چهارشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۳ - سال سيزدهم - شماره - ۳۶۶۲
فرياد بلند آسمان روي زمين تهران
دلزدگي از هديه آخر!
031371.jpg
عكس : هادي مختاريان
عكاس لحظه اي دوربين رارها كرد تا به راننده بگويد مراقب باشد. اين گوشه اي ازآثاررحمت زيادي طبيعت بود.
احسان ناظم بكايي-خورشيد در آسمان آبي نشسته و گرماي اسفندي خود را روانه شهر مي كند، جوانه ها به سختي پوسته هاي سخت درخت ها را دارند مي شكافند و دهها فرش از فراز پشت بام ها با رنگ هاي جور واجور مرتب پهن شده اند تا خشك شوند، پنجره ها باز است و مرداني نترس بر لبه آنها در حال كشيدن پارچه نمدار به شيشه ها هستند. صداي زنگوله مي آيد و دهها بچه نديد بديدي كه دنبال شترهايي كه بارشان كود است به راه افتاده اند و بيل هايي كه بي محابا در خاك باغچه ها فرو مي روند و بالا  مي آيند.
دهها نفر با لباس هايي خنك و بهارانه به اين سو و آن سو مي روند و تاكسي ها، قطار پشت سر هم به دنبال مسافر هستند و بساط سبزه و ماهي و گلفروشي رو به راه است و كوه هاي تا كمر در برف نشسته البرز به تماشاي اين جنب و جوش ميليوني مشغول هستند.
اما آن بالا  و در آسمان انگار خبرهايي است، ابرهاي پنبه اي و بي آزار دارند دستشان را به هم مي دهند و هر از چندگاهي هم از جلوي چشمان خورشيد عبور مي كنند و بر تعدادشان افزوده مي شود و لحظه لحظه رنگشان تيره تر مي شود، مثل اينكه از اينكه پشت اين كوه ها گير كرده اند، عصباني هستند. تيره شدن آسمان نگاه ها را به سمت خود متوجه مي كند، نگاه هايي كه برخي از آنها نگران هستند.
ابتدا چند قطره فرود مي آيند و روي شيشه هاي اتومبيل و صورت رهگذران مي نشينند و ناگهان شكم ابرها پاره مي شود و باران بي محابا و بدون تبعيضي بر تمام شهر مي ريزد، برخي دست بر سر مي گذارند و برخي ديگر كيفي، روزنامه اي و به سويي مي دوند، صداي بوق و ترمز اتومبيل ها هم بيشتر به گوش مي رسد، بوي باران و خاك نم زده هوا را پر كرده و بعضي هم بي تفاوت فقط دارند ريه هايشان را پر مي كنند.
فرش هاي حيرت زده دوباره خيس آب مي شوند و لكه هاي آب بر پنجره هاي تازه تميز شده نقش مي بندد و آب شرشركنان از ناودان مي ريزد روي سر رهگذرها.
چند دقيقه بعد كه شدت باران افزايش مي يابد، برف پاكن ها به حركت در مي آيند و قطرات را روي شيشه پهن مي كنند و آنهايي هم كه خوابند در حسرت رفت و برگشت، گوشه اي كز كرده اند و از راديو پيام هم صداي شجريان به گوش مي رسد: ببار اي بارون ببار / بر كوه و دشت و هامون ببار.
تنه دهها درخت چنار شسته شده و به رنگ مغزپسته اي درآمده، درختان سرو و كاجي هم كه بعضي هايشان هنوز به ياد برف سنگين بهمن، كمرشان خم شده، صفايي به برگ هاي سوزني شان مي دهند و پرنده ها هم خود را ميان شانه هاي آنها پنهان مي كنند.
چند ساعت بعد باران فروكش نكرده كه هيچ، بيشتر هم شده و حتي رنگ ابرها هم روشن تر شده و دريغ از پارگي در اين اتحاد ابري.
شهر قفل شده، هزاران اتومبيل رنگارنگ درهم گره خورده اند، آن سوتر پياده ها كه اكثرشان خيس آب هستند و برخي به سختي و وسواس و با كمك چتر مي كوشند هنوز هم در امان بمانند، صفي را براي سوار شدن به وسايل نقليه در زير تابلوهاي زرد رنگ تشكيل داده اند، راننده اي سرش را از پنجره بيرون مي آورد و مي گويد: آزادي، هزار تومان !
جوي آب، محتويات گل آلودش را درست زير پل به داخل خيابان مي ريزاند، كف خيابان بر اثر شدت جريان آب به رنگ قهوه اي روشن درآمده، عابري، پاچه هاي شلوارش را بالا  زده و از خيابان ميخواهدعبور كند، ناگهان اتومبيلي با سرعت از كنارش رد مي شود و آب گلي بر سر و روي او مي پاشد. آن سوتر رهگذري ديگر با موبايل دوربين دارش اين صحنه را عكس مي گيرد و البته صحنه افتادن همان اتومبيل در جوي آب را هم ثبت مي كند.
در كنار اين اوضاع درهم و برهم، درختاني كه در پارك هاي جنگلي و خانه هاي متروك زندگي مي كنند، با اين آب دارند دلي از عزاي تشنگي در مي آورند و ماشيني نمره الف هم دارد توسط لنگي قديمي در كنار خيابان تميز مي شود.
يك شبانه روز بعد، هنوز باران مي بارد، گله اي از سقف نم زده روي فرش مي افتد و لحظه اي بعد تيرچوبي و كاهگل هم با صداي مهيب مي ريزند روي زمين و سيل آب و گل خانه اي را كه تازه تكانده شده و برق مي زند، جولا نگاه خود مي كنند.
آب لوله كشي خيلي جاها قطع شده، به دليل گل آلود بودن آب ها، تشنگي در زير ريزش باران.
سيلا ب از سر و روي شهر به سمت پايين در حال حركت است. كيسه هاي شن، پارچه هاي لا ي در، بيل و پارو، ديگر هيچ چيز توان مقابله ندارد، آب همه جا را فراگرفته.
۲روز بعد بالا خره، ابرها پاره مي شوند و نور خورشيد به زمين مي رسد. رنگين كمان در سوي ديگر شهر شكل مي گيرد. قطرات آب از لبه ساختمان ها و درخت ها چكه مي كند و خيابان ها پر است از آت و آشغال.
دوباره پنجره ها باز مي شود، فرش ها از پشت بام ها آويزان مي شود، جاروها خش خش كنان روي زمين كشيده مي شوند و دوباره شهر به حال اول بر مي گردد و كوه هاي نيم خيز البرز به نظاره شهر مي نشينند.
تعداد روزهاي باراني و برفي در شهر ما خيلي زياد نيست، اما همين روزهاي كم، روزهايي پرماجرا هستند كه كمبودهاي فردي و معضلا ت شهري را عيان مي كنند، ولي بنابر يك عادت قديمي به سرعت فراموش مي شوند تا بارش بعدي.
تجاوز به حريم مسيل ها و هرگونه تغيير در روند طبيعي آنها _ حتي اگر خشك هم شده باشند _ در مواقع بارندگي دردسر آفرين است، چنانچه باران اخير و بالا  آمدن آب در مسيل لا رك _ دارآباد در محل بزرگراه رسالت و امام علي (ع)، كارگاه ساختماني مستقر در محل را كه براي ساخت پل ايجاد شده بود، مورد حمله قرار داد و ديوانه وار وارد محدوده ميدان رسالت شد؛ به قول معروف طبيعت حق خود را پس گرفت.
نشست و فرو ريختن چندين ساختمان قديمي هم از هداياي باران آخر زمستان بود و بايد ديد بازسازي اين املا ك جزو وظايف كدام سازمان است.
در كنار اينها، قطع شدن آب در اوج بارندگي نه به دليل كمبود آب، بلكه به خاطر گل آلود بودن، بهانه خنده داري بود كه اعلا م شد. مثل اينكه تصفيه آب تنها كلر زدن به آن است و اصلا  خبري از فن آوري هاي ته نشين كردن گل و لا ي نيست.
هزاران اتومبيل هم آب و روغن و بنزينشان قاطي و كار و بار تعميركارها سكه شد، البته اوضاع اورژانس بيمارستان ها هم خوب بود و پر بودند از دست و پا و لگن شكسته، البته به خاطر خانه تكاني و حضور آكروباتيك همشهريان در لبه هاي پنجره. اين بخش، مشتريان خاص خود را داشته و دارد در كنار زحمت هايي كه خودمان به خاطر اين رحمت به وجود آورده ايم، ماجراها و اتفاقات خوبي هم اين باران داشت؛ سيرابي هزاران هكتار مرتع و جنگل، شسته شدن رايگان تمامي شهر و اتومبيل ها، تنفس در هوايي خوب و بوي باران و خاك نم زده اي كه ديگر حكم كيميا را دارد و اميد به سالي بدون تكرار واژه منحوس خشكسالي و پياده روي هاي به ياد ماندني در زير شرشر باران و ...
روزهاي باراني ديگري هم دارند، اين كار ماست كه باعث مي شود اين روزها برايمان خاطره خوش ببارند يا حامل حوادث بدي باشند.

اين روزها در مترو
031368.jpg
هانيه شهبازي- در اين آخرين روزهاي سال 83، براي نوشتن از مشكلا ت اصلا  نيازي به فكر كردن نيست. همه مي دانند كه بزرگترين مشكل مردم، رفت و آمد و ترافيك شديد است. اگر آدم مثبت انديشي باشيد، پي مي بريد بهترين نكته در اين ميان اين است كه اكثر مردم به دليل ترافيك زياد، اقدام به پياده روي مي كنند. اين امر مشخص مي كند كه مردم پرشور ما تحت هيچ شرايطي از نونوار كردن خود براي عيد نوروز دست برنمي دارند. با خود فكر مي كرديم، اين روزها با اين ترافيك، حتما مترو كمك زيادي خواهد كرد. رفتيم تا ببينيم اين تصور درست است؟
زمان
در اندك مدتي كه مترو راه اندازي شده، همه به اين مطلب پيبرده ايم كه بزرگترين فايده و هدف مترو، رساندن مردم به مقصد دراسرع وقت است. تا چندي پيش از اين نظر مشكلي وجود نداشت، اما از آنجا كه كمتر پيش مي آيد هر چيزي در اين شهر نظم و شكل اوليه خودش را حفظ كند، مترو هم اين روزها، بي  نظم شده.هرچه باشد مترو هم وسيله اي تازه بود كه وارد سيستم حمل و نقل شهر ما شد. مترو شايد تنها وسيله اي بود كه يك فرد دقيق، مي توانست وقت خود را دقيقا تنظيم كند. اما اين روزها گاه پيش مي آيد كه مترو با حداقل 10 دقيقه تاخير به ايستگاه مي رسد. هنگامي كه وارد ايستگاه مترو مي شويد، دست كم 50 پله را بايد طي كنيد تا به باجه تهيه بليت برسيد. بعد از خريد و تحويل بليت مي توانيد از پلكان برقي استفاده كنيد تا به سكويي برسيد كه بايد در آنجا منتظر قطار باشيد.
چرا تاخير؟
حدود 15 دقيقه است كه در ايستگاه منتظر ايستاده ايم، طبق جدول برنامه حركت قطارها كه در راهروها به چشم مي خورد، مترو بايد 7 دقيقه پيش مي رسيد، اما بالا خره صداي تماس قطار و ريل ها به گوش مي رسد و اين نويد رسيدن مترو به ايستگاه است.
پشت خط قرمز مي ايستيم تا قطار كاملا  بايستد و درها باز شود. براي چند ثانيه چشم مان به جمال آقاي راننده مي افتد. خطوط پنجره ها و درهاي قطار با سرعت از جلوي چشم مان مي گذرد. فقط در نور كمرنگ داخل واگن ها كه در فاصله كمتر از نيم متر از جلوي ماعبور مي كند، انبوه سايه هاي سياه ديده مي شود. هيچ منظره واضح و مشخصي نيست، اما تشخيص جمعيت قطار كه كيپ به كيپ ايستاده اند، كار ساده اي است.
يك لحظه چشم ها را مي بنديم؛ يك احساس درد خفيف توام با خستگي. اين درد و خستگي به اين خاطر است كه قطار با سرعت از جلوي چشم مان مي گذرد و چشم نتوانسته نگاه متمركز و ساكني داشته باشد و عدسي چشم به سرعت به چپ و راست حركت كرده است. شايد چشم هايمان هم متعجب مانده و سرگيجه گرفته، چون وقتي كه چشم ها را باز مي كنيم با كمال تعجب مي بينيم كه قطار حتي يك ثانيه هم مكث نكرده و رفته است.
جنگ جهاني زيرزميني
از آنجايي كه در ايستگاه مترو هم وقايع عجيب و جالب اتفاق مي افتد، عكس حالتي كه تعريف كرديم نيز ديديم. در گوشه اي از قطار ايستاده ايد، رو به پنجره. بوي بد مواد ضدعفوني كننده كه مصرف شده به مشام مي رسد و نزديك است كه نوك بيني ات به شيشه بچسبد، البته اين حالت را ترجيح مي دهيد تا اينكه در صورت فرد كناري نفس بكشيد.
هنگامي كه سوار شديد، حتما اين احتمال را بدهيد كه به دليل ازدحام، قطار در ايستگاه موردنظرتان نايستد. اگر اين اتفاق افتاد، ناراحت نشويد، تعجب هم نكنيد، زيرا اگر هم قطار در ايستگاه بايستد، هرچه هم تلا ش كنيد نمي توانيد پياده شويد. بهتر اين است كه در جنگي كه بين داخل شوندگان و خارج شوندگان جلوي در وجود دارد، شركت نكنيد.
سرانجام هم در قطار به سختي بسته مي شود در حالي كه نتوانستيد حتي خود را به جلوي در برسانيد چه برسد به اينكه پياده شويد، خيلي از آدم ها هم نتوانستند سوار شوند. پس خيلي تفاوت ندارد.
عكس بگيريد
يكي از جالب ترين صحنه هايي كه شايد يك فرد بتواند در مترو ببيند، صحنه لنگه كفش كتاني است كه از لا ي در بيرون مانده است. در بسته كه نمي شود، باز هم نمي شود تا اينكه صاحب نگونبخت آن كفش، لا اقل پاي خود را نجات دهد. حالا  فكر كنيد به غير از ازدحام جمعيت، يك لنگه كفش كتاني موجب تاخير حركت مترو مي شود. كاش عكاس ما آنجا بود و از اين صحنه هيجان انگيز و جالب _ از آن كفش بدبخت كه فكر كنم كناره هاي آن از بين رفت_ عكس مي گرفت.
به هر حال بهتر است در روزهاي آخر سال وقت خود را با مترو تنظيم نكنيد، هرچند كه اين روزها روي هيچ وسيله نقليه اي نمي توان حساب كرد. اين خاصيت روزهايي است كه با سپري شدن، ما را به نوروز نزديك مي كنند. تحمل تمام مشكلا ت و سختي هايي كه به وجود مي آيد با مژده آمدن فصل بهار و دلهره دلچسب تحويل سال نو، آسان مي شود.

ستون شما
اصل ماجرا
نويسنده ستون جعبه وقتي در برنامه هايش فوتبال جا دارد، اصلا  فراموش مي كند كه اين تلويزيون برنامه ديگري هم دارد و فقط به فوتبال مي پردازد و اصل ماجرا را فراموش مي كند.
-اين هم از خاصيت هاي ورزش محبوب است.

يك حرف جدي
نهم و دهم اسفند ماه عكس اول ايرانشهر را اختصاص داده بوديم به حادثه دلخراش زرند. تماس هاي متعددي داشتيم با اين مضامين، عكس ها بسيار ناراحت كننده بودند، عكس ها با اعصاب انسان بازي مي كنند، عكس ها به جاي اينكه آرامش بخش باشند باعث تشويش مي شوند، داغ دل همه تازه شد، اتفاقي است كه افتاده و ...
در جواب اين دوستاني كه تماس گرفته بودند مي گوييم ما خودمان هم از عكس ها و چاپ آنها لذت نبرديم. چاپ اين عكس ها به منظور نشان دادن فاجعه بود. قرار نيست عكس هايي كه از زلزله چاپ مي شوند آرامش بخش باشند. قرار است در عكس ها ما اتفاقي كه افتاده را براي شما انعكاس دهيم و در جواب دوستي كه گفته بود اتفاقي است كه افتاده مي نويسيم خدا براي هيچكس چنين اتفاقي را نصيب نكند.

مسوول كيه؟
الو.
- بفرماييد.
مسوول ستون شما كيه؟
- خودم هستم بفرماييد.
چرا حرف هاي مردم را به شوخي مي گيريد و مسخره مي كنيد. كمي جدي تر بنويسيد.
-به روي چشم، لحاظ مي شود.
نكته: همه جاي روزنامه جدي است، اجازه بدهيد اين چند خط را كمي شوخي كنيم.

كوتاه اما خواندني
-براي بيمه موتور رفتم گفتند بايستي 50 هزار تومان هم بابت بيمه آتش سوزي و حوادث خانه بدهي. چه ربطي به هم دارند؟
-چند ماه است ميدان صياد شيرازي در خيابان پاسداران را كنده و به حال خود رها كرده اند كه باعث دردسرهايي شده، چرا اقدام نمي شود.
-چرا وقتي بانك جهاني مي گويد دلا ر بايد زير 200 تومان باشد، اعلا م نمي شود ولي وقتي مي گويند بنزين بايد 300 تومان باشد سريعا اعلا م مي شود.

از خودتان
پيشنهاد مي كنم براي شماره آخر سالتان يك مقدار از خودتان بنويسيد و خودتان را دست بيندازيد.
-شما به ما لطف داريد. بچه هاي اينجا خودشان سوژه اند و نيازي به دست انداختن ندارند.

خسته نباشيد
مي خواستم قبل از پايان سال از زحمات روزنامه تشكر كنم و يك خسته نباشيد جانانه به همه شما بگويم.
-متشكريم

شما چكاره ايد؟
آقا اين چراغ ها چرا اين همه دير سبز مي شوند؟
-كدام چراغ ها قربان؟
اي بابا، چراغ هاي راهنمايي و رانندگي را مي گويم ديگر.
-ما از كجا بدانيم قربان .
پس شما چه مي دانيد، آنجا چه كار مي كنيد؟
-الو الو الو
نه به آن محبت هاي بالا ، نه به اين، عجب.

۹ شب، 4 صبح
ما در منطقه 5، بلوار فردوس ساكن هستيم. به ما مي گويند آشغال ها را راس ساعت 9شب دم در بگذاريد ولي ساعت 4 صبح مي آيند و جمع مي كنند.
اين دوست كنجكاو تا ساعت 4 صبح دم در نشسته تا شاهد جمع كردن آشغال توسط ماموران زحمتكش شهرداري باشد. پسر جان برو بخواب. تو با اين كارها، چه كار داري؟

با پوست كنده
يكي از شهروندان با نام مستعار داغ ديده ضمن تماس با همشهري از مغازه داران تهراني گله داشتند. پوست مردم را كنده اند. مردم بيچاره به كجا پناه ببرند؟
البته لحن ايشان با حس طنزشان همخواني نداشت. به هر حال اگر پوست شما را هم كنده بودند، شاد حرف نمي زديد!

شاتر
031374.jpg
عكس : گلناز بهشتي
تهران مثل بهار مي شود. اين روزها در شلوغي تهران، اگر فرصتي بود به اطرافتان دقيق شويد. شهر خودش را براي عيد آرايش مي كند.

امروز
چه كار كنيم ماهي ها نميرند؟
031365.jpg
مريم سعادتمندي
۱_ماهي ها را در جلوي نور آفتاب نگذاريم.
۲_آب ماهي ها را هر روز عوض كنيم.
۳_به ماهي ها غذا بدهيد، يك قطعه كوچك از تخم مرغ آب پز (به اندازه يك نخود) غذاي خوبي براي ماهي ها است يا حتي كمي نان به اندازه يك نخود.
۴_نمك ضد ميكرب آب است؛ مانند آب شور اقيانوس ها، در ظرف آب ماهي ها به اندازه يك عدس نمك بريزيد تا ماهي ها بيمار نشوند. اگر زياد نمك بريزيد ماهي ها مي ميرند.
۵_ظرف يا تنگ شيشه اي ماهي، بزرگ باشد. ظرف هاي كوچك شيشه اي فقط براي يك ماهي كوچك است.
۶_در ظرف ماهي، صدف (گوش ماهي) بگذاريد تا عمر ماهي زياد شود و تنگ آب هم زيباتر شود. اگر پيدا نشد، از چند قطعه سنگ كوچك استفاده كنيد. (گچ، آهك، سيمان و ... باعث مرگ ماهي مي شوند)
۷_چند برگ كوچك سبزي تازه يا كاهوي تميز در آب بيندازيد تا ماهي ها از موجودات ريز آنها تغذيه كنند و سالم بمانند.
۸_ماهي ها را در جلوي صفحه تلويزيون يا جلوي نور قوي چراغ ها و لا مپ ها نگذاريد، ضعيف و بيمار مي شوند.
۹_ماهي ها را با دست نگيريد، به خصوص بچه ها كه آنها را سفت با دست هاي خود مي گيرند و بدن ماهي را له مي كنند و ستون فقرات وباله ماهي ها را مي شكنند. ماهي ها را با آبكش يا كاسه كوچك بگيريد.
۱۰_آب ماهي ها نبايد زياد گرم و راكد باشد.
۱۱_ماهي ها مانند تمام موجودات زنده روي كره زمين احتياج به اكسيژن دارند، اگر آب ظرف ماهي راكد و ثابت و بدون حركت باشد، ماهي ها مي آيند روي آب و اكسيژن طلب مي كنند و حباب توليد مي كنند، لذا بايد آب را به حركت درآوريد و متلا طم كنيد تا حباب توليد شود. به وسيله قاشق يا يك تكه چوب آب را تكان دهيد تا ماهي ها شاداب شوند. مانند موج دريا كه اكسيژن توليد مي كند.
۱۲_بعد از تعطيلا ت عيد نوروز، ماهي ها را در آب رودخانه ها يا درياچه پارك ها آزاد كنيد. آنها هم مانند ما مخلوق خداوند مهربان هستند.
حضرت محمد (ص) مي فرمايد: هركس رحم و مهرباني بكند، خداوند هم به او در زندگي مهرباني و رحم مي كند.

جعبه
آخرين جعبه
يك سال ستون جعبه نوشتيم تا امروز. اين آخرين ستون جعبه است در سال .1383 در طول سال اگر اشتباهي كرديم، اگر برنامه اي را از قلم انداختيم و اگر ساعتي را اشتباه كرديم حتما به بزرگواري خودتان بخشيده ايد. اين هم آخرين جعبه سال :83
ماموران پرونده هاي راكد را ساعت 13:40 خواهيد ديد از شبكه تهران. پرستاران هم ساعت 15:30از شبكه اول پخش مي شود. امروز پاس و سپاهان هم به مصاف حريفان خود خواهند رفت. توضيح اضافه تري نمي دهيم كه بعضي ها ناراحت نشوند. بريگاد را ساعت 19 خواهيد ديد از شبكه تهران. پاورچين هم بعد از اين سريال از شبكه تهران پخش مي شود، سايه آفتاب امشب از شبكه سوم پخش مي شود. البته اگر تداخلي با فوتبال هاي پاس و سپاهان نداشته باشد ساعتش همان۲۰:15 خواهد بود والا  تغيير خواهد كرد. رسم شيدايي را مي توانيد ساعت 21 تماشا كنيد از شبكه دوم سيما.
از فردا هم مي توانيد قرص پاي تلويزيون بنشينيد و فقط برنامه هاي جور واجور تلويزيون را تماشا كنيد. اما ديدار خويشان را هم فراموش نكنيد. ما موظف به صله رحم هستيم.ستون جعبه قبل از همه سال نو را تبريك مي گويد. تا سال بعد خدانگهدار.

هوا
... و باز هم از باران
فردا باز هم هوا باراني است. اين آخرين روزهاي سال، هوا بدجوري به استقبال بهار رفته. انگار تمريني دارد براي روزهاي سال جديد. فردا هم هوا ابري است و احتمالا  باراني. آخرين پنج شنبه سال را زير قطرات دوست داشتني باران سپري كنيد و از اين لطافت بهار لذت ببريد. زياد نگران نباشيد هوا آنقدر سرد نخواهد شد كه شما را آزار دهد. 14 و 7، اين 2 عدد نشان دهنده گرمترين و سردترين ساعات روز است.

فرهنگ
مشكلا ت حقوقي
فرهنگسراي سالمند به منظور آشنايي بيشتر با مسايل حقوقي، جلسات مشاوره حقوقي را به صورت رايگان برگزار مي كند. در اين جلسات وكيل پايه يك دادگستري، مشكلا ت حقوقي شامل اختلا فات ملكي، مالك و مستاجر، چك و كلا هبرداري را بررسي و حل و فصل مي كند. اين جلسات هر سه شنبه ساعت 15 در محل فرهنگسرا داير است و شركت همه شهروندان هم در آن آزاد است.
همچنين واحد آموزش اين فرهنگسرا با هدف معرفي بيشتر رشته هاي هنري، اقدام بر برگزاري دوره هاي آموزشي نقاشي با تكنيك رنگ روغن كرده است. هنرجويان در اين دوره هاي آموزشي علا وه بر آشنايي با تركيب رنگ ها، اصول اوليه نقاشي رنگ روغن را فرا مي گيرند. ميدان امام حسين، خيابان هفدهم شهريور، خيابان خشكبارچي، پارك خيام محل فرهنگسراي سالمند است. اگر مي خواهيد از برنامه هاي نوروز اين فرهنگسرا هم مطلع شويد مي توانيد با شماره تلفن 3358688 تماس بگيريد.

پرده
باغچه بان فيلم مي شود
قرار است به همت سازمان فرهنگي، هنري شهرداري تهران و با هدف شناساندن چهره هاي ماندگار ايران زمين، براساس زندگي جبار باغچه بان فيلمي ساخته شود. اين فيلم به كارگرداني مازيار رضاخاني قرار است در 5 شهر مرند، تبريز، شيراز، سرعين و تهران توليد شود. فيلم زندگي باغچبان راويتي از مراحل زندگي آن مرحوم و شروع آموزش كودكان ناشنوا و همچنين چگونگي تاسيس باغچه اطفال و مدارس مربوط به ناشنوايان است. نويسنده اين كار اسماعيل جنتي است و به همت آموزش و پرورش كودكان استثنايي و سازمان بهزيستي آذربايجان شرقي در حال توليد است.
بني اعتماد در موزه
اين خبر به آن طرف سال و بعد از تعطيلا ت نوروزي مربوط مي شود. موزه هنرهاي معاصر در برنامه جديد نمايش فيلم هاي ايراني 12 فيلم بلند سينمايي و مستند از بني اعتماد را به نمايش مي گذارد. برنامه مروري بر آثار بني اعتماد 25فروردين ماه آغاز و تا۳۱ ارديبهشت ماه ادامه خواهد داشت و طي آن فيلم  هاي زردقناري، پول خارجي، نرگس، روسري آبي، باران، بومي، روزگارما، گيلا نه و... به نمايش در مي آيند.
رقابت نوروزي
هنوز تعطيلا ت نوروزي از راه نرسيده، ولي فيلم هايي كه قرار است در اين ايام به نمايش دربيايند كارشان را آغاز كرده اند. در همين مدت كوتاهي كه اين فيلم ها كار اكران را آغاز كرده اند، گل يخ در صدر فروش قرار دارد. اين فيلم در 3 روز اول نمايش خود در 17 سينما 11/5ميليون تومان فروش داشته است. حالا  بايد ديد فيلم هاي ديگر با شروع اكران چه مي كنند. اما نگاهي هم مي كنيم به فيلم هايي كه مدتي است روي پرده قرار دارند. فيلم بله برون پس از سه ماه و اندي نمايش در 7 سينما 418 ميليون فروش داشته و خوابگاه دختران با همين زمان نمايش معادل 440 ميليون فروخته است.
از زمان آغاز اكران قدمگاه تقريبا دو ماه گذشته و توانسته 108 ميليون بفروشد.
وعده ديدار در 24 روزگي نمايشش 44 ميليون فروخته، صبحانه اي براي دو نفر در 27 روز، 28 ميليون فروخته است. در اين مدت دو فيلم آمريكايي آرام و در جهنم هر كدام با نمايش در يك سينما، 3 ميليون و 300هزار تومان فروش داشتند. مجردها، ازدواج صورتي، شاخه گلي براي عروس و سيماي زني در دور دست نمايش خود را از دو روز قبل آغاز كرده اند.

تهرانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
در شهر
درمانگاه
شهر آرا
يك شهروند
|  ايرانشهر  |  تهرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  در شهر  |  درمانگاه  |  شهر آرا  |  يك شهروند  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |