قرن براي آمريكا دكترين
فارس خليج در آينده
سياسي مفهوم يك پيرامون
قرن براي آمريكا دكترين
فارس خليج در آينده
مارس 1998.نيوزويك:منبع
سنجابي عليرضا دكتر:ترجمه
:اشاره
اعلام رسمي بطور كه كشور يك بنيادي سياست يعني دكترين
امنيتي اهداف كه بزرگ قدرتهاي معمول طور به.ميشود
تقاطع در هستند ، قايل خود براي بينالمللي مرزهاي فراسوي
نظام در خود مواضع ترسيم جهت معين سياسي شرايط و زماني
.ميورزند مبادرت بنيادي سياستهاي رسمي اعلام به بينالمللي
كه دارد ازآن حكايت آن از پس حوادث و فارس خليج جنگ
اساسي اصول عنوان به را خود ديدگاههاي است مايل امريكا
و عراق فارس ، خليج در جمله از استراتژيك مناطق در منازعه
اندازه چه تا اينكه.نمايد مطرح آينده قرن براي ايران
نميرسد نظر به مهم است صادق خويش ادعاهاي در نويسنده
و خاورميانه چهره است مايل براينكه مبني امريكا بلكههدف
برخوردار اهميت از دهد نشان دكترين اين با را خليجفارس
مقاله ترجمه تا داشته آن بر را ما قصد ، اين لذا.ميباشد
در شده ، منتشر مارس 1998 نيوزويك 2 در كه كلينتون دكترين
.بگذاريم مقالات صفحه خوانندگان دسترس
مقالات سرويس
را لحظهها نادرترين عراق با كلينتون پرزيدنت قدرت آزمايش
جمهوري رياست تصميم يك كه زماني درآورد ، نمايش به
حجتي اتمام با تصميم اين.نمايد توصيف را دورهاي ميتواند
تكاور ساله ستوان 23 يك عنوان با مرا اولينبار كه
شمالي ، كره وقتي.است مقايسه قابل كرد جنگاعزام درياييبه
هنري پاسخ داد ، قرار تجاوز مورد رادر 1950 جنوبي كره
واشنگتن.بود لحظهها اين از ديگر يكي -دخالتنظامي -ترومن
اتحاد خود ، سابق متفق طلبي توسعه با نبرد گرفتار قبل از
سد به كه اقتصادي و سياسي استراتژي يك با شوروي ، جماهير
اين نظامي همتاي.بود گرديده گشت ، معروف شوروي نفوذ
ملتهايي از حمايت با او تعهد.بود ترومن دكترين استراتژي
هر طريق از ميكنند مبارزه كمونيسم رسيدن قدرت به عليه كه
متحده ايالات نظامي نيروهاي نمودن متعهد جز به وسيلهاي
ترومن نمود ، حمله همسايهاش به شمالي كره وقتي.ميشد معني
و شماليها كره با كه زماني.كرد رها را خود محدوديت
جمهور رئيس اينكه از آگاهي كمترين ميجنگيديم ، چينيها
بر حاكم دهه چهار براي كه است ، نموده برقرار را سياستي
به زمان اين ازنداشتيم بود ، خواهد امريكا خارجي امور
قدرت به مقابل در كه آنهايي به متحده ايالات تنها نه بعد
بلكه نمود ، خواهد كمك ميكنند مقاومت كمونيستها رسيدن
كه مكان هر در مبارزه به نسبت نيز را خود نظامي نيروهاي
صورت در تعهد اين.ميسازد متعهد يابد گسترش كمونيسم تهديد
يكجانبه طور به لزوم درصورت و متفقين هماهنگي با امكان
.شد خواهد معمول
با را پيروزي دوم جهاني جنگ در كه بزرگمان برادران خلاف به
را ظفر و فتح ميوه طعم هرگز ما آوردند ، دست به قدرت
و ساختن برايمحدود بلكه ، پيروزي براي نه ما.نچشيديم
ناتو تاسيس زمان كره از بعد.جنگيديم دشمنانمان كردن سد
و خاورميانه در دخالتها و ازتايوان دفاع اروپا ، در
نظاميان نسل كه جايي جنوبي ، ويتنام در اما.رسيد كارائيب
شكست شاهد كردند ، سر آنجا در دوره سه يا دو من حرفهاي
.بود ترومن شده اصلاح دكترين
دارد ادامه
سياسي مفهوم يك پيرامون
(آخر بخش) سياسي تساهل
ميشوند ، بهمذاكره متعين همه متساهل جامعه فرايند در
فراهم آن پرتو در جمعي ومباحثات سياسي چانهزنيهاي
.ميشود
او فلسفي نظرات از منتج سياسي تساهل از پوپر معروف دفاع
نتيجه چنين نظرات اين از وياست معرفت و علم درباره
باز جامعهاي برقراري مستلزم معرفت و علم ماهيت كه ميگيرد
نقد امكان و دارد مجاز را گوناگون نظرات ابراز كه است
را گوناگون آرمانهاي و ميسازد فراهم را انديشهها دايم
به نسبت تساهل پوپر حال ، اين با بخشد ، سازمان و كند تشويق
باز جامعه از پاسداري براي و نميداند روا را نامتساهلان
اصل با مغاير اقدام ، آخرين عنوان به را ، مخالفان سركوب
ناقض هدف عنوان به مطلق تساهل بنابراين ، نميبيند تساهل
براساس كه كوششهايي پوپر ، نظر به.بود خواهد متساهل اصل
برقراري براي حقيقت به نسبت مطلق يقين بر مبتني مواضع
و بسته جامعه ايجاد موجب گرفتهاند ، صورت فاضله مدينه
.شدهاند تساهل عدم گسترش
بر امروز كه برگزيده صفات از بعضي:ميگويد برتراندراسل
ميشماريم عيسويان مخصوص حسنه عادات جزو را آنها عادت حسب
آن به و ميشد شمرده مستحسن بيشتر زمين مشرق در اين از پيش
اوايل در تساهل و تسامح ;زمين مغرب در تا ميكردند عمل
رفتارمسلمين مدينه ، در اسلامي حكومت اسلامبويژه ظهور
بسيار ميشدند تلقي ومرتد كافر كه مسيحيان به نسبت
نسبتبه بيزانس امپراطوريان رفتار جوانمردانهتراز
انگيزاسيون تشكيلات نه (ص)پيامبراسلام زيرا.بود عيسويان
آن سياهچالهاي نه و آورد وجود به را اروپا (عقايد تفتيش)
.بود رايج وسطي قرون در كه را
او عقيده به.پيوندميزند سياسي آزادي و تساهل بين راسل
آزادينباشد ، كه آنجا و نيست آزادي كهتعصبباشد ، آنجا
آزادي كه دارد وجود وقتي مداراندارد وجود تساهل
داشتهباشد ، وجود تبليغات آزادي و آزاديعقيده مطبوعات ،
بخواند دارد دوست را چه باشدهر داشته آزادي انسان همچنين
...و
ميشود ، محسوب غرب تساهلدر انديشه پيشگامان از كه ولتر
را ميدهندآن جرات خود به ديني متعصبان كه مدارا:ميگويد
حساب به عقل ضميمه زشتبنامند ، تقاضاي و خطرناك اشتباهي
.است اصل يك بلكهبيان نيست فلسفي خاص فرض يك مدارا.ميآيد
نشان فلسفهرا و دين خويشاوندي و است ذاتفلسفه جزو مدارا
از است از عبارت تساهل:وي عقيده به و.ميدهد
مدارا.مادارد با كه اختلافي در ديگري به احترامگذاشتن
هيچكس كه است اين از عبارت وسيعكلمه معناي به (تساهل)
جنايي عملي عقايدمنشاء آن كه مادام -عقايدش خاطر رابه
.نكنند تنبيه نگرديده
همنوعان چشم به را دنيا بتوانيم هرگاه:ميگويد اسپينوزا
علت به !مييابد كاهش كشتار و خونريزي چقدر بنگريم خويش
و مغشوش ما عقايد از بسيار چه حقيقت اين به ما بيعلاقگي
و آوريم فراهم زيبايي اندازهاي چشم بايد ما !ميشود مشوش
را خود كه بنگريم چشم همان رابه ديگران بتوانيم بايد
دسته كه بپنداريم كبوتراني مانند را خود بايد.ميبينيم
سوي به پرواز اين.گشودهاند پر و بال ابديت بسوي جمعي
شادي نيز آنها خود براي بلكه ديگران نظر از تنها نه ابديت
.است انگيز سرور و بخش
انساني هر كه منطقي رفتار:ميگيرد نتيجه خود مباحث از لاك
متقابلداشته تحمل و مدارا كه است اين داشتهباشد بايد
اختلاف وجود با مردمنتوانند كه ندارد دليلي هيچ.باشد
كه ما از هيچيك.برند سر به سلم و صلح در كهدارند ، عقايدي
و معيار را خود ندارد هستيمحق الخطا جايز انسان
روح !ماست معلوماتنارساي زاييده لجاجت.بداند مقياسحقيقت
ولجاج عناد كردن منكوب براي بايد رابيشتر تساهل و مدارا
هر !ديگران سري خود با برايمقابله نه بريم كار به خويش
.ميكنيم مشاجره كمتر بدانيم چهبيشتر
عصر از غرب يا شرق نميكنددر فرق:ميگويد برلين آيزايا
امروز.نبودهاست بزرگ چنين خطر هرگز اينطرف به ايمان
...ميشود تبليغ بيشتري حرارت با همرنگي به نياز
هم چه هر كلي اصول دركاربرد كه است اين داريم لازم آنچه
وقتي و دهيم خرج به تعصب و خشكي كمتر باشند صحيح و عقلاني
پذيرفته و آزموده علمي نظر از و كلي حلهاي راه ميخواهيم
و بيشتر احتياط با دهيم ، تطبيق ناآزموده مصاديق بر را شده
كه تبهكار تاليران شعار.كنيم عمل كمتري غرور و نخوت
انسانيتر است ممكن ندهيد ، خرج به زيادي غيرت هرگز:ميگفت
فرا همرنگي به را مردم كه باشد پرهيزگار روبسپير شعار از
.ميخواند
مورد امور ميان عاملتساهل يعني است ، عقلاني عملي تساهل
.ميزند گزينش به دست مخالفت عملبدان و مخالفت
و است پذيرش و جمعاعتراض بلكه نيست مطلق پذيرش تساهل ،
در.تفاوتدارد ديگر نزديك مفاهيم با دليل ، همين به
ديگر ، سوي از ;نيست كار در اعتراضي آزادي در و بيتفاوتي
تساهل بدينمعنا ، .ندارد وجود دلخواه پذيرش نيز تحمل در
.تساهلاست عدم قدري متضمن خود
معني وقتي تساهل.فرقهست طبعا هم ترديد و تساهل ميان
موضوعتساهل به نسبت اعتراض و انتقاد ميكندكه پيدا
نسبت وي حال عين در و روشنباشد كاملا تساهل عامل براي
از ناشي سركوب عدم وقتي اما.بدهد خرج به تساهل بدان
باشد ، ديگر اعتراض نفس به نسبت يا و ضرورتآن به نسبت ترديد
.نيست كار در تساهلي
چندي تناقضات و هدف ، دشواريها عنوان به تساهل تلقي در
را چيز همه باشد ، ميبايد هدف تساهل كه صورتي در.است مندرج
نه تساهل حدود مسئله حالآنكه.قرارداد تساهل مورد
.است آن اصليطرح زمينه خود بلكه مسئله ، تنهامهمترين
رشد جامعه در ونقادي تعقل قدرت تسامح ، و تساهل فضاي در
روح.ميدهد تغيير را ارتباطي و روابطكلامي همه ميكند ،
گفت امكان و اجتماعي مسئوليت ملي ، وحدت جمعي ، كار تعاون ،
به چهره تماس و سياسي مفاهمه راه و جامعه افراد ميان گو و
عرصه در بومي فرهنگ و فرهنگها ، انديشهها تبادل چهره ،
تن پالايش و زايش وبه ميگيرد قرار بازخواني و چالش آنمورد
الزاماتو به باتوجه را دگرگوني و امكانتحول و ميدهد
كسب براي را افراد وهمه ميپروراند خود در جامعه نيازهاي
فكري و اجتماعي ، سياسي مشاركت و نوآوري بسط تازهو تجربيات
.ميسازد آماده
مالامبتني و بهتر حصولشناخت منظور به تساهل اصلي هدف
عرصه در انديشي مطلق عدم و انسان خطاپذيري تصديق بر
توجه با جديد دنياي در سان بدين.ميباشد سياسي و اجتماعي
سياسي ، اجتماعي ، عرصه در متعدد طبقات ظهور و علم گسترش به
به فراخواني انديشهها ، و افكار تنوع و فرهنگي و اقتصادي
و ضروري امري را جديد مدني زندگي در سياسي تسامح و تساهل
.است ساخته اجتنابناپذير
خاصي مستقر وضع كههر نيست معني اين به تساهل از دفاع
شود ، ، پذيرفته(نظريه حوزه در چه و حوزهواقعيت در چه)
نميتواند علم از بخشي هيچ استكه اين آن معناي بلكه
.گيرد قرار تجديدنظر و نقد و مجدد تفحص وراي همواره
ميشوند ، بهمذاكره متعين همه متساهل جامعه فرايند در
فراهم آن پرتو در جمعي ومباحثات سياسي چانهزنيهاي
منافع شناخت و دركمتقابل به همه فرايند اين در.ميشود
و فردي تشنج كاهش راههاي تساهل چون مييابند دست ملي
حقيقت به رسيدن براي ميدهد ، آموزش را جامعه در اجتماعي
عدم و مخالف تفكرات ميان كشيدن ديوار يكديگرند ، محتاج همه
حقيقت به رسيدن دير حداقل يا رسيدن مانع تسامح ، و تساهل
عمومي فرهنگ به تبديل بينش اين اگر است سياسي و اجتماعي
بطور همه و ميرسد اجتماعي و فكري آرامش به جامعه گردد
شفاف و نمايان را خود خلاقيتهاي و انديشهها داوطلبانه
.ميكنند
فقدان طرفي از.نميگيرد پا انديشيدن انديشهها ، تحمل بدون
ازكار گريز و تكروي يا انزواطلبي ، ميتواندروحيه تساهل
.كند تقويت جامعه در را جمعي
خويشتنداري مدارانمودن ، معناي به سياسي اصطلاح در تساهل
بيان بسط نيز و فكري و سياسي مخالفين ، رقباي به نسبت
بر مبتني تساهل اصل چون ميباشد سياسي سالم درفضاي فكر
تساهل در ديگر ، سخن به ميباشد ، مقابلغير در رواداري
.است پذيرش به متصل اعتراض
نيز كثرتپذيري و پذيري ، دگرپذيري تنوع نوعي سياسي تساهل
بلكه نيست ، خود عقيده در بودن سست معناي وبه ميباشد
سياست صحنه در مخالف عقايد حضور پذيرش معناي به صرفا
.ميباشد
كمك گوها و گفت ساختن بهعقلاني جامعه در تساهل فرهنگ بسط
منجر جامعه اخلاقي و ذهني انتظام به نهايتا و نمود خواهد
.شد خواهد
و سياسي توسعه روند موثريدر نقش سياسي تساهل فرهنگ گسترش
توسعهسياسي تساهل ، بدون چون دارد ، نهادهايمدني ظهور
است سياسي سالم سنت محصول مدنينيز جامعه و نيست امكانپذير
لذا.مييابد تحقق وتسامح تساهل سايه در سياسي سالم وسنت
سايهتساهل ، در.دارد وجود فوق مفاهيم تعامليميان رابطه
نهادينه شهروندان وفردي اجتماعي حقوق مدني ، نهادهاي
اوست ، بهعهده نقشي چه جامعه در كه ميداند هرشهروند.ميشود
دراين ميشوند قانون بهپذيرش ملزم همه واقع در
حل و مييابد مسئوليتگسترش احساس و ملي همبستگي شرايط
ميگيردچون قرار بررسي مورد طريقمسالمتآميز از اختلافات
.ميگيرد خود قانونيبه و عقلاني شكل اجتماعي روابط
عقب نوعي دچار تسامحسياسي و تساهل لحاظ از ما جامعه
عدم لحاظ به اخير سدههاي در كه چون پنهاناست ماندگي
انديشي ، مطلق و استبدادي نظام از متاثر سياسي تساهل
حوصله ، با را فرهنگي و اجتماعي سياسي ، مسايل مهمترين
كالبد و نداده قرار گفتگو مورد استدلالي و عقلي منطقي ،
و نشد زياديگشوده گرههاي دليل همين به نكردهاست ، شكافي
رسم زيرا است ، مانده نشدهباقي حل مشكلات از برخي
فرهنگ اساسي مشكلات از سياسي همنشيني فقدان و گفتوگونكردن
از كه ميباشد سياسي سالم سنت فقدان معلول كه ماست جامعه
.است رسيده ارث به دور گذشتههاي
|