پنجشنبه ۲۱ دي ۱۳۸۵
نگاهي به مجموعه غزل عطر تند نارنج سروده سيامك بهرام پرور
اتفاقي كه نيافتاد
008865.jpg
محمدرضا شالبافان
وقتي براي اولين بار به قفسه دست مي بري و كتاب سيامك بهرام پرور را برمي داري ابتدا بايد بر سنگيني نام نه چندان قوي كتاب و توضيح شاعر برگزيده ششمين كنگره شعر و قصه جوان- هرمزگان غلبه كني و به تورق كتاب بپردازي. به مقدمه استاد بهمني مي رسي و پس از پايان مقدمه شديداً به لحن رندانه بهمني معترف مي شوي. مقدمه اي كه هم ذم شبيه مدح است و هم مدح شبيه به ذم. البته پيشاپيش از نظر دادن در مورد اتفاق داوري جشنواره ششم خودداري مي كنم چرا كه داوري نظر داور است و به ويژه كه نظر بهمني باشد كه از دموكرات ترين هاست در داوري. و اگرچه با نظرش موافق نباشم نمي توانم به وي اعتراض كنم.
***
از ظاهر تورق كتاب چنين برمي آيد كه شاعر اشعار را به ترتيب علاقه خود از زياد به كم در كتاب گنجانده چرا كه هر چه به پايان كتاب نزديك مي شويم برجستگي كمتر مي شود. آنچه مسلم است بهرام پرور مي خواهد اتفاقي در غزل معاصر باشد. اما به عقيده اين جانب نمونه بارز خواستن و نتوانستن است.
شعر بهرام پرور از دو شقه تشكيل شده است: زبان و حرفي كه درون زبان را پر مي كند. اين شعر همچنين به خاطر برخورد صريحش با محتوا اجازه نمي دهد زبان را در قبالش جزئي از فرم كه در تعامل با ديگر اجزاست به حساب آوريم. از طرف ديگر اين شعر اصولاً برخورد مشخصي به نام ساختار شعري ندارد كه بتوان از آن نام برد. به محتوا يا سخن بهرام پرور بعداً اشاره خواهم كرد، اما مشخصاً عرق ريزي و تلاش سختكوشانه وي براي اتفاق در زبان است، اما به نظر مي رسد او تجربه تلاش و تسلط قابل قبولي بر زبان عادي ندارد تا بتواند در اين مسير به نتيجه برسد. البته در نقاط متعددي اشتباهات محتوايي- به معناي موضعي- زبان شعر را از اتفاق مي اندازد و بديهي است سفري كه به سمت اتفاق در زبان برود و از پس آن بر نيايد از همه چيز ساقط مي شود.
در اين زمينه مي توان به اشتباه هاي زير كه در كتاب نيز رايج هستند اشاره كرد:
الف) بازگشت بي سبب و نابهنگام زباني
اين اتفاق در شعري كه اصولاً بر مبناي هنجارگريزي و در وهله بالاتر شالوده شكني باشد با تبصره هايي قابل پذيرش است اما در شعر بهرام پرور كه از ديد خود شاعري بسيار ساده است توجيه نمي پذيرد.
يك جفت شمعدان...؟! نه عزيزم! دو چشم توست
كه بر دريده پرده شب هاي تار را!
(ص 10)
يا
در قاه قاه مست هياهوي بي دليل
گرچه كسي نديد و توجه نكرد، ليك
مي ريخت اشك تب زده شاهدخت شعر
برجشن نور و كاغذ و خودكارهاي بيك
(ص 55)
مطالعه كامل غزل هايي كه ابيات بالا جزء آن ها هستند براي مشخص شدن شدت اين بازگشت توصيه مي شود.
ب) ناآشنايي با قواعد موسيقايي
اين مسأله بارها در طول كتاب خواننده را مي آزارد و در اين بين ناتواني شاعر را نيز نشان مي دهد:
هذا موكلي... : غزلم دف گرفت، گفت
تو هم گرفته اي به وكالت سه تار را!
(ص 9)
بيتي كه بهمني نيز در مقدمه به ضعف آن به ويژه در مصرع دوم اشاره مي كند.
المپ را به زئوس وانهاده پاكوبان
به شاد باش زمين آمدند ...ريم...رام...رم
(ص 39)
در اين بين معمولاً هرگاه شاعر به سمت استفاده از كلمات لاتين مي رود دچار ضعف شديد آوايي مي شود:
كاناپه هاي كسالت براي ما تنگند!
و مبل هاي ملال هميشه دودآجين
ص 35
در كنار ضعف قافيه، كاناپه بسيار غيرقابل قبول در بيت جاگذاري شده است. مويد اين مسأله اين است كه هجاي اول اين كلمه لاتين، به اجبار وزن، كوتاه استعمال شده و هجاي دوم بلند. اين در حالي است كه هر دو در حالت لاتين جزء يك نوع هجا هستند.
ج) دست انداز در مسير رسانه اي شعر
اين بدان معناست كه در نقاطي از كتاب، اشعار مشخصاً در برخورد با مخاطب از نثر هم پايين تر مي ر وند.
كلاغ غصه چه دارد پنيرش الا زهر؟
نگو نه! شير تو روباه وار خواهد مرد!
(ص۰۲)
ظاهراً مصرع اول بايد مي بوده پنير كلاغ غصه به جز زهر چه دارد؟ اما ... البته رابطه دو بيت نيز بيشتر به پيدا كردن پرتقال فروش مي ماند.
ليلي تويي كه قسمت من هم جنون شده
پس خط بزن شرايط ديوانه وار را!
ديوانه وار ؟ مشخص نيست منظور شاعر از استعمال اين بيت در جايگاه صفتي براي شرايط چيست.
جمعي كه مات اين همه خلاقيت شدند
كف مي زنند و آن ور سن ده نفر كشيك-
برروي پنجه با دو سه واكمن و صد سوال:
استاد! مي شود كه بگوييد تاكتيك...
(ص 54)
مشخص نيست چرا جمله اصلي كه دوبيت را نيز متصل كرده فاقد فعل براي كشيك است. اگر بناست كشيك از جايگاه مسند خارج شود بايد حداقل در حال پيش از آن بيايد.
همه اين ها باعث مي شود در نقاط متعددي كه شاعر به سمت استفاده از طنز يا به نوعي هزل در شعر مي رود به نتيجه اي نرسد. نگاهي گذرا به آثار طنزپردازان معاصر و موفق نشان مي دهد كه ايشان معمولاً نرم زبانشان - اتفاقاً- بسيار فخيم و استوار مي باشد چرا كه زبان طنز اصولاً از اعتزال هاي حساب شده در ميان زبان عادي تشكيل مي شود. اما بهرام پرور پايه زبان خود را به ويژه در ميان محتواي انتقادي بر اعتزال مي گذارد و بديهي است به نتيجه اي نمي رسد اما در اين بين مشكلات زير نيز مزيد بر علت مي شود:
008868.jpg
الف) اجبار سنگين قوافي
و دستمال كثيفي پر از دروغي خيس:
كجاست عشق بزرگم؟!... آهاي! فين... فين... فين!!
(ص 36)
من اين را چيزي جز ابتذال همه جانبه نمي نامم
بعدش سكوت و يك نفر و آه و ميكروفن!
با چشم خيس اشك، حسابي فتوژنيك!
(ص 54)
در اين شعر حداقل چهار بار ic صفت ساز انگليسي در جايگاه قافيه و هر بار هم ضعيف تر از پيش آمده.
ب) عدم نتيجه گيري مناسب
هي  پوست مي كنيد و تعارف!... ولش كنيد!
پوسيده پرتقال شما!... پره پره نيست!
(ص 23)
به دست هاي من و تو عجيب محتاجند!
ببين چه دلنگرانند!... جان عشق ببين!!
و كار تيمي ما نيز نقشه اش اين است:
من از درخت كه چيدم، تو توي ديس بچين!!
(ص 37)
اما برسيم به اشاره اي كوتاه به محتواي آثار بهرام پرور. اين شاعر اصولاً نسبت به ايجاد اتفاق در محتوا هيچ تلاشي نكرده. محتواي آثار وي يا مشخصاً عاشقانه زميني و گاهي اروتيك سطحي هستند و يا با چنگ و دندان به انتقاد از وضعيت جامعه مشغول. اين روزها بسياري از سانتي مانتاليسم شعر جوان انتقاد مي كنند. البته بسياري از مثال هايشان همراه با بي دقتي است اما به عقيده من بهرام پرور نسبت به اين انتقاد يعني سطحي انگاري سپر انداخته است.
اعتراف بلند شاعر در بيت زير پيداست:
چه فرق مي كند اين: چاي، قهوه... يا هرچه!
كه عشق گرمي دنياست توي اين سرما!
(ص 03)
اين بيت دقيقاً اعتراف به اين است كه تفكر شاعر در شعر عاشقانه نسبت به گذشته شعر فارسي تغيير نداشته است و تنها ابزارش چنين شده است. اين مسأله علاوه بر كليت جهان بيني در ابيات و تصاوير مختلف نيز اتفاق مي افتد.

همايش كتاب درسي دانشگاهي ، ماية تعجب يا روزنة اميد؟
008886.jpg
اشاره:اولين همايش بين المللي كتاب درسي دانشگاهي 27 و 28 دي ماه با مشاركت سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاه ها (سمت) و سازمان علمي- فرهنگي ملل متحد (يونسكو) برگزار مي شود. مقاله حاضر، نگاه زهرا ابوالحسني، دبير علمي اين همايش و مدير پژوهشي و ارزشيابي انتشارات سمت به كتاب درسي و مسايل و مشكلات پيرامون آن است.
دكتر زهرا ابوالحسني

زلزله هاي اخير خيلي دير اما بالاخره مسئولين را وادار كرد كه استانداردسازي ساختمانها و منازل را اندكي جدي بگيرند. انديشة عقب نماندن از استانداردهاي جهاني مدتي است كه ايزو چند هزار را نشانة اصلي كيفيت كالاي مصرفي ما كرده است. تحت ليسانس فلان شركت بودن به كالاي ما اعتبار بخشيده و لوگوي استاندارد نشانة اطمينان شده است. اما ظاهراً هنوز زلزله اي رخ نداده تا اذهان در حوزة كالاي فكري ما كه خوراك علمي ميليونها جوان دانشگاهي در كلاس درس با آن تأمين مي شود، دچار دغدغه شود!
كتاب حتي در حوزة آكادميك اش معاني، استلزامات، كاربردها و بازخوردهاي متفاوتي را به همراه دارد. نگرشهاي فوق تخصصي شده و اتميك امروز ديگر نمي تواند با مقولات به يك شيوه برخورد كند. از سوي ديگر شاخص هاي زمان و فرصت اجازه نمي دهد نگاهي عام و جامع به مقولات تخصصي داشته باشيم.
كتاب آكادميك هم از همان مقولاتي است كه در دنياي امروز در معناي عام خود شامل طيف بسيار گسترده اي از مفاهيم است. اگرچه مشخصة معنايي ياد دادن و آموزش در همة انواع آن مستتر است اما همين مشخصه در ظروف گوناگون تعابير، جايگاهها، مفاهيم، چارچوبها، اركان و سرانجام استانداردهاي گوناگوني را اقتضا مي كند. كتاب آموزشي، كتاب علمي، كتاب خودآموز، كتاب تمرين و اينك كتاب درسي آن هم از نوع دانشگاهي آن. كتاب درسي يكي از ملزم ترين مقولات به شاخص هاي فوق الذكر است. تخصص، برنامه، زمان، فرصت و آموزش از اصلي ترين تعيين كننده هاي استاندارد كتاب درسي است كه ساختار و محتواي آن را شكل مي دهد.
دانشجو به دنبال تخصص در محور زماني محدود به دنبال گزيده ترين منابع آموزشي است كه از قضا در ارتباط منطقي با مواد آموزشي پيش و پس از آن يعني در فرصتي  خاص عرضه مي شود. استاد نيز با همين شاخص ها درصدد دريافت بهترين پاسخها از فرصتهاي موجود است. همة اينها واقعيتي را ترسيم مي كند كه اگر چه بديهي است اما به نظر مغفول واقع شده است. مگر نه اين است كه اهداف تعيين شده براي هر كالا، كيفيت آن را مشخص مي كند و كيفيت مشخصه هايي دارد و اين مشخصه ها ضوابطي؟ مگر نه اين است كه استاندارد هر كالا نشان دهندة ميزان تطابق كالا با مطلوب ترين حالت ممكن همان نوع است؟
در اين ميانه ماية تعجب اينجاست كه هر كالاي مصرفي مادي كه اثري هر چند كوتاه مدت دارد موظف به طي كردن مراحل نظارت و ارزيابي است تا با ويژگيها و ساختار مناسب به مرحلة توليد و سپس مصرف برسد اما كتاب درسي به عنوان كالاي مصرفي غيرمادي با اثر طولاني مدت- در ديدگاه برخي- بي نياز از نظارت، ارزيابي و در نهايت استاندارد شدن در شكل و محتواست و اصولاً هر آنچه به عنوان جزوه، دست نويس، يادداشت و  handout مي تواند در كلاس عرضه شود. عده اي ديگر در همين جناح معتقدند هر كالاي وارداتي بدون كنترل محتوايي و سنجش ارتباط آن با مباني برنامة آموزشي داخلي مي تواند مورد مصرف واقع شود، و شايد همين عده هيچ اعتقادي به شاخص هاي زمان، فرصت، تخصص و منطق برنامة آموزشي ندارند و هر آنچه كتاب باشد مي تواند در حكم مواد آموزشي به خورد مصرف كننده داده شود.
در هر حال اعتقاد به ضرورت كتاب درسي معيار از اعتقاد به اين حقيقت نمي كاهد كه كتاب درسي در مقطع دانشگاه چيزي جز شِمايي از آنچه بايد آموخته شود نيست، ش‍ِمايي كلي كه در كنار منابع تكميلي ذخيرة علمي جويندگان دانش را در مقطعي خاص تأمين مي كند. كتاب درسي استاندارد شرط لازمي است كه همچون ابزاري در دست جامعة دانشگاهي اعم از استاد، دانشجو و برنامه ريزان آموزشي براي مديريت زمان، فرصتها و محتوا قرار مي گيرد و به همان ميزان كه وجود استاندارد آن پيش برنده و توفيق دهنده است فقدان و يا وجود غيراستاندارد آن بازدارنده و ناكامي آور است.
آنچه به زعم برخي كتاب درسي را در مقطع پس از آموزش و پرورش از حيز انتفاع ساقط مي كند، محدود شدن ذهن خلاّق دانشجو در تلاش براي كشف نادانسته ها از دل جديدترين يافته هاي علمي است. در اين تلاش هر آنچه هست زير و رو مي شود، ورق مي خورد و بالا و پايين مي شود تا از ميان اقيانوس اطلاعات به چيزي دست يابد كه هنوز در درك و توصيف هستة اولية آن نيز ناتوان است. اصولاً آنچه پيروان اين نگرش را ظاهراً به بيراهه مي برد اين تصور است كه كتاب درسي مي آيد تا انديشه ها را محدود كند، افكار را بايستاند و شتاب تحرك را كُند و راكد گرداند. اما واقعيت اين است كه در غياب كتاب درسي استاندارد خط سير آموزش گم مي شود، جريان اصلي (mainstream) نظريات علمي درك نمي گردد و دانشجو در لابه لاي داده هاي دروني نشده و پراكنده و يا يك سويه حيران مي شود.
كتاب درسي ادعاي مبتني بودن بر تحقيقات اصيل نوع اول را ندارد؛ بلكه حاصل آن دسته از تحقيقات را گزينش مي كند كه از دل پژوهشها- در اين مرحله از علوم، تا حدي- سرفراز بيرون آمده اند. به هر رو همايشهايي از نوع همايش بين المللي كتاب درسي دانشگاهي (سمت، 28-27 دي ماه)، بهانه اي است براي به چالش كشيدن اين انديشه ها، همايشهايي از اين دست روزنة اميدي است براي انديشه هايي كه كتاب درسي دانشگاهي را به عنوان اصلي ترين منبع تغذيه علمي كه همچون نقشه اي در دست بَلَدِ‍ راه، نابلدان را به گدار قلة علم و دانايي مي رساند، نيازمند استاندارد شدن مي داند و از سوي ديگر ماية تعجبي است براي همانهايي كه خود را بي نياز از نقشه اي مدون گاه به پيش و گاه به پس طي طريق مي كنند.

