شنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۲ - سال يازدهم - شماره ۳۲۱۹ - Nov 8, 2003
... و تا انسان هست خدا بر قلب ها حكومت مي كند
سرشت جاويدان
001094.jpg
كي يركگارد حقيقت انساني را در پيوند و ارتباط آدمي با خدا مي داند، به گونه اي كه اگر خدا را از زندگي بشر حذف نمائيم ديگر انساني باقي نخواهد ماند.
دكتر اصغر واعظي
نگاهي گذرا به جوامع بشري و تاريخ پرفراز و نشيب آن، به طرز انكارناپذيري بر پيوند و تلازم ميان دو پديده در عالم دلالت دارد: انسان و مذهب. تاريخ بشر كتابي است با محوريت انسان. صفحات اين تاريخ و بلكه سطر سطر آن بيانگر فراز و فرود موجودي است كه در متون ديني از آن به اشرف مخلوقات تعبير شده است. انسان موضوع كتاب تاريخ است. اما صفحات تاريخ به وضوح گواهي مي دهد كه دين و مذهب به عنوان حقيقتي ثابت و پايدار همواره و در همه جا، قرين و همراه انسان بوده است. بنابر اين مي توان گفت: انسان و مذهب دو حقيقت تفكيك ناپذير و جاودانه تاريخ بشري است.
اين تلازم به انحاء مختلفي در سخنان و عبارات انديشمندان و متفكران بزرگ مشاهده مي شود. وقتي ايمانوئل كانت فيلسوف شهير آلماني در آغاز فلسفه نقادي خود اعلام مي دارد كه موضوعات اصلي متافيزيك (مابعدالطبيعه) عبارتند از: خدا، انسان و جهان، در واقع به اهميت اين سه موضوع و پيوند عميق ميان آنها نظر دارد. صرف نظر از صحت و سقم نتايجي كه كانت در كتاب «نقد عقل محض» به دست مي آورد، يك حقيقت مسلم انكارناپذير را مي توان در سخنان او مشاهده كرد و آن اين است كه از زماني كه بشر مي انديشيده متافيزيك نيز وجود داشته است؛ و چون موضوعات سه گانه متافيزيك در خدا، انسان و جهان منحصر شده است پس انسان و خدا به عنوان دو موضوع كليدي و مسأله اصلي همواره براي بشر مطرح بوده است.
سورن كي ير كگارد فيلسوف دانماركي مكتب اگزيستانس نيز از منظري ديگر حقيقت را به تصوير مي كشد. به گفته او: «نسبت و رابطه داشتن با خداست كه انسان را انسان كرده است» و «خدا نداشتن، خود نداشتن است». وي در جايي ديگر وقتي ساحت هاي سه گانه حيات بشري را برمي شمرد، ساحت ديني را به عنوان برترين ساحت و بالاتر از دو ساحت احساسي و اخلاقي قرار مي دهد؛ او در اين باره مي نويسد: «ساحت ديني ساحتي است كه در آن انسان به اعلي درجه وجود و حيات خود نائل مي شود»؛ و اين ساحت، ساحت مبتني برايمان و محض اعتقاد به خداست.
همانگونه كه ملاحظه مي شود كي يركگارد حقيقت انساني را در پيوند و ارتباط آدمي با خدا مي داند، به گونه اي كه اگر خدا را از زندگي بشر حذف نمائيم ديگر انساني باقي نخواهد ماند.
نظير همين تعابير را به و فور مي توان در عبارات فيلسوفان بزرگي چون ابن سينا، سهروردي و صدرالمتألهين و شعرا و عرفاي بزرگي چون حافظ و مولوي يافت.
بدين ترتيب مسأله پيوند انسان با خدا ديري است كه توجه انديشمندان و فرهيختگان هر عصر و دوره اي را به خود معطوف داشته و آنها را به رازگشايي و رمززدايي اين حقيقت سر به مهر نهاده مشغول داشته است. سؤال اساسي اين است كه: «سر اين تلازم چيست؟» چرا انسان حضور دين را عليرغم تغييرات و تحولات متفاوتي كه تجربه كرده است به عنوان امري يقيني و ترديد ناپذير در ابعاد مختلف زواياي شخصيتي، رواني و انديشه اي خود حفظ كرده است.
كساني كه در تلاش بوده اند با استفاده از عنصر عقلاني گوهر در صدف مانده حقيقت بشري را كشف و به حقايق آن دست يابند و اسرار آن را گشوده دارند، گرچه در دالان هاي هزار توي آن گرفتار آمده و اين سفر طولاني را با توشه اي نه چندان پرقدر پيموده اند، اما معترف به حقايق و اسرار هستي بوده و رابطه ميان خالق و مخلوق را با بنيان هاي منطق و خرد بشري در حد توان خود تبيين نموده اند. اين جهد هيچگاه به سستي نگرائيده و عقل ملاكي براي واكاوي و بازنمايي حقايق ديني بوده است، به گونه اي كه گاه چنان در خدمت ضمير و فطرت پاك انساني قرار گرفته كه طوفان ها به پا كرده و دريچه هاي گرانسنگي از معرفت را به روي بشر گشوده است.
انسان تشنه معرفت و آگاهي به سان مرغ عاشقي است كه وقتي از سرچشمه گواراي دين سيراب گرديد، پرواز آغازيدن كرده و با طيران روح در عالم بي نهايت، كانون هستي را به عبوديت مي نشيند. اما با سستي و فاصله گرفتن از مبدأ فيض الهي، در بر هوت حيراني و ظلمت سرگرداني وكوير بي خبري، از خود و انسان بودن خود فاصله مي گيرد و چنان دنياي هولناكي را مي آفريند كه نخستين قرباني آن خود اوست. بدين ترتيب انسان با فراموش كردن خدا در واقع خود را فراموش مي كند و تنها راه حفظ هويت و حقيقت انساني در پيوند با خدا به مثابه نقطه كانوني دايره هستي و رأس هرم وجود است.
بنابر اين اگر گواه تاريخ و اعتراف انديشمندان مؤيد اين مدعاست كه خدا و انسان همواره در طول تاريخ بشر قرين و همراه هم بوده اند، اين بدان سبب است كه خدا ريشه در نهاد بشر دارد. سر اين تلازم را بايد در درون- و نه در بيرون از- خود جست وجو كرد. اين ما هستيم كه در سرشت خود خدا و عشق به خدا را به همراه داريم ؛ پس تا انسان هست خدا بر قلب ها حكومت مي كند.
آفريننده عالم و آدم ،خداي واحد و يكتاست كه عشق و محبت خود را به سان مهري بر قلب آدميان نشانده است. البته تاريخ به كرات نشان داده است كه آدمي به دليل جهل و ناداني از معبود حقيقي خود غافل شده و به پرستش معبودهاي مجازي روي آورده است. اما اين اشتباه در تطبيق نه تنها ناقض فطري بودن حس خداجويي و پرستش مبدأ خوبي ها و كمالات نيست، بلكه بالعكس مهر تاييدي بر صدق اين مدعا است. عشق به خوبي ها و پاكي ها و پرستش بي قيد و شرط كمالات گوهري است كه در نهاد همه ابناء بشر به وديعه گذاشته شده است ؛ مگر خدا چيزي جز خير محض، خوبي محض و مبدأ كمالات و پاكي ها است. ممكن است گروهي از انسان ها از روي جهل به جاي خداي واحد و يكتا موجودي موهوم يا واقعي را مبدأ خوبي ها تشخيص دهند و آن را خداي خود پندارند، اما اين بدان معنا نيست كه حس پرستش و خداجويي ريشه در نهاد بشر ندارد.
جاي بسي شگفتي است كه متفكريني چون ماركس و اگوست كنت با ناديده گرفتن اين حقايق محتوم تاريخي تلاش بي ثمري را براي توجيه مادي آن به كار بسته اند. ماركس با اصالت بخشيدن به ماده و فرايند هاي مادي طريقي را برگزيد كه به نظام هاي كمونيستي انجاميد. اما اين شيوه به دليل ناسازگاري با طبيعت و سرشت آدمي دوام چنداني نيافت و در برابر ديدگان مردمان جهان فرو ريخت. اگوست كنت فيلسوف و جامعه شناس فرانسوي قرن نوزده نيز سعي برآن داشت تا با توجيهي علمي، خدا را ساخته ذهن بشر و خارج از حقيقت و سرشت آدمي جلوه دهد. وي در تبييني كه از فلسفه تاريخ ارائه مي دهد دوران مختلف تاريخ بشر و زندگي آدمي را به سه دوره رباني، فلسفي و علمي تقسيم مي كند. دوره رباني دوره حاكميت تخيل است و بشر جريان امور طبيعت را ناشي از علل فوق طبيعي مي داند و ابتدا خدايان و سپس خداي واحد را پرستش مي كند. دوره بعد دوره فلسفي است كه در آن استدلال و تعقل جاي تخيل را مي گيرد و بشر به كمك اصل عليت، علت نهايي امور را جست وجو مي كند. اين دوره، دوره مابعدالطبيعه است كه براي تبيين نهايي عالم، علل انتزاعي جاي خدايان يا خداي واحد را مي گيرند. در دوره سوم، كه دوره علمي است، تخيل و تعقل هر دو تابع روش تجربي مي شوند. آنچه معتبر است امر محسوس و مشهود است. اگوست كنت مي خواهد چنين نتيجه گيري كند كه با حاكميت علم بر انديشه هاي بشر ديگر نيازي به دين نيست.
اما با كمي تأمل در آراء اگوست كنت به وضوح مي توان دريافت تبييني كه او از فلسفه تاريخ و جايگاه دين در تاريخ و حيات بشري ارائه داده است هم به لحاظ نظري مخدوش است و هم به لحاظ عملي. بديهي است نقد نظريه وي وقت موسعي را مي طلبد، اما نمي توان از طرح اين سؤالات صرف نظر كرد كه اگر تنها ملاك و ضابطه براي قضاوت درباره امور روش تجربي است پس چگونه مي توان در مورد امور غير محسوس نظير خدا و ماوراي طبيعت و اخلاقيات با روش تجربي به قضاوت نشست. پس با اتكا به روش تجربي نه مي توان سلباً چيزي در مورد خدا گفت و نه ايجاباً. از سوي ديگر اگوست كنت ريشه اعتقاد به خداوند را در ترس و جهل آدمي جست وجو مي كند، اما همواره اين سؤال را بدون پاسخ مي گذارد كه چگونه مي توان متعالي ترين حالات روحي انسان- يعني عشق به خدا را- با داني ترين امور يعني ترس و جهل توجيه نمود. نظريه اگوست كنت به لحاظ عملي نيز با مشكلاتي جدي مواجه است. مهم ترين سؤال در اين رابطه آن است كه اگر با حاكميت يافتن روش تجربي و علم ديگر جايي براي ترس و جهل و به دنبال آن اعتقاد به خدا باقي نمي ماند، پس چگونه است كه پس از گذشت دو قرن از نظريه وي و شكوفاتر شدن علوم تجربي و پيشرفت هاي تكنولوژيك نه تنها باورهاي ديني رو به كاستي نرفته، بلكه با توجه به اليناسيون و از خود بيگانگي انسان درعصر تكنولوژي، خلأ معنويت و نياز به سرچشمه هاي شفابخش آلام روحي انسان معاصر در قرن بيست و يكم به مراتب بيشتر از قبل احساس مي شود. غرب مسيحي پس از گذشت دو قرن از نظريات اگوست كنت همچنان مسيحي است و پايبند به دين و خدا خواهد ماند. فروش باورنكردني ترجمه مثنوي مولوي در آمريكا طي دهه گذشته و گرايش به مذاهب مختلف و صوفي گري در غرب خود بهترين گواه بر بطلان نظريه آگوست كنت و عيني تر ساختن اين حقيقت است كه خدا ريشه در سرشت آدمي دارد.

تازه هاي انديشه
رويارويي فكري ايران با مدرنيته
به زودي كتاب «رويارويي فكري ايران با مدرنيت» نوشته فرزين وحدت توسط انتشارات ققنوس منتشر خواهد شد. در مقدمه اين اثر كه توسط مهدي حقيقت ترجمه شده، آمده است: 
در آغاز قرن بيست و يكم هيچ چيز مانند شبح مدرنيت براي مردمان جهان اسلام مشكل آفرين نيست. در واقع، مدرنيت از قرن نوزدهم تاكنون در دستور كار فرهنگي و اجتماعي- سياسي روشنفكران، جنبش هاي اجتماعي و كارگزاران حكومتي در جهان اسلام و خاورميانه جايگاه اصلي را اشغال كرده است. چندان اغراق آميز نخواهد بود اگر ادعا شود كه مسأله مدرنيت- پذيرش آن، رد آن، يا تغيير شكل آن در راستاي خط مشي هايي قابل پذيرش تر- در هر دو سطح نظري و عملي در حال حاضر در بسياري از جامعه هاي اسلامي مسأله محوري را تشكيل مي دهد. انقلاب فاجعه آميز مدرنيت غربي تقريباً بر همه بخش هاي جهان تأثير گذاشته است. استعمار بي رحمانه و توسعه طلبي ارضي، بهره كشي اقتصادي و تهاجم فرهنگي، به همراه عرضه داشت نظريات، هنجارها و نهادهاي جديد، سازوكارهايي را تشكيل مي دهند كه غرب مدرن با كمك آنها تاريخ همه جامعه هاي روي زمين را متحول ساخته است. كشورها به شكل سردرگمي، انكار، پيروي، شيفتگي، رودررويي،  بيزاري، يا آميزه اي از اين ها، به اين تغيير شكل سرنوشتشان واكنش نشان داده اند. ايران نيز از اين قاعده مستثني نيست: از آنجا كه سرنوشتش در تقريباً ۱۵۰ سال گذشته با سرنوشت مدرنيت غرب برخورد پيدا كرده است، چنين واكنش هايي عناصر اصلي تاريخش را تشكيل داده است و در اين ميان در زمانهاي مختلف برخي از اين عناصر بر بقيه چيرگي داشته است.
طرح قرآني مصباح الهدي در مشهد
001086.jpg

در ماه مبارك رمضان طرح قرآني مصباح الهدي در مشهد برگزار مي شود.
به گزارش ايسنا، عليرضا سفيديان دبير اجرايي اين طرح با اعلام خبر فوق افزود: در طول ماه مبارك رمضان هر شب با بهره مندي از روشهاي نوين كامپيوتري، برنامه هاي متنوعي همچون نمايش فيلم كوتاه از داستانهاي قرآني كليپ هاي قرآني اجرا مي شود.
وي مهمترين قسمت برنامه را تلاوت يك جزء از كلام الله مجيد در هر شب توسط ۲ تن از قاريان ممتاز بين المللي عنوان كرد و افزود: در كنار اين مراسم، آيات قرآن از طريق ويدئو پروجكشن نمايش داده مي شود.
وي با بيان اينكه برنامه هاي ويژه اي براي شبهاي احيا و شب تولد حضرت امام حسن(ع) تدارك ديده شده است، افزود: هر هفته ۲ جلسه سخنراني در طي ۳۰ شب ماه مبارك برگزار مي شود.

انديشه
اجتماعي
اقتصادي
خارجي
سياسي
شهر
شهري
علمي فرهنگي
ورزش
ورزش جهان
صفحه آخر
همشهري اقتصادي
همشهري ضميمه
بازارچه همشهري
همشهري دانشجو
|  اجتماعي   |   اقتصادي   |   انديشه   |   خارجي   |   سياسي   |   شهر   |   شهري   |   علمي فرهنگي   |  
|  ورزش   |   ورزش جهان   |   صفحه آخر   |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   شناسنامه   |   چاپ صفحه   |