سه شنبه ۸ اسفند ۱۳۸۵
به مناسبت 8 اسفند، روز امور تربيتي
آشتي آزادي و انضباط
010506.jpg
دكتر حسين اسكندري
مردم به راهي كه مي گوييم، نمي روند. زيرا براي رفتن به يك راه، علاوه بر دانايي، به مهارت رفتن و باور و تعهد افراد نيز نياز است. تربيت، با دروني كردن نظام معيني از ارزش ها، به آرايش باورها و تصورات مي پردازد و جهان هستي، زندگي و انسان را به شكل ويژه اي فهم پذير مي كند. كاركرد اساسي تربيت و وظيفه  عمده اي كه بر دوش آن است، آشتي دادن دو امر متضاد و متعارض است كه منطق آشتي ناپذيري دارند: آزادي و انضباط.
آزادي افراد برخاسته از يك ضرورت دروني و وجودي است و انضباط، ريشه در مناسبات بيروني دارد. تربيت، اين مصالحه و سازش دشوار را طي فرآيندي پيچيده و طولاني به انجام مي رساند تا با دروني كردن اخلاق، قواعد و هنجارها، به استقرار نوعي تعهد و الزام دروني كمك كند. اين اتفاق، اتفاقي است كه آدمي آن را به تجربه شخصي درمي يابد، احساسش مي كند و از وجود آن، به نوعي رضايت خاطر و لذت دروني دست پيدا مي كند. اين احساس به فرد كمك مي كند، آن تعهد و الزام را به بخشي از وجود خود تبديل سازد و در خود جذب كند.
آموزش صريح يا واضح
غالباً افراد، نوشته خوب را با توانايي پوشش دادن عناصر مفهومي و مصداقي در حوزه اي معين مرتبط مي  دانند و معتقدند كه اين توانايي شروطي دارد. از ميان آنها مي توان به تازگي و نو بودن، صميميت و وضوح و روشني مباحث و موضوعات آموزشي اشاره كرد. در هر حال، موضوع مهم در چهارچوب ها و راهبردهاي آموزشي اين است كه ما در معرفت شناسي و در ارتباط با مخاطب خود و در جريان آموزش، به دنبال آن هستيم كه دانش صريح را آموزش دهيم يا دانش ضمني را؟ اين مسئله تابع نظامي است كه آن را به عنوان غايت و هدف در يادگيري در نظر مي گيريم. وقتي نتيجه و عمل اهميت پيدا مي كند، ما از منظري عيني گرا به دنبال شفافيت و صراحت هستيم.
اين موضوع نشان دهنده عبور از يك منطقه دانش به منطقه اي ديگر است؛ از كانون به پيرامون و از پيرامون به مركز، از قاعده به استفاده، و از عملي بودن به فني بودن. رشد و تحول آدمي تابع فرآيندي است كه فرد طي حضور خود در آن، نه تنها قواعد زيستن را مي آموزد، بلكه مدام در دام چاله هاي ميان راه فرو مي لغزد و در بيراهه هاي پيراموني راه منحرف مي شود. دانايي از منطقه رسواساز خنگي و پرت و پلاگويي مي گذرد. اين ترس ها كه به طور ضمني در جريان آموزش مداخله مي كنند، در يادگيري به طور اساسي مشاركت دارند. توجه به اين بخش دانش و پرداختن و مجال دادن به آن، نقش مهمي در تحقق يادگيري دارد.
از طرف ديگر، برنامه هاي رسمي، قالبي براي انتقال مفاهيم و محتواي علمي و اخلاقي هستند، در حالي كه براي دروني شدن و الزام آور كردن مفاهيم اخلاقي و اخلاقيات، به قالبي متفاوت نيازمنديم كه به آن برنامه  درسي پنهان گفته مي شود. آموزش اخلاقي را به طور خاص، از طريق برنامه هاي پنهان كه شكلي غيررسمي دارند، مي توان پياده كرد. نظريه پردازان تربيتي تمركز برنامه هاي خود را بر دوره هايي قرار داده اند كه براي جامعه پذيري و تغيير اجتماعي اساسي هستند. پيشرفت فناورانه و تحولات اجتماعي، فرآيند آموزش را گسترش داده است. به طوري كه فرآيند آموزش، از كودكستان شروع شده و تا دانشگاه و بعد از آن در جامعه تداوم يافته است. فرآيند آموزش چنان در حال تغيير است كه قطب بندي هاي قديمي نظير آموزش نخبگان در برابر آموزش عمومي، آموزش خصوصي در برابر آموزش جمعي، آموزش علوم در برابر آموزش هنرهاي آزاد و آموزش در مدارس حرفه اي، جاي خود را به ساختارهاي بسيار پيچيده تر داده اند. ظهور ارتباطات رايانه اي، آموزش هاي از راه دور، دانشگاه ها و مدارس غيرانتفاعي، مدارس و دانشگاه هاي مجازي، بر برنامه هاي تربيت پنهان به منزله نظامي تئوريك و با ارزش تأكيد مي كند كه مي توان با كمك آن، كاركردهاي اجتماعي تربيت را بررسي كرد. ويژگي هاي زندگي كلاسي، از روابط اجتماعي مدرسه تفكيك ناپذير است. در زندگي كلاسي، ارزش ها، خلق و خوها و انتظارات فردي و اجتماعي خاصي وجود دارند كه با پاداش همراهند. يادگيري اين خط مشي هاي مورد انتظار، جزيي از برنامه پنهان است كه بر مهارت هاي خاصي تأكيد مي كند؛ يادگيري اين مهارت ها كه به آرامي منتظر بماني، از انجام بعضي امور خودداري كني، تلاش كني، بعضي كارها را به انجام برساني، مشغول باشي، با دانش آموزان همكاري كني، به همكلاسي ها وفادار باشي، مرتب و دقيق باشي و نظاير اين ها. اين ويژگي هاي زندگي آموزشگاهي و ضرورت تبعيت از انتظارات سازماني، به اهداف آموزشي ارتباطي ندارند، اما با تمام اين ها براي پيشرفت رضايت بخش در مدرسه ضروري هستند.
از سوي ديگر، ساختار زندگي خانوادگي به تنهايي نمي تواند كودكان را براي وارد شدن به دنياي بزرگ آماده كند. هنجارهاي فرهنگ آموزشگاهي، اثر ماندگاري بر افراد دارند و موجب مي شوند، دانش آموزان روابط اجتماعي موقتي برقرار كنند، هويت فردي خود را پنهان سازند و مقررات آموزش رسمي را بپذيرند. ساختار رسمي مدرسه قبل از ورود به كلاس، اين ايده ها را به دانش آموزان منتقل مي كند. دريبن معتقد بود كه نظام آموزش رسمي، نه تنها برنامه آشكار را آموزش مي دهد، بلكه ارزش هايي نظير داشتن استقلال و كسب موفقيت را كه براي ورود كودكان به جامعه بزرگسالان ضروري و مفيد هستند، به طور غيرمستقيم به آنان منتقل مي كند. خانواده نقش سنتي خود را در ايجاد قوانين كلي، غير شخصي و غير قابل تغيير به خوبي ايفا نمي كند. امروزه اصول اخلاقي كه در خانواده اجرا مي شود، بيش از هر چيزي مبتني بر هيجانات و احساسات است؛ به طوري كه ادراك انتزاعي از وظيفه و تكليف، نسبت به همدردي اهميت كمتري پيدا كرده است. در مقابل در مدارس به روابط اجتماعي و از جمله به تكاليف و وظايف اهميت بيشتري داده مي شود.در واقع، در مدرسه نظام جامعي از قوانين وجود دارد كه رفتار كودك را از قبل تعيين مي كند. او بايد به طور منظم در كلاس حاضر شود، بايد سر ساعت مشخصي مدرسه باشد و رفتار و ظاهر مناسبي داشته باشد، نبايد امور كلاس را به هم بزند، بايد درس هايش را ياد گرفته و تكاليفش را انجام داده باشد و بايد همه اينها را نيز به شكل قابل قبولي انجام داده باشد. تمام اين امور در كنار هم، مقررات مدرسه را مي سازند. و از طريق تمرين اين مقررات در مدرسه، ما مي توانيم روح انضباط را در كودك به وجود آوريم.
تربيت رسمي
تربيت به معناي رايج آن امري نوظهور و جديد است. در اين معنا تربيت با نام مدرسه و كلاس درس ملازمت دارد و عمدتاً با توجه به خاستگاه آن، امري اجتماعي و اجباري است. اين نوع تربيت با شكلي از فعاليت ها تعريف مي شود كه به گفته ايسنر از آن به عنوان تربيت اتوبوسي مي توان نام برد. همه افراد در مبدأ واحدي سوار و در مقصدي واحد پياده مي شوند، و بيش از آن كه به دنبال آنچه مي خواهند باشند، به آنچه لازم است آموزش ببينند، تن مي دهند.
شكل گيري دنياي جديد، تحولات و تغييرات پيچيده و گسترده اي را در پي داشته است. مفاهيم پايه شكل دهنده جهان مدرن، شامل عقلانيت، آزادي و برابري است. انسان نو در متن اين دنيا و بر پايه خردورزي خويش، به مثابه موجودي آزاد و برابر با ديگران، به تدبير مسايل فردي و جمعي خويش، اهتمام مي ورزد. در كانون اين اهتمام، تلاش گسترده اي قرار دارد كه به منظور حل يك تعارض اصولي و بنيادي حذف شده است؛ تعارضي كه بين دو اصل آزادي و انضباط وجود دارد. اگر آزادي، اصلي ريشه دار در وجود آدمي است، حيات جمعي بشر و استمرار و بقاي جامعه، مرهون رعايت انضباط است. از اين منظر، تربيت از چنان منزلت و اعتباري برخوردار بوده است كه به منزله سنگ بناي تحولات و تغييرات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، فرهنگي و علمي در نظر گرفته شده است.جهان مدرن، مرهون شكل گيري انسان نو است و اين وظيفه مهم بر عهده تربيت گذاشته شده است. در همين راستا، تأسيس نهادهاي اجتماعي كه اين وظيفه را به دوش بكشند، ضرورتي اجتناب ناپذير بوده است. شكل گيري نهاد مدرسه و نهادهاي وابسته به آن، براساس اين احساس ضرورت، صورت بيروني پيدا كرده است. نهاد مدرسه به منزله يك ايستگاه مياني، وظيفه آماده سازي انسان نو را براي ورود به جامعه و ايفاي نقش مؤثر و كارآمد برعهده دارد. پيچيدگي تحولات اجتماعي، تغييرات اقتصادي و سياسي و پيشرفت هاي علمي و فرهنگي، در مفهوم و معنا، مأموريت ها و وظايف مدرسه و ترسيم چشم اندازهاي حال و آينده آن نقش مهمي داشته اند.
010488.jpg
تربيت غيررسمي
تربيت سنتي به لحاظ ماهيت غيررسمي اش، غيرساختاري است. علاوه بر اين، تربيت سنتي ماهيت شناختاري ندارد. ماهيت غيرشناختاري تربيت غيررسمي و سنتي، زمينه برخورد آزاد غيرمتني و نامدون را فراهم مي آورد؛ آن هم فارغ از جريان آموزش رسمي و آثار و تأثيرات انكارناپذير آن، و در فضايي كه لحن گفتار از خود گفتار اهميت والاتري دارد و حاشيه هاي مفيد متن بر سياهه هاي متن، اولويت پيدا مي كنند.اين تربيت، بر خلاف تربيت رسمي گسترده است و در مكان و زمان معين و محدود خلاصه نمي شود. چنين تربيتي عمدتاً سنتي و مستلزم و متضمن شاگردي كردن، و به جاي ميخ، بر چكش متمركز است. دانش ضمني در آن مهم تر از معرفت كانوني است و آنچه گفته نمي شود، تأثير گذارتر از آن است كه به صراحت بيان مي شود از اين رو، اين نوع تربيت مي تواند تأثيرات نامحسوس و شگرف خود را بر جاي بگذارد.
تربيت سنتي برخلاف تربيت رسمي مدرن، در دو سطح ناشناختاري و فراشناختاري آثار شگرف خود را بر افراد تحميل مي كند. در سطح ناشناختاري، به استقرار نوعي رويكرد علمي در فرد مي انجامد. طرز رفتار و طرز تلقي افراد بيش از آن كه متأثر از آموزش مستقيم و رسمي شناختاري باشد، تابع حضور رو در رو و لحظه به لحظه در موقعيت ها و شرايط عيني بروز و تداوم اعمال آدمي است؛ شرايطي كه امكان بروز عملي را فراهم مي سازند و اثر بخش بودن و مفيد بودن عمل را در شرايط عيني نشان مي دهند. در اين موقعيت ها، احساس ها با اعمال گره مي خورند و طعم تلخ و شيرين تجارت، ذائقه  آدمي را هميشه تازه نگه مي دارد و خاطره هاي ماندگاري را در ذهن وي بر جاي مي گذارد.
تربيت سنتي برخلاف تربيت رسمي و مدرن، ماهيتي نهفته و پنهان دارد؛ هر چند آشكار شود. اين در حالي است كه تربيت مدرن ماهيت آشكاري دارد؛ حتي اگر بيان نشود و پنهان بماند. محور اصلي تلاش هاي مربيان در تربيت جديد، واضح كردن، ساده كردن و روشن تر كردن موضوع ها و راه و روش هاي متفاوت و مختلف است. از لوازم چنين رويكردي، خرد پذير كردن موضوع هاست. در نظر گرفتن تفكر منطقي و استفاده از مقوله هوش در تبيين و نشان دادن روابط مفاهيم و مسايل در اين چارچوب، ضرورتي اجتناب ناپذير دارد. مقوله هوش هيجاني نيز كه در پژوهش هاي اخير مورد توجه قرار گرفته است، در اين راستا تحليل مي شود. نشان دادن اهميت و نقش هيجان ها در راه اندازي و بهره وري هوش، تلاشي است در اين جهت كه ربط منطقي هيجان ها و تفكر و هوش را تبيين كند و نقش ابزاري هيجانات و عواطف را در تربيت عقلاني نشان دهد.
از اين رو، گفت وگو پيرامون تربيت پنهان، هيچ گاه آن را آشكار نخواهد ساخت و همچنان پنهان خواهد ماند و آثار شگرف خود را بر جاي خواهد گذاشت. حضور تربيت پنهان در زندگي، مثل طعم شيرين نوشيدني گوارايي است كه اگر در باره آن بحث شود، به چشم نمي آيد و در عين حال همگان از طعم شيرين آن لذت خواهند برد. تربيت سنتي اصولاً پنهان است و از اين منظر، اصولي ترين و بنيادي ترين تفاوت را از حيث ماهيت و عملكرد با تربيت رسمي و مدرن دارد.

نگاه امروز
هدف سخت
گروه اجتماعي- آموزش و پرورش با ثبت تشابه هاي ضروري زندگي جمعي، تجانس و همگني را تقويت مي كند و به آن تداوم مي بخشد. هدف اصلي آموزش و پرورش، اجتماعي كردن افراد است. مدارس در فرآيند آموزش به دانش آموزان مي آموزند، ارزش هاي خاصي مثل پيشرفت و برابري فرصت ها را حفظ كنند. مدارس ايدئولوژي هاي خاصي را به دانش آموزان انتقال مي دهند؛ ايدئولوژي هايي كه نابرابري درآمد و موقعيت طبقه اجتماعي را پيامدهاي منطقي اختلاف در موقعيت تحصيلي مي دانند. دانش آموزان در نتيجه پذيرش ايدئولوژي ها، انتظارات خاصي را در خود شكل مي دهند.

عقيده به دست آوردن و از دست دادن بر اين باور استوار است كه دانش آموزاني كه كارهايشان را به خوبي انجام مي دهند، بايد تشويق شوند. مدارس با جدا كردن و برگزيدن دانش آموزان از طريق فرآيند انتخاب كه در قالب پاداش كوشش دانش آموزان اجرا مي شود، نابرابري را امري طبيعي و قابل قبول جلوه مي دهند. چنين ساختار ايدئولوژيكي، تفاوت هاي بعدي را به پيامدهاي حرفه اي و طبقه  اجتماعي مرتبط مي كند و آنها را عادلانه جلوه مي دهد و براساس آن، مانع از رنجش بازندگان رقابت مي شود و مطابق چنين حسي، تعارض بروز نمي كند و با ايجاد ارزش  هاي اجتماعي، يكپارچگي فرهنگ جامعه حفظ مي شود.
يكي از مأموريت هاي آموزش و پرورش، احترام به انسان و اصيل شمردن آزادي اوست. لذا در اين راستا مي كوشد با فراهم كردن فرصت تجربه ورزي، به شكوفايي اين جنبه الهي انسان كمك كند. يكي ديگر از مأموريت هاي آموزش و پرورش، احترام به انسان و اصيل شمردن حس پرسش گري و خردورزي انسان است. لذا تلاش مي كند زمينه پرورش عقلانيت و خردورزي افراد را فراهم آورد.
آموزش و پرورش رسمي، لازم است زمينه ايجاد يكپارچگي اجتماعي و وفاق جمعي را فراهم سازد و به استقرار نظم و انضباط اجتماعي، شكل دادن به قواعد و هنجارهاي اجتماعي و ايجاد آگاهي نسبت به آنها و انتقال فرهنگ ديني، ملي و بومي از نسلي به نسل بعدي كمك كند.آموزش و پرورش به منظور آماده سازي و تربيت انسان مي كوشد، زمينه و امكان آشنايي با دانش و معارف بشري، ارتقاي سطح آگاهي ها و دستيابي به ديدگاه ها و بينش مناسب، نسبت به خود، جامعه هستي و مبدأ آفرينش را فراهم سازد. آموختن فوت و فن كار و افزايش كارآمدي و مهارت آموزي، به اين منظور كه افراد نقش مؤثري در زندگي اجتماعي بر عهده بگيرند، از ديگر مأموريت ها و مسئوليت هاي آموزش و پرورش رسمي است.
تربيت غيررسمي، جرياني سيال، مستمر و هميشگي است و به موقعيت خاص و شرايطي معين محدود نيست. يكي از ويژگي هاي تربيت نهفته، غيروابسته بودن آن به موقعيت هاي ويژه، شرايط معين و زمان بندي خاص است. انجام اين نوع تربيت، مسئوليت اجتماعي همه افراد و نهادهاي اجتماعي است و لذا نمي توان آن را به عنوان يك مأموريت به مدرسه واگذار كرد و نتايج خاص آن را از مدرسه انتظار داشت.

نگاه
ماهيت آموزش و پرورش
گروه اجتماعي- شاگردي بي وقفه تلاش مي كرد تا به فرزانگي دست يابد. استادش او را مي  گويد: چه مي كني؟ شاگرد پاسخ مي دهد: دمي نمي آسايم و با شتاب به سوي كمال مي روم. در آستانه فرزانگي ام و نبايد وقتم را تلف كنم.
استاد مي گويد: از كجا مي داني كه فرزانگي پيش روي توست و بايد همواره به دنبال آن در پيش رويت باشي. شايد فرزانگي پشت سر تو باشد و مي خواهد به تو نزديك شود، اما تو با شتاب از آن مي گريزي!
***
آموزش و پرورش يك كليت در هم تنيده و يكپارچه است و به مثابه يك هلوگرام عمل مي كند. هر چند حيثيت هاي متفاوتي دارد و از جنبه هاي گوناگون و متفاوتي مي توان به آن نگاه كرد و مسائل آن را زير نظر گرفت، ولي با همه اين احوال، نبايد از نظر دور داشت كه ما با پديده اي واحد روبه رو هستيم.
آموزش مسأله اي تربيتي است و هر گاه و به هر اندازه و از هر منظر و ديدگاهي به آن بپردازيم، همزمان درگير مسئله تربيتي و پرورشي نيز شده ايم. انتظار تغيير، در دل فرآيند آموزش نهفته است و هيچ كس نه ادعا مي كند و نه مي تواند چنين بينديشد كه وقتي در جريان آموزش و آموختن است، به دنبال تغيير در فهم و عمل يادگيرنده نيست. با وجود اين، نكته مهم اين است كه مي توان از حيث ها و با تأكيدهاي متفاوت و از چشم اندازهاي گوناگون به يك مسئله و موضوع نزديك شد. از اين منظر، موجه است كه به مسئله از حيثيت هاي متفاوت توجه كرد و به آن نام هاي گوناگوني داد. چنانچه قرآن كريم با تأكيدهاي متفاوت از تعليم كتاب و حكمت و تزكيه نفس سخن مي گويد. و يا نفس انساني را با اسامي متنوع نظير: قلب، دل، نفس و نظاير آن مخاطب قرار مي دهد. وقتي تأكيد ما بر محتواي تعليمات است، از آموزش سخن مي گوييم و هنگامي كه به فرآيند آن توجه مي كنيم، از شاگردي كردن سخن به ميان مي آوريم و گاه كه بر نتيجه تأكيد مي كنيم، از تربيت حرف مي زنيم.
از اين رو، درمي يابيم كه هر فعاليت پرورشي و تربيتي، مستلزم تن دادن به جريان دادن و ياددهي است. ما در دل كار تربيتي، به ياد گيرنده نحوه زندگي، روش حل مسئله، چگونگي تاب آوردن در مقابل مشكلات و روش رسيدن به موفقيت را آموزش مي دهيم. اگر اين طور نبود، هيچ گاه مربيان بزرگ و معلمان و والدين زبان به سخن نمي گشودند و پند و اندرز نمي دادند. زبان مهم ترين ابزار فهم و انتقال آگاهي و مفاهمه  انساني است.
به نظر مي رسد، ما بيش از تفكيك و گسست ميان پديده آموزش و پرورش، با ديدگاه هاي متفاوت و گاه متعارضي روبه رو هستيم كه كفه سنگيني را به سمتي مي برد كه با ديدگاه رقيب به چالش كشيده مي شود. گاه اين تعارض بيش از وجود اختلاف هاي نظري و فكري، به حوزه عمل تربيتي مربيان و مسئولان آموزشي برمي گردد. اين مسئله كه چگونه يك ايده و نظريه را در عمل پياده كنند، به موضوع چالشي تبديل مي شود كه معمولاً افراد، نهادهاي اجتماعي و ديني را درگير مي كند.

جدول اعداد (سودوكو) 298
010509.jpg
اعداد 1 تا 9 را در هر يك از سطرها و ستون ها و مربع هاي كوچك 3 در 3 طوري قرار دهيد كه فقط يك بار نوشته شود. پاسخ جدول را فردا در روزنامه ملاحظه خواهيد كرد.

اجتماعي
اقتصاد
سياست
كتاب
شهرآرا
|  اقتصاد  |   اجتماعي  |  سياست  |  كتاب  |  شهرآرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |