يكشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵
نگاهي به زمينه هاي قيام امام حسين(ع)
پنجاه سال پس از پيامبر (ص)
009282.jpg
با شهادت امام علي (ع) زمامداري، طي  آشوب ديگر از امام حسن (ع) به معاويه منتقل شد   پس از اين واقعه نقشه رهبري مسلمانان  عوض شد و حكومت اسلامي به دست همان كينه جويان به سلطنت ضداسلامي تبديل شد
امام حسين (ع) : انگيزه نهضت من، هوي و هوس و تمايلات بشري نيست، هدف من فساد و ستمگري نيست، بلكه من فقط براي اصلاح در امت جدم از وطنم خارج شدم، هدفم امر به معروف و نهي از منكر است


سهند صادقي بهمني
رسول گرامي اسلام در دوره اي دعوت خويش را آغاز كرد كه داراي مشخصات و ويژگي هاي منحصر به فردي بود. همين علائم باعث شد تا مورخان از آن دوره به عنوان جاهليت ياد كنند. دعوت پيامبر مبتني بود بر نفي عقايد انحرافي و خرافي و دعوت به راست كيشي و راست انديشي، نفي ظلمت و فراخواندن به نور. اصلي ترين دشمنان و سرسخت ترين مخالفان پيامبر را تيره اي از قبيله قريش تشكيل مي دادند كه گر چه بعدها با هدايايي كه پيامبر به آنها تحت عنوان تاليف قلوب اعطا كرد به اسلام گرويدند؛ اما به شهادت قرائن تاريخي هيچگاه عداوت و كينه قلبي خويش را نسبت به اسلام و مسلمانان ساده دل از ياد نبردند.
پيامبر (ص) 13 سال در مكه به دعوت پرداخت؛ اما جز تني از جوانان فقير و محروم به او نگرويدند. گرچه آنان نيز تحت فشار و ظلم بي حد و حصر قريش مجبور به كوچ اجباري به سوي حبشه شدند.
رسول گرامي با تمام اين حوادثي كه پي در پي بر او مي رفت خود نيز مجبور به سفر شد، مدينه را برگزيد كه آن روزها يثربش مي ناميدند. يثرب اما او را امان داد و او را حاكم بر خويش كرد تا در سايه او به حل نزاع ها و اختلاف هاي داخلي اش بپردازد، اختلاف هاي قبيله اي كه خود سالها بود از آن رنج مي برد.
قريشيان اما در 10 ساله مدينه هم رسول را راحت نگذاشتند. جنگ پس از جنگ و فتنه پس از فتنه. اين كينه ادامه يافت تا رسول صلح و رأفت به قدرت تدبير خويش و لطف عيان الهي مكه را بي خونريزي به تسلط خويش درآورد و پايگاه شرك و ظلم واژگون شد. اما آن تيره از قريش باز هم اسلام نياورد مگر ظاهري و حتي به ظاهر هم تسليم نشدند مگر وقتي شمشيرهاي تيز ياران پيامبر را بر گرده خويش ديدند در حالي كه برق شمشيرها چشمانشان را خيره كرده بود. به قول امير بيان (ع) اسلام نياوردند بلكه تسليم شدند. 3 سال پس از اينكه مكه و كعبه از شرك و آلودگي هاي آن رهايي يافت و به دژ استوار توحيد و يگانه پرستي مبدل شد رسول اسلام امت خويش را تنها گذارد. گرچه ولي اي از جنس خويش را بر ايشان به نص الهي ولايت داد. مردمان اما به تحريك همان كينه ورزان در همهمه پس از رحلت پيامبر، امانت الهي را به اهلش باز ندادند و اسلام كه در دوران پيامبر اسلام (ص)، سرعت پر شتابي به خود گرفته بود و اميد مي رفت تا در مدت كوتاهي دعوتش جهان را فرا گيرد، از مسير خويش منحرف شد. و شد آنچه شد و رفت بر خاندان رسالت آنچه رفت از غصب حق و خلافت. نخستين قرباني اين دگرگوني و سير قهقرايي جاهلي علي  ابن ابي طالب (ع) بود. علي (ع) در سال 35 هجري زمام امور را به دست گرفت. اموري كه اختلاف طبقاتي شديد و نظام اشرافي با همه مظاهر زشتش، از نشانه ها و مشخصات آن به شمار مي رفت.
بازگشت امور به مسير اصلي  خويش اما زمانبر بود و پرخطر. چرا كه منافع عده  بسياري را تهديد مي كرد. حضرت هر چند در ابتدا مردم را وعده داد كه حقوق از دست رفته عامه مسلمانان را از غارتگران مي گيرم، هرچند مهريه زنانشان كرده باشند (نهج البلاغه،
خ 15) اما در عمل كمتر موفق شد تا آن جماعت كينه توز را به راه آورد و نخوت از سرشان بيرون كند. حضرت معتقد به تغييرات گسترده در بافت حكومت و جامعه بود. ايشان در جايي مي فرمايند: روزگار دگرباره شما را در بوته آزمايش ريخت مانند روزي كه خدا پيامبر شما را برانگيخت. آگاه باشيد كه ابتلاي امروز شما همان ابتلاي آغاز بعثت است كه دوباره برگشته. قسم به خدايي كه پيامبر را برانگيخت، سخت زير و زبر خواهيد شد و به شدت غربال مي شويد. تا طبقه پايين مانده بالا آيند و طبقه بالا به زير روند؛ عقب افتادگان كه حق تقدم دارند جلو افتند و پيش افتادگان كه حق تقدم ندارند به عقب رانده شوند... (نهج البلاغه، خ 16) ايشان گرچه در راه اين تغييرات گام برداشت اما حتي برخي از نزديكترين يارانشان از ايشان مي خواستند تا در تغييرات تعديل نمايد و بيشتر جانب اغنيا و ثروتمندان را داشته باشد، كه البته امام آن را رد مي كرد. آري، اجراي اصول و موازين اسلامي، منشا بروز فتنه ها و شورش هاي زيادي شد كه دوره 5 ساله ايشان صرف مبارزه با نتايج شوم اين شورش ها گرديد. عاقبت ايشان نيز اسير تير كينه گرديدند و در محراب به خاطر شدت عدلشان شمشير كينه را بر فرق سر سنگين ديدند. با شهادت امام علي (ع) و رسيدن سال به سنه 41 خلافت طي يك فتنه و آشوب ديگر از امام حسن(ع) به معاويه منتقل شد. پس از اين واقعه نقشه رهبري مسلمانان به كلي عوض و حكومت اسلامي به دست همان كينه جويان به سلطنت ضداسلامي تبديل شد. اين خلافت نه تنها با خلافت معنوي- اسلامي بي شباهت بود، بلكه حتي خلافت خلفاي نخستين را نيز نمي ماند. در يك عنوان مي توان آن را يك دولت نژادپرست طبقاتي عربي ناميد. جاحظ متكلم برجسته معتزلي مي گويد: بعد از كناره گيري امام حسن(ع) از خلافت، دوره سلطنت استبدادي معاويه شروع شد. عجب است كه آن سال را سال جماعت عام الجماعه نام گذارده اند، حال آنكه بايد نام آن سال را سال تفرقه و زور و ظلم گذارد. سالي كه امامت و خلافت به سلطنت كسرايي و قيصري تبديل شد. (رسائل الجاحظ،
ص 294)
فرزندان اميه، همان كينه توزان و اشراف بت پرستي بودند كه تا آخرين دم اسلام نياوردند و با پيامبر و يارانش سرسختانه مبارزه كردند.
حكومت بني اميه، حكومتي ضدديني بود و بسياري از آيين هاي جاهلي، خاصه نژادپرستي را زنده كرد.
خطباي دنياپرست احاديث بسياري در فضيلت بني اميه و مذمت علي و آلش جعل كردند و از آن زمان، سب صحابه در ميان مسلمانان معمول شد. نقل است كه روزي مغيره نزد معاويه رفت و به او گفت: ديگر بس است. شايسته است كه رفتارت را با بني هاشم خوب كني. آنها در وضعي نيستند كه از آنها بيم داشته باشي . معاويه گفت: هيهات، هيهات! اين مرد هاشمي (حضرت محمد(ص)) كاري كرده كه روزانه 5 بار نامش در رديف نام خدا برده مي شود، چاره اي نيست به جز اينكه اين نام را به گور كنم.
مغيره ادامه داد: تو به آرزوي خود كه همانا حكومت كردن بر مردمان بود رسيدي چه خوب است كه از لعن علي صرفنظر كني . معاويه پاسخ داد: نه! قسم به خدا، كودكان بايد با لعن او بزرگ شوند و بزرگان پير شوند و كسي در فضيلت علي فضيلتي نقل نكند. (شرح نهج البلاغه- ابن ابي الحديد- ج 3- ص 255-254)
معاويه تمامي اين امور را زمينه اي مي دانست كه در آن مي توانست شرايط انتقال خلافت را به فرزندش يزيد فراهم آورد، و اين امر تا زماني كه حسن (ع) زنده بود ميسر نمي شد. لذا مبلغ سنگيني پول را براي جعده دختر اشعث كندي فرستاد و به او وعده داد اگر حسن را مسموم كند، او را همسر فرزند خود خواهد كرد. بدين حيلت، امام به دست زنش مسموم شد، معاويه نيز براي استمرار خلافت در خاندانش يزيد را به عنوان جانشين خود تعيين كرد و با سياست بازي، رشوه پردازي، تطميع، تهديد و فشار نظامي از مسلمانان براي يزيد به عنوان حاكم و خليفه پس از خود بيعت گرفت. در اين شرايط ياران و اصحاب رسول خدا را مي توان به لحاظ گرايش به سه دسته تقسيم كرد:
الف) گروهي كه اين وضع را برنتابيدند، فرياد كشيدند و در اين راه جان خويش را فدا كردند.
ب) گروهي هم در كنج خلوت و رياضت و عبادت لغزيدند و از صحنه قضاوت ميان حق و باطل خويش را كنار كشيدند و حتي برخي از آنان مهر خاموشي بر لب زدند.
ج) گروهي هم از عنوان صحابه براي آباداني دنياي خويش بهره بردند و افتخارات صحبت رسول الله را در كاخ سبز در معرض يغما گذاردند تا جايي كه براي خوشايند معاويه حديث نيز جعل كردند.
009252.jpg
پس از شهادت امام حسن (ع)، امام حسين (ع) در وضعيت خاصي قرار گرفته بود. چرا كه او نمي توانست مانند گروه اول دست به قيام مسلحانه بزند، زيرا مسلمانان پاك نهاد چشم به او دوخته بودند، سيره برادر نيز چنين بود. تعهد به عهد و پيمان. گرچه بنابر برخي نقل ها معاويه پيمان زير پا نهاد ولي برخي ديگر از مورخان صحت آن را مورد ترديد قرار مي دهند. شايد حق با دسته دوم باشد چرا كه معاويه آدمي اهل تظاهر و رياكاري بود. تا جايي كه به طور مستقيم دست به قتل حسن(ع) نبرد. امام حسين (ع) به رغم اصرار شيعيان قيام مسلحانه را رد مي كرد و مي گفت: تا معاويه زنده است، دست به قيام مسلحانه نزنيد .در سال 58 هجري يعني دو سال مانده به پايان پيمان سال چهل و يكم، امام راهي مكه شد. موضع امام نسبت به معاويه را مي توان از سخنراني هاي ايشان كه در سرزمين وحي ايراد شده است، دريافت. ايشان در مني و در جمع يك هزار نفر از تابعان و صحابه چنين مي گويند: اي مسلمانان! بدانيد كه اين ديكتاتور سركش با ما و شيعيان ما چه كرده است. شما ديده ايد و شاهد و ناظر جنايات او بوده ايد. من از شما شهادت مي خواهم، اگر راست مي گويم شهادت دهيد و اگر دروغ مي گويم تكذيب كنيد. اي مردم، به سخنان من توجه كنيد و اين حقايق را نگه داريد تا به شهر خود برسيد و براي قبائل و عشاير خود بگوييد و گواه بگيريد. اگر شهادت دادند آنها را هم در اين موضوع شركت دهيد. من مي ترسم دين حق از ميان برود و خدا مي خواهد نور حق روشن بماند، اگر چه كافران را خوشايند نباشد. اي مردم، شما را به خدا قسم، آيا مي دانيد رسول خدا روزي كه عقد برادري بين مردم بست، علي ابن  ابي طالب را برادر خود خواند. همه تصديق كردند و گفتند: راست مي گويي. امام در شأن و منزلت علي ابن ابي طالب به سخن ادامه داد و آيات و روايات را يك به يك بر مردمان باز مي گفت و تصديق از آنان مي گرفت. ايراد اين خطبه روشنگر و تكان دهنده در سرزمين مني ، در ميان انبوه صحابه و تابعان و در اوج قدرت معاويه كه تمام صداها را خاموش و نفس ها را در سينه ها حبس كرده بود، دليل عظمت فكري و قدرت روحي امام حسين (ع) است. او در اين گفتار مردم را به اين امر متوجه مي سازد كه آن كس را كه الان، در منابر، نمازها و دعاها لعن مي كنند، برادر رسول خدا و شخص دوم عالم اسلام است، شخصي كه اين همه آيات درباره او نازل شده است. بدين گونه امام با دست خالي دو سال قبل از پايان تعهد امام حسن (ع) به معاويه مشغول زمينه سازي براي قيام آينده است. وضعيت اما پس از مرگ معاويه كاملا دگرگونه شد. يزيد كه بر جاي پدر نشسته بود حتي در ظاهر هم به دستورات اسلام پايبند نبود و به هيچ وجه اعتقادي به مباني اسلام نداشت. امام در اين مرحله به اين نتيجه قطعي رسيد كه ديگر وقت قيام رسيده است، و امري تجويز كردند كه در دوران معاويه حكم به تحريم آن داده بودند.
امام خود وصيتي كه به برادرش محمدبن حنيفه نگاشته است به همين موضوع اشاره مي كند: انگيزه نهضت من، هوي و هوس و تمايلات بشري نيست، هدف من فساد و ستمگري نيست، بلكه من فقط براي اصلاح در امت جدم از وطنم خارج شدم، هدفم امر به معروف و نهي از منكر است، هركس دعوت مرا به پاس احترام حق پذيرفت، زهي سعادت! چه خدا هميشه پشتيبان حق است و هر كس نپذيرفت شكيبايي اختيار خواهم كرد تا خداي داور، ميان من و اين قوم به حقيقت داوري كند، زيرا او بهترين داورهاست. (تاريخ طبري- ج۶ - ص 197).

نگاه امروز
از اندوه به اميد
گروه انديشه: در گذشته مي گفتند كه هر تكراري ملال آور و رنج زاست و آدمي همواره براي گريز از فشار تكرار، در جست وجوي امور تازه و صد البته لذت آفرين است؛ اما پژوهش هاي تاريخي مربوط به فرهنگ و تمدن هاي متفاوت نشان از فراگير نبودن اين امر داشته است. بدين معنا كه در فرهنگ ها و تمدن هاي بشري ساز و كار رنج و لذت و راه هاي گريز از رنج و جست وجوي لذت يكسان نيست. اقوام و ملت ها، رخدادهاي تاريخ ساز و
تمدن آفرين خود را بسته به درجات الم و لذتي كه از آن در ناخودآگاهي تاريخي خود نگاه داشته اند، در هنگامه هايي از سال، از نو تجربه مي كنند.
بي ترديد، اين امر يادآوري امر يكه و منحصر به فردي است كه تنها يك بار در تاريخ يك ملت رخ نموده و بدين طريق فراتر از رنج و شادي اي كه به همراه مي آورد، در پس خود حامل معنايي است. اين معناست كه مي تواند در هر بار با تكرار آن واقعه بازآفريني شود و برگزار كنندگان را در پويه جديدي از تاريخ قرار دهد. از اين نگاه، مجموع نمادها، روايت ها، گفتارها و سنت هايي كه اين معنا در آنها متبلور است، فضايي ايجاد مي كند كه بر آن منطق گفت وگو حاكم است.
به همين دليل نيروي برانگيزاننده اين فضا نه منطق تك گويي اقتدار كه منطق گفت وگوست. از اين رو، مراسمي از اين دست، در تاريخ به گونه اي خودجوش از سوي مردم برگزار مي شده است.
با توجه به آنچه گفته شد، بار ديگر در آستانه تكرار و باز خواني رخدادي عظيم( محرم و عاشورا) هستيم كه از جمله مهم ترين حوادث تاريخ اسلام و به ويژه براي شيعيان آغاز گر مرحله اي جديد در فرهنگ و تاريخ آنهاست.
محرم در بطن خود حامل حقيقتي است فرا تاريخي كه پيوسته خود را در وراي زمان ها و مكان هاي مختلف مي گستراند و شيعيان با گراميداشت آن به هستي و هويت خود معنايي جديد مي دهند. بي گمان اين حادثه خون بار، تاريخ شيعه را امري حماسي كرده است.
  شيعه همواره فلسفه تاريخ خود را تراژيك و حماسي تفسير كرده است. تفسيري كه پيوسته معنايي را باز آفريني مي كند و همين معناست كه با وجود گذشت روزگاران، گرد تاريخ بر آن نمي نشيند و همواره خود را در افق تاريخ
باز مي نماياند و به عبارتي نو به نو مي شود؛ اما در تفسير شيعي، تاريخ سرانجامي تراژيك ندارد. بدين معنا كه در اين سنت، اميد به ظهور امام عصر(عج) مهر پاياني است بر آن.
بنابراين حركت عاشورا را نمي توان جداي از اين فرجام خوش نگريست. به بيان ديگر، محرم آغاز گر پويه تاريخي شيعه و ظهور حضرت مهدي(عج) در حكم تكميل آن است.

انديشه
ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
سياست
علم
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |