چهارشنبه ۸ تير ۱۳۸۴ - - ۳۷۳۵
گزارشي نوشته شده براي نريمان خان  قوام السلطنه
دعوا امروز بخوابد، فردا خدا كريم است
000933.jpg
مقصود آقايان اين است كه كليه امورات دولتي از حكام و اخذ ماليات، حقوق و غيره به حكومت مجلس باشد و آنچه را كه مجلس مهر كرد شاه هم بايد امضا بكند و دولت نتواند مخارج زياد بكند و نتواند من عندي كاري بكند و هكذا الي آخر
بعد از عرض عرايض ملفوفه، ديروز به صاحبقرانيه رفتم كه دو سه روزي بمانم ولي به ملاحظه اي شب را مراجعت كرده، فردا باز خواهم رفت. اولا حالت بندگان همايوني چندان خوب نبود، يعني ناخوش نيست اما لاغر و رنگ و رخسارش را خيلي خراب ديدم، ثانيا چند فقره از اطلاعات اين است كه جسارت مي نمايد. معلوم و محقق گرديد هنگام مرخصي شاهزاده بندگان همايوني بسيار گريه نموده شاهزاده هم، و به شاهزاده فرموده است كه: شاهزاده آخر مرا تنها نگذاشتيد. عرض كرده است: قربان! جاي دور نخواهم رفت و يك حلقه انگشتري زمرد كه موثق الملك مي گويد يكهزار تومان قيمت داشت حضورا به شاهزاده مرحمت مي شود، توصيه از اجزا و اتباع خود كرده و كماكان به مشير الدوله سپرده شود. به علاوه به اين اشخاص هم اضافه مواجب مرحمت شده است. 6 هزار تومان اضافه مواجب از محل پستخانه به امير بهادر و يك ملك خالصه بسيار معتبر در ورامين به ملكيت دكتر خليل اعلم الدوله (پزشك مظفرالدين شاه) 2 هزار تومان اضافه مواجب به ممتاز الدوله (ميرزا اسماعيل خان، رئيس مجلس شوراي ملي در 1326 هنگام بمباران مجلس)  برادر ممتاز السلطنه، به دو نفر از منشي هاي شاهزاده نفري 600 تومان و به دبير حضور (قوام  السلطنه) دستخط ابقاي وزارت رسايل و يك جبه و شمشير مرصع و تمام اينها سپرده به وزير (ميرزا نصر الله خان مشيرالدوله) و كما في السابق مشغول خدمات خودشان هستند و از چند نفر سعايت كرده، شكايت زياد نموده رفته است و اين اشخاص هستند، موثق الدوله، موثق الملك، صدق السلطنه، مقتدر السلطنه و چند روز است بندگان همايوني به اين اشخاص بي اعتنايي مي فرمايد و فرمايشات گوشه دار مي زند. صدق السلطنه پنج روز است قهر كرده، در منزل خود نشسته است. حال مقتدر السلطنه معلوم كه همه را فحش مي دهد، حاجي نظام الدوله هم كه از قم معاودت نكرده است، بايد از ساير طبقات هم سعايت كرده باشد ولي چيزي معلوم نشده است و اكثر اوقات عريضه و كاغذش به شاه و به وزير مي رسد. ديروز هم پاكتي شمس الملك به وزير داد و محقق گرديد كه در اين مدت 3 سال وزير از خيرخواهان شاهزاده بوده و هر چه به ماها مي گفته است بي اصل و بلكه براي تحصيل پاره اي اخبارات بوده است. سپس معلوم گرديد آنچه را كه قلب سليم فتوا مي داده است همان بوده و عقل بندگان قاصر و توبه كرده ام كه ديگر در جلو عقايد بندگان حضرت اشرف آقائي (اتابك) روحي فداه چون و چرايي نكرده، تامل نكنم و بلكه به عبارت آخري، فضولي موقوف و به اين جهت مردم حدس مي زنند كه عزل شاهزاده موقتي است و باز خواهد آمد، اما با اين وضع مردم و دلتنگي عموم و ايجاد مجلس، ديگر ممكن نيست كه شاهزاده به سر كار بيايد. مثل اينكه از حالا شرط مي كنند كه از جمله قرار ايجاد مجلس داخل كار نشدن شاهزاده است، مادام العمر. صدق  السلطنه به مناسبت تبريزي بودن حكايت اغتشاش تبريز را به آن درجه ها تكذيب مي كند كه نبايد سرباز و آدم كشته شده باشد، فارس بسيار مغشوش است و از تمام حكام كاغذ رسيده است كه اگر مقاصد مردم و علما به انجام نرسد، بالمره رشته امورات يك دفعه گسيخته و يك حاكم هم در محل ماموريت خود نخواهد ماند و ناچار بايد بيرون بروند.
سواد دستخط مبارك به همه مردم و به خانه ها داده و منتشر كردند و به همه گذرها چسباندند كه اين مردم و جمعيت و ازدحام بخوانند و مطلع باشند و از اينكه مضمون آن موافق حال مردم نبود تمام آنها را تا عصري پاره كرده و دور ريختند، ديروز كه بالا بودم آقا سيد مطهر (وكيل مرافعات عدليه) و پسر آقا سيد محمد مجتهد (سيد محمد صادق طباطبايي) و مير علاءالدين، داماد آقا سيد عبدالله مجتهد از قم به صاحبقرانيه آمده با آقاي نايب السلطنه و وزير تا نيم ساعت به غروب مانده خلوت داشتند و مي گفتند صورت دستخط آورده اند كه آن را امضا فرمايند و بعد از آن كه به امضاي مبارك رسيد بازارها باز و مردم از سفارت بيرون خواهند آمد، علما نيز از قم حركت مي نمايند و باز گفتند كه پذيرفته شد و امروز بازارها باز خواهد شد، اما حرف در اين است كه گفت و گوي آقايان به اختصار نخواهد خوابيد، مثلا مقصود آقايان اين است كه كليه امورات دولتي از حكام و اخذ ماليات، حقوق و غيره به حكومت مجلس باشد و آنچه را كه مجلس مهر كرد شاه هم بايد امضا بكند و دولت نتواند مخارج زياد بكند و نتواند من عندي كاري بكند و هكذا الي آخر، پس فردا هم آقايان از قم حركت مي نمايند. بازارها هم فرضا باز باشد، حالا در نظامنامه و فصول آن مجلس گفت و گوها و عنوانات خواهد شد و اين دعوا با آن وسعت خيال آقايان به اين آساني چطور ممكن است بخوابد؟ و هر ساعت به يك دعوايي دولت دچار مشكلات خواهد بود. شاه و وزير مي خواهند كه اين دعوا و غوغا امروز بخوابد، خدا كريم است و به خيالشان رسيده است كه اختلاف راي آقايان و اجزاي آنها، اين مجلس و اين گفت و گوها را بهم خواهد زد و تدبيري است كه به نظرشان رسيده كه بلكه ميان آنها اختلاف بيندازند و رفته رفته اين حرف ها از ميان برود و بسيار راي سستي است و از طرفي علما هم با اين اتفاقات ديگر ممكن است كه گول بخورند و حرف هاي حاليه ربط به حالات زمان گذشته ندارد و اسباب اختلاف ميان آنها فراهم نخواهد شد.
بازار فرستاده بودم. خبر آوردند كه هيچكس باز نكرده مردم هم كماكان در سفارت باقي است، بالجمله فردا باز به صاحبقرانيه مي روم، اتفاقات تازه هر چه باشد در پست سه روز ديگر به عرض مي رساند و جسارت خواهد كرد. زياده چه جسارت است.
ميرزا محمد خان وكيل الدوله وزير تحريرات
اسناد مشروطه،  دوران قاجاريه – صص 65 تا 68

اين فقره را هر كس بخواند بنده احقر را تمسخر خواهد كرد
000993.jpg
(5 جمادي الثانيه 1322) روز پنج شنبه پنج جمادي الثاني محمد ابراهيم را شهر فرستاده و كاغذي به جهت آقا ميرزا حسين طبيب ساوه اي نوشته و استسفار از ناخوشي نموده، نوشته بودند در گوشه و كنار شكار مي نمايد. نمي دانم تا كي خيال ماندن را دارد. گذشته از اين مرض، امراض ديگر هم هست كه مهلك است. از قرار تحرير اهالي كن و حصارك و خودم هم ديدم، مي گفتند در كن يك شب مثل آنكه نورباران يا شهاب كه از آسمان بيايد، چيز بزرگ روشن سفيدي از آسمان در كن آمد و فرد اي آن روز مرض مشهور شيوع بهم رسانيد.
در حصارك هم به همين قسم نقل نمودند. بعد مرض وبا شيوع بهم رسانيده و بنده خودم هم كه در وسك بودم شب ها مي ديدم كه بعضي از نقاط و دهات شهاب ثاقب مي بارد. هر شب يك محوطه را احاطه مي كرد و مي گرفت و اين مسئله اسباب شبهه و غيره اهل كن و غيره شده بود، تا آنكه شبي در طرف سولقان اين روشنايي نمودار شد. اتفاقا من هم ديدم. فرداي آن روز يك نفر از كن رفت به تحقيق اين مسئله. ديد كه مرض وبا پيدا شده! تحقيق نموده بود، چند روز است كه هست! گفتند امروز اولش است. هر چند اين فقره را هر كس بخواند بنده احقر را تمسخر خواهد نمود و به قاعده هياتي رد خواهد نمود و خواهد گفت كه اين شهاب ها در اكثر اوقات به زير خواهد آمد و ديده اند كه سنگ معدني از فلزات و غيره به واسطه احتراق بعضي از كروات به كره ما مي آيد و روشنايي و گرمي او به واسطه سرعت حركت و فشار هواست. بنده خودم در گلباغ سواد كوه در نيم ساعت به غروب، در حالتي كه مه هوا و زمين را تيره و تار داشت يك مرتبه ديدم هوا روشن گشت. نظر به بالا نمودم و به فاصله بيست ذرع روشنايي مدور درخشنده اي را ديدم كه به سرعت مي رود و دم مي كشد.
در دره رو به رو به كوه فرود آمد و صداي مهيبي نمود. ولي اين روشنايي آن قسم نبود. عالم را روشن مي  نمود و يك محوطه وسيعي را مي گرفت و يك مرتبه از بالا نزول ارض و محوطه زمين معين مي  نمود. مثل آن بود كه يك مرتبه جايي محترق شود و مشتعل گردد. (20 جمادي الثانيه 1322) باري روز بيستم جمادي الثاني كه دهم ماه سنبله باشد آمديم شهر و هواي تهران هم بد نيست. شب هايش خنك است ولي مرض مشهور كم است. يعني يكي دو تا مبتلا مي شوند و اين را مرض وبا نمي شمارند.
روز سيزدهم شهر فوق در خيابان در دست سيدي گوسفندي ديدم كه از پهلوي گوشش دستي مانند دست گوسفند كه يك چارك ذرع طول آن بود بيرون آمده بود و آويزان بود. ليكن سم هايش خيلي صغير و كوچك و به اندازه فندق كوچكي بود و گوسفند مذكور خرمايي رنگ و بدون شاخ. در اين وبايي چيزها درباره گوسفند گفتند و مي گويند كه قابل بر تجربه نيست.
روزنامه اخبار مشروطيت و انقلاب ايران
صص 16-15-14

پسر برزو الحق خوب شمري است
000909.jpg
روز سه شنبه 26 صفر،صبح كه از خواب برخواستم... رخت پوشيده آمدم بيرون، رخت پوشيدن اندرون خيلي طول مي كشيد، دير بيرون  آمدم، نهار را در اطاق آبدارخانه خوردم، اطاق گرم تنگي بود. بعد از نهار آمديم توي باغ گردش كرديم. امروز بايد برويم ميدان مشق. 5ساعت به غروب مانده لباس نظامي پوشيده از دراندرون سوار كالسكه شده رانديم براي ميدان. از گوشه ميدان كه سمت خيابان باغ شاه است و مقابل در ميدان توپخانه كه به آن خيابان نگاه مي كند، در تازه  به ميدان مشق باز كرده اند، بسيار خوب دري شده. سردر خوبي ساخته اند، خيلي مجلل اما ناتمام است. رسيديم  آنجا، سوار اسب شده ،داخل ميدان شديم، نايب السلطنه و تمام صاحب منصب ها بودند، افواجي هم كه پريروز در ورود ما ايستاده بودند تمام در ميدان ايستاده بودند، يك دور ميدان را سواره گرديدم و گرد وخاك زيادي در ميدان بود، باوجودي كه آب پاشي خيلي كرده بودند باز گرد و خاك بود. چادري براي ما رو به مشرق زده بودند، رفتيم توي چادر؛ نايب السلطنه، مشيرالدوله عزيز السلطان بودند. تمام افواج مشقي كرده آمدند، از جلو دفينه كرده گذشته، بعد سوار شده يك راست آمديم از در طويله پياده شده از تخت مرمر وارد باغ شده، يكراست آمديم بالا خانه تكيه. تكيه هم جمعيت زيادي نبود، تعزيه حضرت عباس بود. ميرزا غلامحسين پدر سوخته عباس شده بود، همان عمر است. عشوات (جمع عشوه) را كرد. پسر برزو الحق خوب شمري است، همان صداي پدرش را دارد، ساير اجزا هم بودند. تعزيه تمام شد، آمديم پايين. شب را اندرون، شام خورده باز آمديم تكيه. تعزيه هفده خرابه درآوردند، بيش از هزار نفر جمعيت زن و مرد نبود، جلاء الملك، اكبري، باشي و نايب بودند. تعزيه تمام شد. نرفتيم، اندرون خوابيديم.
روزنامه خاطرات ناصرالدين شاه
كتاب سوم صص 140-139

گزارش روزانه مدرسه دارالفنون
000915.jpg
دوشنبه نوزدهم شهر محرم الحرام 1288 ق.
ميرزا كاظم معلم حكمت طبيعي دو ساعت از روز گذشته به مدرسه مباركه حاضر شده به شاگردان سپرده خود، از ساختن آبهاي معدني مصنوعي كبريتي و حديدي و قليايي درس داده قريب دو ساعت به تعليم درس پرداخته بعد از ظهر شاگردان رتبه اول مشاراليه به ترجمه كتب علميه مشغول گرديدند، از قراري كه مشاراليه اظهار داشت، سه جلد از تذكره الادويه ناصري به شاگردان خود درس گفته است. مسيو ريشاد معلم زبان فرانسه نيز پنج ساعت به غروب مانده به مدرسه آمده از كتاب حكايت و گرامر به جمع شاگردان درس داده، مدت دو ساعت مواظب درس بوده بعد معاودت نمود. مسيو اندرني معلم پياده و ماردروس خان   معلم زبان روسي به جهت عيد مذهبي نتوانستند به مدرسه حاضر شوند، ولي شاگردان پياده و زبان روسي به مذاكره درس هاي گذشته مشغول شدند. مستر طله معلم زبان انگليسي يك ساعت از ظهر گذشته به مدرسه حاضر شده از تاريخ و حساب و حكايت انگليسي درس به شاگردان تلگراف مرس داده و بعد از دو ساعت مراقبت، مراجعت كرد، شاگردان هندسه به مدرسه مباركه حاضر شدند چون ميرزا عبدالغفار معلمشان به جهت برپا نمودن مجلس روضه در منزل خود نتوانست به مدرسه بيايد، لذا شاگردان به نقشه كشي و مذاكره درس مشغول شدند. مسيو كنستان معلم نقاشي از قواعد مشق نقاشي به شاگردان خود مشق و تعليمي داده به منزل خود رفت. آخوند محمدحسين از كتب عربي و فارسي به شاگردان خود درس داده بعدازظهر نماز خوانده همه شاگردان سر نماز حاضر شدند.
روزنامه مباركه، دارالفنون از قراري است كه عرض شده است. محمدجعفرقلي ابن رضا قلي-
يكصد سند تاريخي- صص 6-185

عتيقه
000990.jpg
حكايت يك ملاقات مشكوك
گزارش پليس درباره ملاقات وزير مختار روس با يكي از روزنامه نگاران طهران( دي ماه۱۳۰۱)
۲۵ برج جدي 1301- راپورت- مقام محترم رياست پليس تامينات- مطابق دستور شفاهي آقاي ميرزا حسن خان، كميسر محترم اول، اين بنده يوسف 2بهرامي( رقم 2 در جلونام مامور گزارش دهنده، ظاهرا معرف درجه آنها بوده است). در ساعت 5:30 بعدازظهر عباس خان 2 را به همراهي خود برداشته و چهارراه سفارت انگليس رفته پس از تعيين نمودن منزل آقاي شيخ العراقين (از روزنامه نگاران معروف آن زمان كه بعدا نام ديگري اختيار كرد) محلي را كه مناسب ايستادن خود مي دانست قبلا تعيين و بعد درشكه را ساعتي كرايه نموده، در نقطه اي كه ابدا مورد سوء ظن نشود نگه داشته و مراقب منزل مزبور بوده تا ساعت 9:30 بعدازظهر به هيچ وجه كسي بدانجا آمد و رفت ننموده ولي درب حياط قدري باز و چراغي هم در دالان روشن بود. دو نفر از نوكرهاي شيخ العراقين زاده در حياط ايستاده و عابرين را مواظب بوده حتي اينكه هر موقع اتومبيلي كه از خيابان عبور مي نمود فورا يك نفر از نوكرها چراغي برداشته و درب حياط آمده تا اينكه در ساعت مذكور اتومبيلي كه بيرق كوچكي جلو او نصب بوده باكمال سرعت از خيابان پارك (اتابك) آمده، درب خانه ايستاده به هر وسيله بود، از درشكه پياده شده، نزديك آمده مشاهده شده كه سفير روس (شوميانسكي) با يك نفر روس ديگر از اتومبيل پياده شد.در حالي كه چراغ برق كوچكي هم شوفر روشن نموده به دست سفير داد و وارد خانه شده و فورا اتومبيل چراغ خود را خاموش نموده و مراجعت به سفارت كرد. اين بنده بدون فوت وقت، عباسخان را در همان نقطه گذارده و براي اطلاع به مقام معاونت كل تشكيلات به ناحيه 2 رفته و مراتب را به اشاره ايشان اطلاع داده و مجددا از آنجا مراجعت نموده و به محل ماموريت آمده معلوم گرديد كه اتومبيل سفير روس بعد از 5دقيقه مراجعت نموده در تاريكي خيابان ايستاد. در ساعت 11بعدازظهر سفير از خانه خارج و به اتومبيل خود نشسته و رفت و غير از سفير، اشخاص ديگري مشاهده نگرديده كه به خانه مزبور بيايد. اين بود كه در ساعت 11:30 مراجعت به منزل نموده محض اطلاع عرض شد. امضا 2 يوسف بهرامي به همراه دو امضاي ديگر.
پنجاه نامه تاريخي
صص 177-176
000900.jpg
استاد محمدحسين خياط غرق مي شود
استاد محمدحسين نام خياط معروف كه در حدود محله عودلاجان طهران منزل داشت، شبي از ايام ماه صفر المظفر 15، آب به خانه خود انداخته قبل از آن كه راه آب كوچه را مسدود نمايد به خواب مي رود. صبح برخاسته مي بيند آب از حوض و آب انبار بالا آمده، داخل خانه شده و از خانه سوراخي به چاه مبال(فاضلاب) راه پيدا كرده. فورا مي رود و مجراي آب را مي بندد و در ميان حياط آمده كه ناگاه چاه مبال و باغچه و حوض و صحن حياط تماما فرو مي رود و استادمحمدحسين نيز در آن چاه فرو رفته، غرق مي شود. سه، چهار روز عمله و مقني در آنجا كار كرده جسد او را از قعر چاه، مرده بيرون درآوردند.
مرآت الوقايع مظفري ص 144
تنظيف كوچه هاي شهر
چون چندي بود كه معابر و طرق طهران به اندازه اي مغشوش شده بود كه در زمستان از كثرت گل و در تابستان از گرد وخاك فراوان عبور و مرور مشكل شده بود، كريم آقا منظم السلطنه وزير نظميه و احتسابيه در شوسه وسنگ فرش خيابان ها سعي بليغ نمود و اعلانات به طبع رسانيد و از مردم هم كمك خرج گرفت. چند وقتي شهر طهران تميز و پاك بود، پس از اندكي به حالت اوليه بازگشت.
مرآت الوقايع مظفري
ص 188

عهد قديم
000936.jpg
هر كه خواهد گو بيا
نايب السلطنه موقتا به طهران آمده پس از تاجگذاري (26 شعبان 1333) برگشت. دولت ايران اعلان بيطرفي كرد. روسيه در اتمام راه آهن جلفا به تبريز و شرفخانه تعجيل مي كند و در كشيدن ايران به طرف خود سعي دارد. 6 شوال 1333 (26 مرداد) مستوفي الممالك تشكيل كابينه داد؛ مستوفي: رئيس الوزرا و وزير امور خارجه، وثوق الدوله: وزير ماليه، سپهدار: وزير جنگ، محتشم السلطنه: وزير داخله، علاء السلطنه: وزير عدليه،  مستشار الدوله: وزير پست و تلگراف، حكيم الملك:  وزير معارف و اوقاف،  شهاب الدوله: وزير تجارت.
ثغور ايران معني در باز شده:
هر كه خواهد گو بيا و هركه خواهد گو برو
كبر و ناز و حاجب و دربان دراين درگاه نيست
سفير تركيه سركيسه را گشوده دل خلق را مي ربايد. روس و انگليس سعي در جلب قلوب مي كنند و فايده نمي برند. مجلس در شرف باز شدن است.
گزارش ايران- صص 329-328
000966.jpg
تعهد ميرزا عيسي وزير طهران درباره ساختن خندق هاي شهر
اين خانه زاد و چاكر درگاه خلايق اميدگاه در خاك پاي مبارك همايون اقدس شهرياري روحي و روح العالمين فدا ملتزم و متعهد است كه تا تاريخ پانزدهم شهر جمادي الاول ناتمامي خندق جديد را كه عرض دهنه خندق نه ذرع و نيم، عمق پخ خندق را در هر جا چهار ذرعي بوده باشد تمام كرده تحويل دهد و هر جاي خندق را به پنج ذرعي رسانيده باشد. تنخواه آن را قبله عالم روحي فداه امر و مقدر فرمايند.
تنخواه نقد مرحمت و به مصرف ناتمامي دروازه ها برساند و زمين خندق در چهار ذرعي يا آنچه پنج ذرعي شده است. در كمال تنقيح، تسطيح و صاف نموده و مكان هايي كه سيلاب شسته باشد، و خرابي در اطراف خندق باشد، آنها نيز مسطح شده، تحويل شود و پله هاي خندق كه به جهت راه عمله رو است آنها را هم نيز تراشيده و خاكش برداشته شود چنانچه تا موعد معروضه تمامت خندق را بتفصيل كه ملتزم است، تمام نكرده تحويل ندهم، به هرگونه مواخذه و سياست درباره خانه زاد امر و مقرر گردد، برسد. تحريرا هفدهم شهر صفر المظفر سنه 1287 مهر عبد عيسي الحسيني
يكصد سند تاريخي ص 179
000894.jpg
نامه اتحاديه اصناف عليه تقي زاده
موقعي كه علماي نجف با رويه و مسلك تقي زاده در مجلس دوم اظهار مخالفت كردند طبعا در طهران هم بر ضد او اقداماتي آغاز شد.
براي تفصيل مطلب به اسناد و مدارك مربوط به اين جريان در كتاب اوراق تازه ياب مشروطيت مراجعه شود. در ميان اوراق مستشارالدوله نامه اي از اتحاديه اصناف وجود دارد كه ناظر است به قضيه اعلام فساد مسلك نسبت به تقي زاده اتحاديه اصناف در سال 1328 تاسيس شده (طبق سجع مهر آنها) [رجب 1328]به شرف عرض حضور مسعود مي رساند: پس از مدتي حيرت حدوث وقايع ناگوار، خصوص حادثه فجيعه شب 9 شهر حال (اشاره است به قتل آيت الله سيد عبدالله بهبهاني كه در شب دوشنبه 9 رجب 1328 اتفاق افتاد) بخوبي ثابت كرد كه امر اين انقلابات مملكتي سوز، از چه مركز فسادي صادر گشته و استقلال اين مملكت قديم را متزلزل داشته است و روزبه روز امورات مملكتي روبه راه آنارشيستي با كمال شتاب مي رود.
اكنون تاب و توان از دست رفته ما، حس وطن خواهي ما، دين ما، مذهب ما، ما را مجبور مي كند كه آخرين وظيفه مليه خود را به هر يك از وكلا كه نمايندگان افكار ملتند پيشنهاد كرده صريحا عرض مي كنيم كه از بعضي از وكلا بر حسب تلگراف نجف اشرف سلب اطمينان ما شده و تخليه [مجلس] مقدس را از وجود آنها خواستاريم و در صورت عدم انجام درخواست خود به بعضي اقدامات محقانه ديگر توسل جسته و با ساير ولايات همصدا ثابت خواهيم كرد كه مجلس مخلوق ملت است نه يك حكومت مستقله. هيات اصناف اميدوار است كه حضرت عالي هم با او همراي شده كه قطع ماده فاسد شود.
اسناد مشروطيت (مستشارالدوله)
صص 12-311

طهرانشهر
ايرانشهر
خبرسازان
دخل و خرج
درمانگاه
سفر و طبيعت
علمي
شهر آرا
|  ايرانشهر  |  خبرسازان   |  دخل و خرج  |  درمانگاه  |  سفر و طبيعت  |  طهرانشهر  |  علمي  |  شهر آرا  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |