چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۸۵
اجتماعي
Front Page

نقش و كاركرد سازمان هاي مردم نهاد درگفت وگو با رئيس انجمن جامعه شناسي ايران
جست وجوي شرايط پايدار  بقا
009903.jpg
عكس: مسعود خامسي پور
حامد صالحي- سينا كلهر
اگرچه تاريخ شكل گيري سازمان هاي غيردولتي با عناوين متفاوت و كاركردهاي مختلف به گذشته هاي بسيار دور مي رسد، اما با ظهور دولت هاي مدرن در اروپاي غربي و به تبع آن در ساير نقاط جهان حيطه فعاليت ها و نقش ها و كاركرد هاي اين سازمان ها محدود شد و در برخي موارد موجوديت آنها نيز زير سؤال رفت. اما گذشت زمان نشان داد كه دولت ها به تنهايي و از مجراي سازمان هاي رسمي قادر به انجام كليه امور قلمرو خود نيستند. علاوه بر اين با گسترش ارتباطات بين المللي و توسعه فرآيند جهاني شدن، مسائل جديدي به وجود آمد كه عملاً در چارچوب فعاليت هاي رسمي هيچ يك از دولت ها نبود. تمامي اين عوامل منجر به بازگشت دوباره سازمان هاي غيردولتي به جوامع مدرن شد تا با ايفاي نقش در حيطه  هايي كه سازمان هاي رسمي و دولتي كارايي لازم را نداشتند، گره از مشكلات احتمالي بگشايند.
درايران بعد از جنگ و دوران سازندگي و اصلاحات بود كه سخن از سازمان هاي غيردولتي و تشكيل آنها به منظور واگذاري امور به نوعي مطرح شد. اينك نقش و كاركرد سازمان هاي غيردولتي يا همان مردم نهاد چيست؟ چه شرايطي براي رشد و توسعه آنها لازم است و موانع عمده توسعه آنها چه مي تواند باشد؟ اين ها همه از جمله مسائلي است كه در گفت وگو با دكتر سعيد معيدفر، رئيس انجمن جامعه شناسي ايران به عنوان يكي از سازمان هاي غيردولتي فعال در ايران مورد بررسي قرار گرفته است.
***
* چه بسترها و زمينه هايي براي ايفاي نقش سازمان هاي غيردولتي در جامعه ايران بايد وجود داشته باشد و موانع عمده اين امر چه چيزي است؟
- تجربه نهادهاي غيردولتي در ايران تجربه اندكي است. با توجه به اينكه دولت در ايران ساليان متمادي در گستره وسيعي تشكيل شده و بسياري از نهادهاي سنتي جامعه را مضمحل ساخته است. اين دولت تقريباً عمده ترين نقش ها و فعاليت هاي اجتماعي را برعهده گرفته و عملاً نقش هاي بسيار وسيعي پيدا كرده است. در حالي كه از سوي ديگر با گسترش نقش هاي دولت، نقش هاي جامعه به حداقل رسيده و نهادهاي سنتي به ميزان وسيعي كاركرد سابق خود را از دست داده اند. در چنين شرايطي دولت هم مدعي بسياري از امور است و هم بايد در برابر جامعه پاسخگو باشد. اين وضعيت به همراه جريان توسعه سياسي كه در سال هاي اخير رخ داد، خود به خود بحث ايجاد و تقويت نهادهاي دولتي را مطرح ساخت. در حال حاضر سازمان هاي غيردولتي در شرايطي نيستند كه بتوانند كليه كاركردهاي سازمان هاي غيردولتي را ايفا كنند. به عنوان مثال زماني اين نهادها مي توانند به عنوان يك ناظر جدي در فعاليت هاي دولتي عمل كنند كه ابتدا در حد نسبتاً قابل قبولي رشد كرده باشند و در جامعه به عنوان نهاد كارآمد شناخته شده باشند. در حال حاضر بخش عمده فعاليت سازمان هاي غيردولتي صرف اين مسئله مي شود كه حداقل در ميان خود كساني كه مي خواهند يك نوع فعاليت مشخص و مشتركي انجام دهند، اجماعي به وجود آيد. بعد از اين مرحله است كه آنها مي توانند كاركردها و تأثيرات عام خود را ايفا كنند. به نظر من بسياري از نهادهاي غيردولتي در همين مرحله اول مانده اند. در اين حد كه بتوانند در وهله اول به عنوان يك نهاد حداقل صنفي در بين متخصصان يك حوزه خاص به رسميت شناخته شوند و اين توان را داشته باشند كه كليه اعضاي آن صنف يا رشته را براي عمل مشتركي گرد آورند. اين گام اول است، پس از اين مرحله آنها آرام آرام اقتدار و موقعيتي را به دست مي آورند كه در ايفاي نقش هايشان به آنها كمك مي كند.
* بنابراين مانع اصلي در ايفاي نقش سازمان هاي غيردولتي به نوعي نوپا بودن آنهاست؟
- بله، مهم ترين مانع بر سر كاركرد همه جانبه اين نهادها براي جامعه و دولت نوپا بودن و به اصطلاح تازه بودن آنهاست. چون آنها از سابقه و شرايط پايداري براي بقاي خودشان برخوردار نبودند. اين سازمان ها نيز مثل چيزهاي ديگري كه تازه وارد جامعه مي شوند و به عنوان يك پديده نو، اعجاب بسياري را برمي انگيزند، هستند. علت اين امر هم اين است كه ماهيت و كاركرد آنها مشخص نيست. خود انجمن جامعه شناسي به عنوان يكي از فراگيرترين سازمان هاي غيردولتي با چنين مانعي هنوز روبه رو است.يعني ما هنوز نتوانسته ايم مجموعه اصحاب علوم اجتماعي را بر سر اهداف و حوزه تخصصي خودمان به طور متفق گردآوريم. هر چند پيشرفت هاي بسيار زيادي وجود داشته است.
به عبارتي سازمان هاي غيردولتي ابتدا بايد خودشان، خودشان را باور كنند و وقتي اين اتفاق افتاد، قطعاً خواهند توانست بر جامعه و مخاطبان عام تر تأثير بگذارند. من فكر مي كنم فعلاً مهم ترين مانع اين است. اگرچه نمي خواهم ناديده بگيرم كه دولت به خاطر موقعيت تاريخي اش در ايران از چنان قوت و استحكامي برخوردار است كه مي تواند به عنوان يك مانع عمل كند ولي به هر حال من فكر مي كنم نو پا بودن و تازه كار بودن نهادهاي غيردولتي مانع مهم تري است.
* در سال هاي اخير شاهد تصويب قوانين، آئين نامه و اساسنامه  براي سازمان غيردولتي بوده ايم كه در كنار آن با اعطاي اعتبارات خاصي زمينه لازم براي رشد و گسترش اين سازمان ها فراهم آيد، شايد بتوان اين گونه عنوان كرد كه دولت تلاش كرد سازمان هاي غيردولتي را ايجاد كند. حال سؤال اين است كه اين دخالت ها چه تأثيراتي بر سازمان هاي غيردولتي دارد؟
- درواقع مسبب سست شدن نهادهاي غيردولتي سنتي در جامعه ما عملاً دخالت هاي آمرانه برخي دولت ها بوده است. مشي اي كه برخي دولت ها در عصر مدرنيته براي برنامه ريزي همه جانبه و توسعه همه جانبه به عهده گرفتند عامل تضعيف نهادهاي غيردولتي شد. اين مسئله در غرب نيز رخ داد اما پس از مدت زماني به اين نتيجه رسيدند كه ادامه اين وضعيت امكان پذير نيست. چرا كه منجر به فساد اجتماعي و آسيب هاي ديگري مي شود. بنابراين پس از فراز و نشيب هايي كه در عملكرد دولت ها به وجود آمد، آنها همان طور كه با دخالت خود باعث تضعيف نهادهاي غيردولتي شده بودند، اين بار با دخالت خود خواستار مداخله آنها در امور جامعه شدند و اقدام به تأسيس اين سازمان ها كردند. اين امر هم مزايا و هم معايبي دارد. مزاياي آن اين است كه چون خود دولت ها مسبب تضعيف نهادهاي غيردولتي بودند، الان نيز تنها با كمك آنها اين نهادها مي توانند شكل بگيرند. چرا كه دولت ها مباني اقتصادي، فرهنگي و سياسي و همه چيز را در اختيار خود دارند و از اين روي امكان رقابت و مشاركت سازمان هاي غيردولتي وجود ندارد. مگر اينكه خود دولت ها به نحوي قبول كنند كه نمي توانند نقش هاي همه جانبه را ايفا كنند و بايد مردم و نهادهاي غيردولتي را به كمك بطلبند. اين محصول تاريخي دولت هاي بزرگي بوده است كه در غرب اتفاق افتاده و در جامعه ما نيز خود به خود بايد اتفاق بيفتد. در غير اين صورت دولت ها با بحران هاي عظيم اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و... مواجه خواهند شد كه از عهده حل آنها نمي توانند برآيند.
اين دلايل بود كه در دهه هاي اخير دولت ها را بر آن داشت تا آرام آرام مسئوليت هاي ايشان را تا حدودي واگذار كند و از همين روي از نهادهاي غيردولتي تقاضا كرد تا در اين امور مشاركت كنند. اما در وهله اول دولت بايد به آنها كمك كند. چون به خاطر شرايط و موقعيتي كه دولت ها ايجاد كرده بودند حتي تصور امكان رقابت با دولت نيز وجود ندارد. در هر حال بايد از جايي شروع كرد و كسي جز خود دولت ها هم نمي توانند شروع كنند و دولت ها هم به اين خاطر شروع نمي كنند كه از نهادهاي غيردولتي خوششان مي آيد بلكه به اين دليل كه ديگر قادر نيستند به تنهايي به حل مشكلات جامعه بپردازند و اگر ادامه دهند بحران هاي اجتماعي افزايش مي يابد و آنها نمي توانند از پس آن برآيند. آنها درواقع حق خودشان را به ديگري نمي دهند، بلكه حق تضييع شده نهادهاي غيردولتي را برمي گردانند با اين حال ضمن اينكه ورود دولت ها و دخالت آنها مفيد است، اما در عين حال معتقدم كه NGOها بايد هر چه سريع تر بتوانند مباني مستقلي از دولت پيدا كنند والا اگر همچنان بند ناف متصلشان را به دولت حفظ كنند و با همان شرايطي كه دولت ها براي آنها ايجاد مي كنند، بقاي خود را تعريف كنند؛ دير يا زود ديگر نخواهند توانست نقش خود را ايفا كنند. در چنين شرايطي دولت ها ممكن است به خاطر عدم كارايي NGO ها دوباره خود به انجام امور محوله به آنها اقدام كنند.
* وضعيت در جامعه ايران به چه صورت است؟ ما به كدام سمت حركت مي كنيم؟
- در سال هاي اخير گام هايي براي مشاركت سازمان هاي غيردولتي برداشته شده است. هرچند تغييرات دولت ممكن است مشكلاتي را براي سازمان هاي غيردولتي ايجاد كنند. ولي ديريا زود دولت جديد متوجه خواهد شد كه ادامه روند بدون حضور NGO ها غيرممكن است و لزوم اتكا به آنها را حس خواهد كرد. در هر حال در شرايط انتقالي افت و خيزها و قبض و بست هايي رخ مي دهد و در هر جاي ديگري نيز مي تواند به وقوع بپيوندند. ولي دنياي امروز اساساً به اين نتيجه رسيده كه مجدداً بايد نهادهاي غيردولتي را كه در تاريخ بشر همواره نقش هاي عمده اي برعهده داشته و در يك دوره مضمحل شده را به عنوان يك تجربه تاريخي مجدداً ايجاد و تقويت كند.
علاوه بر اين بشر در دوره پست مدرن به اين نتيجه رسيده است كه بسياري از چيزهايي كه رد مي كرد مثل قوميت ها، فرهنگ هاي متكثر و متعدد و... اموري هستند كه بقاي بشر مبتني بر آنهاست. اين تجربه اي است كه بعد از گذشت يك دوره با اصطلاح توسعه از بالا و يا به عبارتي يك نوع اقتدار مركزي دولتي به وجود آمده است. در كشور ما هم دير يا زود اين اتفاق خواهد افتاد. تجربه تاريخي ما نشان مي دهد كه علي رغم تحكم هايي كه دولت ها در هفتاد و هشتاد سال اخير داشته اند، بسياري از نهادهاي سنتي پايدار مانده اند و مثل برخي از انجمن هاي خيريه كه به نظر مي رسد در صورت فقدان آنها معلوم نبود چه بر سر جامعه مي آمد، در حال حاضر هم اين نوع انجمن ها نقش هاي بزرگي در جامعه ايفا مي كنند. در جامعه ايران هم شرايط تاريخي و هم شرايط فعلي موانع شكل گيري و توسعه NGO است و نوسانات كوتاه مدت تأثيري در اين امر ندارد. هر چند ممكن است وقفه كوتاهي در اين مسير ايجاد كنند اما در هر حال از آنجايي كه اين روند يك روند جهاني است ما ناچاريم در جهت آن حركت كنيم.
*به نظر شما چه آسيب هايي متوجه سازمان هاي غيردولتي است؟
- يكي از آسيب هايي كه NGOها با آن مواجه هستند و بايد مراقب آن باشند، دخالت نابجايي است كه ممكن است از سوي برخي نهادهاي بين المللي يا برخي افراد كه به نحوي رويكرد سياسي و جانبدارانه دارند در امور آنها اعمال شود. مثلاً ديده مي شود كه برخي نهادهاي مدني در كشورهاي در حال توسعه با كمك كساني كه داراي منافع سياسي ويژه اي در سطح بين المللي هستند، حمايت مي شوند. اين نهادها بايد متوجه منافع سياسي كه در پشت سر اين كمك ها نهفته است باشند. در غير اين صورت ممكن است در داخل با فشارهايي مواجه شوند. كما اينكه در بعضي از كشورها اين منافع سياسي حتي منجر به آشوب و دخالت هاي غيرمستقيم در امور آن كشورها شده است. در نتيجه دولت با ايجاد محدوديت  در فعاليت آن سازمان ها به نوعي باعث انقباض آنها شده است. در برخي از نهادهاي غيردولتي مثل زنان و گروه هاي سياسي و قومي اين امر مشاهده مي شود و همين خود باعث دشواري كار آنها مي شود.
* آيا در يك جامعه ديني شرايط رشد سازمان هاي غيردولتي تغيير مي كند؟
- بايد توجه داشت ايدئولوژي آرمان ها را مشخص مي كند. ولي اداره جامعه نياز به مكانيزم هاي ديگري دارد كه در اينجا معامله ها مي توانند دخالت كنند. ممكن است آنها در ارتباط با اهداف كلي و جهت گيري هاي كلان نتوانند وارد شوند و نظام نخواهد آنها را سهيم كند ولي در اداره امور فرهنگي، اقتصادي و سياسي آنها مي توانند وارد عمل شوند. بنابراين بايد به اين معتمدين مردم رجوع كرد و در اداره جامعه با آنها مشورت كرد و آنها را دخالت داد. تفاوتي در اين مسائل ميان نظام ديني و غيرديني وجود ندارد. چرا كه نظام ديني هم در اداره جامعه نيازمند مراجعه به معتمدين مردم است. همان طور كه قبلاً هم گفتم فرآيند واگذاري امور به NGOها فرآيند اجتناب ناپذيري است و شرايط عيني و عملي هر دولتي را به سوي آن سوق مي دهد.

نگاه
زندگي در خانه شيشه اي

بنيامين صدر
جامعه مدني از ائتلاف انسان ها شكل مي گيرد و بر مبناي ابتكار خردمندانه، اين ائتلاف، نظام خود را به دست مي آورد و سازمان هايي را ايجاد مي كند. شايد به همين دليل است كه حضور در سازماني غيردولتي همچون زندگي در خانه اي شيشه اي است كه درون و برون آن پيداست.
