ماهي قرمز اسير هميشگي هفت سين نوروزي
خسته از تنگ بلور
خيلي ها بر اين باورند كه ماهي قرمز درسفره هفت سين باستاني ايران جايي نداشته و چند قرني است كه به ايران آمده
|
|
عكس: گلناز بهشتي
ستاره اي چشمك زد و زود چشمش را بست و خوابيد. ماهي سياه كوچولو، هنوز ته يك حوض كوچك، يا هرجاي ديگري كه يك مشت آب داشت و مي شد نفس كشيد، داشت فكر مي كرد چطور مي شود باله هايش را تكان تكان بدهد و تا دريا شنا كند. *
از يك هفته مانده به نوروز روي طاقچه مانده است. يك ماهي قرمز كوچولو با چند بال در اطراف كه مدام تكانشان مي دهد. كاش مي دانستم كه چه احساسي دارد. وقتي مرا مي بيند، پيش مي آيد و هي اين طرف و آن طرف مي رود. دم تكان مي دهد. با نگاهش مي خواهد چيزي بگويد. شايد هم نگاه همه ماهي ها اين طور است. اما تفاوت نگاهش با ماهي هاي مرده را مي توان تشخيص داد. نگاه زنده احساس دارد، حتي اگر از پشت حباب يك تنگ كوچك باشد.
بنيامين صدر
ماهي قرمزها در تنگ هاي كوچك چه احساسي دارند. احساس خفگي يا زندان ، در حباب كوچك تنگ كه هر وقت مي چرخند، لب هايشان به ديواره آن مي چسبد، آيا احساسي هست؟ اگر آدم ها با همين احساس آدمي زادي به جاي اين ماهي ها بودند، چه مي كردند؟ دو هفته پيش از شروع سال جديد، دبه هاي سفيد از پشت وانت خالي مي شوند. چند نفر كنار دبه ها نشسته اند و ماهي هاي قرمز نيمه جان را با رنگ و اندازه تقسيم بندي مي كنند تا مراسم قيمت گذاري و سرانجام حراج به راحتي انجام شود. ماهي هاي ريز، ماهي هاي مريض، ماهي هاي نه چندان خوش رنگ به سادگي جدا مي شوند، روي زمين و داخل جوي كنار خيابان پرتاب مي شوند. اين صحنه اي است كه هر ساله به سادگي جلوي چشمان همه رهگذران اتفاق مي افتد.
پس از آن تعداد معدود ديگري كه خوش شانس بوده و آسيبي نديده اند به خانه هاي ما مي رسند. خيلي از ماهي قرمزها در نخستين روزهاي حضورشان در خانه جان خود را از دست مي دهند. ماهي هاي سالم نيز سرنوشت چندان متفاوتي ندارند. برخي از ماهي ها اسير خانواده هايي مي شوند كه رفتار مناسبي با آنها نداشته و مرگ را براي آنها به ارمغان مي آورند.
ماهي هاي خوشبختي هم كه تعدادشان كم است به دست خانواده هاي مهربان و مسئوليت پذيري مي افتند كه از آنها به خوبي نگهداري مي كنند. اين ماهي ها اغلب مي توانند از عمر بيشتري برخوردار شوند ولي آمار نه چندان دقيق نشان مي دهد كه اين ماهي ها به طور ميانگين بيش از يك سال عمر نخواهند كرد. به هر حال در اين چرخه كه مي تواند فعاليتي اقتصادي و تجاري نيز محسوب شود تعداد بسياري ماهي در جواني مي ميرند.
همه ما سرنوشت ماهي قرمزهاي كوچولو را مي دانيم. هيچ اميدي به بزرگتر شدن تنگ آب نيست ، هرسال 5 ميليون ماهي قرمز از 15 اسفند تا 15 فروردين كشته مي شوند. ماهي هايي كه ما براي نوروز در تنگ آب مي اندازيم به دليل تكان هاي شديد و انزوا سكته مي كنند و عاقبت مي ميرند. ماهي قرمزها به بلاي همخانه شدن با انسان مبتلا شده اند. ما در نقش موجودي برتر و آگاهتر، از آينده اش در تنگ آگاهيم و يك انتخاب براي او، مرگ يا آزادي. ماهي قرمز در آب كلردار بي صدا و آرام مي سوزد. مرگ سالانه ميليون ها قطعه ماهي قرمز كه فقط براي ده روز زندگي سر سفره هاي هفت سين ما قرباني مي شوند، حكايت تلخي است كه سال ها اتفاق افتاده است.
سرنوشت اغلب ما بنا به درجه ريسك و خطر و انتخابي كه براي تغيير شرايط خود مي كنيم، كم و بيش شبيه اين ماهي قرمزهاي كوچولوست. اگر چهار ديواري ما برايمان همان تنگ ماهي قرمزهاي كوچولو باشد و هيچ اميدي به تغيير آن نباشد، ديگر چه چيزي مي ماند جز نفس كشيدن، خوردن و خوابيدن؟ آب تنگ كه مرتب عوض مي شود. غذايش را هم كه مرتب مي خورد، ديگر چه مي خواهد؟ اما ماهي قرمز كوچولو سرانجام مي ميرد، حداقل در درياچه مي تواند آزادي را تجربه كند. اگر بتواند آب درياچه را تاب بياورد و يا يك ماهي بزرگتر يك لقمه چپش نكند.از خود مي پرسم: آيا حاضري كه به صورت حيوان خانگي يك موجود ديگر باشي به شرط اينكه غذا و محل كوچكي براي زندگي داشته باشي؟ موجود فرضي كه از آدميزاد بزرگتر، پرقدرت تر و آگاه تر باشد.
هر كدام از ما در اين شرايط زندگي بسته اي داريم با انتخاب هايي بسيار محدود براي زندگي. كار مشخص در طول هفته، زندگي در جاي محدود، جيره اي محدود در قبال كارمان و مصرف اوقاتمان بصورتي كه كمترين آن با اختيار خودمان است. حال متناسب با محلي كه در آنيم وضعيت اين حيوان خانگي كه ما باشيم كمي بهتر يا بدتر است. هر چه بيشتر فكر مي كنم، بيشتر مصمم مي شوم كه ماهي قرمز كوچولو را در درياچه بيندازم. به اين فكر مي كنم كه او اين شانس را دارد كه من اين تصميم مهم را برايش بگيرم. اما خودم چكار كنم؟ بعد از ماهي قرمز كوچولو نوبت خودم است.درياي من كجاست؟
۱۳ نوروز كه دوباره آرزو افسار پاره مي كند و جسم و جان را به تلاطم مي كشاند، تنگ را بدست مي گيرم و به طرف رودخانه اي راه مي افتم. در طول راه به آينده اش فكر مي كنم. در ميانه راه گاه گاه به ماهي نگاه مي كنم. هيجان زده است و مدام از جاي خود مي پرد. به ياد خانه جديداش مي افتم كه بايد در يك سقوط آزاد در آنجا بيفتد و نمي داند كه چه شده و اينجا كجاست. در جايي خوانده بودم كه ماهي به اندازه ظرفش رشد مي كند. در همانجا عكس ماهي قرمزي را انداخته بود به اندازه ماهي آزاد. در همانجا نوشته بود كه ماهي قرمز مي تواند تا 30 سال هم عمر كند اما هر سال ميليون ها ماهي قرمز ايراني عمري به اندازه 13 روز دارند.
نگرانيم اما بيش از آنكه از طول عمر او باشد، از آزاديش است حتي براي يك روز هم كه شده بايد بتواند مثل ماهي هاي ديگر فضاي آزاد را تجربه كند، حتي اگر به قيمت زندگي اش تمام شود.
سريع خود را به كنار آب مي رسانم. رو به ماهي قرمزكوچولو مي كنم، خداحافظ. آب تنگ را به همراه او خالي مي كنم. آب درياچه تميز است و مي توانم او را ببينم. خشكش زده و تكان نمي خورد. فكر مي كنم شايد سنكوب كرده باشد. چند ثانيه مي گذرد با دست به سطح آب مي زنم. از جا تكاني مي خورد و دوباره ميخكوب مي شود. كم كم به طرف چپ و راست مي چرخد و نگاهي به اطراف مي كند. حتماً دارد فكر مي كند چه شده و اينجا كجاست؟ باورش نمي شود. از دنيايي محدود به يك دنياي آزاد آمده. چند دقيقه همان جا مي ايستم و به او نگاه مي كنم. ثابت ايستاده و به اطراف نگاه مي كند. شايد دارد به من فحش مي دهد كه چرا تا به حال به اين دنياي جديد نياوردمش. تنگ خالي را بدست مي گيرم و بر مي گردم. احساس رضايت در وجودم رخنه مي كند ،نسيم بهاري مي وزد و يك فكر مدام در سرم وول مي خورد، اين ميل مبهم عصيان. درياي من كجاست.
پي نوشت:
*بخشي از داستان ماهي سياه كوچولو اثر زنده ياد صمد بهرنگي.
|