چهارشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۵ - سال چهاردهم - شماره۴۱۹۱ - Jan 24, 2007
فرهنگ و آموزش
Front Page

مروري بر سفرنامه و ديدگاه هاي فرهنگي و گردشگري ناصرخسرو
هفت سال سفر و پژوهش
دكتر رحيم چاووش اكبري
011484.jpg
چندي پيش در صفحه فرهنگ و آموزش كه روزهاي يكشنبه و چهارشنبه، با موضوعات ميراث فرهنگي و گردشگري، با مخاطبان خود ارتباط برقرار مي كند، مطلبي چاپ كرديم از دكتر رحيم چاووش اكبري با عنوان بسيار سفر بايد... و قول داديم در ادامه، در سلسله مطالبي كه هر از چند گاه در همشهري منتشر خواهد شد، سفرنامه هاي مهم مشرق زمين، از جمله سفرنامه هاي انديشمندان ايراني را به قلم دكتر اكبري مرور كنيم. امروز در نخستين بخش از اين مطالب، ديدگاه هاي ناصر خسرو، در باره فرهنگ و تمدن و گردشگري در جهان اسلام با نگاهي به سفرنامه جاويدان وي بررسي شده است.

حكيم ابومعين ناصرخسرو قبادياني مروزي در ماه ذيقعده سنه 394 (هـ .ق) مطابق با مرداد ماه سال 382 (هـ .ش) در قباديان از توابع بلخ به دنيا آمده بود و از جواني علوم متداول عصر خود مانند علوم يوناني، نجوم بطلميوس، هندسه اقليدسي، طب، موسيقي، حساب، نجوم و علم كلام و حكمت متالهين در حد تبحر ياد گرفت و در اين راستا به مقام عظيمي دست يافت.
نماند از هيچ گونه دانش كه من از آن
نكردم استفادت بيش و كمتر
از محسنات اخلاقي او شجاعت در گفتار است:
از مرو برفتم به شغل ديواني و به پنج ديه مروالرود فرود آمدم كه در آن روز قران رأس و مشتري بود. گويند كه هر حاجت كه در آن روز خواهد، باري تعالي و تقدس روا كند. به گوشه اي رفتم و دو ركعت نماز كردم و حاجت خواستم تا خداي تعالي و تبارك مرا توانگري دهد.
چون به نزديك ياران و اصحاب آمدم، يكي از ايشان شعري پارسي مي خواند. مرا شعري در خاطر آمد كه از وي درخواهم تا روايت كند. بر كاغذ نوشتم تا به وي دهم كه اين شعر بخوان. هنوز بدو نداده بودم كه او همان شعر به عينه آغاز كرد. آن حال به فال نيك گرفتم و با خود گفتم خداي تبارك و تعالي حاجت مرا روا كرد. پس از آنجا بجوزجانان شدم .
شبي در خواب ديدم كه يكي مرا گفت چند خواهي خوردن شراب كه خرد از مردم زائل كند، اگر بهوش باشي بهتر. من جواب گفتم كه حكما جز اين چيزي نتوانستند ساخت كه اندوه دنيا كم كند. جواب داد كه بيخودي و بيهوشي را حتي نباشد، حكيم نتوان گفت كسي را كه مردم را [به] بيهوش رهنمون باشد، بلكه چيزي بايد طلبيد كه خرد و هوش را به افزايد. گفتم كه من اين را از كجا آرم. گفت جوينده يابنده باشد. پس سوي قبله اشارت كرد و ديگر سخن نگفت. چون از خواب بيدار شدم، آن حال تمام بر يادم بود و بر من كار كرد و با خود گفتم كه از خواب دوشين بيدار شدم، بايد كه از خواب چهل ساله نيز بيدار گردم. انديشيدم كه تا همه افعال و اعمال خود بدل نكنم، فرح نيابم (سفرنامه، صفحه: 2و 3)
حكيم بزرگ در اين گفتار كوتاه به اندازه چهار سال تحصيل معارف و فرهنگ اسلامي- و شايد بيشتر- راه و رسم توبه و انابت و مسلمان واقعي شدن را درس داده است. اگر ناصرخسرو اين شهامت اخلاقي را نداشت حكيم ناميدنش خطا بود.
سفر هفت ساله ناصر خسرو يك سفر كلاً تحقيقاتي و براي كسب و تحصيل تمدن و فرهنگ اسلامي بود. وي مي گويد: پنجم محرم سنه ثمان و ثلثين و اربعمايه (5/1/438 قمري)، دهم مرداد ماه سنه 415 از تاريخ فرس به جانب قزوين روانه شدم و به ديه قوهه رسيدم. قحط بود و آنجا يك نان جو به دو درهم مي دادند از آن جا به قزوين رفتم. نهم محرم (يعني دقيقاً 4 روز بعد) به قزوين رسيدم. باغستان بسيار داشت، بي ديوار و خار(1) و هيچ چيز كه مانع شود دررفتن راه نبود (سفرنامه، ص 5 و 6).
با امعان نظر در اين نوشته كوتاه درمي يابيم كه ناصرخسرو از ديدگاه اقتصادي هم متبحر بوده است و به علاوه با همه قحطي در قوهه با فاصله سه يا چهار روز از قزوين آن قدر فرهنگ ديني قوي بوده است كه باغات زيباي قزوين حتي خار در ديوار و خود ديوار را نداشته است و گرفتاران قحطي قوه به آنجا تجاوز نمي كردند. در عين حال وسايل ارتباطي هم نبوده است.
در بيستم صفر 438 به تبريز مي رسد كه مصادف با 5/6/ تقويم قديم ايراني بوده است و مي نويسد: آن شهر و وخبه آذربايجان است (يعني مركز آذربايجان). شهري آبادان. طول و عرضش به گام پيمودم، يك هزار و چهارصد بود... مرا حكايت كردند كه بدين شهر زلزله افتاد. شب پنجشنبه هفدهم ربيع اول سنه اربع و ثلثين و الربعمايه و در ايام مسترقه بود.(2) (يعني دقيقاً 4 سال و بيست و هفت روز قبل از ورود ناصر خسرو به تبريز) پس از نماز خفتن بعضي از شهر خراب شده بود و بعضي ديگر را آسيبي نرسيده بود و گفتند چهل هزار آدمي هلاك شده بودند. (سفرنامه، صفحه 7 و 8).
بنابه نوشته خود ناصرخسرو روز يكشنبه غره رمضان به رمله رسيديم و از قياريه تا رمله هشت فرسنگ بود و آن شهرستاني بزرگ است... مسجد آنجا را سيصدگام اندر دويست گام مساحت است. بعد در صفت بيت المقدس مي نويسد: شهري بزرگ است. آن وقت ديدم بيست هزار مرد در وي بودند يعني هلاك شدگان تبريز دو برابر كل جمعيت بيت المقدس بوده است.
در باره تبريز خوانديم كه در آن زلزله چهل هزار آدمي هلاك شده بودند. اگر مساحت تبريز را حساب كنيم يك ميليون و 960 هزار گام مي شود (1400*۱۴۰۰) ولي تنها يك مسجد رمله (از توابع قدس)، شصت هزار گام (200*۳۰۰) بوده است.
اگر هر گام را به طور متوسط نيم متر امروز بگيريم، طول و عرض تبريز هفتصد متر مي شود. اين در حالي است كه بيت المقدس چندين برابر بزرگتر از تبريز بوده و با جمعيتي درست نصف هلاك شدگان تبريز در زلزله.
قصدم انتقاد از ناصرخسرو نيست، بلكه نسخه نويسان بعد از وفات ناصرخسرو هستند كه اغلب با ذوق و سليقه شخصي در كتاب ها دستكاري مي كردند. به اين ضرب المثل دقت فرماييد: شغلتنا را شدرستنا كردن: گويند قاريي عامي به آن آيه رسيد... شغلتنا انفسنا... گفت: غلط در قرآن روا نباشد، از آن رو شغلتنا را محو كرده، به جاي آن شدرستنا نوشت. (دهخدا، 1025).
لابد توجه فرموديد كه آن قاري املاي كلمه غلط را هم نمي دانسته است، از اين گونه كاتبان و قاريان فراوان بوده است و شما نمي توانيد دو نسخه از ديوان حافظ را پيدا كنيد كه با همديگر مطابقت داشته باشد. گويند ميرزا رضاي كرماني به ناصرالدين شاه قاجار نامه نوشت كه اين يك بيت شعر حافظ:
كشتي نشستگانيم اي باد شرطه برخيز
باشد كه باز بينم ديدار آشنا را
در نسخه اي همين طور و در نسخه ديگر: كشتي شكستگانيم... آمده، كدام يك صحيح است. ناصرالدين شاه در جواب نوشت:
بعضي شكسته دانند، بعضي نشسته خوانند
چون نيست خواجه حافظ معذور دار ما را
علامه دهخدا به خاطر اين دخالت هاي بيجا است كه در وصيت نامه خود نوشته بود: اگر لغتنامه من همگي غلط باشد، دخالت نكنيد. حتماً به همان صورت كه من نوشته ام، چاپ كنيد.
من ايمان دارم كه برخي كاتبان بدون توجه به عظمت ناصرخسرو عددهاي طول و عرض تبريز را تحريف كرده اند. چه طور امكان دارد در شهري به آن كوچكي، آن همه جمعيت جا بگيرند، حتي اگر به فرض محال خيال كنيم كه در زمان آنان برجسازي به سبك امروز (سي چهل طبقه) رايج بوده است. حتي قطران تبريزي كه ناصرخسرو او را ملاقات كرده است، در قصيده زلزله تبريز با مطلع:
بود محال تو را داشتن اميد محال
به عالمي كه نماند هرگز بر يك حال
بنابه داشتن ذوق شاعران از صنعت اغراق شاعرانه استفاده كرده و روي عشق و علاقه به زادگاه خود گفته است:
بسا سراي كه بامش همي بسود فلك
بسا درخت كه شاخش همي بسود هلال
(قطران، ديوان، ص: 208)
قطعاً خود قطران بزرگ قبول داشته است كه اگر در تبريز آن زمان، بنايي بوده كه بامش به فلك بسايد، جز اغراض خيالي بيش نيست و از سوي ديگر تا امروز تنها درختان بلندي كه در جهان سراغ داريم، مثلاً سرو كاشغر (3) به روايت ابن خندق در تاريخ بيهق- و سروناز در باغ شيراز و سرو رسته از چوبدستي خانم شهربانو دختر يزدگرد و همسر حضرت امام حسين سالار و سرور شهيدان و مادر گرامي حضرت امام سجاد (عليه السلام) در قله كوه چكچكو (4) در نزديكي يزد است و محال است درختي باشد كه شاخش به هلال ماه بسايد.
باز هم در اين ارتباط سخن خواهيم گفت.
پي نوشت ها:
۱ - در همه جا باغ ها ديوار بلندي داشتند و بالاي ديوار خار نصب مي كردند كه دزد نتواند از ديوار بالا رود و امروز جاي خار، نرده هاي آهنين و سيم خاردار نصب مي كنند.
صائب تبريز از خار سر ديوار مضمون بسيار زيبايي ساخته است:
من از ناچيزي خار سر ديوار دانستم
كه ناكس كس نمي گردد از آن بالا نشيني ها
(صائب تبريزي- ديوان)
۲ - در تقويم ايران قبل از اسلام، هر دوازده ماه خورشيدي سي روز بود و هر روز از هر ماه نامي داشت مثلاً روز اول هورمزد روز، روز ششم خرداد روز، شانزدهمين روز مهرروز و خلاصه سي ام هر ماه سپندارمند روز ناميده مي شد. با اين حساب سال شمسي 360 روز مي شد و آن پنج روز باقيمانده را ايام مسترقه يا خمسه مسترقه (به معني 5 روز دزديده از سال) مي ناميدند و قبل از اسلام همان پنج قبل از نوروز را به نام 5 بخش گاتها (اصيل ترين سرودهاي خود زرتشت) با عنوان اندرگاهان پيش از نوروز جشن مي گرفتند.
۳ - اين خندق از اهالي بيهق (سبزوار امروزي) در كتاب زيباي خودش تاريخ بيهقي نوشته است كه زرتشت در كاشغر سروي كاشته بود كه چند هزار گوسفند در سايه آن مي خوابيدند. تا حكومت المستنصر بالله (خليفه عباسي باقي بود. آن خليفه نادان تصميم گرفت كاخي به نام مستنصريه در بغداد بنا كند و براي ستون وسط بنا تنه همان سرو را انتخاب كرد و ماموراني را با لشكر به كاشغر فرستاد كه آن درخت را ببرند و به بغداد بياورند. مردم كاشغر به ماموران گفتند ما به تعداد شاخه هاي اين درخت به خليفه سكه طلا مي دهيم اين يادگار پيامبر ايراني را نبريد و قبول نكردند و بريدند و صدها هزار مرغ كه در آن درخت لانه داشتند چند روزي سرگردان در هوا مي پريدند و مردم آفتاب را نديدند.
تنه درخت را بر پشت هشتاد گاو نر بار كردند بعد از مدت ها (ماه هاي طولاني) كه درخت به دروازه بغداد رسيد جنازه خليفه را به گورستان مي بردند و چشمان پليدش آن درخت را نديد.
۴ - براي اطلاعات بيشتر نگاه كنيد: مري بويس/زردشتيان و باورها و آداب ديني آنها. ترجمه عسگر بهرامي، نشر انتشارات ققنوس، چاپ ششم، 1381، تهران.

تكنولوژي، علامت سؤال صنايع دستي
011493.jpg
گروه علمي فرهنگي- صنايع دستي يا هنرهاي سنتي يا هر نامي كه بر آن بگذاريم، با ورود فناوري كم كم به فراموشي سپرده مي شود و اين موضوع تا حدي نيز سبب كاهش انگيزه هنرمندان و صنعتگران اين عرصه شده است.
"محمدرضا تاجري" از هنرمندان و صنعتگران پيشكسوت خراساني كه حدود 20 سال به نقاشي بر روي شيشه و بلور مشغول بوده، گراني لوازم اوليه و شرايط جديد اداره كار را عمده ترين مشكلات صنايع دستي مي داند و مي گويد: با وجودي كه امروزه در كشورهاي پيشرفته، بسياري از اقدامات حوزه صنايع دستي با دستگاه هاي ليزري صورت مي گيرد در ايران هنوز به قدرت و توانايي دست تكيه مي شود و اين درحالي است كه استفاده از دستگاه هاي پيشرفته، سرعت و ظرافت توليدات را در پي خواهد داشت.
"نعمت الله نكويي" از ديگر هنرمندان مبتكري است كه كتاب رباعيات خيام را به شيوه معرق مس خلق كرده است. وي درخصوص استفاده از فناوري در اين سبك هنري مي گويد: معرق در گذشته به روش خاص همان زمان انجام مي شد، اما با پيشرفت علم، تغييراتي در اصالت اين كار به وجود آمده و نحوه كار گسترش يافته است. وي با تأكيد بر اينكه ماشين هر قدر خوب كار كند باز ظرافت كار دست را ندارد، مي افزايد: تنها هنرمندان خبره اي كه از ديد هنري قوي برخوردارند، تفاوت كار ماشين و هنر دست را خوب متوجه مي شوند، اگرچه نتيجه كار با ماشين باز هم جزو صنايع دستي محسوب مي شود.
نكويي درخصوص مشكلات اين بخش چنين توضيح مي دهد: اگر كساني كه در رشته هاي متنوع هنري كار مي كنند حمايت نشوند،  به سمت تجارت خواهند رفت و اين مسئله نابودي هنر اصيل ايراني را در پي خواهد داشت.
"فرنگيس شادكام" توليدكننده لباس هاي محلي در خراسان نيز بهره گيري از كامپيوتر در پيشرفت كار هنرجو را بسيار مؤثر توصيف كرده و مي گويد: هنرمندان اين رشته سعي دارند هنر دوخت لباس هاي محلي قديمي را احيا كنند و حتي آن را به تكامل برسانند تا تغيير و تحريفي در آن به وجود نيايد.
وي درخصوص آموزش اين هنر تصريح مي كند: امروزه كسي در پي اين هنرهاي سنتي نيست و آموزش صحيح نيز تحقيقاتي را در اين بخش مي طلبد كه متأسفانه انگيزه آن به طور كل از ميان رفته است.
مشهد شهر فيروزه هاست. شهر آبي هاي مختلف بارگه هاي سياه و سفيد؛ شهر نگين هايي نشسته در ركاب طلا و نقره و آويخته از زنجيرهاي گوناگوني كه زيبايي و طنازي در ظاهرشان خلاصه مي شود.
"عبدالصمد رحيمي"، استاد فيروزه تراش مشهد، سال ها نامدار اين هنر بوده است.
وي درخصوص استفاده از ابزار و ماشين آلات در اين بخش صنعتي-هنري مي گويد: خوشبختانه در اين هنر هنوز كارها با دست انجام مي شود شايد دليل آن اعتقادي است كه در ميان هنرمندان فيروزه تراش وجود دارد؛ زيرا از همان ابتدا كه سنگ خام را براي تراشيدن انتخاب مي كنند بايد با ذكر و ياد خدا پيش روند تا به نتيجه برسند، هر چه اميد و توسل به هنگام كار بيشتر باشد، سنگ كامل تر و به اصطلاح "پاك تر" درمي آيد.
وي ادامه مي دهد: با توجه به اينكه تعداد تراشكاران اين صنعت بسيار كم است، اما ايران و به خصوص خراسان بازار جهاني را به دست گرفته و توانسته توليدات خود را جذب بازارهاي خارجي كند كه اين ارزش رو به رشد هنر فيروزه تراشي، تنها عامل تشويق هنرمندان صنعتگر بوده است.
معاون سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري خراسان رضوي نيز در اين خصوص اظهار مي دارد استفاده از تكنولوژي روز، به عنوان ابزار كار هنرمند، تا زماني كه اصالت توليد را مخدوش نكند و صرفاً  به عنوان ابزاري براي آفرينش آسان تر مورد بهره برداري قرار گيرد، مناقاتي با موضوع صنايع دستي نخواهد داشت. "خواجه بيدختي" ضمن اظهار تأسف از عدم آگاهي برخي افراد غيرمتخصص از خصوصيات صنايع دستي كه كار دستي را با محصولات اين صنعت، اشتباه مي گيرند معتقد است: برخي عوام، تقسيم بندي برقي را در گروه صنايع دستي قرار مي دهند تا نام خود را در رديف هنرمندان و صنعتگران حقيقي بگنجانند.

ساختمان تاريخي دادگستري بابلسر تخريب شد
ايسنا: ساختمان تاريخي دادگستري بابلسر جمعه (29 دي ماه) تخريب شد.
اين بناي تاريخي و ثبت شده در فهرست آثار ملي، بدون گرفتن مجوز و هماهنگي با سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري استان مازندران تخريب شد.
ساختمان دادگستري بابلسر كه در اختيار دادگستري بوده، پس از دخل و تصرف هاي متعدد تخريب شده است.

با هيپنوتيزم آشنا شويد
011490.jpg
گروه علمي فرهنگي - هيپنوتيزم را حالتي در هوشياري تعريف كرده اند كه ويژگي آن، آرامش عميق و القاپذيري شديد است. اين عبارت را جيمز بريد در سال۱۸۴۲ براي توصيف حالتي به كار برد كه تا پيش از آن، مغناطيس جانوري يا مجذوب شدن خوانده مي شد. اين حالت كه مانند خواب مصنوعي است، با تكرار يكنواخت كلمات و اشارات ايجاد مي شود در حالي كه شخص در آرامش كامل قرار دارد.
با وجودي كه تقريبا هر كسي را مي توان هيپنوتيزم كرد، استعداد افراد تفاوت فراواني دارد. تحقيقات جديد نشان مي دهد در اين حالت، تغييرات الكتريك در فعاليت مغز پديدار مي شود. در سالهاي اخير، هيپنوتيزم در روان درماني و پزشكي كاربرد پيدا كرده است. در برخي تحقيقات جنايي نيز از آن استفاده مي شود.
علاقه مندان به اين روش روان شناختي مي توانند براي كسب اطلاعات بيشتر به كتاب راهنماي جامع هيپنوتيزم مراجعه كنند كه تازه منتشر شده است. اين كتاب كه نوشته روبرتا تمس و ترجمه سياوش چگيني است، 6 بخش و 26 فصل دارد. فرايند خلسه، عجايب هيپنوتيزم، بي خوابي،  هوشياري در محيط كار، هيپنوتيزم و لذت،  هيپنوتيزم در دندانپزشكي، چگونه خود را هيپنوتيزم كنيم و پيدا كردن هيپنوتيست قابل اطمينان از جمله عناوين فصل هاي اين كتاب حجيم است.
مترجم كتاب را راهنماي روش آسان سازي براي استفاده از هيپنوتيزم درماني در كاهش تنش و فشار، كاهش درد، درمان بي خوابي، درمان اختلالات تمركز، كاهش وزن و ترك سيگار معرفي كرده است. اين كتاب 392 صفحه اي با شمارگان 1100 نسخه با قيمت 4000 تومان توسط نشر روان منتشر شده است.

ايران زيبا
برج دوزال
امامزاده شعيب
حميد دهقان
011487.jpg
برج دوزال در 65كيلومتري شهرستان جلفا در مكاني بسيار باصفا بر فراز كوهي مشرف به رود ارس بر روي آرامگاه امامزاده شعيب بنا شده است.
اين برج كه قدمت آن به اواخر قرن هفتم هجري و دوره حكومت ايلخاني مي رسد، داراي هشت ضلع آجري بلند است كه روي يك قاعده سنگي استوار شده و در هر ضلع آن، طاق نمايي بلند با طاق  جناغي قرار دارد. حاشيه اي از تزئينات معرق با كاشي هاي لاجوردي و فيروزه اي دور تا دور قسمت بالاي برج را جلوه گر ساخته است.
روستاي دوزال به سرسبزي و خرمي و ميوه هاي فراوان باغ هايش به ويژه برنج معطر در منطقه شهرت دارد. آرامگاه امامزاده شعيب كه به گفته خادم آن، فرزند امام موسي كاظم(ع) و برادر حضرت امام رضا(ع) است و نيز آرامگاه امامزاده محمد فرزند امامزاده شعيب در روستاي نوجه مهر در نزديكي دوزال، زيارتگاه اهالي اين روستاها و بسياري از ساكنان آبادي هاي مسير رود ارس است.
كشاورزان هر سال پس از برداشت محصول به زيارت امامزاده شعيب و امامزاده محمد مي روند و نذورات خود را ادا مي كنند.

|   اجتماعي    |    ادب و هنر    |    اقتصادي    |    دانش فناوري    |    بـورس    |    زادبوم    |
|   حوادث    |    بين الملل    |    فرهنگ و آموزش    |    سياسي    |    شهر تماشا    |    سلامت    |
|   داخلي    |    شهري    |    صفحه آخر    |

|    صفحه اول    |    آرشيو    |    شناسنامه    |    بازگشت    |