در واقع حضور مردم در سازمان هاي غيردولتي براي احساس رضايت آزادي و امنيت است و البته وجود چنين مؤلفه هاي مهمي براي جامعه بسيار ضروري است؛ چون توسعه و پيشرفت جامعه نيز بيش از هرچيز نيازمند همين مشاركت است.
هدف سازمان هاي مردم نهاد توسعه فرهنگ شهرنشيني و توانمندسازي جامعه است و به همين دليل همه بايد قدر اين نهادها را بدانيم.
اما آيا تا به حال سازمان هاي مردم نهاد در امور مشاركت داده شده اند و از توانايي هايشان استفاده شده است؟ در پاسخ بايد گفت، دموكراتيك عمل كردن نيازمند فرهنگ و ساختار دموكراتيك است و در اين ميان با وجود اينكه  ايجاد انجمن هاي بلديه يكي از نخستين قوانين مشروطه بود اما شكل گيري اين انجمن ها در ايران با موفقيت همراه نبوده است.
شايد بهتر باشد سازمان هاي مردم نهاد را كارگاه آموزشي مديريت مردم بدانيم. يكي از اقدامات اساسي اين سازمان ها نيز آگاهي دادن و اطلاع رساني به مردم و ترغيب آنان به حضور آگاهانه و حداكثري در حركت هاي مشاركتي و تقويت توسعه يافتگي است. به طوري كه سازمان هاي مردم نهاد با توجه به قابليت هاي خود مي توانند به جريان توسعه يافتگي كمك كنند.
باتوجه به جايگاه و نقش سازمان هاي غيردولتي در كاستن از بار مسئوليت و تصدي گري دولت و شهرداري ها، تجميع و تعديل مطالبات مردم و ورود به حوزه هايي كه دولت يا مايل و يا قادر به فعاليت در آن نيست و توجه به اينكه در قرن بيست و يكم بدون مشاركت جامعه مدني به عنوان يكي از شريك اصلي دولت در اداره كشور امري محال و ناشدني است، بنابراين امروزه مشاركت با جامعه مدني در امور نه امري اختياري بلكه به عنوان يك نياز و حق تلقي مي شود.
اين نهادها با جلب مشاركت سازمان يافته، اثرگذار، هدفمند و ارادي مردم به عنوان واسط بين مردم با دولت و مردم با مردم مي توانند در فرايند توسعه پايدار، موزون و همه جانبه و درون زا و نيز زمينه سازي براي اجراي آزادي هاي اساسي و حقوق شهروندي نقشي حياتي بر عهده گيرند. تلاش در راستاي ارتقاي سطح آگاهي هاي عمومي جامعه، تسريع روند توسعه، بهبود وضعيت جوامع، رفع كاستي ها و معضلات آن و تحقق آرمان هاي جامعه مدني كه به دنبال مشاركت از پايين به بالا و تكثرگرايي است، از كاركردهاي اساسي اين سازمان ها تلقي مي شود.
به همين دليل اين نهادها به اركاني بي بديل در جامعه فعلي مبدل شده اند. به جرأت مي توان هزاره جديد را عصر سازمان هاي غيردولتي و جامعه مدني نام نهاد. اگر نقش نظارتي اين سازمان ها به خوبي ايفا شود، دستيابي به اهدافي چون فقرزدايي، شفافيت، ريشه كني بيسوادي و اهداف ديگر به آساني ميسر مي شود. به عبارت ديگر بدون مشاركت و توانمندسازي سازمان هاي غيردولتي راه حل پايداري براي مشكلات و بحران هاي تهديد آميز اجتماعي، اقتصادي و سياسي جوامع پيدا نخواهد شد.
توسعه پايدار كه هدف هر دولتي است با گسترش حوزه عمومي شكل مي گيرد و اگر دولت ها شاهد تفاهم و تعامل ميان اين گروه ها با خود و با دولت باشند، هر چه سريعتر به واگذار كردن امور و كوچك كردن خود گرايش پيدا مي كنند.

جدول اعداد (سودوكو) 282
009894.jpg

اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار نوشته شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   ايران  |   سياست  |   شهرآرا  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |