سيد علي حسني
ماجراي ولايت نيز، مانند بسياري ديگر از حوادث و آموزه هاي برآمده از حوزه اسلامي، دستمايه تحقيق و تشكيك بسيار شده است. از جمله اين كه گروهي تشيع را محصول فعل و انفعالات مدعيان قدرت در پس از رحلت پيامبر اسلام(ص) مي دانند. در اين تلقي شيعيان، گروهي از مسلمانان ناراحت هستند كه به دليل محروم شدن و كنار گذاشته شدن از سيستم قدرت، علم اعتراض بر افراشتند. شيعه، به جز اين مساله كه البته صبغه اي امروز ين دارد، پيش از اين و در زمان مبارزات تاريخي، از هر سو آماج حمله، فشار و رنج بوده است. آيا به راستي اين مصايب، همه و همه، فقط به اين دليل بوده است كه آنان با احساس به حساب نيامدن در طول تاريخ مواجه بوده اند؟ داستان شكوهمند غدير نشان داد كه شيعه و تشيع اگرچه مانند هر واقعه اي كه ظرفي تاريخي دارند- خاستگاهي در تاريخ نيز دارد، اما به دليل استناد به نص صريح پيامبر اسلام(ص) در اثبات خلافت و وصايت علي(ع) فراتر از يك فرقه ظاهر شده است. اين مقاله با اشاره به برخي اقوال و استنادها در باب اين موضوع بحث مي كند.
***
در اين كه شيعه در چه زماني ظهور پيدا كرده است بين نويسندگان اختلاف وجود دارد. عده اي معتقدند تشيع پديده اي است كه بر جامعه اسلامي عارض شده است يعني حوادث و تحولات اجتماعي خاصي در جامعه اسلامي روي داده است كه منجر به پيدايش مكتب و مذهبي خاص به نام تشيع شده است. اين عده در اينكه چه حوادثي سبب پيدايش تشيع شده است، اختلاف نظر دارند:
۱ . عده اي بر اين باورند كه تشيع پس از رحلت پيامبر(ص) به وجود آمده است. (1)
۲. گروهي ديگر اعتقاد دارند كه تشيع در زمان عثمان ظهور كرده است. (2)
۳. ابن النديم در كتابش الفهرست مي گويد، وقتي كه طلحه و زبير به خونخواهي از عثمان با علي(ع) مخالفت كردند و آن حضرت به جنگ با آنها رفت، هر كس كه آن حضرت را در اين جنگ همراهي كرد به شيعه معروف شد. (3) پس طبق اين قول شيعه در زمان جنگ جمل به وجود آمد.
۴. عده اي ديگر معتقدند كه شيعه به معناي دقيق كلمه در زمان خود علي(ع) پيدا نشده است، بلكه پس از وي به روزگار كوتاهي پيدا شده است. (4)
۵. بعضي نيز قائل به تفكيك بين تشيع سياسي و عقيدتي و تشيع به عنوان حزب و فرقه شده اند و مي گويند تشيع عقيدتي داراي قدمت زماني بيشتري از تشيع سياسي است و قوام آن بر مبناي اعتقاد به امامت علي(ع) و اين كه اين امامت از طرف خدا واجب شده است، بوده اما تشيع سياسي و يا دوستي و پيروي از حضرت علي(ع) در سقيفه آشكار گشته و پس از كشته شدن عثمان هنگامي كه مسلمان ها با آن حضرت بيعت كردند به اوج خود رسيد و در نهايت شيعه علي(ع) به صورت يك فرقه ديني به گونه اي كه بعدها معروف شد پس از حادثه كربلا پيدا شد. (5)
نظرات ديگري نيز در اين بخش وجود دارد كه شايسته ذكر نيست.
اما در اين ميان ديدگاه ديگري وجود دارد كه توسط بعضي از بزرگان ارائه شده و به نظر مطابق وقايع تاريخي است. اما قبل از پرداختن به اين ديدگاه ذكر مسئله اي لازم است و آن توجه به فرق بين تشيع و شيعه است. تشيع، آييني است كه عين اسلام راستين است؛ بنابراين تشيع نام مكتب است، ولي شيعه به پيروان اين مكتب اطلاق مي شود. با توجه به اين مطلب بايد گفت كه تشيع مولود طبيعي اسلام است و نه محصول رويداد ها و حوادث ناگهاني در جامعه اسلامي. در تبيين اين نظر بايد به اين دو سوال پاسخ داد: الف: تشيع چگونه تولد يافت؟
ب: شيعه چگونه بوجود آمد؟
۱. تشيع چگونه تولد يافت؟
در مورد پرسش نخست مي توانيم تشيع را برآيند طبيعي اسلام و نمايانگر نظريه اي كه دعوت اسلامي ضرور تا براي حفظ رشد و تكامل مطلوبش به آن مي رسيد، بدانيم.
اين نظريه به طور منطقي برآمده از دعوتي است كه رسول عظيم الشان اسلام(ص) آن را رهبري مي كرد و به حكم طبيعت شكل گيري اوضاعي است كه در آن به سر مي برد، زيرا نبي اكرم(ص) رهبري دعوتي انقلابي را بر عهده داشت و تحولي تمام عيار را در رسوم، تشكيلات و مفاهيم جامعه پي مي گرفت و راه اين تحول و دگرگوني هم كوتاه نبود، بلكه به درازاي فاصله عظيم معنوي بين جاهليت و اسلام بود.
از اين رو براي دعوتي كه پيامبر(ص) پي گرفت لازم بود از انسان جاهلي شروع كند و در صدد نو ساختن او بر آيد و از وي انساني اسلامي بسازد كه حامل بينش جديد به جهان باشد و تمامي ريشه هاي جاهليت و رسوبات آن را از بيخ و بن بركند. يقينا آن حضرت در مدت كوتاه انقلاب و رهبريش گام هاي حيرت آوري را طي كرد ولي لازم بود، راه طولاني اين روند بعد از رحلت رسول اكرم(ص) نيز ادامه يابد و از طرفي مدت ها پيش از رحلت، ايشان در يافته بود زمان وفاتش فرارسيده است و اين مطلب را به روشني در حجه الوداع اظهار كرده بود. از اين ر و حضرت فرصت كافي براي انديشه در مورد آينده دعوت پس از خود داشت. از طرفي در مقابل حضرت نسبت به آينده دعوت اسلامي 3 راه قابل
تصور بود:
۱ - راه منفي - يعني اهمال در امر خلافت ?- راه مثبت- يعني قرار دادن خلافت در شورا 3- تعيين رهبر آينده جامعه اسلامي... حال بايد ديد حضرت كداميك از اين راه ها را طي كردند و آيا شواهد هم آن را تاييد مي كند؟
راه نخست
پيامبر نسبت به آينده دعوتش يك موضع منفي در پيش گرفته، آينده را به حوادث و پيشامدهاي بعدي واگذارد. تصور اين موضع منفي در مورد پيامبر(ص) ممكن نيست زيرا چنين موضعي ناشي از دو امر است كه هيچ كدام با شخصيت آن حضرت سازگار نيست.
اول: پيامبر به اين سبب به آينده دعوت بي تفاوت باشد كه معتقد است داشتن موضع منفي و بي طرفانه در آينده دعوتش تاثير نخواهد داشت و امت اسلامي به زودي عهده دار آن خواهد شد و به خوبي از عهده آن بر خواهد آمد و از منحرف شدن آن جلوگيري مي كند. اما هيچ واقعيتي چنين عقيده اي را تاييد نمي كند بلكه جريان طبيعي اوضاع بر خلاف آن بود،زيرا دعوت اسلامي از آن جهت كه در آغاز، عملي دگرگون كننده با هدف ايجاد جامعه اسلامي و ريشه كن كردن ريشه هاي جاهليت از آن جامعه بود با فقدان رهبري و ارائه ندادن هيچ طرح و برنامه اي براي آينده نهضت در معرض بزرگ ترين خطرها قرارداشت. طبيعت رويارويي امت با فقدان پيامبر ايجاب مي كند كه شتاب زده و بدون تدبر وارد عمل شود.
از طرفي ديگر مشكل عدم رشد مردم در جامعه نو پاي اسلامي خودنمايي مي كند. هنوز در دل هاي مسلمانان تناقضات و رقابت هايي براساس تقسيم شان به مهاجران و انصار و يا قريش و ساير اعراب، يا مكي و مدني وجود دارد.
مشكل ديگري كه وجود دارد مساله منافقين است كه به نص صريح قرآن در جامعه آن زمان وجود داشته اند و جامعه اسلامي را به شدت تهديد مي كردند. با توجه به اين شرايط اهميت امر رهبري بر هيچ كس پوشيده نمي ماند، تا چه رسد به پيامبر. حتي خلفاي بعد از آن حضرت اين امر را درك كرده بودند و نسبت به آن بي اهميت و بي تفاوت نبودند.
دوم: توجيه ديگر موضع منفي اين است كه آن حضرت دعوت خود را از دريچه مصالح شخصي مي نگرد و حفظ اسلام فقط در زمان حياتش برايش اهميت دارد. از اين رهگذر آينده دعوتش براي او مهم نيست. چنين توجيهي سخيف تر از آن است كه بدان پرداخته شود.
راه دوم
دومين راهي كه در پيش روي آن حضرت قرارداشت اين بود كه آن حضرت مسئوليت سرپرستي دعوت اسلامي و حفظ آينده را بر عهده شورايي كه از نمايندگان امت از نخستين نسل اعتقادي اسلام تشكيل شده و شامل مهاجران و انصار است بگذارد.
به نظر مي رسد طبيعت اوضاع و احوال آن روز و نيز رفتار و سلوك پيامبر(ص) و وضع اسلام و مبلغان طرفدار اسلام همه بيانگر خلاف اين امر و آن را رد كند. زيرا اگر حضرت نظر داشت كه نظام شورايي جايگزين او شود لازم بود، اولا دعوت كنندگان به اسلام را نسبت به اين مسئله آگاه كند و حدود و جزئياتش را بيان كند و جامعه اسلامي را از نظر روحي و فكري براي پذيرش آن آماده كند.چرا كه جامعه اسلامي آن روز بر آمده از نظام قبيلگي و عشايري بود كه قبل از اسلام به امور سياسي شان از طريق نظام شورايي نمي پرداختند. با اين همه ما هيچ حديثي در اين زمينه نداريم و ذهنيتي نيز در بين مسلمانان نسبت به اين مسئله نمي يابيم، زيرا نسل اوليه متاثر از 2 جريان بودند:
جريان اول كه هدايت آن بر عهده اهل بيت(ع) بود، در اين جريان هيچ نشاني از اعتقاد به شورا ديده نمي شود.
جريان دوم كه در سقيفه تشكيل شد و خلفا آن را رهبري كردند. در مورد اين جريان شواهد و اسنادي نشانگر عدم باور به شورا در افراد سقيفه است. وقتي در سقيفه در امر خلافت نزاع شد هر كدام از مهاجر و انصار خواهان امر خلافت بود و به نفع خود استدلال مي كرد در اين بين نظري مطرح شد مبني بر اينكه اميري از انصار و اميري از مهاجر، امر خلافت امت را بر عهده گيرند. لكن اهل سقيفه زير بار نرفتند و همچنين نصب خليفه از طرف ابوبكر نيز خود مويد اين امر است كه داعيه داران خلافت هيچ اعتقادي به نظام شورايي نداشتند.
راه سوم
راهي كه با طبيعت اوضاع و احوال آن زمان سازگار بود و با توجه به شرايط دعوت و مبلغان آن و رفتار و سلوك پيامبر خردمندانه مي نمود ، آن است كه پيغمبر اسلام(ص) نسبت به آينده اسلام در زمان بعد از خود موضع مثبت در پيش گيرد و به امر خداوند متعال شخصي را بر گزيند و روح دعوت را در اعمال وجودش تزريق كند و سپس او را از جهت عقيدتي و رهبري آماده كند تا مرجعيت فكري و رهبري سياسي اسلام در او شكل گيرد و بعد از پيامبر اسلام(ص) رهبري اسلام و بازسازي عقيدتي امت را بر عهده گيرد. بدين سان اين راه تنها راهي است كه ممكن بود سلامتي آينده اسلام را تضمين كند و اسلام در مسير پيشرفت و گسترش خود دچار انحراف نشود و پيامبر(ص) نيز چنين كرد.
احاديث و نصوصي از پيامبر(ص) به طور متواتر روايت شده است كه دلالت مي كند آن حضرت مشغول آماده سازي جامعه اسلامي براي عقيده و فرهنگي ويژه در مورد يكي از پيام رسانان و مبلغان اسلامي بوده و اين كه پيامبر(ص) او را به پيشوايي فكري و سياسي پس از خود توصيه كرده است همه گوياي اين مطلب است كه پيامبر روش سوم را بر گزيده است.
شخصي كه براي رهبري پرورش يافت و براي عهده دار شدن آينده اسلام و رهبري فكري و سياسي آن منصوب شد كسي نيست جز حضرت علي بن ابي طالب(ع)، شخصيتي كه وجود و افكارش در پناه اسلام شكل گرفت و پرورش يافت.
شواهد زيادي در زندگي حضرت علي(ع) و پيامبر(ص) وجود دارد كه همه بيانگر آن است كه پيامبر(ص) حضرت علي(ع) را مهياي پذيرش چنين رسالت خاصي كرد از قبيل حديث: دار، ثقلين، منزلت، غدير،... كه ذكر آنها در اين مجال نمي گنجد و فرصت ديگري مي طلبد.
خود حضرت اميرالمومنين(ع) در خطبه مشهور قاصعه درباره ارتباط بي نظير خود با پيامبر(ص) مي فرمايد: درحالي كه كودك بودم، مرا به سينه خود مي چسباند و در بستر خود مي خواباند و بدنش را با من تماس مي داد و بوي خوشش را به من مي بوياند و خوراكي را مي جويد و سپس آن را در دهان من مي گذاشت. من به دنبال او روان بودم آن سان كه كودك خردسال دنبال مادرش روان است. هر روز پرچمي از اخلاق نيك بر مي افراشت و به من فرمان مي داد كه از او پيروي كنم.
دوران بعد از رسول الله(ص) هم منعكس كننده آن آماده سازي ويژه است، چرا كه هر كجا خليفه حاكم با مشكلي مواجه مي شد و از حل آن عاجز مي شد حضرت علي(ع) مرجع و پناهگاه آن بود. بدين صورت تشيع در حوزه دعوت اسلامي و بر طبق طرح رسول اكرم(ص) ايجاد شد، طرحي كه پيامبر(ص) آن را براي حفظ آينده اسلام و به امر خداوند متعال ارائه داد. بنابراين تشيع عارضه نو ظهور نيست بلكه نتيجه ضروري پيدايش دعوت و نيازها و اوضاع و شرايط اصلي آن بود.
?. شيعه چگونه به وجود آمد؟
با مطالعه نظام اسلامي در عصر پيامبر(ص) مي بينيم كه دو گرايش اساسي و متفاوت با هم با پيدايش امت و آغاز تجربه اسلامي وجود داشتند و بعدها به حيات خود ادامه دادند . آن دو گرايش يكي گرايش تعبدي به نص و ديگري گرايش به اجتهاد در برابر نص بود.
گرايش نخست خود را در مقابل نصوص ديني مطيع مي ديد اما گرايش دوم جز در موارد عبادي و غيبي در ساير شئون زندگي اجتهاد را ممكن مي دانست و بر اين اساس با وجود مصلحت، در نصوصي كه مربوط به زندگي است تصرفي كرد و آن را تغيير داده و اصلاح مي كرد.
باز تاب اين دو گرايش در مقاطع تاريخي مانند اجتهادات برخي از صحابه معروف، در جريان خلافت و تغييراتي در اذان و حذف جمله حي علي خيرالعمل در بعضي از موارد و تحريم متعه و همچنين جريان درخواست قلم و دوات توسط حضرت رسول(ص) در بيماري منتهي به ارتحال و اظهارات آن صحابه مشهور يا تخلف از لشكر اسامه را مي توان ذكركرد. اختلاف و رقابتي كه بين اين دو جريان در زمان پيامبر(ص) شروع شد در موضع مسلمانان در رهبري حضرت علي(ع) پس از پيغمبر اسلام(ص) نيز ديده مي شود. آنها كه پيرو تعبد و نص بودند از طرح پيغمبر(ص) در مورد امامت و خلافت پس از خود، پيروي مي كردند و خود را ملزم به قبول آن مي دانستند. اما عده اي كه موضع اجتهادي داشتند براي خود روا مي دانستند كه مقيد به اجراي طرح پيامبر(ص) نباشند و خود را از قيد آن رها كنند، زيرا اجتهادشان منجر به ارائه طرحي شد كه به نظر آنها چنين طرحي با اوضاع و شرايط روز سازگارتر از طرح پيامبر(ص) بود.
به اين صورت شيعه بلافاصله پس از رحلت پيامبر(ص) به وجود آمد و تشيع در عده اي از مسلمانان تجسم يافت كه به طور عملي تسليم طرحي شدند كه پيامبر آن را به اجرا گذاشته بود. بنابراين تجسم جريان شيعي و به فعليت در آمدن آن از لحظه اي آغاز شد كه سقيفه به وجود آمد و رهبري حضرت علي(ع) را متوقف كرد و خلافت را به غير او نسبت داد. عمده دليل قائلان به نوظهور بودن شيعه و اين كه شيعه از رويدادهاي ناگهاني است كه در بستر تاريخ شكل گرفته است، اين است كه مي گويند كلمه شيعه و تشيع به عنوان يك گروه خاص و يا آئيني خاص در زمان رسول الله(ص) و بعد از آن تا مدتي وجود نداشته است. پس شيعه و تشيع بعدا در طول زمان به وجود آمده است. در پاسخ به اين گروه بايد گفت:
اولاً: عدم اطلاق شيعه و تشيع بر عده اي در زماني، دليل بر عدم وجود آن نيست ، هم چنان كه اصطلاح اهل سنت يا سني نيز همين گونه است.
ثانياً: كلمه شيعه علي درزمان حضرت رسول(ص) و توسط حضرت بر عده اي اطلاق مي شده است، طبري در تفسير خود ذيل آيه شريفه: ان الذين امنوا و عملوا صالحات اولئك هم خير البريه(بينه/??) نقل مي كند كه رسول خدا(ص) به علي فرمود: انت ياعلي و شيعتك. و يا در حديثي ديگر آمده كه پيامبر مي فرمايد: يا علي ان اول اربعه يدخلون الجنه انا وانت... و شيعتنا عن ايماننا و عن شمائلنا. يا ابن عساكر از پيامبر(ص) نقل مي كند: والذي نفسي بيده ان هذا (يعني عليا) و شيعته هم الفائزون يوم القيامه. و يا بعضي افراد معروف بودند به اين كه شيعه علي بن ابي طالب(ع) هستند چنان كه دكتر كامل مصطفي الشيبي گويد: قد كان سلمان معروفا بكونه من شيعته.
ثالثاً : اعتقاد اساسي و محوري شيعه اين است كه آنها امامت امت را يك مسئله انتصابي از طرف خداوند مي دانند نه يك مسئله انتخابي، و امام توسط پيامبر تعيين و اعلام شده است و آن حضرت علي (ع) است. اين اعتقاد به دليل شواهد متواتر و قطعي بين بعضي از مسلمانان از زمان رسول الله(ص) وجود داشته و بعد از رحلت آن بزرگوار تبلور بيشتري يافت. اگر چه ممكن است كلمه شيعه يا تشيع به معناي امروزي بر آنها و آئينشان در آن زمان اطلاق نمي شده است. خلاصه اين كه دليل قائلان به نوظهور بودن شيعه، دليل صحيح و محكمي نيست و با تبييني كه از شهيد بزرگوار حضرت آيت الله سيد باقر صدر نقل كرده ايم معلوم مي شود شيعه مولود طبيعي اسلام است.
متن كامل را در همشهري آن لاين بخوانيد.
www. hamshahri. online. ir