ياران مهربان
008871.jpg
گويش بهدينان شهر يزد
اين كتاب كه يك واژه نامه است توسط دكتر كتايون مزداپور به رشته تحرير درآمده است. گويش بهدينان نام پذيرفته و رسمي براي زبان دري زرتشتي و لهجه شهر يزد يكي از گونه هاي آن است. اين كتاب كه از سوي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي به چاپ رسيده با شمارگان 1000نسخه با 540صفحه با قيمت 3800 تومان در كتاب فروشي ها موجود است.
008877.jpg
نيروي حقيقي آب
"نيروي حقيقي آب" كتابي است نوشته ماسارو ايموتو كه توسط نفيسه معتكف ترجمه شده است. اين كتاب در شمارگان 3300 نسخه از سوي انتشارات درسا روانه بازار كتاب شده است. "نيروي حقيقي آب" 190 صفحه دارد و با قيمت 3500 تومان به فروش مي رسد.
008874.jpg
مثبت باشيد (راهنماي مديران)
اين كتاب نوشته فيل كلمنتس توسط مهربانو عنقايي ترجمه و از سوي انتشارات به تدبير روانه بازار نشر شده است. اين كتاب شامل فصل هاي مثبت گرايي مادرزادي يا اكتسابي، دانش مثبت بودن، هنر مثبت بودن، عملكرد مثبت و... است. مثبت باشيد با شمارگان 3000 نسخه به چاپ رسيده وبا 126صفحه با قيمت 1200تومان به فروش مي رسد.
008880.jpg
مديريت و برنامه ريزي محيط زيست
اين كتاب توسط دكتر ناصر محرم نژاد تاليف و منتشر شده و شامل بخش هايي همچون منابع انساني، بهره مندي نسل آينده از منابع محيط زيست، نهادهاي مسئول در امور محيط زيست، ترميم اثرات سوء گذشته در محيط زيست و...است. "مديريت و برنامه ريزي محيط زيست " با 343 صفحه با بهاي 2900 تومان به فروش مي رسد.

يك كتاب يك نگاه
شناخت بهتر قائم مقام
008883.jpg
عادل جهان  آراي
كارنامه سياسي قائم مقام فراهاني (قهرمان مبارزه با استعمار انگليس در ايران)
نويسنده: دكتر سيف الرضا شهابي(با مقدمه آيت الله هاشمي رفسنجاني)
چاپ سوم پاييز 1385،ناشر: رسانش ، شمارگان: سه هزار نسخه
وقتي كه عنوان كتاب مبني بر كارنامه سياسي قائم مقام را ديدم، كمي تعجب كردم از اينكه ديگر چرا كارنامه سياسي؟ زيرا بسياري مي دانند كه قائم مقام از چهره هاي سياسي-ادبي معاصر بود، با اين تفاوت كه وجه فرهنگي اش بر وجه سياسي او برتري داشت، اما مطالعه اين كتاب برجستگي  و توانايي هاي قائم مقام را به نظر واقعي تر از آن چيزي نشان مي دهد كه در برخي كتاب ها كمتر به آن اشاره شده بود. نقش قائم مقام و پدرش در تاريخ سياسي معاصر ايران همانگونه كه نويسنده در اين اثر آ ورده، بسيار مهم و تأثيرگذار بود.
واقعيت اين است در تاريخ سياسي ايران چهره هايي وجود دارند كه چندانكه بايد شناخته شده نيستند، دو تن از اين چهره ها در خانواده بزرگ فراهاني درخشيدند كه اين دو - پدر و پسر- در مقطعي از تاريخ كارهايي بزرگ و مهم انجام دادند. در اين بين ميرزا بزرگ قائم مقام(اول) با وجود فعاليت فراوانش در حوزه سياست، چندان كه بايد در اين حوزه معرفي نشده است.
در اين كتاب مي توان همزمان از فعاليت هاي قائم مقام اول و ثاني به درستي آگاهي يافت و از نقش آنها در مراودات سياسي و فرهنگي عصر آشنا شد.
آيت الله هاشمي رفسنجاني در مقدمه اين كتاب، پيرامون اين دو چهره سياسي و نقش آنها مي نويسد: معرفي اين قطعه از تاريخ كشورمان را براي نسل جديد مفيد، هشداردهنده و سازنده مي بينم. با مطالعه آن زمان مي توان، به عوامل عقب ماندگي كشور خودمان و بسياري از كشورهاي ديگر جهان سوم و نيز انباشت ثروت و دانش و فن در چند كشور استعمارگر پي برد و درس عبرت گرفت... خواننده در اين كتاب با دو شخصيت ارزشمند و كم نظير در تاريخ معاصر ايران آشنا مي شود و مي بيند كه دو چهره سياسي و فكري و ادبي و اجتماعي چگونه در آن شرايط نفس گير توانسته اند دوست و دشمن و راه و چاه را بشناسند...
صحبت از قائم مقام بزرگ اول مرحوم ميرزا عيسي و قائم مقام بزرگ تر اما دوم است كه در يك فضاي استكباري و استبدادي راه خدمت به وطن و مردم و دين خدا را برگزيده اند و استعداد و آبرو و توان و حيات خود را در اين راه سرافرازانه از دست داده اند.
نويسنده در عين  حالي كه تاريخ سياه حكومت  مردان قاجار را تصوير مي كند، نقش بي بديل فراهاني اول و دوم را در تاريخ ايران بازگو مي كند. وي در اين اثر همزمان دو كار مهم انجام مي دهد: اول به معرفي ميرزا عيسي فراهاني پدر قائم مقام مي پردازد كه تاكنون در كتب تاريخي كمتر از آن سخن رفته است.
واقعيت اين است كه تاكنون در بيشتر تأليفات، توجه نويسندگان به ميرزا ابوالقاسم معطوف شده و از پدرش ميرزا عيسي كه مربي او بوده، غفلت شده است و اگر مختصر توجهي نيز به او شده از چند صفحه و بياني كوتاه و در عين حال نارسا تجاوز نكرده است. دوم در كتاب حاضر سعي شده است كه مشخصاً كارنامه سياسي ميرزا ابوالقاسم فراهاني محور تحقيق قرار گيرد؛ زيرا به زعم نويسنده در خصوص وجه ادبي ايشان پژوهش هاي ارزشمندي صورت گرفته است. گرچه براي آشنايي خوانندگان به طور گذرا به شخصيت ادبي ايشان نيز اشاره شده است.
كتاب بعد از مقدمه در سه فصل و چند پيوست تدوين شده است كه به نوعي مي توان گفت در برگيرنده تاريخ دو قرن اخير ايران، منطقه و حتي اروپا است.
فصل اول با عنوان جهان در آغاز قرن نوزدهم نام دارد كه به روابط ايران و فرانسه و ايران و انگليس مي پردازد.
فصل دوم به ميرزا بزرگ:قائم مقام اول اختصاص دارد كه به طور مبسوط زندگي سياسي اجتماعي قائم مقام اول را بررسي كرده است. در اين فصل ناخوانده  و ناشنيده هايي از زندگي ميرزا عيسي مي  خوانيم كه كمتر به آن پرداخته شده است.
فصل سوم كه محور اصلي كتاب است، به زندگي سياسي قائم مقام فراهاني(ثاني) پرداخته است. در اين فصل مي توان بيشتر با اتفاقات و وقايع داخلي ايران و حتي كشورهاي درگير با ايران آشنا شد. نقشي كه قائم مقام به عنوان يك سياستمدار در ايران بازي كرد به خوبي در اين فصل توضيح داده شده است. نويسنده سعي كرد قائم مقام را تقريبا بدون روتوش تصوير كند كه اتفاقا اين بخش از ويژگي هاي بارز كتاب است. ديدگاه مخالفان و موافقان قائم مقام بخشي ديگر از اين فصل را به خود اختصاص داده است. جالب است كه بيشترين مخالفان قائم مقام را دولتمردان انگليسي تشكيل مي دادند. اكثر نويسندگان انگليسي هنگامي كه تاريخ عصر قاجار را به نگارش درآوردند زماني كه به قائم مقام مي رسند از او به نيكي ياد نمي كنند، افرادي چون كلمنت مارگام، رابرت گرانت واتسون و سرجان كمپبل. در اين ميان واتسون بيش از همه عملاً و صراحتاً سعي دارد تا چهره قائم مقام را مخدوش كند. ضمن آنكه برخي از سياسيون وقت انگليس، چون فريزر، قائم مقام را آنچنانكه هست به تصوير مي كشند. با وجودي كه در حوزه تاريخ سياسي كتاب هاي چندي سال 85 به چاپ رسيده است، اما اين كتاب از بهار 85 كه چاپ اول آن وارد بازار نشر شده است، تا پاييز به چاپ سوم رسيده است. اين اقبال نشان دهنده اهميت و جايگاه كتاب در بين علاقه مندان به تاريخ سياسي معاصر است.

گزارش سفر يونان (14)
درنگي كوتاه در دلف
008862.jpg
دكتر ميرجلال الدين كزازي
گروه ادب و هنر_گزارش سفر دكتر مير جلال الدين كزازي در سيزده شماره گذشته از نظر خوانندگان گرامي گذشت. اكنون ادامه اين سفر نامه را كه حاصل حضور استاد در همايشي در كشور يونان است، دنبال مي كنيم.
دلف كه در زبان يوناني دلفي ناميده مي شود، شهري است باستاني در چهل فرسنگي آتن كه به پاس پرستشگاه شگرفش، آوازه اي بلند داشته است. پيشينيان بر آن بوده اند كه نهانگويي به نام پيتيا در اين پرستشگاه كه به نام آپولون ساخته و برافراخته شده بوده است، پرده از رازهاي پنهان برمي دارد و رخدادهاي آينده را پيش مي گويد. اين راهبه در ژرفاي پرستشگاه، بر سه پايه اي مي نشسته است و دستخوش نيروي اين خدا، در گونه اي از بي خويشتني و خودباختگي، فريادهايي رازآلود برمي آورده است و كاهنان پرستشگاه اين فريادها را راز مي گشوده اند و باز مي نموده اند. آوازه اين نهان بيني ها و پيشگوييها تا بدان پايه گسترده بوده است كه از سرزمينهاي دور و نزديك بدين پرستشگاه مي آمد ه اند تا رازهاي آينده را از راهبه آپولون بپرسند. پاسخهاي پيتيا به پرسشها بيشتر تاريك و چندسويه و چيستان گونه بوده است و آن را مي توانسته اند به دلخواه خويش بگذارند و با خواست خود، همساز و هماهنگ بگردانند. يكي از پرآوازه ترين اين رازگشايي ها و پيشگويي ها كه هرودوت آن را در تاريخ خود آورده است، در پيوند است با كوروش بزرگ: كروزوس، پادشاه ليدي، گروهي را همراه با ارمغان هايي گرانبها به پرستشگاه دلف گسيل مي دارد و از نهانگوي مي پرسد كه آيا به نبرد با ايرانيان بشتابد يا نه.
نهانگوي در پاسخ مي گويد كه اگر كروزوس بر ايرانيان بتازد، پادشاهي نيرومند را برخواهد انداخت. پادشاه ليدي، اين پاسخ ناروشن و دوسويه را به سود خويش و همساز با آرزوي نهفته در دلش گزارش كرد و بر آن رفت كه آن پادشاهي كه از ميان خواهد رفت، پادشاهي ايران است. پس با اين پندار بي پايه و فريفتار، دل استوار و بي گمان از پيروزي خويشتن، با كوروش بزرگ نبرد آزمود و بدان سان درهم شكست كه پادشاهي ليدي را به يكبارگي برانداخت و از ميان برد. به سال 546 پيش از زادن مسيح، پرستشگاه دلف در آتش سوخت و ويران شد. چندين شهر و از آن ميان آتن نيز، در بازساختن آن با يكديگر همدست و همداستان شدند. به هر روي، هر زمان كه سخن از رفتن به دلف مي رفت، من از سر مزه و مزاح مي گفتم: چه سود از رفتن بدين شهر؟ نهانگوي آينده نگر و رازگشاي در پرستشگاه آن نيست كه آپولون پاسخ پرسشهايمان را بر زبان او بر نهد و با ما در ميان بگذارد.
بامدادان سه شنبه، با مِهخودرو  يي(=اتوبوس) نوآيين به سوي دلف روان شديم. من در كنار بانويي فرانسوي و فربه نشستم كه دوشينه در ديرينكده بناكي، از من پرسيده بود كه زبان فرانسوي را چگونه و در كجا آموخته ام و شادي بسيار خويش را از آن كه در آن ناكجاآباد زبان انگليسي،  كسي را ديده بود كه به فرانسوي سخن مي گفت، آشكار داشته بود. در درازاي راه، چندي درباره آشوبهايي اجتماعي و دامنه دار كه در فرانسه رخ داده است و خاستگاهها و انگيزه هاي آنها، نيز درباره كَمِستان هاي(=اقليت) نژادي و ديني كه در اين كشور برافزوده اند و انبوهي و نيرو گرفته اند و اندك اندك به بَسستان(=اكثريت) دگرگون مي شوند، سخن گفتيم و از ايرانشناسي و چگونگي آموزش زبان و ادب پارسي در فرانسه. سرانجام، رشته سخن به فرانسه و جايگاه آن در همپيماني اروپايي رسيد و به برآمدن و بركشيده شدن مرداني گمنام و ناشناخته چون لوپن در پهنه سياست و در سامانه كشورداري فرانسوي. بدو گفتم: آيا نمي انگاريد كه راز كامگاري لوپن كه به ناگاه سربرآورد و هماورداني نيرومند و نامدار را به كناري زد و شگفتي آفريد، آن است كه بر بوميگرايي انگشت برمي نهاد و مي گفت: فرانسه از آن فرانسويان! ؟ آن بانوي فرهيخته با ديدگاه من دمساز بود و آن را استوار مي داشت.
هر چه به دلف نزديكتر مي شديم، چشم اندازها كوهستاني تر و دلنوازتر مي گرديد. سرانجام، ويرانه هاي پرستشگاه كه ستوني چند در آن سربرافراخته و برپاي مانده بود، نگاه مرا درربود و به خود دركشيد. اين ستونها كه همچنان شكوه شگرف و آييني پرستشگاه را به نمود مي آوردند، از دورجاي بر دامنه كوه سپند و نمادين پارناسوس، نغزي و زيبايي مهرازي(=معماري) يوناني را به رخ آيندگان مي كشيدند. در نزديكي پرستشگاه، به شهركي رسيديم كه آن نيز بر دامنه ساخته شده بود و خانه هايش، اشكوبه وار و به گونه زيگوراتي سترگ، يكي بر فراز ديگري جاي داشت. شهري بود از گونه ماسوله در گيلان و پاوه در كرمانشاه، يا شهري در آلباني كه زادگاه اسماعيل كاداره است و در آن بام خانه اي حياط خانه اي ديگر بوده است. اين نويسنده آلبانيك ، در رخدادهاي شهر سنگي ، با زباني شيرين و شيوا و شاعرانه، اين شهر شگفت را كه كودكي هاي او در آن گذشته است، بازنموده است.
پس از درنگي كوتاه در پايگاه فرهنگي دلف، به ديدار از خانه آنجلوس سيكليانوس نويسنده يوناني رفتيم كه آن را پاس داشته اند و به ديرينكده اي خرد ديگرگون كرده اند. در اين ديرينكده، نمونه هايي از هنر يونان و ساخته هاي هُتُخشايان(= هنرمندان صنايع دستي) آن، در كنار دستنوشته هاي آن نويسنده، در ديدرس ديداريان نهاده آمده است. خانه سيكليانوس دواشكوبه و تنگ و كوچك بود؛ اما چشم اندازي بسيار فراخ و دلاويز داشت و در فرود آن، دره اي ژرف و پهناور دهان گشوده بود؛ يكي از زيباترين دره هاي جهان كه در آن، كوه و دشت و رود و مه درهم آميخته بودند و نمايي آنچنان شگرف و نوپديد را در برابر مي گستردند كه چشم از آن به دشواري برمي توانستم گرفت. من سيكليانوس را نمي شناسم و نوشته اي از او نخوانده ام، اما مي پندارم كه نوشته هايي پركشش و دلاويز داشته باشد، اگر فسون و زيبايي اين چشم اندازها در نوشته هايش بازتافته و اثر نهاده باشد.

كتاب
اقتصاد
انديشه
سخنگاه
علم
شهرآرا
|  اقتصاد  |  انديشه  |  سخنگاه  |  علم  |  كتاب  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |