اين روزها تلويزيون حسابي تلاش دارد انبساط خاطر مخاطبان را فراهم كند، به همين دليل هم شبكه هاي تلويزيوني داخلي با خرج كرد هزينه هاي ميليوني، مجموعه هاي تلويزيوني طنز و هجوي را تدارك ديده اند كه در اغلب موارد مورد پسند مخاطبان قرار نگرفته است. با اين حال ما درصدد نيستيم با نقد اين مجموعه تنها رگه مخاطب پسندي شبكه هاي تلويزيوني را مورد پرسش قرار دهيم.چه بسا برخي از اين برنامه هاي طنز كه با مهارت برنقاط ضعف فرهنگي اجتماعي انگشت مي گذارند و قابل تحسين هستند. اما نمي توان هر برنامه طنزي را به صرف اقبال عمومي هدفمند دانست. ابراهيم اصلاني، كارشناس روانشناسي، نقدي را در اين زمينه تدارك ديده اند كه مي خوانيد:
طبق رويه مرسوم ، وقتي سوژه اي گل مي كند تا مدت ها همه دنبال آن مي رويم. كافي است لباسي مد شود، كسي مغازه اي باز كند وكارش بگيرد، يك فعاليت اقتصادي با توفيقي خاص همراه شود و...؛ همه به طرف آن هجوم مي آوريم. البته اين ويژگي، مختص فرهنگ ما نيست و شايد در همه جاي دنيا وجود دارد با اين تفاوت كه تقليد هاي ما كمتر مبناي منطقي دارند. بيشتر كارهاي تقليدي ما، جنبه مشابه سازي پيدا مي كنند و كمتر كسي پيدا مي شود كه در همان سوژه، كاري متفاوت و جديد ارائه نمايد. به عنوان مثال، وقتي موسيقي پاپ در دوره جديد خود، در ايران پا گرفت، كارهاي اوليه قابل توجه بود ولي از وقتي كار به مشابه سازي رسيد فقط شاهد تكرار مكررات بوده ايم.
«طنزهاي تلويزيوني» هم از چنين قاعده اي پيروي كرده اند. با ورود دو سه اثر كه بين مردم مقبوليتي پيدا كردند، بعد از مدتي، همه طنز پرداز شدند و بدتر آن كه خود پيشگامان اوليه هم به جاي پيشرفت در كارهاي بعدي، پسرفت كردند. هر هفته، چند سريال طنز از شبكه هاي مختلف پخش مي شود كه اولاً در بين آنها، كمتر كار قابل توجهي وجود دارد و ثانياً اگر قسمت هاي موفق و يا نسبتاً موفقي هم دارند در قسمت هاي ديگر كاري غير از «هيچ گويي» نمي كنند.
متأسفانه در كارهايي كه با اصطلاح طنز همراه هستند هيچ حد و مرزي و تعريفي براي «طنز» تعيين نشده و از كارهاي پيش افتاده در حد لودگي تا برنامه هايي با سطوح بالاتر، همه عنوان طنز به خود مي گيرند. بدين ترتيب، وقتي در عنوان يك سريال تلويزيوني، واژه طنز مي آيد، نمي دانيم كه بايد منتظر چه چيزي باشيم، آيا باز هم از همان شوخي هاي خنك و سايه روشن هاي وقت پر كردن استفاده خواهد شد و يا نه، حداقل اين يكي به مفهوم طنز نزديك تر است؟
به عنوان مثال در سريال نقطه چين وقتي كارگردان فهميد كه سوژه اوليه اش نگرفته، بلافاصله تغيير مسير داده و با ترفندهاي هميشگي، آن قدر موضوعات را كش دار كرد تا به قسمت ۹۰ و ۱۰۰ رسيد، به همين سادگي! جالب تر آن كه در آخرين قسمت ها، با توسل به برنامه جا افتاده قبلي يعني سريال پاورچين، بالاخره خود را به نوعي از مهلكه به در برد.
و اينك از اين روند مي توان دريافت كه سريال هدفمند شروع نشده است، در برنامه ها و سريال هاي ديگري كه با تأسف فراوان عنوان طنز دارند وقتي قافيه تنگ مي آيد به هر روشي متوسل مي شوند: با ادا و اطوار مسخره حرف زدن، به كار بردن انواع توهين ها و فحش هاي نسبتاً محترمانه مانند احمق، شعور نداري، IQ و غيره.
به چه دليل؟
من بيننده بايد چه فكري بكنم؟ چه دلايلي براي اين روند وجود دارد؟
۱. تصميم گيرندگان برخي از اين سريالها در تلويزيون هم حتي اگر تفاوت هايي با مردم داشته باشند بالاخره در اين فرهنگ زندگي مي كنند و تابع اصل تقليد هستند. وقتي كار كسي گرفت بايد بلافاصله به او سفارش برنامه بعدي را داد، حالا هر چه كه مي خواهد باشد، البته بديهي است شبهه نسبت به برخي روابط هم پيش مي آيد.
۲. مردم بايد بخندند. طبق يك تفكر قديمي، سرگرمي، سرگرمي است و كاري با فكر و انديشه ندارد. بگذاريد مردم راحت باشند؛ اين قدر برنامه هاي فكري و پرمغز براي مردم مي سازيم، بايد برنامه هايي هم براي سرگرمي و وقت پر كردن وجود داشته باشد؛ فكر و انديشه به جاي خود، سرگرمي و خنديدن هم به جاي خود؛ بي خيال فكر و انديشه! اصلاً نبايد كه براي هر برنامه اي فكر كرد!
۳. «هدف» چيز خوبي است ولي نه در همه جا و براي همه كس. تازه، ديرنيست، كاري را شروع مي كنيم بعد هدف خود به خود پيدا مي شود! علاوه بر اينها، معناي هدف مي تواند متفاوت باشد. مثلاً هدف مي تواند ساختن يك سريال ۹۰ قسمتي، كسب درآمد و اشتغال زايي باشد، براي محتوا هم بعداً مي شود فكر كرد! شما انگار متوجه نيستيد، گفتيم كه بعضي چيزها خود به خود پيدا مي شوند!
۴. چون قرار است مردم و به خصوص كودكان، نوجوانان و جوانان عزيز با واقعيت هاي زندگي آشنا شوند، بنابراين تلويزيون هم وظيفه اش را در اين مسير انجام مي دهد. مگر شما در كوچه و بازار، واژه هاي احمق، بي شعور بروگم شو و غيره را نشنيده ايد؟ پس چه اشكالي دارد كه در رسانه مردمي از واژه هاي مردمي استفاده شود؟!
۵. خيلي از مردم از چنين سريال هايي خوششان مي آِيد و از ديدن آنها كيف مي كنند. همه كار تلويزيون كه فرهنگ سازي نيست، بايد به نيازهاي اقشار مختلف مردم هم فكر كرد!
وقتي عده اي اين طور خوشند و با ديدن انواع مسخره بازي ها، از خنده روده بر مي شوند چرا بايد اين فرصت را از آنها گرفت. خنده چيز خوبي است و حتي مي تواند ابزاري براي وقت پر كردن، فكر نكردن، بي خيال شدن و غيره باشد، پس لزومي ندارد هميشه بين خنده و انديشه رابطه وجود داشته باشد!
نگاهي ديگر
به نظر نمي رسد روند فعلي برنامه هايي كه عنوان طنز دارند به نتايج خوشايندي منجر شود. ما عادت كرده ايم، وقتي نمي توانيم به هدفي برسيم، توقعات خود را پايين مي آوريم؛ چون برنامه هاي طنز مناسبي نمي توانيم بسازيم به هر كسي اجازه مي دهيم كه وارد اين حوزه شده و شانس خود را بيازمايد. جالب آن كه وقتي يكي از اين برنامه ها گل مي كند و بين مردم مقبوليتي به دست مي آورد متوليان تلويزيون كلي روي آن مانور مي دهند ولي كسي اهميتي نمي دهد كه چرا برنامه هاي طنز ديگر موفق نبودند! به طور حتم و آنچه از شواهد برمي آِيد ادامه روند برنامه هاي طنز باعث خواهد شد اولاً سطح برنامه هاي طنز با افت بيشتري مواجه شوند ثانياً توقعات مردم از اين گونه برنامه ها تغيير پيدا كند و ثالثاً به جاي انتظار ديدن انواع برنامه هاي مناسب، منتظر گل كردن و مقبوليت احتمالي مواردي خاص باشيم.
تلويزيون بايد هر چه زودتر، نگاه خود را به مقوله طنز و برنامه هايي با اين عنوان تغيير دهد. «طنز» موضوعي جدي و مقوله اي تأثيرگذار است و نبايد اين چنين به بازي گرفته شود. در برنامه هاي طنز مي توان به ملاك هايي توجه داشت:
۱- الزامي وجود ندارد هر برنامه اي كه با مايه خنده همراه است عنوان طنز داشته باشد. طنز لطيفه گوئي هدفمند است كه با شيوه هاي جدي نمي توان به راحتي به آن اهداف رسيد.مي توان براساس تعاريف علمي و مقبول، گروههايي را تعيين و برنامه هاي بامايه خنده را طبق آنها دسته بندي كرد. در هر حال، نبايد كاري كرد كه تر و خشك با هم بسوزند.
۲- بسياري از سوژه هاي اجتماعي، فردي و خانوادگي مي توانند دست مايه هاي خوبي براي طنز باشند اما به شرط آن كه اولاً هدف اصلي آسيب شناسي مشكلات و حل آنها باشد و ثانياً متخصصين و كارشناسان اهل فن بر اين گونه برنامه ها نظارت نمايند.
در برنامه هاي طنز وقتي به سوژه خانواده پرداخته مي شود بيشتر وجوه منفي موضوع مدنظر قرار مي گيرد. شوهران به نوعي سعي دارند خانم هايشان را دست به سر كنند تا به شيوه مجردي خوش بگذرانند و خانم ها هم طبق معمول، يا از همسرشان توقع دارند كه براي آنها لباس بخرند و يا آنها را به گردش و مهماني ببرند! كمتر كسي به اين نكته فكر مي كند كه مي توان از موقعيت طنز براي آسيب شناسي مسائل خانواده پرداخت و يا رفتارهاي فرهنگي را مورد نقد قرار داد، در يك سريال تاريخي يا اجتماعي، وقت زيادي صرف كارشناسي و كارهاي مطالعاتي مي شود اما در برنامه هاي طنز كسي چنين نيازي را نمي بيند. به نظر مي آيد، برنامه هاي طنز، ساده ترين و پيش پا افتاده ترين موضوع براي ساخت برنامه تلويزيوني هستند، برنامه هاي طنز قابليت هاي زيادي براي طرح معضلات عمومي به زباني نو دارند و حتي به نسبت انواع ديگر برنامه ها مي توانند تأثير بيشتري بر رفتارهاي فردي و اجتماعي داشته باشند.
۳- در برنامه هاي طنز مي توان هدفمند تر عمل كرد. سياستگذاران صدا و سيما مي توانند با ترسيم روندي مشخص براي انواع موضوعات، به انسجام و هدفمندي برنامه هاي طنز شبكه هاي مختلف تلويزيوني كمك كنند. آشفتگي در انواع برنامه هاي طنز، به صورت چشمگيري ديده مي شود. منظور از هدفمندي، تعيين خط و خطوط نيست بلكه مشخص ساختن نيازها و اولويت هاست. در نگاهي وسيع تر، برنامه هاي طنز را مي توان حتي با موضوعاتي از قبيل آموزش مهارت هاي زندگي، بهداشت رواني و مهارت هاي تفكر ربط داد. آيا حوادث تلخ و شيرين فراواني كه در جامعه رخ مي دهد مانند اخاذي و فريب كاري و موارد مشابهي كه وقوع آنها به نوعي نشان از ضعف مهارت هاي تفكر و ضعفهاي فرهنگي در بين عده اي از مردم است نمي توانند براي سازندگان برنامه هاي طنز سوژه ايجاد كنند!