نگاهي به نمايش بدرود امپراتور اثر هنريك ايبسن به كارگرداني علي پويان
تراژدي زندگي با آميزه هاي رمانتيك
|
|
|
|
نمايش بدرود امپراتور براساس نمايشنامه جان گابريل بوركمن اثر هنريك ايبسن توسط محمد ابراهيميان براي يك اجراي تازه و صد دقيقه اي تنظيم شده و در مقايسه با نمايشنامه اصلي به ايجاز كامل رسيده و پايان بندي متمايز تري پيدا كرده، اما به رغم اين تغييرات نسبي، بن مايه هاي نمايشنامه اصلي را حفظ كرده است.
ايبسن همواره روي موقعيت تأكيد زياد دارد و اين يكي از ويژگي هاي آثار او، من جمله همين اثر، محسوب مي شود. نمايش بدرود امپراتور يا به عبارتي همان جان گابريل بوركمن به كارگرداني علي پويان ، موقعيت بسته اي را نشان مي دهد كه در آن همه پرسوناژهاي اصلي و محوري تقريباً دو به دو در تعارض با هم هستند، ضمن آنكه هرگز نمي توانند از موقعيت هايي كه آنها را به هم مرتبط كرده، گريز داشته باشند.
اين متن اساساً همانند اكثر آثار نويسنده، رويكردي اجتماعي به دنياي پيرامون دارد و همزمان بر آن است كه به كمك بياني استعاري، كنايي و تلويحي خصوصيات طبقاتي و بن مايه هاي روانشناختي آدم ها را در موقعيت مورد نظر نمايش برون ريزي كند، گرچه در اين رابطه قابل قياس با آثار ديگر ايبسن نيست، اما به دليل تأكيد بر خصوصيات فردي و مخصوصاً خودمحوري و خودمداري جان گابريل بوركمن اثر از كنش مندي نسبي برخوردار است. ديالوگ ها استعاري و كنايي هستند: برف سر تا سر نروژ را پوشانده ، اگر همه هيزم هاي دنيا را در اين خانه بسوزانند، اين خانه گرم بشو نيست ، هواي شب او را كشت ، ببين سرما با ما چه كرد ، سنگ آهن ها آواز مي خوانند ، گرگ هار و...
حسن پارسايي
جان گابريل بوركمن بين گذشته و شرايط فعلي زندگي ش گير افتاده است و هيچ راهي جز مرگ براي برون شد از اين موقعيت بينابيني ندارد. زندگي كردن او به طور جداگانه در طبقه بالا نيز چنين شرايطي را عملاً تشديد و بديهي كرده است. او نمونه و سمبل افكار تمام عيار يك بورژوا است و همه آرمان ها و ايده هاي او در جاه طلبي و ثروت اندوزي خلاصه شده تا جايي كه عشق اش را نيز فداي آن مي كند. موقعيت تراژيكي كه بوركمن و اكثر پرسوناژهاي نمايش با آن روبه رو هستند، آميزه اي رمانتيك نيز دارد؛ يعني طرح كلي حول اتفاقات غير محتملي دور مي زند كه در ارتباط با هم محتمل شده اند و اين در درجه اول خواسته خود ايبسن بوده است. در اين رابطه مي توان به موارد زير اشاره كرد:
رويكرد بسيار افراطي و رمانتيك جان گابريل بوركمن به معادن سنگ و زندگي خودش، موقعيت هر دو خواهر كه به شكل عاطفي متفاوتي به بوركمن مربوط مي شود، آرزوي مادر شدن الا و رويكرد مادرانه به خواهرزاده اش ارهارت در حالي كه مي توانسته است از عشق رمانتيك اش بگذرد، ازدواج كند و واقعاً مادر شود، رفتن ارهارت به همراه فاني ويلتن كه نه تنها رهايي نيست بلكه نوعي فرار از واقعيت است و امكان دارد به موقعيت بدتري بينجامد. متن بر آن است كه به ما بگويد علت تمام اين اتفاقات جان گابريل بوركمن است، اما اين كفايت نمي كند.
گرچه امكان دارد هر كدام از اين حوادث به عنوان يك رويداد ناتوراليستي در جامعه رخ دهند، اما ربط دادن همه آنها به هم نهايتاً به همان آميزه رمانتيك برمي گردد. ضمن آنكه هر كدام از حوادث به طور مستقل نيز از ظرفيت واقعي خود فراتر رفته اند و كمي اغراق آميز شده اند. به نظر مي رسد كه ايبسن دوست داشته است همه اين رويدادها به هم مرتبط باشند.نمايش بدرود امپراتور به كارگرداني علي پويان از لحاظ اجرا ويژگي هايي دارد كه در زير به آنها اشاره مي شود:
طراحي صحنه كه توسط مجيد ميرفخرايي انجام شده تماماً در خدمت درونمايه متن است؛ به دليل آنكه در رابطه با موضوع نمايش بر دكور صحنه و همه ضمائم و اجزاء و عناصر آن تأكيد شده است تا حدي كه اين طراحي، نوع زندگي اين آدم ها را كه دست كمي از بي فايدگي و در يك جا ماندگي وسائل صحنه ندارند، بهتر و كامل تر مي نماياند و تماشاگر احساس مي كند كه ناگزير است با اين مجموعه ناهمگن و نامتجانس آدم ها و اشياء روبه رو شود و بپذيرد كه آنها درون اين نوع زندگي گم و از خود بيگانه شده اند. ضمناً نمايشنامه جدا از آميزه هاي رمانتيك اش، بن مايه هاي ناتوراليستي دارد و همين اقتضا مي كند صحنه كامل باشد و چيزي ناديده گرفته نشود. بعضي از صحنه افزارها كاربري نمادين و استعاري پيدا كرده اند مثل آينه، تار، دستكش قرمز، شال و... طراحي نور كه به عهده مجيد ناخدا بوده، هماهنگ و همخوان با مضمون نمايش است و گاهي متناسب با متن، با ظرافت خاصي كم و زياد مي شود: در يكي از صحنه ها كه جان گابريل بوركمن با الا صحبت مي كند، وقتي شمع را خاموش مي كنند و از عشق سخن مي گويند صحنه به جاي آنكه تاريك شود، با نور مناسب تري روشن مي شود و مضمون عشق با نور مي آيد را تداعي مي كند.
موسيقي در حد و اندازه نمايش است، نه افزوده اي دارد و نه از وجه عاطفي اثر مي كاهد.
بازيگران همگي بازي هاي قابل قبولي ارائه مي دهند و از اين لحاظ نمايش چيزي كم ندارد. بازي جهانگير الماسي ، ژيلا سهرابي ، نسيم ادبي و مرجانه گلچين به تناسب محوري بودن آنها، گيرايي بيشتري دارد. بايد افزود كه در متن خود پرسوناژها سايه وار و موجز همچون اشباحي بر ما ظاهر مي شوند كه راهيابي به درون آنها گاهي غيرممكن و دشوار به نظر مي رسد و اين تلاش زيادي را طلب مي كند كه خوشبختانه بازيگران با بازي خوبشان اين معضل را كم رنگ كرده اند.
از لحاظ متن، حضور پرسوناژ تراژدي نويس و القاي اين نكته در پايان كه تراژدي او در اصل همان تراژدي زندگي جان گابريل بوركمن است، وجه دراماتيك اثر را ارتقا بخشيده است.
علي پويان به عنوان كارگردان در كارش موفق است. ميزانسن ها و حركات بازيگران حساب شده هستند. صحنه هايي را كه در آن دو خواهر رو به تماشاگران سخن مي گويند، نبايد به فاصله گذاري ربط داد، زيرا آنها در هال يا اتاق نشيمن هستند و بين آنها و تماشاگر در اصل ديواري وجود دارد كه ناديده گرفته شده تا اجراي نمايش ميسر شود؛ بازيگران هيچ وقت از نقش هايشان فاصله نمي گيرند.
ميزانسن حضور خواهرها طوري است كه به دليل اختلاف نظرهايشان زياد در وضعيت روبه روي هم قرار نمي گيرند و اغلب ترجيح داده شده با حفظ فاصله كنار هم باشند. حركت و جابه جايي فاني ويلتن بيش از ديگران است و اين به اضافه رنگ لباسش، شخصيت بي تاب و عاشق پيشه او را تا حد زيادي برون نمايي مي كند. ميزانسن هم كه در آن جان گابريل بوركمن هنگام صحبت كردن در باره ارهارت صندلي را جابه جا مي كند، معنادار و دراماتيك است.
بايد گفت علي پويان به عنوان كارگردان در هدايت بازيگران موفق است، ضمناً كليت و جامعيت اجرا هم نشان مي دهد كه روي همه اجزاء و عوامل آن فكر كرده تا نمايشي ديدني و قابل تأمل ارائه دهد.
|