چهارشنبه ۶ دي ۱۳۸۵
درآمدي بر ابعاد تفاوت هاي فرهنگي بين جوامع
ويژگي هاي فرهنگي
008295.jpg
محسن جوشن لو
روانشناسان بين عناصر عيني و ذهني فرهنگ، تمايز قايل مي شوند. جنبه  عيني فرهنگ شامل ابزارها، جاده ها و را ه هاي ارتباطي، ايستگاه هاي راديويي و ... مي شود و جنبه  ذهني آن اعتقادات، هنجارها، نقش ها و ارزش ها را در برمي گيرد. در اين بين، توجه روانشناسان بيشتر معطوف به عناصر ذهني فرهنگ بوده است. مطالعات روانشناسان حاكي از آن است كه عناصر ذهني فرهنگ از عوامل مهم تأثيرگذار بر شخصيت است تا جايي كه كاركردها و فرآيندهاي روانشناختي و متعاقباً رفتارهاي اجتماعي در فرهنگ هاي متفاوت به نحو گوناگوني ظهور مي يابد. يكي از مهم ترين پيشرفت هاي علم روانشناسي در سال هاي اخير در زمينه مطالعه فرهنگ، شناسايي ابعاد تنوع فرهنگي (يا به زبان ساده تر ويژگي هاي فرهنگي) بوده است. بدين ترتيب مفهوم فرهنگ از حالت كلي بودن خارج شده است و تن به تحقيقات تجربي داده است. مقاله حاضر به معرفي تعدادي از مهم ترين ويژگي هاي فرهنگي مي پردازد.
***
ويژگي هاي فرهنگي به معناي الگوهاي جمعي اعتقادي، نگرشي، هنجاري و ارزشي است كه حول يك درونمايه سازمان يافته است. براي درك موضوع تصور كنيد يك عنصر فرهنگي (مثلاً يك رفتار خاص) به گروهي از افراد همزبان ارايه مي شود و از آنها خواسته مي شود كه در مورد آن قضاوت كنند (آيا اين رفتار ارزشمند است؟). اگر اكثريت قريب به اتفاق آنها به صورت گروهي و خيلي سريع جوابي مشابه دهند،خواهيم فهميد كه قضاوت آنها در مورد رفتار مذكور يك قضاوت جمعي است و جزء فرهنگ آن گروه محسوب مي شود. حال اگر تعداد بسياري از اين عناصر حول يك درونمايه (مثلاً اهميت فرد نسبت به گروه) سازمان يافته باشد، ما با يك ويژگي فرهنگي (مانند فردگرايي) مواجه هستيم. شكل گيري ويژگي هاي فرهنگي، مستلزم ارتباط بين اشخاص يك گروه و مبادله نقطه نظرات ميان آنهاست. از اين رو ويژگي هاي فرهنگي را مي توان در ميان افرادي كه به يك گويش صحبت مي كنند، در طي يك دوره تاريخي خاص و در يك منطقه جغرافيايي قابل تعريف يافت.
در زير به معرفي چهار ويژگي فرهنگي جوامع كه مورد توجه خاص روانشناسان قرار گرفته است،پرداخته مي  شود:
1.پيچيدگي- سادگي
برخي از فرهنگ ها ساده   اند و بعضي ديگر پيچيده. در جوامع پيچيده گروه هاي بسياري با عقايد و نگرش هاي متفاوت يافت مي شود. در حالي كه در جوامع ساده افراد بر سر اعتقادات و نگرش ها توافق قابل توجهي دارند. به بيان ديگر همگوني و يكدستي در جوامع ساده نسبت به جوامع پيچيده بيشتر است. در عين حال در فرهنگ هاي پيچيده- برعكس فرهنگ هاي ساده- افراد تمايزات بسياري ميان اشيا، مفاهيم و وقايع قايل مي شوند.
۲. بستگي- بازي
بسته يا باز بودن يك فرهنگ بسته به اين است كه يك فرهنگ تا چه حد روي مجموعه اي از هنجارهاي مشخص ارزشي و رفتاري تأكيد مي ورزد و در عين حال به چه ميزان در آن فرهنگ در صورت نقض هنجارها از جريمه و تنبيه استفاده مي شود. در فرهنگ هاي باز ،هنجارها درون دامنه وسيعي از مجرا هاي موازي مطرح مي شوند و نشاني از محدوديت، قاعده مندي و ديسيپلين شديد نيست. اعضاي اين فرهنگ ها معمولاً در مقابل نقض هنجارها، صبر و تحمل بالايي نشان مي دهند و ارزش هايي چون تشريفات گرايي، سازمان دهي گروهي و همبستگي به خوبي ميان آنها رشد نيافته است. اعضاي اين فرهنگ ها معتقدند كه قوانين مي توانند به دلايل عمل گرايانه نقض شوند يا كاملاً تغيير يابند. در مقابل در فرهنگ هاي بسته (مانند ژاپن) هنجارها بسيار مشخص و بدون ابهام مطرح مي شوند و جامعه به شدت منظم و رسمي  است. در اين فرهنگ ها كوچك ترين انحرافي از هنجارها تحمل نمي شود و جريمه هاي سنگيني براي منحرفين در نظر گرفته مي شود.
۳.ريشه هاي بستگي فرهنگي
تعدادي از عواملي كه منجر به بستگي فرهنگي مي شوند به قرار زير است:
۱ - فشردگي جمعيت: در جوامعي كه از جمعيت زيادي برخوردارند، مردم با هم تماس بيشتري دارند و احتمال بروز تعارض هاي بين فردي بالا خواهد بود.
۲ - همگني: زماني كه شباهت هاي بين افراد يك جامعه زياد است، مردم خواه نا خواه بر روي هنجارها و ارزش ها توافق بيشتري خواهند داشت. در نتيجه انعطاف پذيري در چنين جامعه اي كمتر خواهد شد و در عين حال اگر فردي هنجارها را نقض كند با شدت بيشتري تنبيه خواهد شد. اما در جوامع ناهمگن (مانند جوامع چندفرهنگي) افراد با ارزش ها و سبك هاي رفتاري گوناگوني مواجه خواهند بود و معمولاً شاهد فرهنگي باز در  چنين جوامعي خواهيم بود.
۳ - انزواي جغرافيايي: انزواي جغرافيايي گاهي منجر به شكل گيري فرهنگ هاي بسته مي شود. عواملي چون كوه هاي بلند و درياهاي وسيع با محصوركردن يك فرهنگ و تأثير محدودكننده اي كه بر روي رابطه يك فرهنگ با فرهنگ هاي ديگر دارند، احتمال تنوع فرهنگي را كاهش مي دهند و منجر به همگني بيشتر مي شوند و متعاقباً فرهنگي بسته را شكل مي دهند.
۴ - نياز به همكاري براي بقا: در فرهنگ هايي كه ادامه حيات مستلزم اتحاد و همكاري بين افراد است، معمولاً شاهد ويژگي بستگي خواهيم بود.
۴.فردگرايي و جمع گرايي
در ذهن آمريكايي ها فردگرا بودن نه تنها خوب است، بلكه جزو ويژگي هاي اصلي يك آمريكايي محسوب مي شود. با اين وجود خاستگاه اين واژه را بايد درجايي ديگر جستجو كرد. به نظر مي آيد اين واژه در ابتدا در دوران انقلاب فرانسه براي توصيف تأثيرمخرب حقوق فردي بر روي بهروزي ملت ها به كار گرفته شد.در واقع انديشمندان غربي از مدت ها پيش متوجه تفاوت هاي جوامع فردگرا و جمع گرا شده بودند. دوركيم در نوشته هاي خود همبستگي ارگانيك و همبستگي مكانيكي را در مقابل هم قرار مي دهد. در منظر وي روابط زودگذري كه در جوامع پيچيده بين افراد شكل مي گيرد (همبستگي ارگانيك) نشان از نوعي تمركز بر فرد دارد. حال آن كه پيوندهاي دايمي شكل گرفته در بين افراد در جوامع سنتي (همبستگي مكانيكي) نشانگر نوعي تمركز بر جمع است.
تفاوت هاي فردگرايي و جمع گرايي
با توجه به دخالت عوامل بي شمار در شكل دهي فرهنگ ها، گونه هاي متفاوتي از فردگرايي يا جمع گرايي در فرهنگ هاي متفاوت شكل مي گيرد. با اين وجود دانشمندان به چهار ويژگي دست يافته اند كه مي توان آنها را تفاوت  هاي اصلي فردگرايي و جمع گرايي دانست :
۱ - تعريف خود : در ديد فرهنگ هاي جمع گرا خود و غير خود متقابلاً به هم وابسته اند. اين اعتقاد با اشتراك منابع همراهي مي شود و نمونه ساده آن  را مي توان در يك خانواده سنتي مشاهده كرد. برعكس فرهنگ هاي فردگرا خود را مستقل از غير خود مي دانند و تصميم در مورد اين كه آيا منابع به صورت اشتراكي به كار گرفته  شوند يا نه به صورت فردي اخذ مي شوند.
۲ - ساختار اهداف: در فرهنگ هاي فردگرا افراد اصولاً براي خود اهداف فردي برمي گزينند و در فرهنگ هاي جمع گرا اهداف جمعي. وقتي بين اهداف فردي و گروهي ناهمخواني درگيرد اعضاي فرهنگ هاي فردگرا اولويت را به اهداف فردي و اعضاي فرهنگ هاي جمع گرا اولويت را به اهداف گروهي مي دهند.
۳ - تاكيد بر هنجارها در مقابل نگرش ها: در يك فرهنگ جمع گرا هم هنجارها، وظايف و تعهدات و هم نگرش ها و نياز هاي شخصي به طور مساوي مشخص كننده رفتارهاي اجتماعي افراد است. اما در فرهنگ هاي فردگرا تعيين كننده رفتار اجتماعي افراد اساساً نگرش ها، نيازهاي شخصي و حقوق فردي است.
۴ - رابطه مندي در مقابل عقلانيت: فرهنگ هاي جمع گرا بر خويشاوندي تأكيد مي ورزند و فرهنگ هاي فردگرا بر عقلانيت. تاكيد بر خويشاوندي منجر به اولويت روابط و نيازهاي ديگران مي شود حتي زماني كه مغاير با منافع شخصي باشد. برعكس عقلانيت منجر به حساب گري دقيق مزايا و مضرات در روابط مي گردد. مي توان اين گونه نتيجه گرفت كه ملاك فرهنگ هاي فردگرا در رابطه سود و زيان شخصي و ملاك فرهنگ هاي جمع گرا اهميت به نيازهاي هم گروهي ها و وفاداري به اعضاي گروه است.
متن كامل را در همشهري آنلاين بخوانيد.
www.hamshahrionline.ir

تازه هاي انديشه
008292.jpg
معرفي سه كتاب درباره فلسفه اسلامي
فلسفه در سرزمين اسلام
آلن بيله كوك
ترجمه دينا كاوياني
-Al- Farabi : La - philosophie de Platon,ed.Allia .
- Leo Strauss : Le - Platon de Farabi, ed.Allia .
- Souad Ayada : Avicenne, Ellipses.
***
انتشار كتاب هايي از آثار فيلسوفان مسلمان يا درباره فلسفه اسلامي، مايه خرسندي است. سه كتاب كوچك [كه در اين جا معرفي مي شوند] و كمابيش در يك زمان منتشر شده اند، مجال دسترسي به منابع اين سنت فلسفي را فراهم مي كنند؛ سنتي كه همواره به عنوان تفكري غني توصيف شده است و با اين حال فارغ از متخصصان، در فرانسه  ديگران كمتر با آن آشنايي دارند. دو كتابچه نخست، مكمل يكديگرند؛ چرا كه يكي از آنها؛يعني Al- F arabi : La philosophie de Platon ( فلسفه افلاطون، نوشته ابونصر فارابي)  است كه توسط اليويه سيدان و نسيم لوي ترجمه و حاشيه نويسي شده است   و ديگري تفسير آن توسط لئو اشتراوس و به نام Le Platon de Farabi (افلاطون فارابي) است كه توسط اليويه سيدان ترجمه و حاشيه نويسي شده است. سيدان خواننده موشكاف آثار لئو اشتراوس است و اين كار برجسته شايسته تحسين است.
فارابي تنها گردآورنده و تكريم كننده آثار افلاطون نيست، بلكه تفسيري كه از فيلسوف يوناني ارايه مي دهد،  ما را از برداشت خاص وي از فلسفه آگاه مي سازد. افلاطون فارابي فارابي را به عنوان فيلسوفي توصيف مي كند كه در اصل فيلسوفي سياسي است و نشان مي دهد كه فعاليت سياسي بايد به جست وجوي سعادت سوق داده شود. در نتيجه، [فلسفه افلاطون از ديدگاه فارابي] نه تنها فلسفه اي سعادت باورانه بر پايه متافيزيكي است كه افلاطونيسم را پايه گذاري كرد،  بلكه همچنان به مثابه كل فلسفه است. به اين ترتيب فارابي با رويكرد خويش به موضوعات به ديگران مي آموزد كه وفاداري به استاد يوناني نه تنها شامل تكرار [و شرح آراي او] مي شود، بلكه، به كشف فلسفه اي شخصي از راه بررسي آثار ديگران مي انجامد.
رساله سُعاد ايادا درباره ابن سينا،  كاملاً به جا فقط بر روي كتاب فلسفي اين پزشك، رياضيدان،  ستاره شناس و مرد سياست متمركز شده است؛ فردي كه زندگي پر تلاطمش در قرن يازدهم ميلادي در خاك ايران گذشته است. اين تمركز فقط بر روي آثار فلسفي ابن سينا به اين دليل به جاست كه تمام آثار ابن سينا را كه هم از جهت تعداد توليدات و هم از جهت عمق نظرات، بي شمار و برجسته اند،  نمي توان در حجمي بالغ بر يك مقدمه معرفي كرد، كه در غير اين صورت پژوهش مبتذلي انجام مي شود.
تفاوت فارابي افلاطون گرا با بوعلي سينا در آن است كه فارابي افلاطون را چنان پرارج مي شمارد [كه گاه از حد و اندازه يك فيلسوف تنزل مي كند]،اما ابن سينا خود را جانشين و  گاه منتقد  ارسطو مي داند و برنامه فلسفي او [در برخي موارد] مبتني بر كشف و شهود قرآني تفكر تحت مقوله هاي ارسطوگرايانه است.
سُعاد ايادا در درجه اول شفا را بررسي مي كند؛ اثري كه به اقتفاي ارسطوي استگريتي (زادگاه ارسطو- مترجم) ،  متافيزيك هستي را بسط مي دهد. سعاد توضيح مي دهد كه چگونه ابوعلي سينا از طريق تمايز بين ذات و وجود و به مدد استعدادي نوين در ازسرگيري دوگانه منطق- هستي شناسي جبر‎/ امكان، در تولد تفكر قرون وسطايي و نو نقش بازي مي كند؛ نقشي كه به دنبال جلب تمامي حوزه هاي واقعيت است. همچنين تلاش روشمند ابن سينا، حوزه هاي الهيات و همچنين روانشناسي، فيزيك و به همين ترتيب سياست را درمي نوردد و نگرشي يكپارچه از جهان را به ما عرضه مي دارد. واضح است كه در اين چند خط، ارايه نظري كامل در باب اين كتاب كوچك،  گويا و فشرده،  كاري عبث است، اما بايد نكات ذكر شده در اين كتاب را مد نظر قرار داد؛ زيرا اين نكات ابعادي را توصيف مي كنند كه از برخي جهات توسط برخي متفكران نام آشنا در فرهنگ ما، چون اسپينوزا، به وام گرفته شده است.
اكنون زمان مناسبي براي خواندن آثار فيلسوفان يا تأليفاتي درباره آنان و تأمل در اين كتابها است؛ كاري كه هرچند در ميان نويسندگاني كه نامشان در برنامه فعلي كلاس هاي سال آخر دبيرستان [در فرانسه] ثبت شده است، جايي ندارد، اما بيش از پيش براي درك ما از جهان ضرورت دارد.
منبع:www.philosophie en terre d’Islam.htm

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |