يكشنبه ۱ بهمن ۱۳۸۵
نگاهي به كتاب باغ هاي شني
صبر كنيد تا چشمتان به تاريكي عادت كند
009270.jpg
مهرك زيادلو
نثر منحصربه فرد، متفاوت و نه چندان ساده يك داستان براي آنها كه به بهانه گذراندن وقت يا چند دقيقه مطالعه قبل از خواب به سراغ كتاب مي روند، كسالت بار است و در خوش بينانه ترين حالت، نام نويسنده يا عنوان كتاب، آنها را به صرافت خواندن مي اندازد؛ به همين دليل، چندان بعيد نيست تا يك رمان يا مجموعه داستان قابل تامل كنار گذاشته شود و مدت ها گوشه كتابخانه، دست نخورده باقي بماند.
مراسم ششمين جايزه گلشيري در خانه هنرمندان برگزار شد و برترين هاي ادبيات داستاني سال ۱۳۸۴ معرفي شدند. از بين پنج نامزد بخش داستان اول، مجموعه باغ هاي شني نوشته حميدرضا نجفي عنوان بهترين مجموعه داستان را به دست آورد و توجه دوستداران ادبيات داستاني را به خود معطوف كرد و شايد به بهانه جايزه گلشيري، اين كتاب 126صفحه اي خواننده عام را نيز وادار به مطالعه كند؛ پنج داستان هم جنس با نثر خاص كه به قول خود نويسنده، خواندن آنها مثل اين مي ماند كه وارد دنياي زيرزميني شويد و تا چشمتان به تاريكي عادت كند، كمي  طول مي كشد. داستان هاي اين مجموعه غالبا در فضاي زندان اتفاق مي افتند؛ البته به جز داستان اول. اصطلاحات زندانيان و لحن رايج آنها درهر 5داستان با سخاوتمندي به كار رفته تا آنجا كه خواننده به اصطلاح پاستوريزه دچار گيجي مي شود اما وقتي چشمتان به تاريكي عادت كرد، ذره ذره مهارت نويسنده در ساختن فضا، زبان و شخصيت پردازي، شما را تا انتهاي قصه خواهد كشاند.
ضد قهرمانان فراموش شده
دو دو سر، گمشده در آفريقا، پيش، دم آخر و مخلص - داستان هاي اين مجموعه - همه از زاويه ديد اول شخص روايت شده اند؛ زاويه اي كه خواننده با آن احساس راحتي بيشتري مي كند و صميمي تر است. آدم هاي نجفي در موقعيت هاي ناخوشايند و تلخ خود تنها هستند؛ طردشدگاني كه جامعه، پذيراي آنها نيست و كمرشان زير بار تحقير خم شده است. با وجود اين، چندان خودشان را درگير فكركردن به جزئيات آنچه پشت سر گذاشته اند نمي كنند و به سبك و سياق زندانيان شرور، شعار بي خيالي مي دهند. با تمام اينها در اصرارشان بر فراموشي، بار عاطفي عظيمي  نهفته است. شايد راوي داستان گمشده در آفريقا مثال خوبي براي عواطفي باشد كه زير پوسته بي خيالي پنهان شده اند.
مطالعه تك تك داستان ها به خواننده مي رساند در واقع زندانيان مستحق مجازات هستند و در هيچ كجا از جهت گيري هاي سياسي و مبارزات روشنفكرانه خبري نيست و نويسنده، سوداي قهرمان سازي ندارد. آدم هاي كتاب، همه دزد و شيادند؛ از راوي داستان اول تا شخصيت هايي چون جهانگير مظلوم يكي از داستان ها؛ ضدقهرماناني كه با شناختن آنها در كشمكش با خويشتن و ديگران، قشري از جامعه را به ياد مي آوريم كه دست كم مستحق فراموش شدن نيستند و از اين نظر، كتاب نيز مورد توجه قرار گرفته است. نويسنده تا آنجا كه توانسته از واردشدن به دنياي دروني شخصيت هايش پرهيز كرده و به خواننده اجازه مي دهد خودش شخصيت ها را قضاوت كند. آدم ها در لابه لاي گفت وگوهاي قوي و ديالوگ هاي موجز شناسانده شده اند و همين به خودنپرداختن ها و عدم درون گرايي زندانيان، باعث شده به راحتي شخصيت خاكستري آنها را بپذيريم.
پايان باور پذير
گرچه زبان خاص كتاب در آغاز، داستان ها را سخت خوان كرده است و اصولا چرايي استفاده از اين لحن در هر پنج داستان و محدود كردن طيف خواننده نامشخص است اما تسلط قابل توجه نجفي در زبان متفاوتش را نمي توان ناديده گرفت و كمي  شكيبايي و اصرار در هضم محصول ذهن او، داستان ها را جامي اندازد.
يكي از دلايل انتخاب مجموعه داستان باغ هاي شني به اعتقاد هيات داوران، پايان بندي موفق قصه هاست. پايان بسته داستان ها نقش مهمي  در باورپذيري جرياني دارد كه نويسنده با تلنگري به شخصيت داستان، آن را معني دار كرده و خواننده را با عدم قطعيت در انتهاي قصه رها نمي كند. وقتي مجموعه باغ هاي شني را مرور مي كنيم، عنوان كتاب را بر سرصفحه هيچ كدام از داستان ها نمي بينيم اما كنايه باغ هاي شني در پايان داستان آخر را مي توان اشاره راوي رنج كشيده به آرزوهايي دانست كه تا آخرين لحظه هم اتفاق نمي افتند و همين جاست كه اسم كتاب، مصداق پيدا مي كند. گرچه نويسنده در هيچ كجاي داستان ها درگير همدردي با شخصيت هايش نيست اما تلخي آنچه بر سر زندانيان مي آيد، خواننده را تحت تاثير قرار مي دهد.
پنج قصه، پنج راوي
مجموعه باغ هاي شني با وجود فضاي مشترك، زاويه ديد مشابه و لحن يكسان، پنج قصه جداگانه است و تصور دنباله دار بودن مجموعه و تكراري بودن شخصيت ها تنها ناشي از شباهتي ظاهري است. شايد بد نباشد در اظهار نظر داوران، به امتياز يك دستي مجموعه در عين تكراري نبودن داستان ها اشاره كنيم. در واقع آدم هاي هر قصه متفاوت هستند و هر كدام از زاويه خاص خود به موقعيت هاي خلق شده توسط نويسنده، نگاه مي كنند. به طور كلي داستان هاي باغ هاي شني در عين پرداختن به معضلات جامعه سنتي و آدم هايي با فرهنگ عام، از ويژگي داستان مدرن برخوردارند. حميدرضا نجفي نويسنده 42ساله در اولين مجموعه داستان خود شخصيت هاي داستاني اش را به طور مستقيم تعريف نكرده. قهرمانان ضدقهرمان او يك مشت آدم هاي له شده اند كه فضاي كوتاه يك روز يا يك شب، بستر مناسبي براي گفت وگوهاي مختصر آنهاست و در ظرفيت ناچيز داستان كوتاه، كاملا حقيقي به نظر مي رسند.

ما هم ونه گات داريم؟
009273.jpg
زهير توكلي
پايگاه اينترنتي ميراث خبر (CHN) چندي پيش خبري را از پايگاه اينترنتي Topics. Com ترجمه و نقل كرد. خواندن اين خبر تأمل برانگيز است: كتابخانه عمومي شهر ايندياناپوليس، زادگاه كورت ونه گات ، نويسنده مشهور آمريكايي، با كمك چندين مؤسسه فرهنگي ايالت ايندياناي آمريكا، در سال 2007، سال كورت ونه گات را برگزار مي كند.
برنامه هاي مربوط به بزرگداشت اين نويسنده برجسته در سال 2007 بيشتر به خوانش كتاب هاي او، ميراث خانوادگي اش و اين كه چگونه ونه گات، شهر ايندياناپوليس را در ميان ديگر شهرهاي آمريكا متمايز ساخته است، اختصاص دارد. مهم ترين برنامه سال ونه گات، به ديدار مردم با اين نويسنده برجسته در فصل بهار اختصاص خواهد داشت. ونه گات ساعت 7 بعدازظهر 27 آوريل 2007 در سالن Clowes Hall شهر ايندياناپوليس يك مراسم سخنراني آزاد خواهد داشت. اين سخنراني در زمره مجموعه سخنراني هاي يادمان مك فادن است كه سخنراني چهره هاي مشهوري چون جان آپدايك و تام ولف نيز در اين مجموعه قرار گرفته است.همچنين به همت كتابخانه عمومي ايندياناپوليس، كتابي از اين چهره مشهور ادبيات ايالت اينديانا براي پروژه يك كتاب، يك شهر آمريكا در سال 2007 انتخاب مي شود.
اين كتاب بر اساس رأي گيري از عموم اهالي ايالت ايندياناي آمريكا از ميان كتاب هاي ونه گات انتخاب و درست روز بعد از سخنراني ونه گات به عنوان منتخب پنجمين دوره يك كتاب، يك شهر اعلام مي شود. ونه گات خود نيز در مراسم انتخاب اين كتاب كه در كتابخانه مركزي برگزار مي شود، حضور مي يابد.
***
دقت در جزئيات اين خبر دربرگيرنده نكاتي از حيث مهندسي فرهنگي است كه تاحدودي در كشور ما بدان كم  توجه مي شود.
در كشور ما شعرا، نويسندگان و هنرمندان بزرگ گرچه پايتخت نشين اند، اما خاستگاه بيشتر آنها از شهرستان هاي مختلف است و اين شهرستاني بودن در آثارشان به تواتر منعكس مي شود. في المثل كسي كه استاد شفيعي كدكني را نشناسد، با خواندن اشعارش مي فهمد كه او بچه خراسان است يا محمود دولت آبادي زادگاهش و ايل و عشيره كردتبار خراساني اش و شهر سبزوارش را در كليدر جاودانه كرده است؛ اما متاسفانه اكثر اين نويسندگان، شعرا و هنرمندان بزرگ، اتفاقاً در زادگاهشان و نزد توده مردم و حتي جماعت كتابخوان ناشناسند. حال برمي گرديم به آن قسمت از خبر كه براي پروژه يك كتاب، يك شهر آمريكا در سال 2007 با نظرسنجي از عموم اهالي ايالت ايندياناي آمريكا، كتابي را از ميان كتاب هاي ونه گات برگزيده اند. اين يعني نه تنها همشهريان كورت ونه گات او را مي شناسند، كه كتاب هايش را هم خوانده اند. آيا مي شود روزي برسد كه كتابخواني در كشور ما هم اين قدر فراگير شود؟
در وزارت ارشاد گذشته،به كوشش مديركل امور استانهاي وقت، كنگره هاي نكوداشت برخي از بزرگان ادبيات ايران مثل دكتر زرين كوب، محمدعلي بهمني، سلمان هراتي و... در زادگاهشان برگزار شد، خوب است كه همان سرنخ ها را از دست ندهيم و چنين نكوداشت هايي كه فايده اش غير از تكريم بزرگان فرهنگ و ادب ايران، احساس هويت بومي در شهرستان ها است، دنباله پيدا كند.

نگاه
دو جايزه و چهار نكته
كامران محمدي
دو هفته گذشته در فضاي ادبيات داستاني ايران، جوايز يكه تاز ميدان بوده اند. يكشنبه دو هفته پيش، 17 دي بنياد گلشيري،  مراسم نهايي خود را در خانه هنرمندان ايران برگزار كرد و تنها چهار روز پيش از آن، چهارشنبه 13 دي، منتقدان و نويسندگان مطبوعات نيز رأي خود را اعلام كرده بودند.
حميد رضا نجفي (باغ هاي شني)، حسين سناپور (سمت تاريك كلمات)، فريبا وفي (روياي تبت) و منير الدين بيروتي (چهار درد) برگزيدگان جايزه گلشيري در سه بخش مجموعه داستان اول، مجموعه داستان و رمان بودند و محمد كشاورز (بلبل حلبي) و فرخنده آقايي (از شيطان آموخت و سوزاند) در بخش مجموعه داستان و رمان، برگزيدگان منتقدان و نويسندگان مطبوعات.
يك
شايد اين حق هر داوري باشد كه براساس ديدگاه ها و آموخته هايش و البته معيارهايي كه قاعدتاً مي بايست از مفروضات نخستين برگزاركنندگان جايزه باشد، رأيش را صادر كند و به حاشيه ها و بحث هاي احتمالي، بي توجه باشد. اما اين پرسش، بدون ترديد، پرسش همه گيري است: چه طور ممكن است دو گروه داوري كه تا حدود زيادي همسو نيز هستند، به دو رأي كاملاً متفاوت در دو داوري جدا برسند؟ به ويژه آن كه برخي چهره هاي فعال يا داور در دو گروه به طور مشترك حضور داشته اند.
دو
اما علاوه بر اين پرسش، نكته ديگري پس از اعلام رأي جايزه بنياد گلشيري، به شدت در ميان اهالي ادبيات داستاني مطرح شد: چه طور ممكن است كه برگزيدگان اين جايزه، طبق معمول، از نزديكان يا بهتر است بگوييم شاگردان مرحوم گلشيري اند؟ اين پرسش وقتي شدت بيشتري يافت كه به فاصله چند روز پس از آن، اعلام نتايج منتقدان و نويسندگان مطبوعات نشان داد بين اين دو رأي اختلاف فاحشي وجود دارد.
سه
اين پرسش، اگر چه درباره تمام جوايز ادبي كه هر روز بر تعدادشان افزوده مي شود، صادق است، اما شايد براي جوايزي كه بيشتر از سايرين مورد سئوال قرار مي گيرند و منتسب به يك فرد واحد هستند، ضرورت بيشتري داشته باشد:
چرا هيأت داوران، معيارهاي خود را رسماً اعلام نمي كنند و تنها در بيانيه هايي مشابه دلايلي كلي را براي توجيه رأي شان مطرح مي كنند؟
و اما بعد
جايزه هاي ادبي، اگر هيچ فايده اي نداشته باشند، دست كم در بالا بردن شمارگان كتاب مي توانند موثر باشند. اما تنها به اين شرط كه به جاي تمركز برادبيات دشوار و دور از مردم، به ادبيات مناسب حال و روز امروز ايران نزديك تر شده ، با آراي سالم، اعتماد علاقه مندان ادبيات را جلب كنند.

يك كتاب، يك نگاه
قرباني كردن متن
009276.jpg
حسام الدين مطهري
كتاب دوم حبيب  احمدزاده، بعد از مجموعه  داستان هاي شهر جنگي كه با تأخيري 10ساله به چاپ رسيد، اين روزها يا تجديد چاپ مي شود و اگر نه، جايزه مي گيرد يا اين كه نامزد جايزه مي شود و ...؛ رماني 312صفحه اي با شيوه اي از روايت كه به اصرار، عده اي پست مدرن مي خوانندش.
احمدزاده  ۴۰ واندي ساله كه خود طعم تلخ روزهاي جنگ 8ساله را چشيده و اتفاقاً  دستي هم در فيلمسازي و فيلمنامه نويسي دارد، نوشتن از جنگ را بازگوكردن تجربياتش مي داند و بر همين اصل، بايد شطرنج با ماشين قيامت را رماني برآمده از خاطرات يا تصويرهاي گنگ پيش چشم نويسنده اش بدانيم؛ خاطراتي كه نه همان طور كه واقع شده اند، با اندكي تغيير و دست كاري و اعمال سليقه به اين روز و حال درآمده و سپرده شده است به انتشارات سوره مهر.
راوي داستان، ديده بان 17ساله اي است كه به تبع سن و سالش، خوي و رفتار جواني دارد. اما اتفاق بزرگي چون جنگ، مهمترين سرخط هاي سرنوشت او را تعيين مي كند. باقي روايت داستان بماند به عهده آنهايي كه تحمل خواندنش تا به آخر را داشته اند.
شيوه روايت در اين اثر، به شدت با تصوير همراه است؛ گويي تأثير وجه فيلمسازي نويسنده بر اثر داستاني اش به وضوح قابل رؤيت بوده و از قوت آن كاسته است. اگر ميان رمان و سينما، همين تفاوت تصوير و متن نبود، چطور مي شد نكته تمايزي براي اين دو قائل شد؟
گرچه هر قدر كه نويسنده رمان، دست تواناتري در توصيف تصاوير داستانش داشته باشد، قابل ستايش است اما آنچه در اين اثر ديده مي شود، سواركردن داستان بر تصوير، به قيمت قرباني كردن متن است.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
علم
شهرآرا
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  علم  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |