عكس: مهدي بيات
سمپوزيوم مجسمه در يك كلام يعني حضور مجسمه در برابر مردم. نوعي هنر اجرا كه در آن هنرمند خلاقيت خود را در دوران ساخت مجسمه نشان مي دهد
۵۰۰ سال مي گذرد اما هنوز بر سر اينكه مجسمه بايد داخل فضاي بسته باشد يا در ميدان شهر قرار گيرد، بحث است. از آن زمان كه در آكادمي هنر فلورانس ميان داوينچي و طرفدارانش با ميكل آنژ و هواخواهانش كشمكش و منازعه در گرفت، تا الان اين سؤال باقي است. هر چند كه آن زمان ميكل آنژ برنده شد و توانست مجسمه داوود خود را وقيحانه در مركز شهر فلورانس قرار دهد، ولي اقليم متغير و طبيعت ستيزه جوي شمال ايتاليا كارشناسان را متقاعد كرد مجسمه داوود را به داخل فضاي سرپوشيده آكادمي ببرند. با اين حال باز هم مجسمه سازاني چون ميكل آنژ در آرزو و خلق يك مجسمه هنري عظيم در معرض ديد عمومي هستند.
سهيلا نياكان
آنهايي كه معتقدند هنر، مرتبه اي والاتر از آن دارد كه خود به ميان مردم رفته و ارزش دروني اش را به همگان ثابت كند، گالري ها و موزه ها را مكان مناسبي براي ارائه آثار هنري مي دانند. اما گروهي ديگر به دنبال گسترش يك هويت عمومي و رشد و تعالي معنويات جامعه از طريق هنر عام بوده و تأثير هنر را بر تغيير رفتار اجتماعي امري مهم و انكارناپذير مي دانند.
بنابراين مجسمه به عنوان حجمي ترين هنر در ميان ديگر هنرهاي تجسمي همواره امكان هر چه بيشتر براي كساني دارد كه مي خواهند مردم را به طور مستقيم با تجسم هنري ايده هاي يك هنرمند آشنا سازند.
اين قابليت مجسمه به عنوان عقايد و ديدگاه هاي هنرمندان كه گاهي در خدمت حكومت ها بودند و زماني بازگوكننده عقايد معنوي از اولين روزهاي تمدن شهري تا به امروز سير مستمر و پويا داشته و اگر در دوره هاي گوناگون تغيير چهره داده، اما كاربرد آن متحول نشده است.از اين رو وقتي جامعه شناسان شهري و معماران و طراحان فضاهاي عمومي در شهرهاي مدرن به مسئله كمبود هويت قومي و ايجاد تفاهم بين اقشار مختلف ساكنان در شهرها مي خواهند بپردازند، به سرعت به راه حل باستاني مي رسند؛ يعني مجسمه در ميادين كه همانا بازگوكننده هويت در شهرهاست.شايد نزديك به سه هزار سال در تاريخ معماري بايد سپري مي شد تا مجسمه ها از بناهاي عظيم جدا مي شدند و به طور كاملاً مستقل در ميادين شهري خودنمايي مي كردند و بايد پانصد سال از رنسانس اروپايي مي گذشت تا امروزه هنرمندان مجسمه ساز در فضاهاي عمومي مجسمه ها را آن طور كه مي خواهند باشند و نه آن طور كه بايد باشند، بسازند و در برابر عابرين هر روزه، در شهرها قرار دهند تا جادوي جاودانگي هنر هر روزمرگي را از دل شهروندان بزدايد.
چرا شهر؟
بهتر است بگوييم چرا ميدان؟ در واقع فضاهاي عمومي و مهم ترين آنها يعني ميدان، بهترين مكان براي نصب مجسمه ها در شهرهاست. اين فضاها مي تواند ورودي يك ساختمان بلندمرتبه باشد يا تقاطع چند خيابان اصلي و فرعي. در هر كدام از گزينه هاي شهري كه مجسمه در آنجا قرار مي گيرد بايد دو اصل كاربري مجسمه و هويت بخشي آن تأمين شود تا مجسمه هاي شهري امكانات بالقوه خود را براي مردم يا همان مخاطب عامشان بروز دهند.مجسمه ها در محل هاي گذر عامل هاي ايستگاهي تلقي مي شوند كه به واسطه شأن و مرتبه هنري شان هر كدام ارتباط خاصي با عابرين برقرار مي سازند. تعدادي از مجسمه ها حكم شناسنامه هويتي يك ملت يا ساكنان يك شهر را به خود مي گيرند؛ كاركردي كه در گذشته طاق هاي نصرت به عهده داشتند. گاهي نيز يادآوري پيروزي ها و دلاوري هاي يك قوم محسوب شده و سمبلي تجسمي از نسلي به آيندگان است. مجسمه هاي تفكر برانگيز، مجسمه هايي كه روحيه اي طنز يا شادي را در مخاطب ايجاد مي كنند.مجسمه هايي كه انسان ها را به لحظه اي ايستادن و نگاه كردن، دعوت مي كنند تا شتاب پرگذر زندگي شهري بررفتار آنها مسلط نشود و مجسمه هايي كه فقط بازگوكننده هنر هستند، همگي در برگيرنده يك ايده كلي و مهم در زندگي شهري قلمداد مي شوند و آن ارائه يك هويت مشترك به ساكناني متفرق است.
|
|
چرا سمپوزيوم؟
سمپوزيوم مجسمه در يك كلام يعني حضور مجسمه در برابر مردم. نوعي هنر اجرا كه در آن هنرمند خلاقيت خود را در دوران ساخت مجسمه به مردم نشان داده و سه عامل هنري يعني اثر هنري (مجسمه)، هنرمند و مخاطب در يك فضا با يكديگر تلاقي مي كنند تا به يك معناي واحد برسند و آن هويت است.
از اين رو مردم شهرها فقط نيازمند مشاهده مجسمه هاي بي روح نيستند كه نمي دانند از كجا و چه طور سر از شهر آنها در آورده است، بلكه در دوران برگزاري سمپوزيوم از نزديك مشاهده مي كنند كه چطور هنرمند، مصالحي را انتخاب مي كند تا به بهترين شكل ممكن ايده اوليه او را تجسم بخشد. سپس هر روز كه مي گذرد هنرمند از روح خلاقانه خود در دل مصالح بي روح مي دمد تا با حذف اضافات، تركيب مناسب و فرم گيري زيبايي شناسانه مجسمه به وجود آيد.
در هر روز مردم شاهد يك رويداد هنري هستند و از نزديك مشاهده مي كنند مجسمه از كجا مي آيد، مجسمه سازها چگونه كار مي كنند و چه شد كه مجسمه به يادگار از آن روزهاي خوش خلاقانه در شهرشان به يادگار مي ماند. از آن روز است كه هويتي مشترك (سمپوزيوم و اهدافش) عاملي مي شود تا نسل ها از آن در شهرشان صحبت كنند.
چرا شهرداري؟
اولين سمپوزيوم مجسمه سازي در سال۱۹۵۹در كنار معدن سنگي در اتريش برپا شد و سمپوزيوم هاي جهاني ديگر همواره از وجود معادن سنگ به عنوان مصالح اصلي خلق مجسمه بهره جسته اند. اما به غير از مواد اوليه، مجسمه سازان به فضا و حمايت كننده مالي براي بروز و ارائه آثارشان نيز نيازمند هستند.
بنابراين شهرداري ها كه وظيفه ترويج فرهنگ و هنر در شهرها را به عهده دارند و مبلغ هويتي متعالي در ميان شهروند به حساب مي آيند بايد فضا و امكاناتي را مهيا كنند تا مجسمه ها بين حس هنرمندانه و نياز معنوي مردم پلي ارتباطي بشوند.براي ثبت و اهميت دادن به اين جريان مستمر نياز است طي آئيني برنامه ريزي شده از تعدادي مجسمه ساز دعوت شده يا مسابقه اي ترتيب داده شود تا در زماني معين با طرح هاي از قبل انتخاب شده در مكاني كه شهرداري براي آنها فراهم كرده در برابر ديدگان كنجكاو و نيازمند مردم، خلاقيتي هنري را تجسم كنند و باور كنند حلول و ظهور هنر در دوران مدرن عاملي آرام بخش و پويا براي مردمي است كه در شهرهاي ناپايدار امروزي مدام در حال تغيير، بي ثباتي و نگراني به سر مي برند.
آنها نمي دانند آينده چه مي شود و رسانه هاي گروهي بر اين تنش مي افزايند.بخشي از وظيفه شهرداري ها در ايجاد فضاي امن شهري در همين سمپوزيوم ها و فضاهاي هنري عمومي متجلي مي شود. آنجا كه مردم در جريان قرار مي گيرند كه شهرداري با بودجه اي مناسب و با بهره گيري از كارشناسان با سابقه هنري و هنرمندان صاحب نامي همچون دكتر مهدي حجت، عباس كيارستمي، يواف دارش، پرويز تناولي و غلامحسين ديناني از خيل آثار ارائه شده، آنهايي را برگزيده اند كه روح و هويت تهراني و ايراني همخواني داشته باشد و بعد از پايان كارشان آثار به جا مانده از اين سمپوزيوم با ظهور بهار طبيعت در تهران، فصلي نو در هنر مردمي ايران زمين شكوفا كند.