشت تا از پيدايش قطب جديد، مزاحم و رقيب جلوگيري كند... در همان ابتدا خطر دشمن سبز به معناي اسلام را مطرح كرد كه با واكنش شديد جهان اسلام مواجه شد و جهان به قدرت عظيم مسلمانان پي بردند.
نومحافظه كاران و مسيحيان صهيونيست به منظور كاستن از ميزان واكنش مسلمانان به توطئه هاي آنان،  خطر تروريسم اسلامي   را جايگزين مقوله خطر دشمن سبز كرد، اما رويدادهاي 11 سپتامبر (صرف نظر از شرايط و چگونگي پيدايش آن) بهانه بسيار مناسبي براي آمريكا پديد آورد تا نظام سلطه خود را بر جهان بگستراند و خلأ قدرت را به ويژه در منطقه حساس خاورميانه پر كند. آمريكا با هدف جايگزين ساختن طرحي نو به جاي معاهده پيشين سايكس بيكو و بهره برداري از غنايم فروپاشي بلوك شرق، طرح خاورميانه بزرگ را مطرح كرد. در حقيقت معاهده سايكس بيكو پس از پيروزي فرانسه و انگليس در جنگ جهاني اول به منظور تجزيه و تصرف كشورهاي اسلامي به امضا رسيد كه در آن زمان آمريكايي ها از آن بي بهره بودند.
* ويژگي هاي رويارويي اخير حزب الله با اسراييل كدامند و اساساً وجود كدام عناصر، اين نبرد را از ديگر جنگ ها جدا مي كند؟
- پيش از پاسخ به اين پرسش اشاره به چند نكته ضروري به نظر مي رسد:
نكته اول: اهميت و ابعاد اين جنگ و نيز شكست و ميزان آسيبي را كه به دشمن وارد شد، مي توان در سخنراني شيمون پرز ، نخست وزير پيشين و سياستمدار كهنه كار و نظريه پرداز سابقه دار صهيونيست كه در روزهاي نخست و پايان جنگ ايراد نموده، ارزيابي كرد.
او در ابتداي جنگ مي گويد: اين يك جنگ سرنوشت ساز و هستي و نيستي اسراييل در گرو آن است. اين جمله پرز كه هستي و سرنوشت اسراييل در گرو آن است، بسيار گويا و پرمعناست. سخن دوم پرز در هفته پاياني جنگ بوده است، زماني كه بر نظاميان صهيونيست در شهر بنت جبيل و روستاي مارون الراس، يارون و عيترون در محور مياني جنوب لبنان تلفات سنگيني وارد مي شود و دهها تن از آنان كشته مي شوند، پرز مي گويد: جنگ پديده ناگواري است.   و اين نشان دهنده عمق شكست دشمن و دردناك بودن آن براي اسراييل است و در عين حال جريان پيروزمند ميدان را مشخص مي كند.
صهيونيست ها از زمان تاسيس كيان غاصب در فلسطين و در جنگ با اعراب، همواره عادت داشته اند جان سربازان عرب را بگيرند. اما در اين جنگ براي نخستين بار به جاي جان گرفتن جان دادند.
نكته دوم: ورود آشكار و مستقيم آمريكا در جنگ بر ضد حزب الله لبنان است. در تاريخ جنگ هاي اعراب و اسراييل، آمريكايي ها براي نخستين بار به صهيونيست ها فشار وارد آوردند كه با همه امكانات، جنگ را آغاز كنند و ادامه دهند. اين اتفاق بر عكس جنگ هاي پيشين بوده است كه همواره واشنگتن بازيچه جنگ افروزي تل آويز مي شده است. اگر در روز 11سپتامبر كه به تعبير آمريكايي ها آغاز مرحله جديدي از تاريخ است! تعبير جنگ صليبي توسط بوش يك اشتباه لپي بود! و توجيه و توضيح به دنبال داشت! امروزه بوش با طرح واژه اسلام فاشيست و حمله به شيعيان به عنوان مردمي كه در سال 1357 سرنوشت ايران را به دست گرفتند و اين كشور را از چنگال آمريكا درآوردند و نيز با تهديد دولت و ملت ايران (در آخرين سخنراني ماه گذشته خود) ديگر نمي تواند ادعاي اشتباه بودن گفتار خود را داشته باشد. حاكمان آمريكا به طور مستقيم و آشكار و با بهره گيري از همه ابزارهاي خود، به پيكار با جهان اسلام پرداختند. امپراتوري رسانه اي عظيم خود را براي توهين به ارزش هاي مقدس مسلمانان به ويژه پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) بسيج، دستگاه مذهبي و رسمي مسيحيت و شخص پاپ را وارد معركه كردند و با اعمال فشار و تهديد و ترساندن برخي از حكومت هاي عربي، آنها را در اجراي توطئه هلال شيعي و وابسته جلوه دادن شيعيان عرب به ايران، همراه و همگام خود كردند.
نكته سوم: بايد توجه كرد آنچه كه در لبنان اتفاق افتاد، قطعه اي از يك پازل بود. پازل در واقع طرح خاورميانه بزرگ يا خاورميانه جديدي است كه آمريكايي ها درصدد اجراي آن در منطقه هستند. افغانستان، عراق، ايران و سوريه قطعات ديگر اين پازل را تشكيل مي دهند. قدس و مسأله فلسطين اشغالي، محور اصلي اين پازل و ركن اساسي خاورميانه جديد است و پايان دادن به قضيه فلسطين و تحقق خاورميانه جديد بدون برطرف كردن موانع اصلي آن ناممكن خواهد بود.
از نظر حاكميت آمريكا، دولتهاي ايران، سوريه و حزب الله لبنان موانع اصلي بر سر راه برقراري سازش خفت بار و حل ناعادلانه مسأله فلسطين هستند و بدون برداشتن اين موانع، چالش ها  همچنان باقي خواهند بود. آمريكايي ها در سالهاي گذشته در انتخاب يكي از اين سه عنصر خيلي ترديد نشان دادند. نام ايران را بلافاصله در محور شر قرار دادند و پس از اشغال عراق، درصدد برداشتن گام بعدي برآمدند، ايران هدف بلند بعدي بود.
تداوم نابساماني و ناپايداري اوضاع عراق و آمادگي تهران براي مقابله با هرگونه تجاوز احتمالي، ابتكار عمل را از آنان گرفت. آنگاه آمريكا به سمت بحران سازي در سوريه گرايش پيدا كرد، اما نظام آن را نيز بي جايگزين ديد. نهايتاً  پس از سالهاي دودلي، حزب الله و مقاومت اسلامي لبنان را به عنوان نخستين هدف براي برداشتن اين موانع انتخاب كرد.
همان گونه كه كاندوليزا رايس اعلام كرده بود، آمريكا و اسرائيل درصدد بودند حزب الله را در عرض يك هفته از سر راه خود بردارند، اما آنچه اتفاق افتاد، برخلاف نظر آنان بود.
به هر حال، بحث ما حزب الله و مقاومت اسلامي لبنان است. آنچه كه حزب الله در 33 روز جنگ به نمايش گذاشت، اثرات ژرف و پيامدهاي بسيار عظيمي بر اوضاع جاري و آينده منطقه خواهد داشت. اين اثرات قطعاً  فرامنطقه اي خواهد بود و رويكرد آينده جنبش هاي آزاديبخش اسلامي و مقاومتهاي ملي و مردمي را در سراسر جهان رقم خواهند زد. اين پيروزي نياز به بررسي و بازنگري جدي دارد. پرونده حزب الله و شاخه نظامي آن، يعني مقاومت اسلامي لبنان كه به تعبير صاحبنظران و مفسران عرب، بزرگترين حزب سازمان يافته جهان عرب و تاريخ اعراب است نياز به بازخواني عميق و كالبد شكافي جدي دارد.
در ارتباط با مديريت بحران بايد گفت كه حزب الله و دبيركل آن، آقاي سيد حسن نصرالله به زيباترين شكل ممكن، اين بحران را اداره كردند و تحليل آن مهمترين ركن اين بررسي و بازنگري است.
*مديريت بحران سيد حسن نصرالله دبير كل حزب الله را چگونه ارزيابي مي كنيد؟
- مديريت بحران را بايد در مقاطع مختلف و در حقيقت در سه مرحله تحليل و بررسي كرد.
- مديريت بحران در مرحله آغاز جنگ
- مديريت بحران در حين جنگ
- مديريت بحران پس از جنگ
مديريت بحران قبل از آغاز جنگ
در حقيقت آمريكا و فرانسه با كارگرداني مشترك براي صدور قطعنامه 1559 شوراي امنيت سازمان ملل متحد، چند هدف را دنبال مي كردند. اين اهداف عبارتند از:
۱) اخراج سوريه از لبنان.
۲) خلع سلاح حزب الله.
۳) خلع سلاحهاي گروههاي فلسطيني مقيم در اردوگاههاي آوارگان فلسطيني لبنان كه اين سه عامل در واقع تضمين امنيت اسرائيل است.
فرانسه پيش از صدور اين قطعنامه، خواهان ايفاي نقشي در تحولات لبنان و بازيافتن جايگاه پيشين خود در منطقه يعني نقشي كه به علت عدم همراهي با واشنگتن در اشغال عراق كاملاً كمرنگ شده، بود. توافق جرج بوش، رئيس جمهوري آمريكا و ژاك شيراك رئيس جمهوري فرانسه در مراسم سالگرد پايان جنگ اول جهاني در منطقه نرماندي در شمال فرانسه بر سر لبنان و سوريه شكل گرفت. ترور رفيق حريري، نخست وزير پيشين لبنان كه به رغم تلاش گروههاي حقيقت ياب سازمان ملل متحد تاكنون سرنخي از شناخت عاملان آن پيدا نشده است مانند زلزله اي بزرگ، منطقه را تكان داد و پسلرزه هاي آن همچنان در منطقه، بحران سياسي مي آفريند.
خروج نيروهاي نظامي و اطلاعاتي سوريه پس از 29 سال نفوذ همه جانبه در لبنان، پيدايش گروههاي ضدسوري و ضد مقاومت اسلامي و شكل گيري و ساماندهي مجدد آنان با حمايت آمريكا و فرانسه، برگزاري تظاهرات خياباني ناراضيان، برانگيخته شدن احساسات ملي گرايي و... از مهمترين پسلرزه هاي اين زلزله سياسي است كه برگزاري انتخابات پارلماني بدون دخالت سوريه را به ارمغان آورد و دولت عمر كرامي طرفدار سوريه را سرنگون ساخت.
پس از ترور حريري، شرايط سياسي و نظامي و امنيتي در لبنان به مدت چند ماه به گونه اي پيش رفت كه بيشتر صاحبنظران و تحليلگران گمان كردند زمان پايان حكومتهاي ملي گرا به سرآمده و يكي ديگر از انقلاب هاي مخملي به سبك جمهوري استقلال يافته شوروي سابق، در لبنان نيز در شرف وقوع است. در چنين فضاي بحراني و خفقان آوري كه فشار سنگين قدرتهاي خارجي از قبيل آمريكا و فرانسه روزافزون بود، اداره بحران توسط حزب الله و با مديريت شايسته، كارآمد و شگفت آور دبير كل آن سيد حسن نصرالله آغاز شد. سيد با اقدامات ذيل، زيباترين شيوه هاي مديريتي را در اداره بحران دو سال گذشته لبنان به نمايش گذاشت:
اولاً : ترور رفيق حريري را محكوم و آن را اقدامي مشكوك اعلام كرد و همه را از پيشداوري و متهم ساختن يكديگر بر حذر داشت. سيد با ابراز همدردي با خانواده حريري، به آشكار نمودن روابط حزب الله با حريري و ملاقاتهاي خود با او پرداخت و با موج احساسات برانگيخته شده و هدايت شده طرفداران حريري همراه شد.
ثانياً: مردم را به تظاهرات گسترده دعوت نمود. او با راه اندازي تظاهرات ميليوني در بيروت و تجمع هاي چند صد هزار نفري و زنجيره اي در چند منطقه لبنان، فضاي رواني كشور را تعديل كرد.
سيد با تشكر و قدرداني از نقش پيشين سوريه و جمهوري اسلامي ايران، در لبنان و مساعدت مردم، طرفداران سوريه را از انزواي بزرگ خارج ساخت.
ثالثاً : سيد حسن نصرالله با هدايت، سازماندهي، همكاري با نيروها و شخصيتهاي موج سوار آن روز، يعني سعد حريري، فرزند نخست وزير مقتول، وليد جنبلاط، رئيس حزب سوسياليست و نيز برقراري ائتلاف با ژنرال ميشل عون، فرمانده مسيحي پيشين ارتش لبنان و نيز با نبيه بري رئيس پارلمان، نقش بزرگ و حياتي و مديريت هوشمندانه خود را در برگزاري انتخابات پارلماني به نمايش گذاشت و در يك حركت بي سابقه صف مارونيها را به چند شقه تقسيم كرد و بزرگترين جلوه هاي وحدت شيعيان را در تاريخ لبنان به نمايش گذاشت. ايجاد محور قدرتمند شيعي ماروني از خلال همپيماني استراتژيك ميان حزب الله و جريان ملي آزاد و امضاي پيمان مشترك در كليساي مارمخايل واقع در حد فاصل مناطق مسلمان و مسيحي نشين بين سيد حسن نصرالله و ميشل عون و مخالفت عون با خلع سلاح حزب الله از مهمترين گامهاي اساسي و فوق العاده دبير كل حزب الله بوده است. اين همپيماني، بركناري اميل لحود از رياست جمهوري را كه نياز به تصويب دو سوم آراي نمايندگان پارلمان داشت، منتفي كرد و سنگر بسيار مهم و حساس رياست جمهوري طرفدار مقاومت اسلامي و سوريه را از سقوط حتمي نجات داد.
رابعاً : ورود چند وزير عضو حزب الله و چند وزير هوادار حزب به كابينه لبنان، براي نخستين بار معادله جديدي را در ساختار سياسي اين كشور آفريد و اين بار حزب الله از درون دولت و حاكميت رسمي با شيوه هاي گوناگون به خنثي كردن توطئه هاي گروههاي تشكيل دهنده ائتلاف 14 فوريه پرداخت و در حمايت از مقاومت و سلاح مقاومت دولت را واداشت كه موضعگيري ها و بيانيه هاي هيئت وزيران را به عنوان مواضع راهبردي دولت در استراتژي امنيتي و دفاعي لبنان قلمداد كند.
خامساً: با ابتكار و راه اندازي گردهمايي گفتمان ملي براي آشتي ملي و شركت مستقيم سيد در اين گفت گوها، وي علاوه بر ايجاد روابط عاطفي با شركت كنندگان، به خاطر داشتن جايگاه ويژه و شكوهمند و برخورداري از قدرت بالاي منطق گرايي و قدرت سخنوري، مسئوليت اداره گفت و گو با رهبران گروههاي سياسي كشور را برعهده داشت.
در اين نشستها درباره موضوع هاي حساسي همچون آينده روابط با سوريه، نتيجه تلاش  تيمهاي حقيقت ياب بين المللي براي شناسايي عاملان ترور رفيق حريري، سرنوشت منطقه اشغالي كشتزارهاي شبعا، خلع سلاح فلسطيني ها در لبنان، ادامه رياست جمهوري اميل لحود، سلاح حزب الله و سرنوشت مقاومت اسلامي بحث و تبادل نظر به عمل آمد و در فضاي آرام و توافقي ناباورانه، تنش در روابط سران گروههاي لبنان فروكش كرد. خلع سلاح مقاومت كه مهمترين خواست گروههاي 14 فوريه و قدرتهاي مداخله گر غربي بود، به عنوان يك مقوله لبناني و بسيار مهم و با درايت و زيركي نصرالله، تا اطلاع ثانوي از دستور كار گفتمان كنار گذاشته شد! سيد حسن نصرالله ضمن خط قرمز قلمداد كردن موضوع سلاح حزب الله، تهديد مي كند دستهايي را كه به سوي سلاح حزب الله دراز شوند قطع خواهد كرد.
به طور خلاصه، پس از گذشت حدود دو سال از ترور رفيق حريري و يك سال از خروج ارتش سوريه از لبنان، حزب الله به قدرت و توان سياسي فوق العاده اي دست يافته كه شايد در تاريخ شيعيان لبنان بي سابقه بوده باشد. حزب الله و دبير كل آن به يك شخصيت كاريزماتيك، محور و وحدت ملي و نيروي قوي براي استقرار امنيت و عامل هويت بخش براي لبنانيها در آمده است.خصوصيات شخصي سيد حسن نصرالله عبارتند از داشتن برنامه هاي راهبردي، برخورداري از پايگاه وسيع مردمي، گذشته درخشان و نداشتن پيشينه در منازعات داخلي كشور، دشمن شناسي و تشخيص اهداف و برنامه هاي دشمن كه از عوامل مهم و عناصر اصلي موفقيت حزب الله به شمار مي روند.
متن كامل را در همشهري آنلاين بخوانيد؛
www.hamshahri onlin.ir

نگاه امروز
سيدحسن اين روزها كبريت محض است
ياسر هدايتي
الكبريت في  يدي و دويلاتكم من ورق (كبريت در دستان من است و دولتكهاي شماست كه كاغذي است). دولت هاي مصغّر عرب كه صبرا و شتيلا را نابينا شده بودند، اين گونه مورد خطاب نزار قبّاني بزرگ قرار گرفتند. قباني اي كه پول داده  بودند تا كشته شود، واژه هاي اعتراضش را كبريتي ساخته بود براي جان دولت هاي كاغذي.
حالا اما كبريت روزگار، ديگر از جنس كلمه و فرياد صرف نيست؛ از جنس مشت و موشك است.
چهار ماه بيشتر از جنگ 33روزه اسرائيل و لبنان نمي گذرد. جهان هنوز در بهت است. حماسه مقاومت سيدحسن نصرالله دو ساحت متفاوت را تجربه مي كند. در لبنان بحران زده با نخست وزيري سينيوره و خلع سلاح نظامي و انزواي سياسي دارد دست و پنجه نرم مي كند و در كشورهايي كه حالا سيدحسن نصرالله سمبل ابن الحيدربودن است، با نمايشگاه هاي هنري و كنفرانس هاي بين المللي كه در رثاي مقاومت برگزار مي شود، لبخند مي زند.
سكه حماسه اي كه اوج باشكوه مقاومت 33روزه لبنان بود، دو رو دارد؛ رويي با فرجامي تراژيك در لبنان كه ذات حماسه است و رويي مختوم در غزل در خارج از لبنان و اينكه حماسه چون به غزل ختم مي شود، زيباست.
سيدحسن نصرالله و حماسه مقاومت اين روزها مصداق دقيق نحن ابناءالحيدر است.
از سويي ام العبايه اي است كه عباي اين شكوه مقاومت را چونان اسطوره مردانگي دارد در دنيا به اهتزاز مي چرخاند و از سويي ترورهايي است كه مي خواهند آشوبش را به حزب الله و تهديد او بر سرنگوني دولت با دعوت به تظاهرات عمومي، نسبت دهند.
سيدحسن اين روزها كبريت محض است و دولت هاي كاغذي بسياري  كه پرواي اين شعور شعله ور را دارند؛ اسرائيل، دولت سينيوره، دولت هاي عرب.
مقاومت، اين روزها عجيب حيدري است. در خانه حديث ها دارد و در بيرون نفس ها بايد بزند و تنها هوشياري رهبران حزب الله است كه مي تواند اين تلاطم را به ساحل نجات برساند؛ هوشياري اي از جنس  همان آتشي كه بر خيال خام كاغذي اسرائيل در همين نزديكي ها انداخت.

سياست
اجتماعي
انديشه
سينما
شهرآرا
ورزش
|   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  سينما  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |