فارسي شعر آينه در عاشورا
...كه شورشست چه اين باز
عقلي امامت
فارسي شعر آينه در عاشورا
...كه شورشست چه اين باز
در بازتابگستردهاي كربلا ، اندوهناك رخداد:جستارگشايي
و برجستهترين جمله از.داشتهاست پارسيگو شاعران سرودههاي
محتشم از است تركيببندي اينسرودهها ، پرمعناترين
و باشيوايي تركيببند اين.صفويه دوره نامي كاشاني ، سراينده
سرايش به گونهاي به را غمناككربلا حماسه توجه خور در رسايي
هرانساني ديدگان از اشك ناخواسته آن ، باخواندن كه كشيده
كوتاهدرباره و پژوهشي است مطلبي حاضر ، نوشته.ميبارد فرو
شيوه به فرجام به پارسيو شعر در تركيببندسرايي تاريخچه
توجه.است شده پرداخته زمينه دراين كاشاني محتشم استاد
.مينماييم جلب جستار اين به را بيت دوستداراناهل
معارف سرويس
همين به بهترجيعبند ، شبيه است قصيدهاي با غزل تركيببند
ترجيع را تركيببند ادبي نويسندگانصناعات قديم در علت
ترجيعبند استمانند شعري تركيببند ديگر ، عبارت به.نوشتهاند
بيتي با بندها و است متحدالوزن فصل يا بند چند داراي كه
اين تركيببند در كه تفاوت اين با.ميشوند جدا يكديگر از
بيتي بند ، هر پايان در بلكه نميشود تكرار عينا مستقل بيت
يگانه قافيه آن مصراع دو هر مثنوي شيوه به و ميآيد جديد
از و بوده مناسب بايد مستقل ابيات اين تركيببند در.دارد
جمالالدين استاد.باشد بالايي مكملبند و متمم معاني حيث
عبدالرزاق ، جمالالدين به معروف اصفهاني عبدالرزاق محمدبن
هر از بيش هجري ، ششم قرن بزرگ سرايان قصيده و شعرا از
تركيببند معروفترين.است سروده ديگرتركيببند بزرگ شاعر
چنين آن آغاز كه است مرتبت ختمي حضرت منقبت و مدح در او
:است
شاهراهت سدره بر از اي
تكيهگاهت عرش قبه وي
كاشاني محتشم و وحشيبافقي بعد ، قرون در او از پس
و سوگندنامه در (ق م 996)كاشاني محتشم.دارند تركيببند
دوازده را او مشهور تركيببند.دارد بيضا يد مرثيهسرايي
حضرت مصائب و ذكرمناقبمكارم به آن در و است بند
محتشم.است پرداخته جانسوركربلا واقعه و (ع)حسين امام
سبك به شعر انواع شامل بيتكه هزار حدود 14 دارد ديواني
.است مزبور تركيببند سبب به او شهرت عمده اما عراقيست ،
غناي و طبع قدرت اما كرده استقبال را آن شاعران از بسياري
دوره شاعران از محتشم ، .نداشتهاند را او لهجه صدق و عاطفه
در و بود سرا مديحه و قصيدهپرداز شاعري نخست.است صفويه
.دست چيره تاريخ ماده ساختن قصيدهسراييو
شاعران با مقايسه در اما كرد آزمايي طبع شعر انواع در سپس
غزلياتاو از بعضي تنها و نيافت چنداني توفيق دورهاش هم
خاطر به محتشم درخشش و شهرت.است توجه قابل و دلنشين
و حماسي بسيار كه بينظيراوست و معروف تركيببند
و جمع همچون ادبي صنايع كاربرد لحاظ از و است حزنانگيز
درويش.دارد لطافت و شيوايي تضاد و النظير مراعات تفريق ،
خط به را تركيببند اين معروف نويس شكسته خان عبدالمجيد
به تركيببند اين اخير سالهاي در همچنين.است نوشته شكسته
از ش سال 1365 در شده نوشته اميرخاني غلامحسين استاد خامه
مطلعهاي.است يافته انتشار ايران خوشنويسان انجمن سوي
:اول مطلعبند:است قرار اين از محتشم تركيببند دوازدهگانه
است خلقعالم در كه شورشست چه اين باز
است ماتم چه و عزا چه و نوحه چه اين باز
:دوم مطلعبند
كربلا طوفان ز خورده شكست كشتي
كربلا ميدان به فتاد خون و خاك در
:سوم مطلعبند
شدي نگون گردون سرادق زمان آن كاش
شدي بيستون ستون بلند خرگه وين
:چهارم مطلعبند
زدند صلا را عالميان چو غم خوان بر
زدند انبياء سلسله صلابه اول
:پنجم مطلعبند
رسيد زمين بر او تشنه حلق خون چون
رسيد برين چرخ ذروه به زمين از جوش
:ششم مطلعبند
زنند رقم چون را او قاتل جزاي ترسم
زنند قلم رحمت جريده بر يكباره
:هفتم مطلعبند
بزرگوار آن سر نيزه به شد كه روزي
كوهسار ز برآمد برهنه سر خورشيد
:هشتم مطلعبند
افتاد كاروان آن ره چون حربگاه بر
فتاد گمان در را واهمه نشور و شور
:نهم مطلعبند
تست حسين هامون به فتاده كشته اين
تست حسين خون در پازده و دست صيد وين
:دهم مطلعبند
ببين ما حال دلان شكسته مونس كاي
ببين بيآشنا و بيكس و غريب را ما
:يازدهم مطلعبند
كردهاي بيداد چه كه غافلي چرخ اي
كردهاي ستمآباد درين چها كين وز
:دوازدهم مطلعبند
شد آب سنگ دل كه محتشم خاموش
شد خراب طاقت خانه و صبر بنياد
خرمشاهي قوامالدين:نوشته
عقلي امامت
2- امامت فلسفه در جستاري
و بحثيمبسوط به نويسنده پيشين ، شماره در:جستارگشايي
.پرداخت نبويه باولايت آن رابطه و امامت زمينه در گسترده
اسلامي مختلف فرقههاي ديدگاه جستاربا اين بخش دومين در
بر و شده آشنا زمينه اين در شيه و سنت اهل خوارج ، جمله از
شيعي ، ديدگاه در امامت كه دارد برجسته تاكيدي نكته اين
اين دنباله به را گرامي خوانندگان توجهاست عقلاني ضرورتي
.مينماييم جلب مطلب
معارف سرويس
دادبه اصغر دكتر:نوشته
آنچه و ولايتاست ، امامت مقوم و متمم و اصلي ركن شد گفته
نيز امامت در مندرج ولايت در ميگويد نبويه ولايت مورد در
همان اماميه ، شيعه نزد امامت در مندرج ولايت زيرا ;ميآيد
بهديگري نبوت دوران شدن سپري از پس كه است نبويه ولايت
امامت به مردم موردنيازمندي در چنانچه زيرا ;ميشود واگذار
نبوت به را آنان نيازمندي مردم شدن امكانگمراه آمد ، خواهد
چنانچه گفتهشد نبويه ولايت در و است ، كرده فراهم وامامت
صادر آنان براي وفرمانهايي واگذارد خود به را مردم خداوند
كار در نگمارد ، آنان بر پيغمبران همچون راهنماياني و نكند
كرده كوتاهي مردم به مخصوص استعدادهاي پرورش به كمكرساني
در سخن همين پس نميباشد ، روا خداوند بر چيزي چنين و است
شارع و نگهبان او زيرا ميآيد ، راست هم امام ولايت مورد
ملاحظه همين به ;است پيغمبر گفتار و خداوند فرمانهاي
الامر اولي و الرسول اطيعوا و اطيعوالله:ميفرمايد خداوند
و الرسول الي ردوه ولو:ميفرمايد باز و (نساء ، 59) منكم
براي آيات اين در حرفواو(نساء 83) منكم الامر اولي الي
چنانچه و است خداوند آن از ولايت كه ميرساند و است نسق عطف
وا پيغمبرش به را خودش ولايت نخست او گذشت اين از پيش
ميان در او نبودن يا پيغمبر درگذشت از پس و ميگذارد ،
بخوبي ميشود ، واگذار امام به كه است ولايت همين مردم ،
كسي ، طرف از دستوري و قانون هرگونه و روشي هر كه آشكاراست
چنانچه شود ، برده بكار مردمي كردن اداره براي نخستينبار
آن مرموزات همه از كه ديگري اصلي ، باني درگذشت از پس
به باشد ، آن به پابند بيشتر هم ديگران از و داشته ، آگاهي
آن نگهباني و پاسباني و نايستد ، بپا اصلي موسس و باني جاي
هم از گروه آن چندي از پس ناگزير ، نگيرد ، برعهده را روش
خواهد سپرده فراموشي به روش آن چيز همه و پاشيد ، خواهند
(ص)اسلام پيغمبر ازدرگذشت پس ميبايست ناگزير پس...شد
بگيرد ، برعهده را آن نگهباني و بهپاايستد جايش به ديگري
آن و شد خواهد آشكار آن در بسياري دگرگونگيهاي وگرنه
پيغمبر ، درگذشت از پس بنگريم بايد اكنون.است امام نگهبان
آن ، نظري اصول و اسلام آئين كلي نگهباني به نسبت مسلمانان
مسلمانانبرآن همه از كه نفر يك بايد آيا كه اين در و
آن به پابندتر ازهمه و روشنتر ، دين مرموزات به و آگاهتر ،
تا گيرد قرار آنان همه درراس كسي چنين بايد آيا باشد ،
واگذار ديگران به او سوي از مسئوليتها نگهبانيهاو همهگونه
چنينچيزي يا باشد آنان همه بر ناظر و نگهبان واو شود ،
اينباره در واصلي عمده عقيده سه ندارد؟ ضرورتي و لزوم
:است شده پيدا
و شدند ، نيازمندي اينگونه منكر اصل از خوارج گروه (1
كه زمين از بخشي درهر گروهي هر ميشود كه چنينپنداشتند
فرمانده و رهبر و دهند ، تشكيل مستقلي نظام يك دارند مسكن
مسلمانان از جهت هر از و برگزينند ، خودشان براي جداگانهاي
كارها از بخشي هر براي عملا گاهي بلكه و باشند ، جدا ديگر
نبوده آنها وابستگيميان هيچ كه برگزيدهاند مستقلي رئيس
.است
بلكه ندارد نيازي امام دينبه بقاء ميگويند سنت اهل (2
اصل ، اين بنابر.دارد امامبستگي وجود به آن جزايي نظام
اين در ضرورتي هيچ عقل برآنندكه نيز جماعت و سنت اهل
و باشد ، مطلق حكمفرماي و برهمه ناظر نفر يك كه نميبيند
درگذشت از پس چون اما ;نيست كار اين به نيازي هيچ
اين و آمدند گرد قوم سران و كارگردانان بيدرنگ (ص)پيغمبر
هم ديگر مردم آن از پس و واگذاردند نفر يك به را مسئوليت
همان شدند ، او فرمانبردار و نكردند مخالفت كار اين با
هم بعد زمانهاي در ديگران براي دادند ، انجام آنان كه كاري
باز اول ، نفر درگذشت از پس ملاحظه همين به گرديد ، شرعي سند
رسيد چهارم نفر به تا كردند ، تعيين او جاي به را ديگري هم
چنداني مخالفت نفر چهار اين از يك هيچ فرماندهي به نسبت و
چنين زماني هر در هم بعد زمانهاي در اين بنابر و نشد ،
از بسياري و شد پيدا مسلمانان همه ميان اتحادي و اتفاق
پيروي او از كه است شرعي واجب شدند ، نفر يك پيرو مردم
اين در غزالينميبيند ضروري را چيزي چنين عقل اما كنند ،
اجماع امامت لزوم سند گرچه:ميگويد كه دارد سخناني باره
سند ما هست كه چيزي عقلي ، نه است شرعي سند آن و است ،
از پس ميكنيم ، رسيدگي كردند اجماع آن لزوم بر كه را كساني
و ميگيرند ، عقلي دليل شيعه متكلمان كه را سخناني همان آن
مجموع از پس ، .ميكند ذكر ميآورند امامت به نيازمندي براي
را كار اين عقل حكم به اول صدر مردم كه برميآيد سخنانش
.گرديد شرعي سند ديگران براي آنان عقل آن از پس و كردند ،
وارد امامفخررازي بر را اعتراض همين طوسي نصير خواجه
.است آورده
حكم امامت به مردم نيازمندي سند اماميه ، شيعه نظر به (3
شد ، گفته ولايت در كه همچنان زيرا ;شرع فرمان نه است عقل
بدون كه است الهيه وولايت نبويه ولايت همان امام ولايت
نتيجه كه نيست شرعي حكم و است ناگسستني و انجام آغازو
بودن نيازمند كه چيزي زيرا ;باشد مردم استنباط و اجتهاد
و مردم شدن گمراه از ترس ميآورد ، پديد را امامت به مردم
و شدهاند ، آفريده برايش كه است هدفي از آنان بازماندن
دارند ، نياز نبوت به مردم اگر شد گفته ولايت در چنانچه
به آنان بودن نيازمند نبوت ، به آنان بودن نيازمند همان
را مردم شدن گمراه امكان آنچه و ميرساند هم را امامت
است ، مردم بودن هوسناك و خودپرستي و خردي كم ميكند فراهم
بر اماميه شيعه عقيده اين بنابر ;گرفتارند آن به همه كه
گمراهي و فراموشي و ناداني دستخوش همهكس چون كه است آن
است ، موجود مردم همه در آن زمينه و ميباشد ، عملي و نظري
بيماري اين از خودش كه باشد مردم ميان در بايد يكي پس
آفريدنش آغاز از هوسناكي و خودخواهي زمينه و باشد ، رسته
نداشته ترسي او عملي يا علمي گمراهي از يا نباشد ، او در
عملي و علمي گمراهي از را مردم بايد كسي چنين و باشند
مردم ميان معصوم اگر و است ، معصوم او و كند ، نگهباني
و است ناشدني و محال كه انجاميد خواهد تسلسل به كار نباشد
نيازي كس هيچ نباشد ، مردم ميان در بيعصمتي بيماري چنانچه
به نيازمندي اين ، بنابر.داشت نخواهد نگهبان و پيشوا به
بر نظارت براي نيز و نظري و علمي نگهباني براي امامت
ديگري و دين ، از نگهباني را يكي كه است دين قوانين اجراي
چنانكه والبته ناميد ميتوان مسلمان مردم از نگهباني را
رسول.نميدانند امام كار را دين از نگهباني سنت اهل گفتيم
مات زمانه امام يعرف لم و مات من:است فرموده (ص)اكرم
دين از خروج موجب امام ، نشناختن حديث اين در جاهليه ميته
براي امامت ، به مردم بودن نيازمند زيرا ;است شده شمرده
گيرند فرا كسي از را عملي آموزش و نظري آموزش كه است اين
از يا او بدفهماندن از ترسي و است آگاه آن همه از او كه
اين از كه كساني و باشند ، نداشته او ناداني و فراموشي
جاهليت مرگ بر باشند ، بهره بدون آموزش گرفتن فرا گونه
مردم ميان در آموزشهايي چنين كه زماني يعني مردهاند ،
براي امامت به مردم بودن نيازمند اين بنابر.است نبوده
درست آموزش هميشه كه است اين به دين بقاء و است دين بقاء
و خواندن ميگيرند آموزش آن از مردم آنچه و برسد ، مردم به
درست بايد سنت و كتاب و است ، سنت و كتاب به دادن فرا گوش
از درست آموزش ميتوانند مردم شرط دو با و برسد ، مردم به
به افزايش و كاهش بدون و نخورده دست كه آن يكي:بگيرند آن
داده توضيح خوب مردم براي مشكلاتش كه آن ديگر و برسد ، مردم
به.نشوند ناداني و كجفهمي دچار دركش و فهم در تا شود ،
فهميده (ص)پيغمبر سخن از كه ديگري نكته اماميه شيعه عقيده
كسي از مردم گرفتن آموزش براي امامت چون كه است اين ميشود
از ترسي كه است بوده گونه اين بر او آفرينش كه است
چنين اين بنابر نباشد ، او ناداني و فراموشي و غرضورزي
براي او و شده واگذار او به امامت آفرينش ، آغاز از كسي ،
را او مردم كه ندارد نيازي باشد شده آفريده كار اين تصدي
او به امامت فرمان الست عهد از بلكه بگمارند ، كار اين به
خود سوي از و مردم گزينش از پس چنانچه زيرا ;است شده داده
به كه ندارد نيازي باشد ، شده داده او به سمت اين آنان
براي را او مردم كه آن از پيش و باشد شده سفارش شناختنش
شناخته را او ناگزير بگمارند ، آن بر و بگزينند كار اين
طوسي حسن محمدبن شيخالطائفه.شدنش امام از پس نه بودهاند ،
رستاخيز ، بپا روز تا ما ، پيغمبر آئين ميدانيم ما:ميگويد
تا باشد داشته نگهبان آئينيبايد چنين و بود خواهد
مردم به است شده خداوندداده سوي از كه فرمانهايي
ميگذرند و يكديگرميآيند از پس كه زمانهايي دورانهاو
نگهبان آئينيبه چنين ماندن پايدار وچون برسد درست
مسلمان مردم همه يا كه نيست بيرون اين از دارد ، نياز
پارهاي يا و (ميگويند را همين سنت اهل) ميباشند آن نگهبان
مردم همه كه است ناشدني اما ميكنند ، نگهبانيش آنان از
درست را آن پارهاي ميشود زيرا ;باشند نگهبانش مسلمان
خواسته يا و باشند ، كرده فراموشش يا و باشند ، نياموخته
ناگزير ، اين بنابر ;آورند پديد آن در دگرگونيهايي باشند
و فهميدنش نادرست از كه است حاصل نيازمندي كسي نگهباني به
چنين و نباشد ، ترسي هيچ كردنش ، دگرگون يا و كردنش فراموش
تا باشد ، نگهبانش كسي چنين گاه هر و بود ، خواهد معصوم كسي
به هميشه خداوند همهفرمانهاي ميدانيم است ، چنين كه هنگامي
نباشد ، مردم ميان در كسي چنين اگرميرسد درست مردم
زيرا ;رسيد نخواهد مردم به درست الهي فرمانهاي از پارهاي
يكي ;هست الهي فرمانهاي رسيدن مردم به براي ديگر راه سه
هميشه بسيار گروههاي كه است متواتر خير ديگري است ، اجماع
پيدرپي ديگر بسيار گروههاي به ديگري از پس يكي را آن
مردم از يكانهايي كه است واحد خبر سوم راه و برسانند
.باشد رسيده ما به تا باشد ، گفته ديگري به يكي پيدرپي ،
بسيارييكايك تفاصيل و بامقدمات آن از پس شيخالطائفه
كهچنانچه ميكند ثابت آخر در و نمودهاست باطل را آنها
راه اينسه از يك هيچ نباشد ، ميانمردم در معصوم نفر يك
همه.داشت نخواهد سنديت ويا آمد نخواهد بوجود يا
و امام ، شناختن كه اتفاقدارند ، اين بر شيعه دانشمندان
دين مشكلات كه است اين او ، براي امامت به بودن نيازمند
از مشكلات آن چه ;وبياموزند بپرسند او از بايد را
اين در شيخالطائفه.عملي احكام از يا و باشد نظري معارف
دليل كه ميآيد پيش گوناگوني و بسيار موارد:ميگويد باره
ميان لحاظ همين به نداريم ، واقعي حكم تعيين براي قاطعي
بدانيم كه اين براي و است ، شده حاصل نظر اختلاف پيشوايان
كه داريم نياز كسي به است ، درست آنان گفتههاي از كداميك
برايش ورزيدن غرض و كردن فراموش و فهميدن نادرست بدانيم
توضيح امام چون باشيم نداشته ترسي هيچ جهت اين از و نيست ،
(ع)صادق امام از زراره كه هنگامي.است سنت و كتاب دهنده
و روزه و زكات و نماز كه اسلام ركن پنج از كداميك ميپرسد
او پاسخ در امام است ، فزونتر همه از هستند ولايت و حج
همه كليد ولايت زيرا ;دارد فزوني همه بر ولايت ميفرمايد ،
و مينماياند مردم به را ديگر اركان كه است كسي والي و است
.ميدهد شرح را آنها
اهل با اماميه شيعه كهميان ديگري اختلاف:امامت دوران
آن بر اختلاف اين و امامتاست ، دوران درباره سنتهست ،
بر را امامت به بودنمردم نيازمند سنت اهل كه اصلاست
بيايد پيش هرزماني كه برآنند و ميدانند حكمشرع پايه
خويش نژاد نفراز يك شدن پيشوا بر اكثرمسلمانان كه
او كهفرمانبردار است مسلمان مردم برهمه شوند ، متفق
و چنيناتفاق چون اما بپذيرند ، بهامامت را او و شوند
نشد ، ديگرحاصل اول خليفه چهار گذشتدوران از پس اتحادي
علاوه و سپريگرديد آنان از پس هم دورانامامت اين بنابر
:فرمود ميكنندكه حكايت (ص)پيغمبر هماز روايتي آن بر
يعنيدوران عضوضا ملكا تصير سنهثم ثلاثون الخلافه
پر پادشاهي به آن از پس و سالاست ، سي پيغمبر جانشيني
وارد اعتراضي سخن اين بر.شد خواهد بدل دشواري و گزند
از شماري و عباسيان چرا پس باشد چنين اگر كه كردهاند
شده گفته پاسخ آن از و شمردهاند ، خليفه هم را مروانيان
آنان يك هر و نشد ، حاصل كامل اتفاق آنان برخلاف چون كه است
نظر اما.است بوده ناقص ايشان خلافت پس داشتند ، مخالفاني
امامت به مردم نيازمندي چون كه است اين بر اماميه شيعه
و است سنت و كتاب به نسبت مردم درك و فهم نارسايي براي
بر كردن ستم و عملي گمراهي زمينه هميشه آن ، بر علاوه
به مردم نيازمندي اين بنابر است ، موجود آنان در هم يكديگر
امامت دوران پس شد ، نخواهد برداشته ميان از گاه هيچ امامت
براه مردم زندگي كاروان كه زماني تا و نيست ، پايانپذير
كه هدفي از تا دارند نياز راهشناسي سالار كاروان به است ،
سخن طوسي شيخ.نمانند باز شدهاند آفريده برايش شد گفته
چنانچه:ميگويد كه ميكشاند آنجا تا باره اين در را خود
خداوند بر باشد ، نشده آفريده زمين روي نفر يك جز بينديشيم
ديگري آن بر شدن گمراه از دور نگهبان نفر يك كه است
و همهست ، يكنفر آن براي شدن امكانگمراه زيرا ;بگمارد
ديگري برآن را معصوم و خطا از دور نفر يك چنانچهخداوند
باز است شده آفريده برايش كه هدفي آن از را او نگمارد ،
از شيعه.است كرده كارشكني خودش آفرينش كار در و داشته
زمانه امام يعرف لم و مات من:فرمود (ص)پيغمبر كه اين
در ميبايست خداوند كه نتيجهميگيرند چنين جاهليه ميته مات
را او تا كند تعيين مردم پيشوايي براي را كسي هرزماني
او از را خود تكاليف كردن برگزار روش و راه و بشناسند
و باشند نمرده اسلام از پيش دورانشرك مرگ به تا بياموزند ،
باشد ، نشده برپا زمان آن در امامت كه بيايد زماني چنانچه
خداوند نميشود و مرد ، خواهند جاهليت دوران مرگ به مردمش
.بدارد روا كوتاهي برخود بدهد انجام بايد آنچه در
|