شنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۲ - شماره ۳۱۹۲- Oct, 11, 2003
آليس مونرو:
راوي احساسات و مكانها
012650.jpg

«آليس مونرو» متولد۱۹۳۱ كانادا، يكي از موفق ترين نويسندگان داستان كوتاه در آمريكاي شمالي است. او تاكنون ده مجموعه داستان منتشر كرده است و جوايز ادبي بسياري را از آن خود كرده است؛ سه بار موفق به دريافت جايزه ادبي فرماندار كل كانا دا شده است كه مهمترين جايزه ادبي اين كشور محسوب مي شود. در سال ۱۹۷۷ نامزد دريافت جايزه بوكر بريتانيا بوده است.
در سال ۱۹۸۸ جايزه گيلر را براي مجموعه «عشق يك زن خوب» به دست آورد و در سال ۱۹۹۹ به خاطر همين مجموعه جايزه مجمع ملي منتقدان كتاب آمريكا به او تعلق گرفت.
داستان «پل معلق» مقام سوم جايزه ا. هنري را در سال ۲۰۰۱ به خود اختصاص داد. «آليس مونرو» هيچگاه قصد نداشت نويسنده داستان كوتاه شود. او هميشه آرزو داشت رمان بنويسد اما مادر سه بچه كوچك بود و بايد از آنها مراقبت مي كرد. به همين دليل به زودي به اين سيستم خو كرد كه در لحظات طلايي بنويسد: هنگام خواب بعدازظهر بچه ها يا هنگامي كه غذا روي گاز بود. اغلب داستانهاي او در كانادا- سرزمين مادري اش- اتفاق مي افتند. داستانهاي او، بيشتر درباره زنان است: درباره آرزوها، حسرتها، توانايي ها و نقاط ضعفشان.
«مونرو» در داستانهايش به تأثير ادراك دروني فرد بر محيط بيروني اش مي پردازد.
از اين نويسنده، داستان «پل معلق» توسط خانم مژده دقيقي در مجموعه مشق هاي عشق ترجمه شده و توسط انتشارات نيلوفر به چاپ رسيده است. اين مصاحبه از سايت آتلانتيك آن لاين اقتباس شده است.
ترجمه: پرستو جنگوك
* همانطور كه خودتان قبلاً اشاره كرده ايد، در طول ساليان، داستان هايتان طولاني تر، عجيب تر و پيچيده تر شده اند، فكر مي كنيد، چرا؟
- دقيقاً مطمئن نيستم، چرا. وقتي داستاني مي نويسم، اصولاً آن را تحليل نمي كنم؛ اما وقتي آن را به پايان مي رسانم و شروع به ويرايش آن مي كنم به اين نتيجه مي رسم كه آن چيزي كه نوشته ام از بسياري جهات تمام قوانين حاكم بر داستان كوتاه را در هم شكسته است. اين اتفاق، بارها و بارها برايم تكرار شده است، اما حسرت خاصي را به دنبال نداشته است. اعتراف مي كنم كه تنها مي توانم در مورد مسائلي كه برايم جالب هستند، بنويسم. پس طبيعي است هيچ تلاش نمي كنم كه داستاني پيش پا افتاده و معمولي بنويسم.
در واقع اگر داستان بخواهد مسير خاصي را پيش گيرد، من مانع نمي شوم. من فقط آن را مي نويسم و مي نشينم ببينيم چه مي كند.
012654.jpg
012656.jpg

* گفتيد كه داستانهايتان، قوانين حاكم بر داستانهاي كوتاه را درهم مي شكنند. مي توانيد بگوييد دقيقاً منظورتان چيست؟
- خوب، به نظر مي رسد كه بعضي داستانهايي كه مورد علاقه من هستند به زمان و مكان مشخصي تعلق دارند. در كار خود من، بيشتر تمايل دارم كه محدود به يك زمان نباشم. دوست دارم زمان زيادي را پشت سربگذارم و به عقب يا جلو بپرم. البته اين كار اغلب اينقدر هم ساده نيست. فكر مي كنم مردم مجبور مي شوند خودشان را با اين سبك تطبيق دهند. اما اين سبك من است. آن چيزي كه بسيار مورد علاقه من است زمان است و بازي با آن- گذشته و حال- و اين مسأله كه به موازات اين كه زمان مي گذرد و مردم تغيير مي كنند، چگونه به گذشته نگاه مي كنند.
* از نوشته هاي شما به اين مسأله پي بردم كه در بسياري از داستانهايتان، شخصيت ها مجدداً با واقعه اي در گذشته روبه رو مي شوند، واقعه اي در جواني يا حتي بچگي. مي توانيد در اين مورد بيشتر صحبت كنيد.
- شايد بهتر است اين طور شروع كنم كه «خاطره» موضوع جالب توجه من است. ما همان طور كه داستان زندگي هامان را براي ديگران تعريف مي كنيم، بارها آن را در قالب خاطره براي خودمان نيز بازگو مي كنيم؛و زن ها هم همين طور. زنها خيلي بيشتر اين كار را انجام مي دهند. اما تفاوتي وجود دارد. من بارها به خاطرات مردها گوش كرده ام. آنها از شكار، كار و تجربيات جنگ مي گويند؛ اما زنان، البته آنها، از زايمان، بچه ها و بيماريهاي خود صحبت مي كنند. آنها بيشتر به ازدواج هاي قبلي يا ماجراي عشق خود فكر مي كنند. آن چيزي كه مورد توجه من است، اين مطلب است كه اين داستانها چگونه پرداخته مي شوند. در دوره هاي مختلف زندگي، چه چيزي ايجاد مي شود و در نهايت از اين دوره هاي مختلف چه چيزي باقي مي ماند و ما از اين داستانها، چگونه براي ديدن و ارزيابي خودمان استفاده مي كنيم؟
* بيشتر داستانهاي شما درباره زنان است. نظرتان راجع به اين كه شما را نويسنده اي «فمينيست» به شمار بياورند، چيست؟
- طبيعي است كه داستانهاي من، بيشتر درباره زنان باشد. خوب، من يك زنم. دقيقاً نمي دانم مفهومي كه از «فمينيست» استنباط شده است، چيست؟
ابتدا مي گفتم، خوب البته كه من «فمينيست» هستم. اما اگر اين به آن معني باشد كه من دنباله رو يك تئوري «فمينيستي» هستم يا اين كه همه چيز را در اين زمينه مي دانم، خوب،  اصلاً اين طور نيست. من عقيده دارم تجربه زنانه بسيار مهم است و فكر مي كنم پايه «فمينيسم» نيز همين است.
* مي خواهم راجع به مكان واقعه داستانهايتان بپرسم. شما مشهوريد به اين كه درباره منطقه اي خاص مي نويسيد- انتاريوي غربي. عكس العمل شما نسبت به اين كه نويسنده اي محلي ناميده شويد، چيست؟
- خوب، البته محل از اين نظر براي من اهميت دارد كه آن را بسيار زنده لمس مي كنم. اما فكر نمي كنم كه من درباره تجربياتي كه صرفاً محدود به آن محل باشد، مي نويسم اگر جاي ديگري بزرگ شده بودم، طبعاً آن جا را به عنوان مكان رخداد داستانهايم انتخاب مي كردم و شايد به همين دليل، بعضي مسائل خاص كه شخصيت هايم با آنها سر و كار دارند، با تغيير محل، شكل ديگري به خود مي گرفتند.
* چه نويسندگاني شما را تحت تأثير قرار داده اند؟
- وقتي جوان بودم، داستانهاي «كارسون مك كالرز»، «فلانري اوكانر» و «ادورا ولتي» را مي خواندم و كارهاي «ادورا ولتي» را خيلي دوست داشتم. البته در آن سنين، من هم مانند ديگران تقريباً هر چيز را مي خواندم. هم اكنون دارم دوباره «برادران كارامازوف» را مي خوانم؛ چرا كه تازه متوجه شده ام وقتي جوان بودم، خيلي از فصل ها را نخوانده بودم؛ مثلاً از فصل هايي كه درباره پول بود، پريده بودم. فقط فصل هايي را كه درباره مسائل عاطفي بود، خوانده بودم.
البته، بايد از «چخوف» هم نام ببرم. خوب، همه نويسندگان داستان كوتاه به نوعي خود را تحت تأثير «چخوف» مي دانند. اما در مورد من، فكر مي كنم، چخوف به صورتي تكان دهنده برايم اهميت داشت. كارهاي «ويليام ماكسول»، نويسنده آمريكاي شمالي را بسيار مي پسندم و از نويسندگان ايرلندي «ماييو برنان» و «ماري لاوين». وقتي پنجاه سال داشتم در «نيويوركر» به نويسندگان متعددي برخورد مي كردم كه درباره همان چيزهايي كه من مي نوشتم، مي نوشتند. احساسات و مكانها و خيلي هاي ديگر كه هم اكنون به خاطر ندارم.
* شما، يك بار در يك مقاله توصيفي در مورد خواندن داستان  چنين نوشته ايد: «داستان مانند جاده اي نيست كه بخواهي آن را دنبال كني، بلكه بيشتر شبيه خانه اي است كه وارد آن مي شوي و براي مدت كوتاهي آنجا مي ماني، سپس در حالي كه پابه پا مي كني جايي را كه بيشتر دوست داري براي نشستن انتخاب مي كني و در حالي كه نشسته اي اين مطلب را درمي يابي كه اتاق ها و راهروها چگونه به يكديگر راه دارند و آن گاه تازه متوجه مي شوي كه دنياي خارج، هنگامي كه از پنجره هاي اين خانه به آن مي نگري، چقدر متفاوت است.»
- درست است. فكر مي كنم آن مطلب را به عنوان مقدمه اي براي يكي از دوستانم نوشته بودم. ابتدا، اصلاً نمي دانستم چه بنويسم؛ چرا كه تا آن زمان درباره ماهيت داستان و اين كه داستان چيست، فكر نكرده بودم. اين بود كه نشستم و از خودم پرسيدم «من چگونه داستان مي خوانم؟»
همان طور كه در آن مقاله اشاره كرده ام. خواندن داستان در واقع يعني فرو رفتن در داستان. از همان ابتدا مي توانم در چند جمله بگويم نظرم در مورد داستان چيست. سپس به خواندن ادامه مي دهم و چندين بار سرو ته پاراگراف را مرور مي كنم. در واقع شبيه اين است كه توسط داستان احاطه شوي و به مسائل خارج داستان به شيوه اي مت فاوت نگاه كني، از پنجره هاي همان خانه. اين اصلاً به اين معني نيست كه راهي را دنبال كني تا ببيني چه پيش مي آيد. تقريباً، هميشه به محض اين كه شروع به خواندن مي كنم متوجه مي شوم چه خواهد شد. البته منظورم طرح كلي داستان است نه پيچيدگي ها و جزئيات آن.
* چطور شروع به نوشتن مي كنيد؟
- وقتي موضوعي به سراغم مي آيد، تصميم  مي گيرم كه راجع به آن بنويسم يا نه.اين به آن معناست كه در مرحله كشف هستم. اغلب مردمي كه به حرفهايشان گوش مي دهم، در قالب كلمات زير، در مورد زندگي شان درنگ مي كنند: «آن چيزي كه برايم اتفاق افتاد، مضحك نبود؟!» يا «آن چيزي كه برايم اتفاق افتاد، وحشتناك نبود؟!» من هم همين روش را پيش مي گيرم. در واقع اين همان چيزي است كه آنها تنها از ديدگاه خودشان به آن نگاه مي كنند؛ اما من وقتي شروع به نوشتن درباره آن مي كنم، قضيه كاملاً فرق مي كند.
* تعداد زيادي از شخصيت هاي جوان داستانهايتان، بسيار عاقل هستند؛ شايد حتي عاقل تر از اطرافيان بزرگسالشان. در داستانهايتان به ندرت با كودكان نادان روبه رو مي شويم، چرا؟
- فكر مي كنم، اين مسأله به خاطر خاطره هايم باشد: هيچگاه بچه ساده و معصومي نبودم. هميشه مسائل را خيلي پيچيده مي ديدم. مخصوصاً به خاطر دارم كه وقتي بچه بودم دنياي دروني دور از دسترس دنياي معلمان و بزرگسالان اطرافم داشتم. اما، خوب، اين مسأله ممكن است به علت ويژگي هاي تربيتي ام بوده باشد. اولين چيزي كه به وضوح در خاطرم است نياز به حفاظت، پنهان شدن و تغيير چهره دادن بود.
اين گونه درونت را از نابودي حفظ مي كني. بعضي اوقات- حتي همين حالا- به روش تربيت بچه ها فكر مي كنم. درست است كه بچه ها ديگر تنبيه نمي شوند، اما با ذهنيت آنها، خيلي بازي مي شود، همان طور كه با من شد. مثلاً به آنها اجازه نمي دهيم كه از اتفاقاتي كه برايشان مي افتد، آگاهي حاصل كنند. البته اين شايد ديدگاه نسل من باشد. من تعجب مي كنم وقتي مي بينم كه بزرگترها مي خواهند بچه ها را از اتفاقات تكان دهنده اي كه برايشان پيش آمده است، دور نگهدارند. من با كل اين مسأله مشكل دارم. با خيلي از تجربيات بايد دست و پنجه نرم كرد و وارد آنها شد؛ حتي اگر تجربيات تلخي مانند غم از دست دادن كسي باشد.
* خيلي از داستانهاي شما با مفاهيم سنگين از دست دادن، بيماري و مرگ سر و كار دارند.
- خوب، داستانهاي من از زندگي خودم مي آيد و تجربياتم. طبيعي است با بالا رفتن سن، تجربياتم فرق مي كند. خوب الان بيشتر با اشخاصي سرو كار دارم كه از سرطان مرده اند يا عزيزي را از دست داده اند.
* اما داستانهاي شما برخلاف اين مفاهيم، هرگز احساساتي نبوده اند. حتي در داستان «پل معلق»، داستاني در مورد زني كه سرطان دارد- مي بينيم كه او بيشتر نگران مسئوليت هاي برگشت به دنياي واقعي پس از درمانش است تا نگران درد حاصل از بيماري.
- خوب، از اين موضوع خيلي خوشحالم. اصلاً دوست ندارم داستانهايم احساساتي باشند. هم اكنون با ديد متفاوتي به قضيه نگاه مي كنم. زماني كه سي ساله بودم، اگر مي خواستم در مورد فردي كه به سرطان مبتلاست بنويسم، قطعاً در عمق تراژدي فرو مي رفتم. اين تنها نتيجه تجربه ام است.

سايه روشن ادبيات
حميدرضا شكارسري: زمان سرودن در عرصه دفاع مقدس به سر نرسيده است
حميدرضا شكارسري معتقد است: دليلي كه بر پايه آن معتقدم زمان سرودن در عرصه دفاع مقدس به سر نرسيده، اين است كه شعر جنگ با جنگ يا به عبارتي با شعر جنگ شروع نشد. يعني در ابتدا مسئوليت اجتماعي شاعر به عنوان يك انسان، مسئوليت ادبي او را تحت تأثير قرار داد و به همين دليل اوايل جنگ در زمينه شعر غالباً با شعارهاي جنگي روبه رو بوديم؛ اما بايد پذيرفت كه در ادامه با تكامل زبان، فرم و ساختار شعر دفاع مقدس روبه رو شديم، چرا كه با فاصله درست تر مي بينيم و از هيجانات حسي- عاطفي مصون مي مانيم و اتفاقاً بايد با فاصله گرفتن در پي شعرهاي موفق باشيم، نه در سال هايي كه حساسيت هاي عاطفي ژورناليستي باعث آفرينش ادبي مي شد.
مؤلف حماسه كلمات (بررسي ۲۰ سال شعر دفاع مقدس) همچنين خاطرنشان كرد: شاعر امروز، هنوز مي تواند به دفاع، به عنوان منبعي عظيم و ارزشمند نظر داشته باشد؛ چرا كه به اين طريق مي تواند به وقايع ديروزين هويت امروزين بدهد و اسطوره هاي نو خلق كند كه البته اين كارها در كارنامه شعر دفاع مقدس ما چندان پرشمار نيست.
شكارسري در بخش ديگري درباره اينكه بيشتر شعرهاي پايداري در قالب هاي كلاسيك سروده شده اند گفت: گفتمان مسلط شعر ايران در سال هاي پيروزي انقلاب و آغاز جنگ تحميلي، گفتماني كلاسيك بود؛ يعني بعد از دهه هايي كه شعر كلاسيك در حاشيه قرار داشت و شعر نو ميداندار و مسلط بر متن شعر اين مرز و بوم بود، ناگهان با وقوع انقلاب، وضعيت برعكس شد و آن سال ها ارثيه اي را هم براي دوره هاي بعدي شعر ما بخصوص شعر دفاع مقدس بجا گذاشت، به طوري كه بيشتر كارها در زمينه دفاع مقدس، در قالب هاي كلاسيك توليد شد. وي همچنين متذكر شد: داعيه داران شعر نوي اين سرزمين، به دلايلي، در آن سال ها هنوز مبهوت يك رفرم عظيم به نام انقلاب بودند و دچار نوعي سكوت؛ حتي در سالي هم كه دفاع مقدس شروع شد، اينها همچنان دچار سكوت بودند و هنوز موضع گيري نكرده بودند.
او ادامه داد: اين شاعران، حركت خود را از ميانه هاي دهه ۶۰ شروع كردند و به همين خاطر در آن سال ها با تحرك كم شعر نو روبه روييم. البته هرچه زمان مي گذرد، تسلط شعر نو در حوزه شعر دفاع مقدس بيشتر مي شود و نه تنها به تعادل مي رسيم،  بلكه قسمت اعظم شعرهاي سروده شده، در زمره شعر نو است. شكارسري در ادامه اين مطلب تصريح كرد: البته درست است كه از لحاظ كمي بيشتر شعرهاي دفاع مقدس در قالب هاي كلاسيك است؛ اما در جمع ماندگارترين و بهترين شعرهاي دفاع مقدس ميزان شعرهاي نو نه تنها كمتر؛ بلكه بيشتر هم هست.

الف
توجه اين نسل به ادبيات
012652.jpg
فرزانه قوامي
فرزانه قوامي متولد ۱۳۴۷ در نخستين مجموعه شعرهايش يعني «گفته بودم من از نسل شهرزادهاي مضطربم» سعي كرده تا به فضايي مخصوص به خود نزديك شود. موفقيت يا عدم موفقيت قوامي مسئله اي است كه بايد طي گذشت زمان منتظر جوابش باشيم.
گفت وگوي كوتاه ما را با او مي خوانيد:
* به عنوان اولين سؤال براي ما بگوئيد كه تفاوت موسوم به شعر جوان و شعر غيرجوان در چيست؟
- فكر مي كنم اين نامگذاري ها زماني مسأله برانگيز مي شود كه جوهر اصلي شعر تا حدي فراموش شود، اينكه بياييم و تقسيماتي از اين دست را الگوي كار خود قرار دهيم شايد كار زياد جالبي نباشد. اين طبيعي است كه آدمهاي هر دوره با توجه به شرايط اجتماعي- فرهنگي همان زمان مي سرايند، اما نكته مهم اين است كه ادبيات، جوان و غيرجوان نمي شناسد، اگر منظورتان شعرهايي باشد كه در چند سال اخير به ويژه در بين جوانان رواج پيدا كرده است، بايد بگويم هر نسلي حرف خودش را دارد.
ما در دهه هشتاد با شاعراني روبه رو خواهيم بود كه ديگر آن شتابزدگي هاي خام را تا حدي كنار گذاشته اند، كساني كه با نگاهي از نوع ديگر به شعر رو مي آورند. اما اين باعث نمي شود كه هر حركتي را در آغاز ناآگاهانه مورد هجوم قرار دهيم.
* آيا واقعاً شعر جوان را مي توان به عنوان يك كرسي در ادبيات امروز به رسميت شناخت؟
-نمي دانم منظورتان از كرسي چيست؟ اما اين را مي دانم كه شعر امروز قطعاً راهش را از يك دهه قبل آغاز كرده و با طي كردن آن به ديدگاه هاي تازه اي دست يافته كه از دل آن ساختار، فرم و تكنيك خاصي برخاسته است، مؤلفه ها و تكنيك هايي كه برخي را به بي راهه مي برد و برخي ديگر آن را با حسي امروزي و تازه و نه فقط با گرايشهاي ساختگرايانه صرف ادامه مي دهند و به نتيجه هم مي رسند، اصلاً اگر ما بياييم و چيزي را از همان ابتدا به رسميت بشناسيم يعني آن را تمام كرده ايم، اين چالش ها هستند كه كار را ارزشمند تر مي كنند.
* منوچهر آتشي در جايي درباره شعرهاي شما از واژه فرامدرن استفاده كرده، آيا اين يك تعارف است يا خودتان به چنين تعريفي رسيده ايد؟
- تعارف يا تعريف فرقي نمي كند، من هميشه فكر مي كنم كار هنري تعارف بردار نيست، آقاي آتشي درباره شعرهاي من گفته اند كه در جايي به شعرهاي فرامدرن نزديك مي شود. اصلاً اين مدرن و فرامدرن دغدغه شخصي من نبوده من با ناخودآگاه كار دارم اما نمي توانيم اين را كتمان كنيم كه ما يك سري پيش فرض ها و تكنيك هاي شعري در ذهنمان داريم كه در لحظه شعر، وجه غالب آن روي نوشته تسلط پيدا مي كند و همين داشته هاي ذهني است كه باعث مي شود من در هنگام سرودن ناخودآگاه غزل يا قصيده بسرايم يا فرم هاي ديگري را تجربه كنم؛ فرم هايي كه شايد مدرن باشند يا فرامدرن...
* نظر شما درباره تقسيم بندي هايي از قبيل شعر زنانه يا مردانه چيست؟
- فكر مي كنم اين تقسيم بندي ها تا جايي كه به شكل جهت گيري هاي غيرمنطقي درنيامده مي تواند قابل تأمل باشد، اما در طيف هاي وسيع تر را ه  بر تأملان گسترده مي بندد، به تعبير من كساني كه به كار هنري مي پردازند از بسياري از قيد و بندهايي كه جنسيت براي انسان مي آورد خود را رها كرده اند و به جايي رسيده اند كه انسانها فكر مي كنند، حسي فراتر از زن بودن يا مرد بودن و اين همان چيزي است كه يك اثر هنري را در گذر زمان به شاهكار بدل مي كند جايي كه با ديدن يك تابلو نقاشي يا خواندن يك شعر، ديگر به اين فكر نمي كنيم كه آن را يك زن سروده يا مرد.
* گمان مي رود كه شعر جوان امروز داراي تواني است كه بايد با يك عزم جمعي توأم شود تا به يك باور تبديل گردد. به گمان شما براي رسيدن به اين عزم جمعي چه بايد كرد؟
- بله، شعر جوان امروز طي اين يك دهه اين را ثابت كرده كه مي تواند در شكل هاي مختلف قابل طرح باشد، تبديل شدن به يك باور شايد در عرصه هنر كار ساده اي نباشد، سبك هاي بزرگ ادبي در گذر زمان با آمدن سبك بعدي دچار تزلزل مي شوند چيزي كه مهم به نظر مي رسد خلق اثري باورپذير است، خيلي وقت ها يك دوره  ادبي را فقط با يك اثر مي شناسيم و بس! حال اين عزم جمعي كه شما درباره آن صحبت مي كنيد، مسلماً در تمام حركت ها بايد حضور داشته باشد اما نه براي باور پذير كردن آن، كه براي تحكم بخشيدن به آن و هر چه غني تر كردن آن.
* با شعرهاي شاعران نسل خودتان چگونه برخورد مي كنيد. آيا آثار اين نسل را تفنني مي خوانيد يا با ديدي فراتر؟
- آثار چاپ شده را مي خوانم، چون فكر مي كنم هر كاري در اين عرصه انجام مي شود بايد حداقل يك بار خوانده شود تا ببينم جريان شعر به كدام سو مي رود، بايد بگويم هركسي اين آزادي را دارد كه بنويسد و آنچه را به زعم خود درست مي داند بازگويد، اما كار ديگري هست و شايد كاري مهم تر و آن درست خواندن است، يعني با ديدي به قول شما فراتر كارها را بررسي كرد آن وقت مشخص مي شود چه كسي حرفي براي گفتن دارد و چه كسي در مدت زماني كوتاه با گفته ها و ناگفته هايش فراموش مي شود.
* با توجه به اينكه شما ادبيات تدريس مي كنيد براي ما از وضعيت ادبيات معاصر بخصوص شعر بگوئيد.
- متأسفانه در كتاب هاي درسي به ادبيات معاصر به شكل جدي پرداخته نشده است. وقتي شما كتاب هاي درسي را ورق مي زنيد به سرعت متوجه مي شويد كه نام شاعران بزرگ و مطرحي كه بدون شك بايد در كتاب هاي درسي با آثار برجسته شان حضور داشته باشند، نيست و اين جاي حيرت است، چرا كه وقتي در چهار سال اخير مي بينيم كمي به ادبيات معاصر در اين كتاب ها پرداخته شد باز هم اين توجه از نوعي ديگر است.
اما اين را مي دانم كه اين نسل به ادبيات معاصر توجه بيشتري نشان مي دهند. زبان امروز و تخيل امروزي كه در شعرهاي معاصر ديده مي شود توجه آنها را بيشتر به خود جلب مي كند.

ادبيات
اقتصاد
زندگي
سفر و طبيعت
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |  زندگي  |  سفر و طبيعت  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |