يكشنبه ۳ ارديبهشت ۱۳۸۵
شعر و مسئوليت
003768.jpg
سيدمحمود سجادي
ورود به دنياي جديد باعث شد تا تحليل شعر نيز رنگ و روي ديگري بگيرد. در اين ميان، برخي از شعرا، خواسته هايي داشتند كه با شعر چندان سازگاري نداشت. علاوه بر اين شاعراني نيز بودند كه به نوعي خود را موظف مي ديدند شعري با سمت و سوي تجدد و تجددخواهي بسرايند يا رو به سياست آورند. اين گرايش ها، شعر را به دنياي جديدي برد كه نمي توانست بي نقص باشد. همه اينها به اين معنا نبوده و نيست كه شعر خالي از مسئوليت اجتماعي باشد. روح شاعر با جامعه و مسائلي كه در آن هست گره خورده است و همين امر باعث مي شود يك شاعر بزرگ، شعر خود را با مسئوليت اجتماعي همراه كند.
يك اثر هنري _ مثلاً شعر و به خصوص شعر _ مي تواند متعهد باشد، مي تواند نيز با حفظ تمام خصوصيات ارزشمند هنري و كلامي خود غيرمتعهد. اين موضوع بستگي به قدرت خلاقه پديد آورنده اثر دارد. به قول انگليسي زبان ها (كه برگرفته از انجيل است و به صورت ضرب المثل در آمده): «The singer not the song» ( آوازه خوان، نه آواز!) بايد ديد اين كدام هنرمند و كدام شاعر است و با چه ديدگاه ها و زمينه هاي خلاقيتي است كه اين اثر هنري يا اين شعر را پديد مي آورد. بيشترين بار عاطفي شعر حافظ حديث عشق و دلدادگي و رندي و سرمستي و مي و معشوق و كشف و خلق زيبايي است و اين به طور كلي خصيصه غزل است چرا كه علي الاصول غزل زبان و پرچم عشق است؛ عشق به معناي ناسوتي و خاكي و صوري آن. و در اصطلاح بديع تغزل به معناي عشق بازي است. شعرهاي عاشقانه حافظ كه ظاهراً هيچ تعهد اجتماعي ندارند و زبان گويا و رسا و ناب و حيرت انگيز عاشقي و مجذوبيت هاي بي تاب كننده عاشقي است، چگونه مي توانند به جرم نداشتن تعهدهاي ظاهراً اجتماعي، از ارزش و اعتبار شاعرانه خالي باشند و حال آنكه مي دانيم او مردي بسيار متعهد و مردم دوست و جامعه گرا بوده است. شعرهاي زيادي از او مي توانيم در ديوانش و يا ابيات متعددي پيدا كنيم كه اندوه شاعر را از نابرابري ها، ظلم ها و تعدي ها بيان مي كنند:
اين چه شوري است كه در دور قمر مي بينم
همه آفاق پر از فتنه و شر مي بينم
كه مشخصاً به يك واقعه شوم تاريخي و نزاع و مقاتله بين حكومت گران زمان اشاره دارد يا:
شاه تركان سخن مدعيان مي شنود
شرمي از مظلمه خون سياووشش باد
يا:
حيف كان خاتم فيروزه بواسحقي
خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود
كه اندوه بي پايان خود را از قتل ناجوانمردانه شاه ابواسحق اينجو به دست امير مبارزالدين موسس سلسله آل مظفر در كرمان بيان مي كند كه مي دانيم اين مرد يعني شيخ ابواسحق مورد علاقه خاص حافظ بوده و امير مبارزالدين به خاطر جنگ و جدال هاي چندين ساله ابواسحق در تسخير يزد و كرمان و پيوستن او به ملك اشرف چوپاني كينه سختي از وي در دل داشت و طي ۱۴ سال سلطنتش، شش يا هفت بار با امير مبارزالدين به مقابله برخاست كه هر بار شكست خورد تا اينكه به سال ۷۵۴ _ ه. ق پس از شكست سختي كه در اطراف شيراز تحمل كرد، در اصفهان اسير و به دست مبارزالدين كشته شد. حافظ از رهگذر اين واقعه بسيار اندوهگين شد چرا كه شيخ ابواسحق را همان طور كه گفته آمد، فراوان دوست داشت و او مردي بود فاضل، شعرشناس، شعر دوست، شاعر و عالم به علوم متداوله زمان خود. اين رباعي را از او در كتب تراجم احوال ديده ام:
با چرخ ستيزه كار مستيز و برو
با گردش دهر در مياويز و برو
يك كاسه زهر است كه مرگش خوانند
خوش دركش و جرعه بر جهان ريز و برو
اما قدرت شاعري حافظ به اندازه اي است كه عواطف دروني و احساسات باطني و اندوه يا شادي صوري اش از فيلتر ذوق هنري و قدرت خلاقه و دراكه شاعري مي گذرد. «احساسات فردي» او به صورت «احساسات هنري» تجلي مي كند. لذا «شعار» نمي دهد و «شعر» مي سرايد حتي اگر انگيزه اشعارش مسائل سياسي و اجتماعي باشند.
هنرمند ذهن حساس و تاثيرپذيري دارد. او در كوران مسائل پيرامون خود، ميهن خود و جهان دور و نزديك قرار مي گيرد و طبعاً از تاثير مستقيم يا غيرمستقيم آن «وقايع اتفاقيه» دور نمي افتد. اثر اين وقايع هم بسيار زياد است. نه اينكه به طور مستقيم آن وقايع را بيان كند، اين كار تاريخ نگار يا تاريخي سرا است. ذهن و زبان شاعر و يا هر هنرمند ديگر در اثر آن وقايع تغييرات كوچك و بزرگي پيدا مي كند و اين كاملاً آشكار است كه در طول تاريخ، مسائل مستحدثه در جامعه، شاعران و نويسندگان و به طور اعم هنرمندان را تحت تاثير قرار داده اند. همين تاثير و تاثرات و طيف و تلنگر اين وقايع بوده است كه سبك هاي مختلف ادبي و شعري: خراساني، عراقي، هندي(اصفهاني)، شيوه هاي مختلف التقاطي دوران بازگشت ادبي و نهايتاً شعر نو و شعر نيمايي را به وجود آورده اند، آرامش و رفاه و احترام و تشخيص شاعران در دربار هنر پرور ساماني و اوضاع و احوال بي دغدغه زمان، شعر فاخر و پرصلابت و سراپا عزت نفس و بيان شاد و شادخوارانه رودكي و فرخي و منوچهري را به وجود آورد. بلاي مغول و مصائب مترتبه بر آن، اندوه و اسف شاعران و وازدگي روحيشان از شرايط زمانه را باعث آمد تا آنها بيش از پيش به درون خود نقب بزنند و به تصوف و اعتزال بگرايند كه سبك عراقي منتجه اين شرايط اجتماعي و سياسي است. هجرت شاعران ناراضي يا عدم تطابق آنان با اوضاع و احوال جامعه و يا انگيزه هاي ديگر و بلندپروازي برخي از شاعران و حس صيانت  ذاتشان، به هند و زيستن در فضاي پرراز و رمز و حشر و نشر با شاهان پارسي  گوي هند و شاعران نازك انديش و فلسفه بوديسم و افكار فيلسوفانه و ماوراءالطبيعه آن ديار افسانه اي، سبك معروف به هندي را به وجود آورد.
تفاوت شعر شاعران خراساني يا بيدل دهلوي، صائب تبريزي، كليم كاشاني، غني كشميري، طالب آملي تا حزين لاهيجي و ديگران و ديگران تفاوت محيط اجتماعي و حوزه زيست محيطي و موقعيت هاي سياسي آنهاست. گو اينكه شاعران هر دو سبك تقريباً به يك «زبان» حرف زده اند و با كلمات مشترك شعر گفته اند اما هندسه كلام آنها و شاكله مشخص شعرشان علي رغم وحدت زبان كاملاً متفاوت است. اگر كليم كاشاني (يا به قولي كليم همداني) مي گويد:
گر بساط سخن امروز كساد است كليم
تازه كن شيوه كه در چشم خريدار آيد
دقيقاً مشعر بر همين نحوه بيان و شيوه شاعري است. اگر اين تاثيرات و تاثرات را به طور مستقيم و گزارش وار بيان كنيم، ممكن است چند روزي يا چند ماهي بر گروهي از مخاطبان اثر بگذارد و در نقطه عطف توجه آنان قرار بگيرد، اما به زودي و با از بين رفتن آن شرايط آن شعرها به تعبير قرآن هبائا منثورا (بر باد فنا) شده و باز به تعبير قرآن به زودي (نسيآ منسيا) خواهد شد و از اذهان مردم محو مي شوند. مثل بسياري از اشعار سياسي زمان مشروطه و قبل و بعد از آن كه از استبداد و مشروطه و حكومت و كابينه و مجلس و رئيس الوزرا و جنگ بين الملل و توپ و تانك و سر ادواردگري و انگليس و انگلوفيل و آلمان و ژرمنوفيل و ديپلماسي و دموكرات و تجدد و حزب و تمايلات سياسي احزاب و... گروه هاي مختلف و نيز ورود كارخانه ها و صنايع و پديده هاي صنعتي و مدني و از ترن و طياره و بالون و غيره و غيره صحبت مي شود و شما مي توانيد به عنوان مثال از سروش اصفهاني كه تلگراف را در شعرش مطرح مي كند تا اديب پيشاوري و اديب نيشابوري و ايرج ميرزا و محمدتقي بهار و فرخي يزدي و عارف قزويني و ميرزاده عشقي و ابوالقاسم لاهوتي و ده ها شاعر قبل و بعدشان كه مي توان به كتب و دواوينشان و يا روزنامه ها و مجلات آن دهه ها و سال ها مراجعه كرد. البته شايان ذكر است همان طور كه قبلا گفته آمد بعضي از اين كلمات و اصطلاحات به خاطر شعور و ذوق و مهارت شاعر كاملاً طبيعي و زيبا بيان شده اند و خواننده ابداً احساس غرابت و نادلچسب بودن در آن نمي كند و عنصر عاطفه بر واقعه مي چربد يا اينكه زيبايي كلام شاعرانه غرابت و خشونت آن كلمه صنعتي يا سياسي را خنثي مي نمايد. مثلاً استاد بهار گاه از واژه هاي فرنگي به نحو ماهرانه اي استفاده مي كند يا اديب الممالك فراهاني كه هم شاعر و هم روزنامه نگار بود و هم سياستگراي (ميرزا محمدصادق متخلص به اميري و ملقب به اديب الممالك متولد ۱۲۷۷ ه.ق در فراهان اراك و متوفاي ۱۳۳۵ ه.ق) جزو اولين شاعران دوره معروف به بيداري و از روزنامه نگاران پرآوازه سياست شناس ايران در دوره قاجار كه با مجلات و روزنامه هاي ادب و عراق عجم و... همكاري و هم قلمي و مديريت و مسئوليت داشته و در بعضي از اشعارش به طور صريح وقايع تاريخي را بيان داشته و در برخي ديگر با زباني شاعرانه و در يك ساختار محكم و دلپذير شعري آن حوادث را توصيف كرده. مثلاً در چكامه معروف:
برخيز شتربانا بر برند كجاوه
كز چرخ عيان گشت همي رايت كاوه
از شاخ شجر برخاست آواز چكاوه
وز طول سفر حسرت من گشت علاوه
با انتخاب واژه هاي مناسب و براعت استهلال و وزن درخور و عبارات سخته و سنجيده از ميلاد و مبعث حضرت رسول سخن گفته و سپس به مسائل سياسي، بدبختي ها و حقارت هاي ناشي استبداد و استعمار مي پردازد و بر جوهره مليت و ايرانيت و اسلاميت خود صحه مي گذارد، در پايان چنين مي مويد:
افسون كه اين مزرعه را آب گرفته
دهقان مصيبت زده را خواب گرفته
خون دل ما رنگ مي  ناب گرفته
وز سوزش تب پيكرمان تاب گرفته
رخسار هنر گونه مهتاب گرفته
چشمان خرد پرده ز خوناب گرفته
ثروت شده بي مايه و صحت شده بيمار
و غيظ و غضب خود را از ضعف حكومت قاجاري و تسلط استعمار و استعمارگران و انحطاط اخلاقي مردم و پستي حكومت گران و اقتصاد بيمار و غيره و غيره بيان مي كند. اين قضيه با همه صراحتي كه دارد به يمن واژگان فخيم و فاخر و وزن مناسب و زبان جزيل و نيرومند آن مغلوب حوادث تاريخي مطروحه نشده بلكه به آراستگي جامه شعريت به تن كرده و از حالت گزارشي بودن خارج شده است يا در قصيده معروف استاد بهار:
فغان ز جغد جنگ و مرغواي او
كه تا ابد بريده باد ناي او
بريده باد ناي اوي و تا ابد
گسسته و شكسته پر و پاي او
كه شايد آخرين يا يكي از آخرين سروده هاي وي باشد. به خوبي درك مي كنيم كه شاعر توانسته است شعري ماندگار بگويد نه نظمي گزارش وار و ميرا و به طور خلاصه «شعر هميشه» بگويد نه «شعر روز» . او مانند شاعران مستقل ديگر از جمله حافظ از وقايع زمان خود متاثر شده، اما آن وقايع با ذهن سيال و عواطف متبلورش آن قدر نرم، طبيعي و هموار ادغام يافته كه خشونت وقايع و بلايا حس نشده و اشعاري سهل التناول و كاملاً منطبق با موازين و شاكله شعري ظاهر شده اند. مثلاً اين غزل حافظ را ملاحظه بفرماييد:
دل منه بر دنيي و اسباب او
زان كه از وي كس وفاداري نديد
كس عسل بي نيش از اين دكان نخورد
كس رطب بي خار از اين بستان نچيد
هر به ايامي چراغي برفروخت
چون تمام افروخت بادش در دميد
بي تكلف هر كه دل در وي نهاد
چون بديدي، خصم خود مي پروريد
شاه غازي خسرو گيتي ستان
آنكه از شمشير او خون مي چكيد
از نهيبش پنجه مي افكند شير
در بيابان نام او چون مي شنيد
سروران را بي سبب مي كرد حبس
گرد نان را بي خطر سر مي بريد
عاقبت شيراز و تبريز و عراق
چون مسخر كرد وقتش در رسيد (يعني مرد)
آنكه روشن بد جهان بينش بدو
ميل در چشم جهان بينش كشيد (يعني كور كرد)
كه بدون ترديد راجع است به ميل كشيدن امير مبارزالدين محمد در سال ۷۹۵ ه.ق در چشمان برادرش كه چون بيان مطالب بيشتر گزارشي و تاريخ نگاري و موعظه و تنبه است شعر چندان موفقي نيست و در عداد غزل هاي دلپذير و هوش رباي حافظ قرار نگرفته و از شهرت زيادي نيز برخورداري ندارد و حال آنكه در غزل ديگر با آغاز:
ياد با آن كه سر كوي توأم منزل بود
ديده را روشني از خاك درت حاصل بود
آه از آن جور و تطاول كه در اين دامگه است
واي از آن سوز و نيازي كه در آن محفل بود
در دلم بود كه بي دوست نباشم هرگز
چه توان كرد كه سعي من و دل باطل بود
يك واقعه اندوهبار تاريخي بيان مي شود، اما با زباني و بياني كاملاً شاعرانه و حافظانه نتيجه اينكه اين غزل را تقريباً همه حافظ دوستان در حافظه دارند و آن را عزيز مي شمارند و در واقع مناسب با تاثر و تحسر بدان استناد مي كنند.
قدرت بي بديل فردوسي نيز در همين مقوله كاملاً قابل طرح است كه شاهنامه او سراپا وقايع تاريخي است (مكتوب و غيرمكتوب)، اما قدرت اعجاب انگيز او در پردازش كلمات و بيان وقايع و عظمت تكرار نشدني حماسه سرايي اش باعث آمده تا وقايع تاريخي قبل از اينكه وقايع تاريخي باشند، عناصر تشكيل دهنده شعرند و او قبل از اينكه «حماسه ساز» باشد شاعر است؛ شاعري بزرگ كه نمرده است و نميرد و از آن پس زنده بوده و خواهد بود، چرا كه تخم سخن يعني شعر واقعي را در زمين گسترده است.

گفت وگو با مهري شاه حسيني،مولف كتاب «هفت شهر عشق»
زنان شاعر پارسي گوي گرد هم آمدند
003771.jpg
پوريا گل محمدي
از«مهري شاه حسيني» تاكنون چهار اثر در زمينه ادبيات منتشر شده است كه عبارتند از: «عشق بازي مي كنم با نام او» مجموعه شعر، «طبيعت و شعر» مجموعه گفت وگو با شاعران معاصر در مورد طبيعت در شعر، «زنان شاعر ايران» و «زنان شاعر پارسي گوي هفت شهر عشق» . دو اثر آخر منتشر شده از وي كه به شعر زنان مي پردازد آثاري هستند كه از كتاب هاي مرجع براي محققان در مورد شعر زنان فارسي گو محسوب مي شود. به بهانه انتشار كتاب «زنان شاعر پارسي گوي هفت شهر عشق» با وي گفت وگويي انجام داده ايم كه مي خوانيد.
* چه شد كه به فكر شعر زنان فارسي گو افتاديد؟
- امروز كه زنان شاعر، به دور از قيد و بندهاي نابجا و غيرمنصفانه قرن هاي گذشته به عنوان يك انسان خلاق نه مثل عروسك پشت پرده مي توانند قدم به عرصه اجتماع بگذارند و آثار و اشعار خود را مطرح  كنند، بي انصافي است كه هم چنان زنان شاعر، مورد بي توجهي و بي اعتنايي باشند و كسي در فكر جمع آوري و تنظيم و تدوين آثار آنها در يك كتاب بزرگ و مجموعه منسجم و ماندني و ارايه و عرضه آن به جامعه به ويژه جامعه ادب دوست و شعرشناس نباشد. با توجه به علاقه اي كه به شعر داشتم و بخشي از عشق و شور زندگي ام پرداختن به شعر و به قلم آوردن حاصل حسي عاطفي و عاطفه و بينش و نگرش و رنج زمان و زمانه ام از ديدگاه زن شاعر بوده، طبيعي است كه در اين زمينه شور و علاقه و جديت بيشتري نشان دهم و براي تهيه و تدوين كتاب هايي در زمينه شعر زنان فارسي گو تلاش كنم.
* در اين كتاب با زناني روبه رو مي شويم كه هنوز كتابي از آنها منتشر نشده و براي جامعه ادبي شناخته شده نيستند. شما براساس چه ملاك هايي افراد را انتخاب كرديد و ملاك هاي انتخاب زنان شاعر براي قرار گرفتن در كتاب چه بود؟
- ملاك انتخاب من در اين كتاب ذكر نام شاعراني بود كه به زبان فارسي شعر گفته اند و شعر آنها تا حدودي قابل ارايه است؛ چه آنها كه مجموعه شعرشان منتشر شده و چه آنهايي كه به علل مختلف نتوانسته اند اشعارشان را چاپ كنند. به هرحال همان اندازه كه زني در كشور ازبكستان و يا هندوستان كه امروز زبان اصلي آنها فارسي نيست، زبان فارسي را انتخاب كرده و علاقه به يادگيري آن نشان داده و به مرحله سرودن شعر رسيده، قابل ستايش و ارزشگزاري است. يادمان باشد نبايد شاعران كشورهاي همسايه را با شاعران ايراني مقايسه كنيم و اگر در سطح شاعران ما نبودند آنها را فراموش كنيم. آنها با كمترين امكانات به زبان فارسي پايبند مانده و وظيفه ماست كه به عنوان يك فارسي زبان با حمايت از آنها زبان فارسي را در اين سرزمين ها دوباره زنده كنيم.
* فكر نمي كنيد انتخاب شاعراني كه هنوز اثري از آنها منتشر نشده و اكتفا به چند شعر منتشر شده در روزنامه ها و مجله كتاب را حجيم كرده است؟ چه ضرورتي داشت كه همه آنها آورده شود؟
- حجيم بودن كتاب از ارزش كتاب كم نمي كند و از طرفي به ارزش كتاب هم نمي افزايد. دوباره تكرار مي كنم كه همين اندازه كه زني در كشور ازبكستان و يا هندوستان كه امروز زبان اصلي آنها فارسي نيست، زبان فارسي را انتخاب كرده و علاقه به يادگيري آن نشان داده و به مرحله سرودن شعر رسيده قابل ستايش است بايد به عنوان يك زن شاعر و فارسي زبان كه دارد براي حفظ زبان فارسي با انواع سختي هاي زمان مي جنگد نامش در ادبيات ما ثبت شود. شايد خيلي از همين شاعران بزرگ ما اگر در چنين شرايطي قرار مي گرفتند زبان فارسي را به فراموشي مي سپردند و به زبان ديگري شعر مي گفتند. همان طور كه در طول تاريخ اين اتفاق در ايران افتاده و امروز هم بعضي از نويسندگان و شاعران فارسي زبان در اروپا و آمريكا به زبان فارسي نمي نويسند.
* يك نكته تازه در كتاب شما معرفي «دارايدخت» به عنوان يكي از نخستين زنان شاعر ايراني است كه اشعار او به زبان ژاپني باقي مانده است! چه طور به اين نكته پي برديد؟
- اين نكته را بنابه توصيه آقاي دكتر «رها اشه» و دكتر «مسعود ميرشاهي» در مجله اورينت سال ۱۹۸۶ چاپ توكيو خواندم و همان طور كه در مقدمه كتاب زنان شاعر فارسي گوي هفت شهر عشق نوشته شده، گي كيو ائي تو (Gi kyo ito) ايرانشناس ژاپني معتقد است پس از حمله اعراب به ايران در سال ۶۵۴ ميلادي «داراي» پادشاه تخارستان همراه خانواده اش از كندوز تخارستان به ژاپن پناهنده شد و فرزندش «دارايدخت» شاهزاده ايراني در آنجا متولد شد و به زبان ژاپني شعر مي سرود كه بايد او را از جمله نخستين زنان ايراني شاعر به حساب آورد. از او دو شعر در كتاب ماني يوشو (Manyoshu) كه از كهن ترين مجموعه شعرهاي ژاپني است آمده كه ترجمه آن همان طور كه در كتاب نيز به آن اشاره كرده ام، اين طور است:
حتي آتش فروزان
پيام انديشه انگيز نيكان را
ربايد و پنهان كند در انبان
آيا چنين نگويند؟
***
ابر آبي رنگ
شايد بالاتر رنگ
شايد بالاتر رود
همان ابري كه
بر فراز كوه شمال
گسترده است
از ستارگان گذر كند، از ماه بگذرد
تا بالاترين آسمان.
* بدون شك گردآوري و تأليف اين همه شعر و نام  كارآساني نيست، به خصوص كه بعضي شاعران زن در كشورهاي تاجيكستان و ازبكستان اگرچه زبان آنها فارسي است ولي خط آنها «سرليك» است. از طرفي منابع ادبي درباره آنها كه در قيد حيات نيستند كمتر است.
- پژوهش در زمينه آثار زنان شاعر به خصوص شاعران سده هاي پيش، كاري سخت و پر از موانع و مشكلات گوناگون است. من براي به دست آوردن زندگي نامه و آثار زنان شاعر پارسي گو در كشورهاي آسيايي بيش از چهار سال وقت صرف كردم و حقيقتاً تلاش زيادي كردم تا اين پژوهش به ثمر برسد. در كتاب زنان شاعر ايران بسياري از معاصران و همين طور پيشينيان را براي نخستين بار معرفي كردم، اما در باره زنان شاعر پارسي گو كه خاستگاه  آن ها در سرزمين و كشورهاي همسايه ايران است يا به نوعي در گذشته در قلمرو امپراتوري ايران قرار داشته اند، مجالي شد تا سخن بگويم، چون ديگران در اين باره كمتر سخن گفته اند. يا به هرحال در يك مجموعه به گونه اي جامع معرفي نشده اند. از اين رو تصميم گرفتم در ادامه كتاب (زنان شاعر ايران) كه در سال ۱۳۷۴ خورشيدي منتشر شد به زنان پارسي گوي قاره آسيا بپردازم. طبيعي است كاوش و پژوهش در چنين حوزه گسترده اي نيازمند زمان كافي و دسترسي به مراكز فرهنگي، كتاب خانه ها و منابع معتبر است. آشنايي من با زنده ياد دكتر «نساء جريوا» از شاعران تاجيك، دستيابي به شرح حال و آثار زنان شاعر تاجيكستاني را سرعت بخشيد. در پي اين آشنايي و در سفرم به تاجيكستان، با مساعدت پروفسور «ميرزا ملا احمد» نويسنده و محقق ارجمند تاجيك، امكان ديدار و گفت وگو با زنان شاعر اين كشور فراهم شد. در طول يك هفته اقامتم در تاجيكستان با كمك «زلفيه عطايي» شاعر و سردبير «مجله فيروزه» و «نظام قاسم» شاعر ارزشمند تاجيك و همچنين لطف «گلرخسار» شاعر نامدار آنجا به كتابخانه فردوسي دسترسي پيدا كردم و تذكره نامه شماري از زنان شاعر تاجيك را از اين طريق بدست آوردم. مطالعه و استفاده از اين متون مستلزم آشنايي با خط سيرليك بود كه خواندن و نوشتن اين خط را ياد گرفتم و به اين ترتيب موفق شدم قسمتي از اشعار و زندگي نامه شاعران تاجيك را به فارسي امروز برگردانم. اما بخش عمده برگردان اين كتاب در سايه مساعدت و همكاري «ميرزا شكورزاده» پژوهشگر و شاعر تاجيك به انجام رسيد.
* در پايان نظرتان در مورد وضعيت فعاليت هاي ادبي زنان شاعر در ايران و كشورهاي فارسي زبان چيست و آن را چه طور مي بينيد؟
- در گذشته به سبب وجود نوع حكومت شوروي كه تاجيكستان نيز بخشي از آن بود، مانع مي شد كه شاعران تاجيكي و همچنين زنان شاعران آن ديار بتوانند به طور جدي ادبيات فارسي را دنبال كنند. آنها امكان دسترسي به كتاب هاي مختلف را نداشتند و از طرفي خواندن و نوشتن به زبان روسي اين فرصت را از آنها گرفته بود تا بتوانند با ويژگي ها و رمز و رازهاي شعر فارسي پيوند عميق و ديرينه پيدا كنند. ناگفته نماند كه با سعي خود به ادبيات كهن ايران آشنايي دارند و اغلب به شيوه موزون و بعضي هم با اوزان جديد شعر مي گويند. در چنان فضايي كه زن شاعر تاجيك با آن روبه رو بوده كمتر به سخن تازه و ساختار و رخداد شاعرانه كه بازتابي غافل گيركننده داشته باشد، مي توان رسيد. اما در افغانستان؛ جنگ ها، خون ريزي ها، برادركشي ها و نابساماني ها باعث كوچ نويسندگان و شاعران به كشورهاي مختلف دنيا شد و اين مهاجرت انگيزه تحول و تأثير بسزايي در آثار شان شد. در ميان زنان شاعر افغانستاني كه در كشور ما ميهمان هستند و در كنار هم زندگي مي كنيم، هستند شاعراني ارزشمند با تجربه ها و بياني دلپسند و ابتكارهاي چشم گير و قابل ستايش كه اغلب از درد مشتركي حكايت مي كنند، نمي دانم اين داوري صحيح است يا نه كه شعر شاعران بزرگي چون پروين اعتصامي، فروغ فرخزاد و سيمين بهبهاني بر شعر زنان افغانستان نيز بي تاثير نبوده است. البته با ويژگي هاي خاص خود و با سوز و ساز و تلخ كامي هاي زن افغانستاني و به دور از تكلف و تصنع.

ادبيات
اقتصاد
اجتماعي
انديشه
سياست
فرهنگ
ورزش
|  ادبيات  |  اقتصاد  |   اجتماعي  |  انديشه  |  سياست  |  فرهنگ   |  ورزش  |  
|   صفحه اول   |   آرشيو   |   چاپ صفحه   |