يكشنبه ۱۷ دي ۱۳۸۵
انديشه
Front Page

درباره تاريخ پيدايش شيعه
مولود طبيعي اسلام
008739.jpg
سيد علي حسني
ماجراي ولايت نيز، مانند بسياري ديگر از حوادث و آموزه هاي برآمده از حوزه اسلامي، دستمايه تحقيق و تشكيك بسيار شده است. از جمله اين كه گروهي تشيع را محصول فعل و انفعالات مدعيان قدرت در پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) مي دانند. در اين تلقي شيعيان، گروهي از مسلمانان ناراحت هستند كه به دليل محروم شدن و كنار گذاشته شدن از سيستم قدرت، علم اعتراض بر افراشتند. شيعه، به جز اين مساله كه البته صبغه اي امروز ين دارد، پيش از اين و در زمان مبارزات تاريخي، از هر سو آماج حمله، فشار و رنج بوده است. آيا به راستي اين مصايب، همه و همه، فقط به اين دليل بوده است كه آنان با احساس به حساب نيامدن در طول تاريخ مواجه بوده اند؟ داستان شكوهمند غدير نشان داد كه شيعه و تشيع اگرچه مانند هر واقعه اي كه ظرفي تاريخي دارند- خاستگاهي در تاريخ نيز دارد، اما به دليل استناد به نص صريح پيامبر اسلام(ص) در اثبات خلافت و وصايت علي(ع) فراتر از يك فرقه ظاهر شده است. اين مقاله با اشاره به برخي اقوال و استنادها در باب اين موضوع بحث مي كند.
***
در اين كه شيعه در چه زماني ظهور پيدا كرده است بين نويسندگان اختلاف وجود دارد. عده اي معتقدند تشيع پديده اي است كه بر جامعه اسلامي عارض شده است يعني حوادث و تحولات اجتماعي خاصي در جامعه اسلامي روي داده است كه منجر به پيدايش مكتب و مذهبي خاص به نام تشيع شده است. اين عده در اينكه چه حوادثي سبب پيدايش تشيع شده است، اختلاف نظر دارند:
۱ . عده اي بر اين باورند كه تشيع پس از رحلت پيامبر(ص) به وجود آمده است. (1)
۲. گروهي ديگر اعتقاد دارند كه تشيع در زمان عثمان ظهور كرده است. (2)
۳. ابن النديم در كتابش الفهرست مي گويد، وقتي كه طلحه و زبير به خونخواهي از عثمان با علي(ع) مخالفت كردند و آن حضرت به جنگ با آنها رفت، هر كس كه آن حضرت را در اين جنگ همراهي كرد به شيعه معروف شد. (3) پس طبق اين قول شيعه در زمان جنگ جمل به وجود آمد.
۴. عده اي ديگر معتقدند كه شيعه به معناي دقيق كلمه در زمان خود علي(ع) پيدا نشده است، بلكه پس از وي به روزگار كوتاهي پيدا شده است. (4)
۵. بعضي نيز قائل به تفكيك بين تشيع سياسي و عقيدتي و تشيع به عنوان حزب و فرقه شده اند و مي گويند تشيع عقيدتي داراي قدمت زماني بيشتري از تشيع سياسي است و قوام آن بر مبناي اعتقاد به امامت علي(ع) و اين كه اين امامت از طرف خدا واجب شده است، بوده اما تشيع سياسي و يا دوستي و پيروي از حضرت علي(ع) در سقيفه آشكار گشته و پس از كشته شدن عثمان هنگامي كه مسلمان ها با آن حضرت بيعت كردند به اوج خود رسيد و در نهايت شيعه علي(ع) به صورت يك فرقه ديني به گونه اي كه بعدها معروف شد پس از حادثه كربلا پيدا شد. (5)
نظرات ديگري نيز در اين بخش وجود دارد كه شايسته ذكر نيست.
اما در اين ميان ديدگاه ديگري وجود دارد كه توسط بعضي از بزرگان ارائه شده و به نظر مطابق وقايع تاريخي است. اما قبل از پرداختن به اين ديدگاه ذكر مسئله اي لازم است و آن توجه به فرق بين تشيع و شيعه است. تشيع، آييني است كه عين اسلام راستين است؛ بنابراين تشيع نام مكتب است، ولي شيعه به پيروان اين مكتب اطلاق مي شود. با توجه به اين مطلب بايد گفت كه تشيع مولود طبيعي اسلام است و نه محصول رويداد ها و حوادث ناگهاني در جامعه اسلامي. در تبيين اين نظر بايد به اين دو سوال پاسخ داد: الف: تشيع چگونه تولد يافت؟
ب: شيعه چگونه بوجود آمد؟
۱. تشيع چگونه تولد يافت؟
در مورد پرسش نخست مي توانيم تشيع را برآيند طبيعي اسلام و نمايانگر نظريه اي كه دعوت اسلامي ضرور تا براي حفظ رشد و تكامل مطلوبش به آن مي رسيد، بدانيم.
اين نظريه به طور منطقي برآمده از دعوتي است كه رسول عظيم الشان اسلام(ص) آن را رهبري مي كرد و به حكم طبيعت شكل گيري اوضاعي است كه در آن به سر مي برد، زيرا نبي اكرم(ص) رهبري دعوتي انقلابي را بر عهده داشت و تحولي تمام عيار را در رسوم، تشكيلات و مفاهيم جامعه پي مي گرفت و راه اين تحول و دگرگوني هم كوتاه نبود، بلكه به درازاي فاصله عظيم معنوي بين جاهليت و اسلام بود.
از اين رو براي دعوتي كه پيامبر(ص) پي گرفت لازم بود از انسان جاهلي شروع كند و در صدد نو ساختن او بر آيد و از وي انساني اسلامي بسازد كه حامل بينش جديد به جهان باشد و تمامي ريشه هاي جاهليت و رسوبات آن را از بيخ و بن بركند. يقينا آن حضرت در مدت كوتاه انقلاب و رهبريش گام هاي حيرت آوري را طي كرد ولي لازم بود، راه طولاني اين روند بعد از رحلت رسول اكرم(ص) نيز ادامه يابد و از طرفي مدت ها پيش از رحلت، ايشان در يافته بود زمان وفاتش فرارسيده است و اين مطلب را به روشني در حجه الوداع اظهار كرده بود. از اين ر و حضرت فرصت كافي براي انديشه در مورد آينده دعوت پس از خود داشت. از طرفي در مقابل حضرت نسبت به آينده دعوت اسلامي 3 راه قابل
تصور بود:
۱ - راه منفي - يعني اهمال در امر خلافت ?- راه مثبت- يعني قرار دادن خلافت در شورا 3- تعيين رهبر آينده جامعه اسلامي... حال بايد ديد حضرت كداميك از اين راه ها را طي كردند و آيا شواهد هم آن را تاييد مي كند؟
راه نخست
پيامبر نسبت به آينده دعوتش يك موضع منفي در پيش گرفته، آينده را به حوادث و پيشامدهاي بعدي واگذارد. تصور اين موضع منفي در مورد پيامبر(ص) ممكن نيست زيرا چنين موضعي ناشي از دو امر است كه هيچ كدام با شخصيت آن حضرت سازگار نيست.
اول: پيامبر به اين سبب به آينده دعوت بي تفاوت باشد كه معتقد است داشتن موضع منفي و بي طرفانه در آينده دعوتش تاثير نخواهد داشت و امت اسلامي به زودي عهده دار آن خواهد شد و به خوبي از عهده آن بر خواهد آمد و از منحرف شدن آن جلوگيري مي كند. اما هيچ واقعيتي چنين عقيده اي را تاييد نمي كند بلكه جريان طبيعي اوضاع بر خلاف آن بود،زيرا دعوت اسلامي از آن جهت كه در آغاز، عملي دگرگون كننده با هدف ايجاد جامعه اسلامي و ريشه كن كردن ريشه هاي جاهليت از آن جامعه بود با فقدان رهبري و ارائه ندادن هيچ طرح و برنامه اي براي آينده نهضت در معرض بزرگ ترين خطرها قرارداشت. طبيعت رويارويي امت با فقدان پيامبر ايجاب مي كند كه شتاب زده و بدون تدبر وارد عمل شود.
از طرفي ديگر مشكل عدم رشد مردم در جامعه نو پاي اسلامي خودنمايي مي كند. هنوز در دل هاي مسلمانان تناقضات و رقابت هايي براساس تقسيم شان به مهاجران و انصار و يا قريش و ساير اعراب، يا مكي و مدني وجود دارد.
مشكل ديگري كه وجود دارد مساله منافقين است كه به نص صريح قرآن در جامعه آن زمان وجود داشته اند و جامعه اسلامي را به شدت تهديد مي كردند. با توجه به اين شرايط اهميت امر رهبري بر هيچ كس پوشيده نمي ماند، تا چه رسد به پيامبر. حتي خلفاي بعد از آن حضرت اين امر را درك كرده بودند و نسبت به آن بي اهميت و بي تفاوت نبودند.
دوم: توجيه ديگر موضع منفي اين است كه آن حضرت دعوت خود را از دريچه مصالح شخصي مي نگرد و حفظ اسلام فقط در زمان حياتش برايش اهميت دارد. از اين رهگذر آينده دعوتش براي او مهم نيست. چنين توجيهي سخيف تر از آن است كه بدان پرداخته شود.
راه دوم
دومين راهي كه در پيش روي آن حضرت قرارداشت اين بود كه آن حضرت مسئوليت سرپرستي دعوت اسلامي و حفظ آينده را بر عهده شورايي كه از نمايندگان امت از نخستين نسل اعتقادي اسلام تشكيل شده و شامل مهاجران و انصار است بگذارد.
به نظر مي رسد طبيعت اوضاع و احوال آن روز و نيز رفتار و سلوك پيامبر(ص) و وضع اسلام و مبلغان طرفدار اسلام همه بيانگر خلاف اين امر و آن را رد كند. زيرا اگر حضرت نظر داشت كه نظام شورايي جايگزين او شود لازم بود، اولا دعوت كنندگان به اسلام را نسبت به اين مسئله آگاه كند و حدود و جزئياتش را بيان كند و جامعه اسلامي را از نظر روحي و فكري براي پذيرش آن آماده كند.چرا كه جامعه اسلامي آن روز بر آمده از نظام قبيلگي و عشايري بود كه قبل از اسلام به امور سياسي شان از طريق نظام شورايي نمي پرداختند. با اين همه ما هيچ حديثي در اين زمينه نداريم و ذهنيتي نيز در بين مسلمانان نسبت به اين مسئله نمي يابيم، زيرا نسل اوليه متاثر از 2 جريان بودند:
جريان اول كه هدايت آن بر عهده اهل بيت(ع) بود، در اين جريان هيچ نشاني از اعتقاد به شورا ديده نمي شود.
جريان دوم كه در سقيفه تشكيل شد و خلفا آن را رهبري كردند. در مورد اين جريان شواهد و اسنادي نشانگر عدم باور به شورا در افراد سقيفه است. وقتي در سقيفه در امر خلافت نزاع شد هر كدام از مهاجر و انصار خواهان امر خلافت بود و به نفع خود استدلال مي كرد در اين بين نظري مطرح شد مبني بر اينكه اميري از انصار و اميري از مهاجر، امر خلافت امت را بر عهده گيرند. لكن اهل سقيفه زير بار نرفتند و همچنين نصب خليفه از طرف ابوبكر نيز خود مويد اين امر است كه داعيه داران خلافت هيچ اعتقادي به نظام شورايي نداشتند.
008715.jpg
راه سوم
راهي كه با طبيعت اوضاع و احوال آن زمان سازگار بود و با توجه به شرايط دعوت و مبلغان آن و رفتار و سلوك پيامبر خردمندانه مي نمود ، آن است كه پيغمبر اسلام(ص) نسبت به آينده اسلام در زمان بعد از خود موضع مثبت در پيش گيرد و به امر خداوند متعال شخصي را بر گزيند و روح دعوت را در اعمال وجودش تزريق كند و سپس او را از جهت عقيدتي و رهبري آماده كند تا مرجعيت فكري و رهبري سياسي اسلام در او شكل گيرد و بعد از پيامبر اسلام(ص) رهبري اسلام و بازسازي عقيدتي امت را بر عهده گيرد. بدين سان اين راه تنها راهي است كه ممكن بود سلامتي آينده اسلام را تضمين كند و اسلام در مسير پيشرفت و گسترش خود دچار انحراف نشود و پيامبر(ص) نيز چنين كرد.
احاديث و نصوصي از پيامبر(ص) به طور متواتر روايت شده است كه دلالت مي كند آن حضرت مشغول آماده سازي جامعه اسلامي براي عقيده و فرهنگي ويژه در مورد يكي از پيام رسانان و مبلغان اسلامي بوده و اين كه پيامبر(ص) او را به پيشوايي فكري و سياسي پس از خود توصيه كرده است همه گوياي اين مطلب است كه پيامبر روش سوم را بر گزيده است.
شخصي كه براي رهبري پرورش يافت و براي عهده دار شدن آينده اسلام و رهبري فكري و سياسي آن منصوب شد كسي نيست جز حضرت علي بن ابي طالب(ع)، شخصيتي كه وجود و افكارش در پناه اسلام شكل گرفت و پرورش يافت.
شواهد زيادي در زندگي حضرت علي(ع) و پيامبر(ص) وجود دارد كه همه بيانگر آن است كه پيامبر(ص) حضرت علي(ع) را مهياي پذيرش چنين رسالت خاصي كرد از قبيل حديث: دار، ثقلين، منزلت، غدير،... كه ذكر آنها در اين مجال نمي گنجد و فرصت ديگري مي طلبد.
خود حضرت اميرالمومنين(ع) در خطبه مشهور قاصعه درباره ارتباط بي نظير خود با پيامبر(ص) مي فرمايد: درحالي كه كودك بودم، مرا به سينه خود مي چسباند و در بستر خود مي خواباند و بدنش را با من تماس مي داد و بوي خوشش را به من مي بوياند و خوراكي را مي جويد و سپس آن را در دهان من مي گذاشت. من به دنبال او روان بودم آن سان كه كودك خردسال دنبال مادرش روان است. هر روز پرچمي از اخلاق نيك بر مي افراشت و به من فرمان مي داد كه از او پيروي كنم.
دوران بعد از رسول الله(ص) هم منعكس كننده آن آماده سازي ويژه است، چرا كه هر كجا خليفه حاكم با مشكلي مواجه مي شد و از حل آن عاجز مي شد حضرت علي(ع) مرجع و پناهگاه آن بود. بدين صورت تشيع در حوزه دعوت اسلامي و بر طبق طرح رسول اكرم(ص) ايجاد شد، طرحي كه پيامبر(ص) آن را براي حفظ آينده اسلام و به امر خداوند متعال ارائه داد. بنابراين تشيع عارضه نو ظهور نيست بلكه نتيجه ضروري پيدايش دعوت و نيازها و اوضاع و شرايط اصلي آن بود.
?. شيعه چگونه به وجود آمد؟
با مطالعه نظام اسلامي در عصر پيامبر(ص) مي بينيم كه دو گرايش اساسي و متفاوت با هم با پيدايش امت و آغاز تجربه اسلامي وجود داشتند و بعدها به حيات خود ادامه دادند . آن دو گرايش يكي گرايش تعبدي به نص و ديگري گرايش به اجتهاد در برابر نص بود.
گرايش نخست خود را در مقابل نصوص ديني مطيع مي ديد اما گرايش دوم جز در موارد عبادي و غيبي در ساير شئون زندگي اجتهاد را ممكن مي دانست و بر اين اساس با وجود مصلحت، در نصوصي كه مربوط به زندگي است تصرفي كرد و آن را تغيير داده و اصلاح مي كرد.
باز تاب اين دو گرايش در مقاطع تاريخي مانند اجتهادات برخي از صحابه معروف، در جريان خلافت و تغييراتي در اذان و حذف جمله حي علي خيرالعمل در بعضي از موارد و تحريم متعه و همچنين جريان درخواست قلم و دوات توسط حضرت رسول(ص) در بيماري منتهي به ارتحال و اظهارات آن صحابه مشهور يا تخلف از لشكر اسامه را مي توان ذكركرد. اختلاف و رقابتي كه بين اين دو جريان در زمان پيامبر(ص) شروع شد در موضع مسلمانان در رهبري حضرت علي(ع) پس از پيغمبر اسلام(ص) نيز ديده مي شود. آنها كه پيرو تعبد و نص بودند از طرح پيغمبر(ص) در مورد امامت و خلافت پس از خود، پيروي مي كردند و خود را ملزم به قبول آن مي دانستند. اما عده اي كه موضع اجتهادي داشتند براي خود روا مي دانستند كه مقيد به اجراي طرح پيامبر(ص) نباشند و خود را از قيد آن رها كنند، زيرا اجتهادشان منجر به ارائه طرحي شد كه به نظر آنها چنين طرحي با اوضاع و شرايط روز سازگارتر از طرح پيامبر(ص) بود.
به اين صورت شيعه بلافاصله پس از رحلت پيامبر(ص) به وجود آمد و تشيع در عده اي از مسلمانان تجسم يافت كه به طور عملي تسليم طرحي شدند كه پيامبر آن را به اجرا گذاشته بود. بنابراين تجسم جريان شيعي و به فعليت در آمدن آن از لحظه اي آغاز شد كه سقيفه به وجود آمد و رهبري حضرت علي(ع) را متوقف كرد و خلافت را به غير او نسبت داد. عمده دليل قائلان به نوظهور بودن شيعه و اين كه شيعه از رويدادهاي ناگهاني است كه در بستر تاريخ شكل گرفته است، اين است كه مي گويند كلمه شيعه و تشيع به عنوان يك گروه خاص و يا آئيني خاص در زمان رسول الله(ص) و بعد از آن تا مدتي وجود نداشته است. پس شيعه و تشيع بعدا در طول زمان به وجود آمده است. در پاسخ به اين گروه بايد گفت:
اولاً: عدم اطلاق شيعه و تشيع بر عده اي در زماني، دليل بر عدم وجود آن نيست ، هم چنان كه اصطلاح اهل سنت يا سني نيز همين گونه است.
ثانياً: كلمه شيعه علي درزمان حضرت رسول(ص) و توسط حضرت بر عده اي اطلاق مي شده است، طبري در تفسير خود ذيل آيه شريفه: ان الذين امنوا و عملوا صالحات اولئك هم خير البريه(بينه‎/??) نقل مي كند كه رسول خدا(ص) به علي فرمود: انت ياعلي و شيعتك. و يا در حديثي ديگر آمده كه پيامبر مي فرمايد: يا علي ان اول اربعه يدخلون الجنه انا وانت... و شيعتنا عن ايماننا و عن شمائلنا. يا ابن عساكر از پيامبر(ص) نقل مي كند: والذي نفسي بيده ان هذا (يعني عليا) و شيعته هم الفائزون يوم القيامه. و يا بعضي افراد معروف بودند به اين كه شيعه علي بن ابي طالب(ع) هستند چنان كه دكتر كامل مصطفي الشيبي گويد: قد كان سلمان معروفا بكونه من شيعته.
ثالثاً : اعتقاد اساسي و محوري شيعه اين است كه آنها امامت امت را يك مسئله انتصابي از طرف خداوند مي دانند نه يك مسئله انتخابي، و امام توسط پيامبر تعيين و اعلام شده است و آن حضرت علي (ع) است. اين اعتقاد به دليل شواهد متواتر و قطعي بين بعضي از مسلمانان از زمان رسول الله(ص) وجود داشته و بعد از رحلت آن بزرگوار تبلور بيشتري يافت. اگر چه ممكن است كلمه شيعه يا تشيع به معناي امروزي بر آنها و آئينشان در آن زمان اطلاق نمي شده است. خلاصه اين كه دليل قائلان به نوظهور بودن شيعه، دليل صحيح و محكمي نيست و با تبييني كه از شهيد بزرگوار حضرت آيت الله سيد باقر صدر نقل كرده ايم معلوم مي شود شيعه مولود طبيعي اسلام است.
متن كامل را در همشهري آن لاين بخوانيد.
www. hamshahri. online. ir

نگاه امروز
غدير؛ از ديروز تا امروز

تا صورت پيوند جهان بود، علي بود
تا نقش زمين بود و زمان بود، علي بود
از لحمك لحمي بشنو تا كه بيابي
آن يار كه او نفس نبي بود، علي بود
گروه انديشه: اينك ، قرن ها قرن پس از سپيده دم خونين مسجد كوفه، حق چنان آشكارا بر درگاه تاريخ ايستاده است كه هم هواخواهان علي(ع) به مهر او سرفرازي مي كنند و هم بد خواهانش خرسندند كه كينه با چنان مردي را دستمايه پليدي خود كرده اند.
از بركه غدير تا اقيانوس فزت و رب الكعبه مجالي بود تا انسان و تاريخ در درنگ عقل و عاطفه خود را برانداز كند. كلمه علياي غدير اگر چه در روي و رياي دنيا پرستان، لختي در دفتر فراموشي نشست، اما محراب رستگاري كوفه، چنان فصيح ماجراي خون او را حكايت كرد كه اينك پيام رسول الله(ص) در حج واپسين، دلنوازتر و رساتر به گوش مي  رسد:
ديروز اگرچه كساني مي خواستند خورشيد تابان خدا را به نفس هاي خرد خويش خاموش كنند؛
ديروز اگرچه ثابت كرد كه حتي اگر دست يداللهي را والاترين بشر هميشه تاريخ بالا ببرد، فرومايگان هوادار قوم و قبيله همچنان بر طبل خود پرستي مي كوبند؛
ديروز اگرچه واگرچه ... اما شيعه آگاه امروز بر خود مي بالد كه به فراتر از تاريخ مي انديشد و غدير براي او نه جغرافيا بلكه تاريخ است.
شيعه غدير حتي ـ با آن كه به تأييد نبوي دلگرم و پشتگرم است ـ از خود مي گذرد، سكوت مي كند، شكيبايي مي ورزد و خردمندانه به حقيقت مي انديشد تا به خون و خشونت وهواداري كور از ايل و تبار محكوم نشود، اما آن گاه كه جامعه را در مقابل خود مي بيند، از مسئوليت نمي گريزد و مي ايستد.
علي(ع) اين آموزگار مؤمن پاكي، خردورزي و دينداري، با گفتار و كردار راستين خود، همه جان هاي آگاه را به پاكي، خرد و دين فرا مي خواند. انسان معاصر از پس اين همه منش ها و گرايش ها و فراز ها و فرودها و در هجوم ايمان سوز و خردفرساي اين همه بحران هاي نوبه نو، كه دنياي مادي و معنوي او را در پنجه تباهي گرفته است، با انديشيدن و توجه به ميراث شريفي كه علي(ع) در عرصه هاي زيست فردي وجمعي بر جاي نهاده است، خواهد توانست از اين معركه ها ايمني يابد. اگر تكاپوي بسياري از ايده ها و انديشه ها ـ كه همه بايدها و نبايد هاي انساني را درعرصه عمل و انديشه نشانه گرفته اند ـ امروز به شكست مي انجامد و يا دست كم ، خلل هاي بنيادين در آن ظهور مي يابد، اين انديشه عمل گرا و عمل انديشه وار علوي است كه تا هنوز را ه مي برد و موضوع گفته ها وانديشه هاست.
اگر چه زمانه، مهر و قهر مومنانه علي(ع) را برنتابيد، اما او حقيقت را هيچ گاه به قربانگاه واقعيت، مصلحت و منيت نبرد و چنين است كه او انسان زمان ها ست.
علي(ع) زمان خود را فهميد، اما بزرگ انديشيد و تاريخ را درنورديد. امروز نيز بايد هم فرزند زمان خود بود وهم به فراسو نظر داشت تا بتوان با علي(ع) نسبتي استوار برقرار كرد. امروز تمام فرهنگيان و دانشيان كه به تعالي مي انديشند، از اين ميراث جانفزا بي نياز نيستند. علم، انديشمندي، هدفداري، برنامه ريزي، پايمردي، راستي، اعتماد، هوشياري، صلابت و بسياري اوصاف ديگر كه همگي به شهادت تاريخ و وجدان در علي(ع) جمع آمده است، مي تواند سامان بخش رخنه هاي موجود در نظام زيست فردي و اجتماعي ما باشد.

ديدگاه
درباره وجهي از اسلام سياسي
هم ليبرال، هم دموكرات

دكتر علي پور محمدي
۱ - نسبت اسلام و سياست را به دو شكل مي توان تبيين كرد: يكي با تبار شناسي تاريخي و ديگري با نگرش به متن واقع. بدين معني كه آيا اسلام به عنوان يك دين داراي احكام، دستورات و مناسكي معطوف به اجتماع و سياست هست يا در ذات خود ويژگي هايي جامعه گرا و سياسي دارد يا به طور خاص در چه نسبتي با حكومت به سر مي برد. از سوي ديگر و بر اساس تحقق تاريخي مي توان بررسي كرد كه آيا اسلام هيچ گاه به حكومت رسيده است يا نه، دليل تاريخي آن چه بوده است و اين تحقق چه آثار و نتايجي را به بار آورده است؟
به نظر مي رسد پاسخ اين هر 2 بررسي بدين نتيجه متمايل باشد كه اسلام هم در تحقق تاريخي و هم در ذات، سياسي است؛ يعني با نگاه حداقلي به اسلام به عنوان دين (كه مجموعه كتاب و سنت را شامل مي شود) نمي توان آن را از امور اجتماعي و سياسي عاري دانست. برخي احكام اسلام چنان اند كه جز در سايه حكومت تحقق نمي يابند. حتي اگر حاكم آن حكومت را شخص خاصي ندانيم، چنان است كه بايد با احكام اسلام هماهنگ باشد. در جريان تاريخ هم حكومت هاي گوناگوني در شكل هاي متفاوت با نام اسلام ظهور يافته اند كه از شرق تا غرب جهان اسلام نمونه هاي متعددي را مي توان سراغ كرد.
? . اسلام سياسي پديده اي متاخر است كه در پي بيداري اسلامي در دو سده اخير شكل گرفته است. اسلام سياسي طيفي است كه يك سر آن گروه هاي تروريستي قرار دارند و سر ديگر آن حكومت هايي با ساختار دموكراتيك. در اين طيف مي توان گروه هاي چپ، ليبرال، سكولار، شاخه هاي نظامي، بنيادگرا، ملي گرا و... را مشاهده كرد. عنصر مشترك اين گروه ها، باور به اسلام به عنوان مبنايي براي
سياست ورزي و مبارزه با غرب يا مظاهر آن است. اسلام سياسي كه مفهومي غربي است و با نگاه بيروني به تفسير جريانات عالم اسلام مي پردازد، اكنون دشمن شماره يك غرب است. اين دشمني بعد از 11 سپتامبر وارد مرحله جديدي شده است كه تاثيرات عميق و دامنه داري را در عرصه بين الملل به بار آورده و هنوز نتايج آن نيز آشكار نيست. اكنون اسلام سياسي براي اشاره به روش و درونمايه گروه ها و كشورهايي به كار مي رود كه هدف شان تنها و تنها مبارزه با غرب و مظاهر آن با هر وسيله اي است؛ اسلامي كه غيرقابل پيش بيني است و در برخي موارد از خرد جمعي گريزان است.
?. انقلاب اسلامي با تاكيد بر ابعاد سياسي اسلام كه در ايران به فراموشي سپرده شده بود، اوج اسلام سياسي معاصر است. پيروزي جمهوري اسلامي ايران نقش بي بديلي در توسعه اسلام سياسي داشته است. با اين وجود، ترم اسلام سياسي براي تبيين حكومت ايران نارساست. جمهوري اسلامي بر اساس تفكر شيعي در پي آن بوده است تا به كشف دوباره اسلام بپردازد و بر پايه ويژگي هاي اسلام، سياست را باز خواني و بازنمايي كند. به تبع اين روش، اين اسلام است كه محدوده سياست را تعيين مي كند و چه بسا با اسلام سياسي نيز متفاوت باشد.
نفي خشونت، توجه به خرد جمعي، توجه به عدالت به مثابه روش و هدف، توجه به حقوق بشر و حقوق زنان، و مردم سالاري ديني همه از مواردي هستند كه رهاورد باز خواني اسلام است. جمهوري اسلامي به حكومت و جامعه اي مي انديشد كه بر اساس عقلانيت شيعي، در اكنون تحقق مي يابد و از اين رو در تعامل جدي با دنياي معاصر به سر مي برد. بدين جهت اين سياسي بودن نيست كه ذات اسلام است، بلكه اسلام است كه جوهره سياست را تشكيل مي دهد.
?. با توجه به اين نكات، اسلام سياسي اگر چه در گستره تاريخي و جغرافيايي جهان اسلام امر مباركي است؛ چرا كه در بازيابي هويت اسلامي رونقي فراهم آورده است، اما به سبب حضور گروه هاي افراطي، مصايب جبران ناپذيري نيز به دنبال آورده است. اشغال عراق و افغانستان و بمب گذاري هاي انتحاري و حركت هاي تند روانه ديگر نتيجه مشاركت ناخواسته اسلام سياسي تندرو و دستگاه حاكمه غرب است كه فرجام آن نيز براي جهان نامشخص است. پرداختن به اسلام سياسي از آن رو اهميت مي يابد كه ارتباط تنگاتنگي با هويت سياسي و حكومتي ايران دارد. اگرچه شباهت هايي ميان اسلام سياسي و جمهوري اسلامي وجود دارد، اما اين تمام ماجرا نيست

امام علي(ع) به روايت قرآن
سرّ دلبران

پريش كوششي
در قرآن آيات بسياري در ترسيم موقعيت خاندان وحي آمده است كه امير مومنان ( ع ) سرآمد آنان است؛ آياتي نظير آيه مباهله، آيه هاي سوره هل اتي، آيه تطهير. به آيات چندگانه مي نگريم و مي گذريم:

موقعيت والاي امير مؤمنان در آيه تطهير
محدثان و مفسران بر اين عقيده اند كه آيه مباركه تطهير در مورد شخصيت والاي امير مومنان، دخت ارجمند پيامبر و حسن و حسين است.
انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا
همه محدثان و مفسران شيعه وگروهي از محققان و ژرفنگران اهل سنت، برآنند كه آيه مباركه تطهير در گراميداشت شخصيت والاي علي و فاطمه و حسن و حسين است و همسران پيامبر را شامل نمي گردد.
مباهله
ماجرا از اين قرار است كه پيامبر پيش از نزول سوره نمل نامه اي به مردم نجران نگاشت و آنها را به
يكتا پرستي و رستگاري دعوت نمود.
هنگامي كه پيشواي ديني آن سامان، نامه سنجيده و روشنگرانه پيامبر را خواند، سخت برآشفت و ترس و هراس بر او چيره شد. بي درنگ مردان بزرگ سياست و اجتماع را فراخواند و نامه پيامبر را در برابر آنان قرار داد. آنان پس از گفتگوي بسيار گفتند: واقعيت اين است كه در كتاب هاي آسماني، نويد آمدن پيامبري بزرگ از نسل و تبار اسماعيل داده شده است، از كجا اين همان پيامبر موعود نباشد؟ به همين جهت قرار بر اين شد كه گروهي را براي مطالعه و تحقيق پيرامون دين جديد و پيامبر آن و ديدار با آن حضرت به سوي مدينه گسيل دارند. پس از اين تصميم بود كه از ميان رجال سياست و مذهب و فرهنگ 3 تن را برگزيدند و آنان به سوي مدينه به راه افتادند.
اين گروه سه نفري كه نامشان شرحبيل و عبدالله و جبار بود، به حضور پيشواي گرانقدر اسلام آمدند و پرسش هاي خويش را از آن حضرت پرسيدند و پاسخ گرفتند، اما آشكارا انكار حق كردند و سخنان پيامبر را نپذيرفتند. اينجا بود كه فرشته وحي فرود آمد و در برابر حق ناپذيري آنان آيات مباهله را آورد و پيامبر رو به آنان كرد و چنين خواند: الحق من ربك فلا تكن من الممترين فمن حاجك فيه من بعد ماجائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل...
هنگامي كه پيامبر و همراهانش به وعده گاه رسيدند، هيات مسيحيان نجران با ديدن چهره هاي پر فروغ پيامبر و علي و تماشاي حسن و حسين و فاطمه (س) معنويت و شكوه آنان از كار خويش پشيمان شدند و اجازه خواستند كه فرصت مشاوره اي ديگر به آنان داده شود. پس از مشاوره و گفتگوي بسيار به اين نتيجه رسيدند كه آن حضرت پيامبر خداست و در دعوتش راستگو و امانتدار و خيرخواه است، از اين رو اگر دست به بارگاه خدا بردارد و عزيزترين كسان او نيز كه به همراه آورده است، خدا را بخوانند، بي هيچ ترديدي دعاي آنان به هدف رسيده و مخالفان آنان نابود خواهند شد. درست در اين شرايط بود كه مسيحيان از مباهله پشيمان شدند و تصميم گرفتند تا از آن حضرت تقاضا كنند كه از مباهله بگذرد. از اين رو نزد پيامبر(ص) آمدند و گفتند: هان اي محمد! ما را معاف دار و از مباهله بگذر. پيامبر (ص) فرمود: بسيار خوب، اما بدانيد كه اگر وارد مباهله مي شديد، به خدا سوگند كه همه پيروان شما در روي زمين نابود مي شدند و كسي از شماها زنده نمي ماند.
آيه انما وليكم الله...
از پنجمين امام آورده اند كه در تفسير آيه شريفه انما وليكم الله... فرمود: گروهي از يهود، از جمله عبدالله بن سلام، اسد، ثعلبه و ابن صور يا به اسلام گرويدند و ايمان آوردند و از آنجا كه به كتاب هاي آسماني و فرهنگ آنها آشنا بودند، روزي به حضور پيامبر شرفياب شدند و گفتند: اي پيامبر خدا! موسي در رسالت خويش يوشع بن نون را به دستور حق به جانشيني خويش برگزيد، پس جانشين شما در ميان امت كيست؟ در اين هنگام بود كه فرشته وحي فرود آمد و اين آيه را آورد كه: انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون
پيامبر گرامي (ص) با دريافت آيه شريفه فرمود برخيزيد تا به سوي مسجد برويم. همگي به همراه آن حضرت به مسجد آمدند كه در آستانه در مسجد با بينوايي روبرو شدند كه در حال بيرون آمدن از خانه خدا بود. پيامبر فرمود: آيا كسي در حال نماز چيزي به تو داد؟ آن مرد پاسخ داد آري و انگشتري را نشان داد و گفت اين را به من دادند. فرمود چه كسي اين را به تو داد؟ پاسخ داد: اين بزرگمردي كه نماز مي خواند؛ - اعطانيه ذلك الرجل الذي يصلي - و اشاره به امير مومنان كرد. پيامبر پرسيد در چه حالي اين را به تو بخشيد؟ پاسخ داد: در حال ركوع. پيامبر (ص) گرامي به نشانه سپاس خدا تكبير گفت و همه حاضران يك صدا نداي عظمت خدا را طنين افكن ساختند كه: الله اكبر! آن گاه پيامبر  (ص) رو به مردم كرد و فرمود: هان اي مردم اين آيه شريفه را كه چند دقيقه پيش بر من وحي گرديد، بشنويد: انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يوتون الزكوه و هم راكعون و آن گاه همه را مخاطب ساخت و فرمود: هان اي بندگان خدا! به هوش باشيد كه علي پس از من پيشوا و امام شماست. مردم فرياد برآوردند كه: خداي را سپاس مي گوييم و با همه وجود خشنود هستيم كه خداي يكتا پروردگار ما باشد و اسلام دين ما و محمد پيام آور خداي ما و علي پيشوا و راهنماي ما. و درست در آن لحظات بود كه فرشته وحي فرود آمد و اين آيه را آورد: و من يتول الله و رسوله والذين آمنوا فان حزب الله هم الغالبون (سوره مائده، آيه 56) و هر كسي خدا و پيامبر او و كساني را كه ايمان آورده اند سر رشته دار خود بگيرد، پيروز است، چرا كه حزب واقعي خدا همان پيروزمندانند.
متن كامل را در همشهري آن لاين بخوانيد.
www. hamshahri. online. ir

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   سياست  |   شهرآرا  |   موسيقي  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |