چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۸۵
مديريت شهري با تفكر بسيجي
گفت و گو با حبيب كاشاني عضو شوراي اسلامي شهر تهران و مسئول هماهنگي امور ايثارگران شهرداري تهران
007275.jpg
عكس : عليرضا بني علي
فرمانده گردان ما شهيد كلهر به عنوان مدير، نصف شب مي رفت جلوي چادر نيروهاي خود كفش بچه ها را واكس مي زد و حتي لباس هاي آنها را مي شست و ما نمي دانسيتم چه كسي اين كار را انجام مي دهد. اين نوع فضاها در جبهه وجود داشت و اينكه من مديرم مطرح نبوده است. متأسفانه تفكري كه بسيج در جنگ داشت به سلسله مراتب مديريتي منتقل نشده است. حبيب كاشاني كه علاوه بر عضويت در شورا مسئول هماهنگي امور ايثارگران شهرداري است، مي گويد: تفكر بسيجي در واقع ترويج فرهنگ ايثار، شهادت و خدمت رساني به مديريت شهري است.

غلامرضا رفيع
* به عنوان عضو شوراي شهر و مسئول هماهنگي امور ايثارگران شهرداري تهران چه تعريفي از واژه بسيج داريد؟
- من بسيج را به معناي گذشت و ايثار مي دانم به اين معنا كه بسيجي در همه عرصه هاي نظامي، فرهنگي و اقتصادي خودش را نمي بيند و فقط ديگران را مي بيند و در اين راه حاضر است جان و مال خود را فدا كند.
*يادتان هست براي اولين بار چه زماني با بسيج آشنا شديد و از اين آشنايي چه احساسي داشتيد؟
- من دانش آموز بودم و فكر مي كنم در سن 16 سالگي در دبيرستان شهيد اختري در خيابان هاشمي با بسيج آشنا شدم. مربي تربيتي داشتيم به نام مجيد سرچمي دانشجوي رشته پزشكي كه بعداً شهيد شد. من از طريق ايشان معناي بسيج را شناختم و اينكه دانشجويي تازه داماد با همه مشكلات به جبهه مي رود برايم تعجب آور بود. خيلي تلاش كردم كه وارد بسيج شوم ولي خيلي سخت مي گرفتند و شايد اولين باري بود كه مدرك اخويم را كه آموزش ديده بود جعل كردم و كپي گرفتم چون به افراد هم سن من اجازه رفتن به جبهه را نمي دادند.
*برادر شهيدتان را مي فرماييد؟
- بله ايشان در جنگ هاي نامنظم با شهيد چمران بودند و من اينقدر ذوق و شوق داشتم و خيلي برايم جالب بود كه كپي برگه آموزشي ايشان را جعل كرده ام تا بتوانم در فضاي جبهه و بسيج قرار گيرم. فرداي آن روزي كه سربازي ايشان تمام شد به عنوان بسيجي عازم جبهه شدند و بعداً به درجه رفيع شهادت نايل آمدند و پس از 22 سال پيكر پاكشان برگشت.
* اينكه همواره بر ضرورت نهادينه شدن فرهنگ و تفكر بسيجي در كشور تاكيد مي شود منظور چيست؟
- اين تفكر، تفكري است كه اصلاً خودش را نمي بيند يعني منافع و مطامع شخصي خود را مد نظر قرار نمي دهد. الان در عرصه هاي مختلف ما منافع خود را در نظر مي گيريم مثلاً در بحث زلزله مي گوييم اول خانواده خودمان ولي اگر اين تفكر جا بيفتد به هركسي كه نياز به كمك دارد كمك مي كنيم و با چنين تفكري ديگر نسب و سبب و عشيره مطرح نيست و همه را برادر و خواهر مي بينيم و به همه كمك مي كنيم. اگر اين تفكر حاكم شود ديگر منافع و مطامع معنا ندارد هر اتفاقي كه در هر نقطه اي از كشور بيفتد ديگران را از خودش مي داند. فراتر از اين مثلاً در نقطه اي از جهان سونامي رخ مي دهد كه شايد ربطي به ما ندارد ولي كارمندان و معلمان كمك مي كنند و يا دانش آموزان قلك خود را مي دهند.
* شما نمونه مشخصي از اين دست سراغ داريد؟
- سال 65 در منطقه فكه، عمليات ايذايي انجام شد. دو تا دوست داشتيم به نام هاي علي و نعمت دهقانيان كه برادر بودند و هنگام عمليات ابتداي ميدان مين، برادر بزرگتر تير مي خورد و زخمي مي شود. او مي گفت من توي ميدان مين افتاده بودم و برادرم آمد و نگاهي به من انداخت ولي دوست ديگرمان را كه او هم زخمي شده بود برداشت و عقب برد. اين موضوع برايم خيلي تعجب آور بود. او مي گفت برادرم بعداً در آن عمليات اسير شد و دو سه سال انتظار كشيدم تا برگردد و از او سؤال كنم كه علت اين كار او چه بوده است. وقتي آزاده ها به كشور بازگشتند از او علت را سؤال كردم و گفتم با وجود اينكه من برادر تو و هم رزم تو بودم چرا مرا عقب نبردي او در جواب من گفت وقتي هر دوي شما را ديدم يك لحظه فكر كردم كداميك از شما زنده بماند بيشتر به درد دين مي خوريد از اين رو او را با خود به عقب بردم. اين يك تفكر است و اين آدم ها هنوز هستند و دارند زندگي مي كنند و همه وجودشان وقف انقلاب است.
* آيا به نظر شما در انتقال فرهنگ و تفكر بسيج به نسل جديد توفيقي حاصل شده است؟
- من از خودم به عنوان يك معلم و به عنوان كسي كه مدير مدرسه بوده ام گله مندم. ما فقط انتقال تفكر بسيج و ترويج فرهنگ ايثار و شهادت را به يك هفته بسيج و يك هفته دفاع مقدس اختصاص داده ايم. در حال حاضر روزانه شايد 2300 صفحه روزنامه و مجله بيرون مي آيد و واقعاً جاي نگراني است كه از اين تعداد فقط 6 صفحه به فرهنگ ايثار و شهادت اختصاص دارد. بعد مي خواهيم بچه هاي نسل سوم كه آن فضا را احساس نكرده اند و امام و رزمندگان را نديده اند با اين فرهنگ آشنا شوند. در حال حاضر وقتي كسي براي ديگري مثلاً 100 هزار تومان وام مي گيرد هر وقت او را مي بيند حتماً از او تشكر مي كند. اگر اين بچه ها متوجه شوند كه يك عده اي سلامت روحي و جسمي خود را گذاشته اند و قطع نخاع شده اند و در گوشه آسايشگاه افتاده اند و پدر و مادرهايي كه يك بچه داشته اند و همان يك بچه را داده اند تا استقلال و امنيت اين مملكت تأمين شود به اين خانواده ها احترام خواهند گذاشت؟ بايد قبول كنيم كه كم كاري كرده ايم و خيلي بيش از اين مي توانستيم كار كنيم و اين به فراموشي سپرده شده است.
* خود شما به عنوان كسي كه در اين عرصه ها حضور داشته ايد چقدر در انتقال فرهنگ بسيجي به فرزندتان موفق بوده ايد؟
- من يك پسر دارم ولي با اين حال همه بچه هاي مردم را مانند بچه خود مي دانم و سعي مي كنم در جهت ترويج اين فرهنگ با آنها كار كنم. پسرم در سن 16 سالگي و سن بلوغ است و ارتباطش با بسيج و مدرسه خوب است. به دست آوردن يك چيز مهم ولي حفظ آن مهم تر است. بايد تلاش كنيم كه داشته ها را با تفكر و تعمق حفظ كنيم. زيرا چيزي كه با تفكر به دست مي آيد از دست دادنش به اين سادگي ميسر نيست . از اين رو بايد سعي كنيم با احساس وارد عرصه بسيج نشويم بلكه با تفكر و تعقل وارد اين عرصه شويم. در اين صورت محال است بسيجي را بشود از تفكرش جدا كرد.
يكي از كار هايي كه در زمان آقاي احمدي نژاد در شهرداري حاصل شد راه اندازي و تأسيس اداره كل ايثارگران بود. عمده بحثي كه ما دنبال مي كرديم ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، خدمت رساني به ايثارگران شهرداري و خدمت رساني به ايثارگران شهر تهران بود.
خانواده شهدا با شهيدان خود ارتباط روحي عجيبي دارند يادم مي آيد وقتي جنازه شهيد هاشم كلهر را كه در عمليات خيبر بر اثر موشك سر از بدنش جدا شد و دوستان مي گفتند مي خواستيم مادرش جنازه را نبيند ولي او گفت من ديشب خواب ديدم كه هاشم سر ندارد شما از من چه چيزي را مي خواهيد پنهان كنيد. اين ارتباط روحي و معنوي وجود دارد و شاهد هستم كه برخي مادران شهيد هنوز ظرف غذاي بچه هاي شهيدشان را سر سفر مي گذارند و هنوز به اين ياد هستند كه اين بچه ها سر اين سفره ها بوده اند و هستند و هنوز با اين احوالات زندگي مي كنند و هر پنجشنبه به رغم كهولت سن و مشكلات فراوان و سرما و گرما بر سر مزار آنان حاضر مي شوند و باور دارند كه اينها مقدس و عزيز خدا هستند.
* بسيج و فرهنگ بسيجي در مديريت شهري از چه جايگاهي برخوردار است؟
- متأسفانه تفكري كه بسيج در جنگ داشت به سلسله مراتب مديريتي منتقل نشده است. براي نمونه فرمانده گردان ما شهيد كلهر به عنوان مدير، نصف شب مي رفت جلوي چادر نيروهاي خود كفش بچه ها را واكس مي زد و حتي لباس هاي آنان را مي شست و ما نمي دانستيم چه كسي اين كار را انجام مي دهد. اين نوع فضاها در جبهه وجود داشت و اينكه من مديرم مطرح نبوده است. براي همين عزيزترين چيز خود را كه جانشان بود فدا مي كردند.
* با توجه به اينكه هم اكنون بسياري از دست اندركاران اداره شهر چه در شورا و چه در شهرداري به نوعي با دفاع مقدس و جبهه و جنگ رابطه داشته در اين مدت اين روحيه تا چه حد به بدنه شهرداري منتقل شده است؟
- اين تفكري كه امروز در شهرداري وجود دارد اگرچه خوب است ولي انتظار ما خيلي بالاتر از اين است. ما بايد تلاش كنيم كه اين فضا باقي بماند و زود گذر نباشد. امروز نيز كه آقاي قاليباف به عنوان شهردار تهران كه سال ها خود فرمانده لشكر بوده اند نيز همين انتظار را داريم. اميدواريم آنقدر جلو برويم كه هر كسي كه به شهرداري مراجعه مي كند باور كنيم كه مردم ولي نعمت ما هستند و ما نوكر مردم هستيم. در اين صورت مي توانيم ادعا كنيم كه اين فرهنگ بسيج و فرهنگ كمك به ديگران در شهرداري هم جا افتاده است.
* شوراي شهر به عنوان سياست گذار چه استراتژي و راهبرد و سياست مشخصي را در اين زمينه انديشيده است؟
- سعي كرده ايم كه اگر آيين نامه يا مصوبه و لايحه اي مطرح مي شود حتماً قشر ايثارگر را در نظر بگيريم اگر بحث استخدام مطرح مي شود حتماً آن درصدهاي قانوني لحاظ شود. در زمان آقاي احمدي نژاد و آقاي قاليباف سعي شده اگر فردي در شهرداري بازنشسته مي شود يكي از فرزندان وي بتواند جذب شود.
* به نظر شما باورمسئولان به فرهنگ و تفكر بسيجي و تسري آن در مديريت ها چقدر جدي است؟
باور كنيم اين بچه هايي كه بدون آشنايي با جنگ و ادوات نظامي و شناخت از مسايل جغرافيايي براي اولين بار بعد از سه قرن يك وجب از خاك كشور را از دست نمي دهند توانايي اين را دارند كه در پست هاي مديريتي بتوانند خدمت رساني كنند.
* مأموريت امور ايثارگران شهرداري تهران چيست و چه وظايفي براي اين اداره كل پيش بيني شده است؟
- ما تقريباً داريم وارد چهارمين سال فعاليت مان مي شويم و وقتي وارد شهرداري شديم در اين رابطه تنها يك جايگاه مشاوره وجود داشت و هيچ كاري اجرايي اتفاق نمي افتاد. بعد از حضور آقاي احمدي نژاد در اين عرصه، اداره كل امور ايثارگران تأسيس و راه اندازي شد. ترويج فرهنگ ايثار و شهادت، خدمت رساني به ايثارگران داخل شهرداري و خدمت رساني به ايثارگران كل شهر تهران را مد نظر داشته ايم. امروزه اگر يك ايثارگر در داخل شهرداري براي ازدواج بچه و يا براي مشكلات روحي و جسمي خود كاري داشته باشد مي تواند از واحد مشاوره اي كه از تخصص هايي برخوردار است استفاده كند. در زمينه خدمت رساني نيز خانواده شهداي شهرداري از امكاناتي كه به هر فرد در زمان حياتش تعلق مي گيرد مي توانند استفاده كنند.
اگر كارمندان از تور زيارتي استفاده مي كنند خانواده هاي شهداي شهرداري نيز از همين تورهاي زيارتي و سياحتي مي توانند استفاده كنند و امسال خانواده ها به زيارت حضرت زينب و حضرت رقيه مشرف شدند. امروز ما در تهران متولي برگزاري همايش هاي خاص هستيم مثلاً آخرين همايشي كه داشتيم همايش بچه هاي آسماني بود. همايش ديگري براي بزرگداشت شهداي اديان الهي براي 128 شهيد شامل، يهودي، ارمني، زرتشتي و آشوري داشتيم .
* سهم شهرداري تهران از شهدا و ايثارگران دفاع مقدس چه تعداد بوده است؟
- روزي كه وارد شهرداري شديم اين طور احساس مي كردم كه شهرداري با جنگ سنخيت چنداني نداشته است ولي امروز مي بينيم تعداد زيادي حدود 1320 جانباز و 115 آزاده و 136 خانواده شهيد در شهرداري وجود دارد و اين تعداد براي سيستمي مانند شهرداري كه ارتباط مستقيم با جنگ نداشته عدد زيادي است. اين تازه منهاي رزمندگاني هستند كه بين 6 ماه و بيشتر در جبهه حضور داشته اند.
* شوراي شهردر مصوبات خود چقدر به توسعه فرهنگ بسيجي در شهر كمك كرده يا مي كند؟
- اين تفكر در بين اعضاي شوراي شهر وجود دارد امروزه آقاي چمران به عنوان رئيس شوراي شهر كه خودش از رزمندگان و پيشكسوتان جهاد و شهادت است و كسي است كه به عنوان برادر شهيد مصطفي چمران شهيد والا مقام انقلاب در شورا حضور دارد و اين تفكر در همه اعضا وجود دارد و باعث شده تا اين مسايل رعايت شود. چندي پيش كه در باره استخدام 1200 نفر كارمند شهرداري بحث مي كرديم همه اعضا اصرار داشتند كه قوانين مربوط به ايثارگران به طور كامل رعايت گردد تا هيچ حقي از آنان تضييع نشود. در اين چند سالي كه در شورا خدمت كرده ام اين روحيه خدمت به ايثارگران در اعضا وجود دارد.

زاويه ديد
شهرسازي؛ فرآيندي پيچيده و چند وجهي
پارسا ارباب
امروزه طرح هاي شهري بنيادي ترين ابزار شكل دهي شهرها براساس نظم و برنامه اي از پيش انديشيده شده به شمار مي روند. بايد توجه داشت، عوامل متعددي بر شهر و تحولات شهري اثر گذارند كه منشاء خارجي، داخلي، مادي و معنوي دارند. اين عوامل ارتباط مسائل اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي را در سطوح مختلف ملي، منطقه اي و محلي مشخص نموده و از اين طريق نوع و نحوه زندگي، كار، سكونت و استفاده از زمان و مكان را مشخص مي سازند. كنترل و هدايت توسعه هاي شهري تحت تأثير اين عوامل، بسيار پيچيده و دشوار است. به همين دليل دانش شهرسازي- كه به دنبال ساماندهي شهرها و سكونتگاه هاي شهري و حل مسائل شهري از طريق شناخت ساز و كارهاي تغيير و تحول در كنار آينده نگري است- مي بايست از دستاوردهاي علوم گوناگون به صورت همزمان استفاده نموده و از تخصص هاي ديگر بهره مند گردد.
اين رويكرد به ويژه در عصر حاضر و با توجه به رشد و توسعه بيش از پيش شهري و آهنگ صعودي آن، در كنار پيچيدگي روزافزون روابط سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي از اهميت بيشتري برخوردار مي باشد. براي نمونه در كشور ما، طي 50 سال اخير نسبت جمعيت شهرنشين به كل جمعيت كشور از 32 درصد به حدود 60 درصد و تعداد شهرها از 199 به حدود 1000 شهر افزايش يافته است و مجموعه آمار نيز حاكي از آن است كه اين ميزان در افق سال 1400 به حدود 70درصد و 1900 شهر خواهد رسيد. اين رشد سريع، مسائل مختلفي از مشكلات ترافيكي، ازدحام جمعيت، كمبود مسكن، آلودگي هاي زيست محيطي گرفته تا ظهور پديده هايي همچون حاشيه نشيني و... را در برداشته و در كلانشهرها و كانون هاي بزرگ شهري از ابعاد و جوانب وسيع و پيچيده تري برخوردار مي باشد. اين امر، ضرورت پيدايش شهرسازي نوين را به عنوان يك علم ميان رشته اي بيشتر نمايان مي سازد. شهرسازي جديد، حرفه اي است كه با قرارگيري در كانون يك كار و فرآيند جمعي و بهره مندي از تخصص رشته ها و حرفه هاي همبسته خود به برنامه ريزي و هدايت سكونتگاه هاي شهري از طريق طرح هاي شهري مي پردازد. به همين منظور شهرساز به تناسب مسئله و موضوع مورد نظر به همكاري متخصصين رشته هاي ديگر همچون جامعه شناسي، اقتصاد، جغرافيا، محيط زيست، عمران و نقشه برداري، ترافيك و حمل و نقل، معماري، مديريت و... نياز دارد. بنابراين هر طرح شهري جهت رسيدن به اهداف مورد نظر و كسب موفقيت، نيازمند مجموعه اي مرتبط و هماهنگ متشكل از كارشناسان علوم و فنون مختلف و جهت گيري و حركت  آنها به سمت يك كل كه همان اهداف مورد توجه آن طرح است، مي باشد. بدين ترتيب هر يك از اعضاي گروه، بخشي از كل كار را در كنار تعامل و تبادل با ساير اعضا انجام مي دهد و شهرساز نيز در اين ميان نقش هماهنگ كننده در جهت ارائه برنامه و طرحي مناسب را داراست.
علاوه بر اين امروزه به اثبات رسيده است كه صرف اعمال روش هاي علمي در مديريت و برنامه ريزي شهري كافي نيست، چرا كه به دليل حضور سازمان هاي زنده در سطح شهر، مسائل شهري با مسائل علوم تجربي و فيزيكي متفاوت بوده و از پويايي خاصي برخوردارند. مسائل شهري درواقع چند بعدي و علي الخصوص اجتماعي بوده و با وابستگي به متغيرهايي گوناگون از ثبات چنداني برخوردار نمي باشند. به همين دليل راه حل شان نيز از ماهيتي سياسي اجتماعي برخوردار است، بدين معني كه گروه هاي مختلف و با منافع گوناگون و رفتار نه چندان قابل پيش بيني در صحنه شهري حاضر بوده و در اغلب موارد آنها و منافعشان در تقابل و تضاد با يكديگر قرار مي گيرد. در چنين موقعيتي شهرسازي و برنامه ريزي شهري بايد به دنبال اين باشد كه چگونه با ميانجيگري ميان منافع متضاد گروه ها و افراد مختلف، مسائل شهري را برطرف ساخته و آينده شهر را شكل دهد. اين موضوع نيز بر جنبه كلي تر ماهيت و نحوه برخورد با مسائل شهري و ضرورت كل نگري و عدم تكيه بر تفكر بخشي و سطحي براي رفع آنها تأكيد مي نمايد.

يادداشت
شهروندان و انتخابات شوراها
مشكلات موجود، شعارزدگي، كم توجهي به شايسته سالاري، خودخواهي هاي حزبي و جناحي و بحران هاي فزاينده مسلسل وار پيش رو نبايد شهروندان را از اصل شوراها به عنوان گل واژه كليدي عصر مشاركت غافل سازد. روايت شوراها و مديريت شهري كردن، حكايت زندگي، امنيت و اميد به زيستن است. بي تفاوتي به سرنوشت شهر و اصل شوراها يعني قهر با انساني زيستن، بستن پنجره ها روي اميد به آينده و شيرجه رفتن در تاريكي و وداع با همزيستي و مهرورزي و بر شاخه نشستن و بن آن را بريدن است. تنها گذاشتن مديريت شهري و قهر با انتخابات شوراها مشكلات را افزون تر، گره ها را كورتر و ناپايداري زندگي شهري را عميق تر خواهد كرد. ما بايد مطالبات شهري مان را براساس رفتارها و هنجارهاي مدني، سامان ببخشيم و بدين سان در رفتارهاي انتخاباتي خود طالب امر ممكن و وضع شدني و امكان پذير باشيم نه وضع فوق آرماني و دسترس ناپذير، به هر حال طالب و مطلوب بستگي به طالبانشان دارند. با اين تعبير مطلوب شهروندان مسئول با مطلوب ساكنان شهر كه هيچ تعلق خاطري با مفاهيم و المان هاي زندگي شهري ندارند، متفاوت است. ابهام زايي، بي اعتمادي، فقدان شور و انگيزه و سردي فضاي اجتماعي براي حضور شهروندان در انتخابات ضرر و زيانش متوجه شهروندان است. بايد متوجه باشيم شايد بتوان از بعضي چيزها صرف نظر كرد، اما نمي توان نسبت به سرنوشت شهر و محل زندگي خود بي تفاوت بود.
ترويج مفاهيم دلسردكننده اي چون ما را چه به سياست، اينها همه بازي است، قبلي ها چه كار كردند كه اينها كنند، اي بابا دلت خوش، ما همه سر كاريم، خودشان مي برند و مي دوزند و هر كه را بخواهند انتخاب مي كنند، اينها همه شعار و دروغ، كي به فكر ماست، همه به فكر منافع و جيب خودشان هستند. چي به من تو مي رسد و...
اينها ادبيات گمراهي و خامي است، تسليم شدن شعور و منطق شهروندي در برابر اين ادبيات چاره كار براي حل بحران هاي اين شهر آشفته نيست، گذر از بحران شهروندان تهراني در كسب پختگي انتخاب و رفتار مدني انتخاباتي و حضور گسترده و پرشور نهفته است وگرنه حكايت ما چون خادمان ره نرفته و بنديان پاي بسته و ناكام مانده است. عزيز برادر، يك شمع روشن كردن بهتر از دشنام دادن به تاريكي است. همشهري عزيز، در جهاني كه مشاركت چون دسته كليدي مي ماند كه درهاي بسته را مي گشايد و در جهاني كه مدار زندگي بر مشاركت مي چرخد، قهركردن و تن ندادن به حق انتخاب و مشاركت شهروندي پشيماني است و پشيماني نشان خامي و خودخواهي است.
آن كس كه خود را در آئينه خود ببيند كجا و آن كه خود را در آئينه ديگران مي بينيد كجا؟ همشهري عزيز، تا دريا را نشورانند، راز دل خود را با كسي نخواهد گفت و موج گوهر بر لب نخواهد آورد. تا از اين حكيم معنادان (مشاركت) پرسشي نشود، جوابي به كس نخواهد داد.
همشهري عزيز، ذليل وار سر بر زانو نهادن، در بركه راكد حيات خويش خزيدن و به آن خيره شدن، روي به ديوار كردن، كتاب بي برگ شهر خود را با انگشت موهوم ورق زدن، چشم روي سرنوشت شهر بستن و آنچه خواسته ايم را از بيگانه تمنا كردن، كار شهروندان پخته و مسئول و حق  مدار نيست. انديشه هاي غيرمدني دشواري ها را افزون تر و گره ها را كورتر و حقيقت را مستورتر مي كنند. سكوت، بي تفاوتي و من محوري به جاي ما محوري، شيرجه رفتن در تاريكي است. لذا بايد متوجه باشيم كه شركت در انتخابات شوراها و مشاركت آگاهانه و مدني و عقلايي تنها گزينه پيش روي ما براي رسيدن به توسعه پايدار شهري است. تهران به برنامه نياز دارد نه به شعار، به گفتمان اخلاقي و مدني نياز دارد و نه گفتمان انسان برهنه، به مدير، مديريت و شايسته سالاري نياز دارد نه مديريت حزبي و اتوبوسي، تهران به گفتمان سازنده كه هم افزايي و سينرژي ايجاد كند نياز دارد و نه گفتمان تقابل زير 4=2+2 (گفتمان سازنده)، 0=2-2 (گفتمان تقابل) گرچه در ماهيت دو تغييري ايجاد نشده است؛ اما در نتيجه 2+2 با نتيجه 2-2 آسمان تا زمين تفاوت وجود دارد.

شهرآرا
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  شهرآرا  |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |