شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۵
انديشه
Front Page

سيمرغ در فرهنگ فلسفي و ادبي ايران
صد هزاران سايه برخاك
ابوالقاسم جعفري
010161.jpg
سيمرغ تعبير كنايي از جبرئيل، واسطه فيض وجود و هدايت ميان انسان و خداوند است. اگر مرغان منطق الطير عطار پس از سير 7 شهر عشق به بارگاه سيمرغ بار يافته و حقيقت هستي خود را در سيمرغ مشاهده مي كنند به دليل آن است كه همه موجودات به واسطه اين فرشته به وجود آمده اند و با اتصال به او و اتحاد با او به كمال مي رسند. حضرت جبرئيل يا طائر قدس يا روح القدس در مكتب اشراق و عرفان قرون ميانه از جايگاه ويژه اي برخوردار است و اين جايگاه تا به دوران حكمت متعاليه حفظ مي شود. شايد صدرالدين شيرازي نخستين كسي باشد كه به صراحت و تفصيل در فصل ششم از باب دهم اسفار اربعه ، كه به توصيف حضرت جبرئيل يا عنقا اختصاص دارد، به اين حقيقت اشاره كرده است. صدراي شيرازي مي گويد عقل فعال، وجودي في نفسه و وجودي در نفوس بشري دارد و كمال نفس در اتصال و سپس اتحاد با آن عقل فعال است. ايشان سپس در توضيح چگونگي اين اتصال و اتحاد، استدلال مي كند كه عقول فعال وسايط صدور اشيا از حق تعالي و وسايل رجوع موجودات به سوي او هستند. سپس چنين ادامه مي دهد: و اما اول تعالي گرچه فياض مطلق وجود و بخشنده حقيقي بر همه قابلان فيض وجود است، ولي چاره اي جز اين نيست كه در هر نوعي از انواع كائنات واسطه اي مناسب از صور مجرده و جواهر عقليه وجود داشته باشد، و آنها ملائكه مقرب الهي اند كه در نزد حكيمان نخستين ارباب انواع و در نزد افلاطونيان مُثُل افلاطوني و صور الهيه ناميده مي شدند؛ زيرا اين مُثُل و صور، علوم تفصيلي حق تعالي بودند كه به واسطه آنها اشياي خارجي را صادر مي كند. شكي نيست كه لايق ترين و مناسب ترين اين ملائكه در توجه به تكميل نفوس انساني، پدر قدسي نفس و مثال عقلي آن است كه به لسان اهل شرع جبرئيل و روح القدس و در نزد ملت فرس روان بخش ناميده مي شود.1
ملاصدرا سپس چگونگي وساطت اين فرشته مقرب را در استكمال علمي انسان تشريح مي كند. چنان كه صدر المتالهين عقل فعال يا جبرئيل را توضيح مي دهد كه وجودي في نفسه و وجودي در نفوس بشري دارد، گويي جبرئيل خود درختي است و يا بر سر درختي است كه شاخه هاي آن درخت به جان انسان ها متصل است.در اين كه آيا عنقا دقيقا همان سيمرغ است يا نيست، مي توان شواهدي را نقل كرد: از قرن پنجم هجري دو رساله منطق الطيور يكي به فارسي و ديگري به عربي موجود است. اولي متعلق به احمد غزالي (م 517) و دومي منسوب به محمد غزالي (م???) است. رساله فارسي با مقداري اختلاف مي تواند ترجمه و يا لااقل برگرفته از رساله عربي باشد كه در آن سيمرغ معادل عنقا دانسته شده است. همچنين از لغت نامه ها چنين بر مي آيد كه معادل بودن عنقاي عربي براي سيمرغ فارسي در قرن پنجم، موضوعي كاملا شناخته شده بوده است. با مراجعه به اصل سيمرغ، كه نخستين بار نام او در اوستا و متون پهلوي زرتشتي آمده است، و اصل عنقا كه با مراجعه به مأخذ عربي داستاني ديگر دارد، به اين نتيجه مي رسيم كه اسطوره سيمرغ و عنقا در اساس با يكديگر متفاوت بوده اند و سيمرغ ريشه اي كاملاً ايراني و عنقا ريشه اي عربي دارد، ولي بعدها به جاي يكديگر به كار رفته اند. براي نمونه خوب است به اين شاهد توجه كنيم: عنقا اول در ميان مردم بود و به خلايق آزار مي رساند. روزي هيچ مرغي نيافت كه شكار كند، كودكي را ربود. مردم شكايت به پيغمبر خدا كردند. او دعا كرد كه: خدايا نسل او را منقطع گردان. صاعقه اي بيامد و او را بسوخت و او را نسل نماند. پس در ميان عرب مثل زدند و چيزهاي نايافت را عنقاي مغرب گفتند۲.
سهروردي در رساله عقل سرخ، سيمرغ عرفاني را به سيمرغ اسطوره اي كه در شاهنامه آمده است پيوند مي دهد. طبق رساله عقل سرخ، سيمرغ آشيانه بر سر طوبا دارد. بامداد از آشيانه خود بيرون مي آيد و پر بر زمين باز مي گستراند. از اثر پَر او ميوه بر درخت و گياه در زمين مي رويد. اين درخت شگفت انگيز شبيه درختي است كه در اوستا براي سيمرغ وصف شده است: اي رشن اشون! اگر تو بر بالاي درختي باشي كه آشيانه سيمرغ در آن است و در ميان درياي فراخكرت برپاست؛ درختي كه در بر دارنده داروهاي نيك و داروهاي كارگر است و پزشك همگان خوانندش، درختي كه بذر همه گياهان در آن نهاده شده است، ما تو را به ياري همي خوانيم۳ .
درختي كه داروي تمام گياهان در آن است، آشيانه سيمرغ است. پس سيمرغ، همان گونه كه سهروردي مي گويد، مي تواند داروي هر بيماري را داشته باشد و يا خود و سايه اش چنان خاصيتي را داشته باشند. ارتباط ايزد رشن و سيمرغ هم جالب توجه است. فقط اشاره مي كنيم كه رشن به همراه سروشه (فرشته حامل پيام در اوستا) كه همان جبرئيل است در خدمت ميترا بوده و ارتباط بسيار نزديكي با يكديگر دارند. براي شناختن سيمرغ منطق الطير ابتدا بايد جبرئيل را كه سهروردي در آواز پر جبرئيل و ابتداي صفير سيمرغ معرفي مي كند شناخت. اگر چه عقل سرخ هم همان جبرئيل است و مخاطب شيخ اشراق در هر سه رساله يك حقيقت و يك چيز بيش نيست. اگر عطار مي گويد:
دو جهان بال و پر سيمرغ است
نيست سيمرغ و آشيانه پديد۴
و يا مي گويد:
سيمرغ مطلقي تو بر كوه قاف غربت
پرورده هر دو گيتي در زير پر و بالت۵
سهروردي در آواز پر جبرئيل به تشريح اين دو بال سيمرغ چنين مي پردازد كه: بدان كه جبرئيل را دو پَر است: يكي راست و آن نور محض است؛ همگي آن پر مجرد اضافت بود، اوست به حق. و پَري است چپ؛ پاره اي نشان تاريكي بر او همچون كلفي بر روي ماه۶ .
اگر عطار چنين مي سرايد كه:
سايه خود كرد بر عالم نثار
گشت چندين مرغ هر دم آشكار
صد هزاران سايه بر خاك او فكند
پس نظر بر سايه پاك او فكند
صورت مرغان عالم سر به سر
سايه اوست اين را بدان اي بي هنر
اين بدان چون اين بدانستي نخست
سوي آن حضرت نسب كردي درست 7
سهروردي رساله آواز پر جبرئيل را در دفاع از سخن ابو علي فارمدي كه گفته بود بيشتر چيز ها كه حواس تو مشاهده آن مي كند همه از آواز پر جبرئيل است۸ تصنيف كرده است و اين عبارت مضمون اشعار عطار است. سهروردي مي گويد: ...پس عالم غرور صدا و ظل پر جبرئيل است، اعني پَرِ چپ و روان هاي روشن از پَرِ راست اوست۹ . در برخي كتب كه به شرح اصطلاحات تصوف پرداخته اند، ذيل كلمه سيمرغ معاني چندي را مطرح كرده اند؛ مانند هيولي، هيولاي مشترك بين تمام اجسام، مقام بقاء بالله، وجود مطلق يا مطلق وجود، انسان كامل، خداي تعالي و ذات و صفات و افعال او كه با مراجعه به لحن هماهنگ منطق الطير ، صفير سيمرغ و اسفار ، اين احتمالات رد مي شود؛ زيرا سيمرغ معناي خاص اصطلاحي خود را دارد و چنين تعبيراتي از سيمرغ ذوقي بوده و دقيق نيست. به نظر مي رسد علت اينكه بسياري از محققان پس از به ثمر رساندن پژوهش هاي ارزشمند، به معناي واحدي از سيمرغ نرسيده اند، اين است كه آنان تك تك آثار بزرگ عرفاني را شرح كرده اند و به فضايي كه عارف در آن بوده و به زبان رايج آن سخن گفته كمتر توجه كرده اند. با چنين لحاظي مي توان مدعي شد كه آثار سهروردي رمز گشاي منطق الطير و حتي آثاري چون شاهنامه فردوسي است.
اما سيمرغي كه در شاهنامه فردوسي آمده است، نيز فرشته مقرب الهي است. براي اثبات اين مطلب ابتدا بايد اصل و منشا حكايت هايي را كه فردوسي آنها را مايه اصلي اشعار خود قرار داده و به ذوق نبوغ آميز خود بر آن افزوده است جدا شود و سپس خود آن مايه ها ريشه يابي شوند. فردوسي در ابتداي شاهنامه مي گويد:
تو اين را دروغ و فسانه مدان
به يكسان روش در زمانه مدان
ازو هرچه اندر خورد با خرد
دگر بر ره رمز و معني برد
يكي نامه بد از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراكنده در دست هر موبدي
ازو بهره اي برده هر بخردي?0
پس رمزي بودن حكايات شاهنامه ادعاي غريبي نيست، خصوصاً اين كه اين حكايات ريشه در اعصار گذشته ايران و دوره موبدان و حكيمان فهلوي داشته است. اگر بن مايه اصلي سيمرغ شاهنامه لحاظ شود، مي توان زال را كنايه از هدهدي دانست كه فكر سير و سلوك در سر دارد و جامعه، كه پدر و مادر اوست، به دليل ويژگي هاي غير عادي او حاضر به پذيرش او نمي شوند و سيمرغ، يعني فرشته اي كه از طرف خداي متعال ماموريت رسيدگي به واهشته شدگان طريق معرفت را دارد، كفالت امورش را به دستور خداوند مي پذيرد و رستم، كه سمبل كار نيك و مبارزه براي رهايي است، به راهنمايي سيمرغ اسفنديار را شكست مي دهد. خاصيت شگفت اين سيمرغ است كه اگر آينه اي يا مثل آن در برابرش بگذارند، هر ديده اي كه در آن بنگرد خيره مي شود. شايد اين خيرگي بدين سبب است كه چون كسي در آن بنگرد، فطرت و باطن اصلي خود را در آن مي بيند و خيره كننده ترين چيز براي هر كسي فطرت، يعني خميرمايه آفرينش و نور باطني خود اوست. چنان كه هر جنايتكاري در برابر فطرت اوليه خود، كه پاك است، خاضع مي شود و هر وقت بيدار شود شخص را به حيرت و خيرگي مي اندازد. و اسفنديار نيز وقتي در نزاع با رستم با نگاه به زره او متوجه فطرت خود مي شود و پي مي برد كه رستم از چشمه اي نيك نشان دارد، تاب مقاومت در برابر او را از دست داده و تن به شكست مي دهد و بدين سان نيكي بر بدي غلبه پيدا مي كند.

پي نوشت ها: 1. ملاصدرا، اسفاراربعه ، ج? ، ص ??? و???.2. تفسير ابوالفتوح ، ج?، ص 478.3. اوستا ، جليل دوستخواه، ج?، ص 39.4. ديوان اشعار عطار، ج?، ص???.85. همان، ص???. 6. سهروردي، آواز پر جبرئيل ، ص?.7. عطار، منطق الطير ، ص????.8. آواز پر جبرئيل، ص?.9. همان، ص?.10. شاهنامه، ص۲۳

نگاه
راز پرواز
فروزان آصف نخعي

در منطق الطير عطار نيشابوري، حركت جمع كثيري از مرغان جهان براي يافتن سيمرغ كوه قاف و پرواز دست جمعي آنان به سوي قاف و مسجدالاقصاي دل است. در شاهنامه سيمرغ به دو  گونه جلوه كرده است:  نخست اسم نوعي پرنده عظيم الجثه است كه بر فراز كوه آشيانه ساخته و نيرويي بزرگ و قدرتي عظيم دارد. دوم اسم خاص ظاهرا پرنده اي است كه داراي دانش و حكمت است و در داستان وي بويي از بقا استشمام مي  شود.
در نگاه سهروردي نيز جبرئيل شباهتي شگفت به سيمرغ دارد اما در باز تعريف اجتماعي موضوعي به نام سيمرغ براي بهره گيري از مفاهيم ديروزي، براي شرايط امروزي، ابتدا فلسفه نجات، به ذهن متبادر مي شود. ملتي كه مايل باشد براي نجات، بدون هيچ تحركي، منتظر منجي بنشيند، سرنوشت آن جز حمله مغول نخواهد بود. اين تقدير تاريخ است.
آموزه هاي ديني براي گريز از اين آفت كه گاه گريبان عرفان را نيز گرفته است، همواره در تئوري نجات، بر تغيير دروني افراد، براي رهايي و ايجاد انسان هاي توسعه يافته تاكيد كرده است. اين تئوري در داستان افسانه اي سيمرغ، ابتدا بر حركت فردي و سپس پيوستن به حركت جمعي تاكيد دارد.
به عبارت ديگر، راز پرواز، عبور از مرحله 30مرغ به مرحله سيمرغ است. تمامي مراحل از انتخاب هريك از مرغان گرفته تا بيان كليه خطراتي كه بر سر راه همه وحدت جويان وجود دارد ، همچنين عناصري كه پس از انتخاب مرغان به ياري آنها مبادرت مي كنند، همگي بيانگر اين موضوع است كه اصالت رفتار انتخاب فردي اگر به مرحله حركت هماهنگ جمعي نرسد، اسارت مجدد را به همراه خواهد داشت. به عبارت ديگر بهتر است بگوييم رهايي از اسارت، هرچند يكي از مهمترين شرايط سعادت است، اما عدم استمرار آن در پرتو حركت جمعي مي  تواند، تجربه حيات معنوي را از فرد گرفته، علاوه بر محروميت از تجربه حركت جمعي، او را ميان فرد و جمع سرگردان سازد.
درحالي كه هدف نخست از سيمرغ، رسيدن به رمز و راز قدرت پرواز در آفرينش و اجتماعي است كه بودن در آن هستي تجربي آدميان را دگرگون كرده و آنها را در برابر خود وحدت يافته با آفرينش قرار مي  دهد. خودي كه قادر است از جهان فرا رفته، آن را سه طلاقه كرده، از آن بگذرد.

|  اقتصاد  |    اجتماعي  |   انديشه  |   ايران  |   شهرآرا  |   هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |