عاشورا واقعه بر تحليلي
حادثه به اجتماعي رويكردي
كربلا
عاشورا واقعه بر تحليلي
حال عين در و درسآموزترين و برجستهترين:جستارگشايي
حادثه امروز به تا آغاز از اسلام تاريخ رخداد غمبارترين
از بسياري خاستگاه و مبداء عاشورا چنانكه.است عاشورا
گرديد خود تاريخ راستاي در تشيع سياسي و اجتماعي حركتهاي
آموزي درس با كه بود ايران اسلامي انقلاب آن ، ملموس نمونه و
آموزگار بزرگ شهيدان ، سالار انقلابي حركت از الگوگيري و
راه به انقلابي -اسلامي شعور و شور از فداكاري ، موجي و ايثار
.فروپاشيد را منشورستمكاران سرانجام تا انداخت
و تحليل به رسا ، و شيوا سخناني در مطهري ، شهيد استاد
پرداخته ناشناخته ، بسا چه و بزرگ اينرويداد در بازكاوي
سالگرد آستانه در.كردهاند بررسي مختلف زواياي از را آن و
آندانشمند خاطره و ياد گراميداشت ضمن استاد ، شهادت
جلب مطلب اين به را گرامي خوانندگان توجه عظيمالشان ،
.مينماييم
معارف سرويس
مطهري مرتضي شهيد استاد:از
در كه است عالم اين حقايق از بسياري مثل عاشورا حادثه
و نميشوند شناخته بايد آنچنانكه هست خودشانبسا زمان
را تاريخي حادثه هيچ شايد كه هستند مدعي تاريخ فلاسفه بلكه
از بعد.كرد ارزيابي هست ، آنچنانكه خودش زمان در نتوان
مربوط جريانات و عكسالعملها تمام و گذشت زيادي زمان آنكه
بهتر حادثه ، آن دادند ، آنگاه بروز را خود حادثه ، يك به
شخصيتهاي.همينطورند هم شخصيتها همچنانكه.ميشود شناخته
وجود شايسته كه موجي آن خودشان زمان در غالبا بزرگ
بهتر شخصيتشان تدريجا مرگشان از بعد;نميشود پيدا آنهاست ،
ميگذرد ، مرگشان از كه سال دهها از بعد ;ميشود شناخته
زمان در كه افرادي معمولا و.ميشوند شناخته تدريجا
بسا و ميشوند فراموش فوتشان از بعد شاخصند خيلي خودشان
از بعد ولي نيستند شاخص آنقدرها خودشان زمان در كه افرادي
بهتر و ميكند پيدا گسترش آنها شخصيت تدريجا مرگشان
.ميشوند شناخته
نظر در ميكنند زندگي زمان يك در كه را عالم دونفر اگر
بزرگ ديگري برابر ده يكي علمي شهرت ازنظر ولو بگيريم ،
برابر ده آنكه كه ميشود تاريخروشن در بعد گاهي ولي است ،
زيادي مثالهاي من اين براي كه ;است بزرگتر بوده ، كوچك
مثال (ع)علي خود به ما كه است اين بهتر همه از.دارم
.ايشان خود زبان از هم آن بزنيم
فاصله در حضرت كه كلماتي جزء نهجالبلاغه در مولا دركلمات
پنج چهار و چهل فاصله آن در يعني وشهادت خوردن ضربت
كه است جمله سه دو يكياين فرمودهاند ، زندگي آخر ساعت
لكم ويكشف تعرفونني غدا:ميفرمايد.است عجيبي خيلي تعبير
مرا امروز يعني شناخت ، خواهيد مرا فردا.سرائري
.شناخت خواهد مرا آينده نشناخت ، مرا من نشناختهايد ، زمان
اموري مخفي ، امور سريرهها ، يعني سرائر) لكمسرائري ويكشف
گنجي مثل ببيند ، را آنها نميتواند چشمها زمان اين در كه
شما براي فردا من وجود مخفيات (باشد زيرزمين در كه
زمان از بعد مردم ، را علي.شد هم همينطور و.شد خواهد كشف
چه خودش زمان در را عليخودش زمان از شناختند بيشتر خودش
علي كه آنهايي تعداد شايد.معدود عدهبسيار يك شناخت؟ كسي
دست دو انگشتان عدد از ميشناختند ، واقعا خودش زمان در را
اين خودشان بهكلمات راجع اكرم پيغمبر.نميكرد تجاوز هم
كلمات چه ببينيد) فرمود حجهالوداع در را جمله
من بلغها و فوعاها مقالتي سمع عبدا الله(نصر)نضر:(!بزرگي
من الي فقه حامل رب و فقيه ، غير حاملفقه فرب يسمعها ، لم
(باد آنكس يار خدا) را آنكس چهره كند خرم خدامنه هوافقه
مرا سخن كسانيكه به و كند ضبط و حفظ و بشنود مرا سخن كه
نيستند اينجا ولي هستند من زمان كه آنهائي به نشنيدهاند ،
مرا حرفهاي يعني.برساند ميآيند ، من از بعد كه ياافرادي
.برسانيد ديگران به و حفظكنيد ميشنويد ، كه
و حكمت يك حامل كه كساني بسا.غيرفقيه فقه حامل فرب.
آن يعني نيستند ، حقيقت آن اهل خودشان كه صورتي در حقيقتند
الي فقه حامل رب و.نميكنند درك را حقيقت آن معني و عمق
را ، حكمتي را ، فقهي كه افرادي بسا چه و منه وافقه منه
و ميكنند منتقل بعد ميكنند ، حفظ ميكنند ، راحمل حقيقتي
.داناترند خودشان از كه كساني
ديگران به و كنيد حفظ را اينها شما كه است اين جمله معناي
نميكنيد درك مرا حرف عمق اصلا شما كه بساهست برسانيد
هستيد ، ناقلي فقط شما ميشنود ، ميفهمد ، كه ديگري آن ولي
آن ولي ميفهميد چيزي شما كه هست بسا باز و.ميكنيد نقل
.ميفهمد شما از بهتر ميكنيد ، نقل او براي شما بعد ، كه كسي
كه آينده نسلهاي به و برسانيد مرا سخنان كه است اين مقصود
.ميفهمند بهتر شما از مرا سخن معناي
هم (ص)پيغمبر.شناخت خواهد بهتر مرا آينده:فرمود (ع) علي
درك حاضر مردم از بهتر مرا سخن معاني آينده در فرمود
زمان در چيز يك ارزش اينكه معناي است اين.كرد خواهند
بگذرد ، زمان بايد نميشود ، درك بايد ، كه چنان آن خودش
يك سخن يا كتاب ارزش شخص ، يك ارزش تدريجا آيندگان بعدها
.ميكنند درك بهتر را شخص يك عمل ارزش شخص ،
(ع)علي مولا جمله ترجمه گويي كه دارد شعري لاهوري اقبال
خواهيد مرا فرداتعرفونني غدا:حضرتميفرمايد.است
بعد(دنياميرود از كهدارد ميگويد روزي را اين)شناخت
كه شاعر بسا اي:ميگويد اقبال.شناخت خواهيد مرا من ازمرگ
چند كه است كسي هر نه شاعر ، از مقصودش زاد مرگ از بعد
مثل دارد ، پيامي كه است كسي مقصود ، بلكه بكند ، سرهم كلمه
دارد ، انديشهاي دارد ، فكري كه است شاعري كه اقبال خود
و انديشه كه هستند شعرايي كه حافظ و مولوي يا دارد ، پيامي
از بعد را اينها از بعضي پيام اينكه گو دارند ، پيامي
كه حافظ مثل نميكنند ، درك درست هنوزمردم هم سال پانصد
چرند جور هزار مينويسند ، مطلب او اطراف در كه وقتي هنوز
بعد شاعر بسا اي.دارد حافظ خود كه پيامي آن الا مينويسند
مرگشان از بعد تولدشان انديشمندان ، از بسياري زاد مرگ از
پيدا هنوزتولد خودشان زمان در اشخاص اينگونه يعني.است
.نكردهاند
از و است زبان عرب اول درجه نويسنده يك جبران خليل جبران
و پرورش ولي بوده لبنان در تولدش كه است مسيحي عربهاي
و عربي او.بوده آمريكا در بيشتر فرهنگش و شدن بزرگ
آن از عربي ، در مخصوصا و است نقاش همچنين و نويس انگليسي
از است ، مسيحي اينكه با.است اول درجه قلمهاي شيرين
مسيحي عربهاي ميان در.است (ع) طالب ابي عليبن شيفتگان
نعيمه آنهاميكائيل از يكيداريم زياد ما علي شيفته
كتابي پيش سال چند در كه است جرداق جرج ديگر ، يكياست
اول كه العدالهالانسانيه صوت ابيطالب نامعليبن به نوشت
جلد شش -پنج در و داد تفصيل را آن خودش بود ، بعد جلد يك در
حضرت به راجع كه است كتابهايي بهترين از و شد چاپ
.است شده نوشته(ع)امير
پيش افرادي كه است رازي چه نميدانم من:ميگويد خليل جبران
پيش كه است كساني از علي و ميشوند متولد زمانخودشان از
زمان براي بگويدعلي ميخواهد.شدهاست متولد خودش زمان از
حقيقت وليعلينبود زمان زمان ، آن.بود زياد خيلي خودش
اصلااينگونه كه است فرموده (ع)علي خود كه است همان بهتر ،
خودشان زمان از پيش بشوند ، متولد زماني هر در اشخاص
پيش بود ، شده متولد هم امروز اگر (ع)علي.متولدشدهاند
هر خودشان ، زمان كه بزرگند يعنيآنقدر.بود خودش اززمان
و بشناسد را بتواندآنها كه را اين گنجايش باشد ، زماني
بعد بگذرد ، مدتها بايد.ندارد كند ، معرفي و بشناساند
اصطلاح به و شوند بازشناسي و بازيابي ديگر بار ازمرگشان
.كنند جديدپيدا تولد امروز ،
ميان در.هست زيادي مثالهاي كه كردم عرض موضوع اين براي
ذكر را مثالش كه حافظ همين.است طبقاتهمينطور همه
ما زمان در كه را همينشهرتي خودش ، درزمان آيا كردم ،
.نكرد جمع هم را ديوانش كسي خودش زمان در.نه داشت؟ دارد ،
او به اينكه با داشت ، كه خاصي عرفاني روح خاطر به هم خودش
.نداشت آن جمعآوري به ميگفتندعلاقهاي
يك دوم است ، عالم يك اول يعني است ، عالم مرد يك حافظ
اينها.ميكند فرق فردوسي يا سعدي با جهت ازاين و ;شاعر
كارشان گفتهاند ، بيتشعر هزار چهل سي ، مثلا و هستند شاعر
مدرسو و عالم يكمرد نبوده ، كارششاعري حافظ.بوده شاعري
كرده ، جمع ديوانشرا مرگش ، رفيقشكه از بعداست بوده محقق
نموده ذكر ميكرده تدريس او كه را كتابهايي آن اهم
اين كارش ميگفته ، قرآن تفسير بوده ، قرآن حافظ و مفسر.است
:ميگويد جا دريك هم خودش.بوده
نكرد جمع بنده چو كس جهان زحافظان
داري سينه اندر كه قرآني به
:ميگويد ديگر جاي در نيز و
حافظ تو شعر از خوشتر نديدم
داري سينه اندر كه قرآني به
:ميگويد ديگر جاي در نيز و
حافظ سان به خود گر فرياد به رسد عشقت
روايت چارده با بخواني بر ز قرآن
را آن بلكه بوده ، حفظ از و بوده بلد را قرآن فقط نه يعني
اين كه است بوده حفظ از و ميخوانده هفتگانه قرائتهاي با
كرده قرائت اينطور كسائي كرده ، قرائت اينجور راعاصم آيه
...و
و سيصد حدود بعداز تازه امروز كه شيرازي صدراي ملا
قمري هجري سال 1050 در مرگش) ميگذرد مرگش از كه سال پنجاه
سال صدوپنجاه تا ميشود ، شناخته دارد (است الان 1398 و بوده
تدريس كتابهايش هم علميه حوزههاي در اصلا بعدازمرگش
او بعداز حكماي كه كمكمداشت شاگرد عده يك فقطنميشد
افكار بهتدريج او افكار و پيبردند افكارش ارزش آمدند ، به
تازه هم مغربزمين دنياي.پيشافتاد و زد عقب را امثالبوعلي
.ميشود آشنا مرد اين افكار با اكنوندارد
كه هستند افرادي بزرگ ، خيلي اشخاص كه اينست معناي اين ،
خود شايسته آنچنانكه جنجالي موجي ، خودشان زمان در
مثل تدريجا بعد زمانهاي در ولي نميكنند ، ايجاد آنهاست ،
شناخته و ميآيند بيرون بيايد ، بيرون خاك اززير كه گنجي
.ميشوند
هفتهاي لااقل جهان در الان.است ديگرسيدجمال مثال
.ميشود نوشته اسدآبادي سيدجمالالدين درباره مقاله يك
ميگويند ايرانيها.ميكنند افتخار او به هم اسلامي كشورهاي
تركها ماست ، مال ميگويند افغانيها مالماست ، سيدجمال
افغانها آخرش.است مرده تركيه در چون مالماست ميگويند
به تركيه از را سيدجمال استخوانهاي شدند ، رفتند پيروز
ايران به نه را خودش سيدجمال كه درصورتي;بردند افغانستان
ظاهرا البته) عرب به نه و ترك به افغان ، نه به نه ميبست ،
.ديگر بهجاي نه و ميبست بهمصر نه ،(بوده ايراني
ما كشور به آمد سيدجمال بله ، كه ميكنند افتخار مصريها
مثلمحمد علمايي كه بود اينجا در و شناختند را قدرش و
تشكيل حزب يك توانست او و كردند پيدا گرايش او به عبده
از ما پس بود ، اينجا از سيدجمال ، گرفتن اوج اصلا بدهدو
جا هر به خودش زمان در ولي.هستيم نزديكتر بهسيدجمال همه
با آمد ، كه ما خود ايران به.ميكردند طرد را ميرفت ، او كه
حضرت در مدتها !كردند تبعيد را او وضعنكبتباري چه
بسيار برف كه سردي خيلي زمستان در.بود عبدالعظيممتحصن
سوار كردند ، خارج بست از را او ريختند بود ، همآمده سنگيني
قاطر شكم به را پاهايش زينالعابدين ، جدش مثل و قاطركردند
همدان) ايران غرب طريق از را او سرد ، هواي آن در بستندو
چيزي هم نفر يك حتي.كردند خارج مرز از (وكرمانشاه
سيدجمال درباره من كه ميكند افتخار كسي هر حالا.نگفت
.خواندم مقالهاي
مصر در البته.نشد شناخته خودش زمان در سيدجمال
را او انگليسيها بعد ولي گرفتند را دورش روشنفكر عدهاي
چهار اصلا.بود نجف در مدتها و هند در مدتها.تبعيدكردند
.است بوده نجف در مرد اين علمي حيات سالابتداي
همين به هم او اهميت و) است اسلامي فرهنگ فرهنگسيدجمال ،
درنجف.است اسلامي عاليه تحصيلات عاليهاش ، تحصيلات يعني(است
و وتقوي زهد در كه انصاري مرتضي شيخ الفقها استاد درس در
و واخلاق داشته شركت بوده فوقالعادهاي مرد تحقيق ، و علم
نام به ديگري بزرگ مرد نزد را عرفان و فلسفه
محيط آن اصلا كمكم.است خوانده همداني آخوندملاحسينقلي
و نميكرد تحمل داشت ، عثماني به تعلق آنوقت در راكه
بروي و كني مهاجرت تو كه اينست بهتر گفتند او استادانشبه
.داري كه ايدههايي دنبال
ديگري بعداز يكي كه ميبينمنهضتهايي ميكنم ، حساب كه الان
از بعضي).بود او مرهونزحمات شد ، پيدا اسلام جهان در
يعني (.است نشده رسيدگي درست هنوز مطلب ، اين قسمتهاي
ثمر خودش زمان در هم آنها از يكي كاشت ، او كه تخمهايي
كه نهضتهايي.دادند ثمر آنها همه مرگش بعداز ولي نداد ،
و مشروطيت نهضت شد ، هند در كه نهضتهايي شد ، مصر در بعد
از و.اوست تلاشهاي ثمرات از ايران ، در تنباكو نهضت حتي
نهضت كه اينست ننوشتهاند ، او حال شرح در كه مطالبي جمله
چون اوست ، مديون داد ، روي مشروطيت بعداز كه عراق استقلال
را نهضت اين كه كساني كه ميكنيم كشف تاريخ در ما اكنون
.بودهاند سيدجمال دوستان از ميكردهاند ، رهبري
در كه هم مقدار هر خيليبزرگ ، مردان ميگوئيم كه اينست
بعد ، زمانهاي در.شناختهنميشوند بشوند ، شناخته زمانشان
.ميشود درك بهتر ارزششان و ميشوند بهترشناخته
در وقايعنيز و حوادث ابعاد.وقايع و حوادث است همچنين و
كه هست بسا.نميشود داده تشخيص هست ، كه آنچنان خودش ، زمان
ابعاد تدريجا مدتي بعداز ولي ميشود ، تلقي كوچك حادثه ، يك
بهتر حادثه ، اين اهميت و عظمت حادثه ، اين لايههاي و عمق و
در است ، حوادث اين جمله از عاشورا حادثه.ميشود شناخته
اثري يا ;ميشود شناخته مرگش بعداز ميميرد ، شخص اينكه رديف
حادثه.ميشود شناخته آن ارزش سالها ، بعداز شود ، مي خلق
شناخته درست آن ماهيت بعدها ميدهد ، رخ كه هم اجتماعي
شايد حوادث ، از بعضي مورد در.ميگردد درك آن ارزش و ميشود
هست ، آنچنانكه درست آنها ، ماهيت تا بگذرد بايد سال هزار
.است حوادث اينگونه از عاشورا حادثه باز و.شود شناخته
دارد ادامه
حادثه به اجتماعي رويكردي
كربلا
دكتر استاد با گفتگو -ديني معارف بر عاشورا فرهنگ تاثير
(بخش واپسين)گرجي ابوالقاسم
ابوالقاسم دكتر استاد با گفتگو نخست بخش در:جستارگشايي
از يكي كه نكته اين بر شايان تاكيدي با استاد گرجي ،
چنددهه در اسلامي ، و ديني تفكر نوانديشان عمده شاخصههاي
اجتماعي حادثه يك بهعنوان عاشورا رخداد به توجه اخير ،
تاثيري رويداد اين بازتاب كه مهمپرداختند اين به بود ،
برجاي متفكران دانشورانو اين انديشه بر دورانساز و شگرف
از و كلامي و فقهي تحولات نهضت ، اين عمده تاثيرات ازنهاد
كربلا قيام از كه بود اجتماعي نوين رهيافتهاي همهبرجستهتر
.بود برخاسته
(ع)حسين امام اجتماعي-سياسي آموزههاي از يكي بيگمان
و جور حاكمان برابر در عدمسكوت و ظلمستيزي آزادگي ،
كه ميآموزد را نگره اين مسلمانان به و است ، بوده استبداد
حساس خود سياسي و اجتماعي سرنوشت به نسبت بايد مسلمانان
ما لايغير انالله كه چرا نمايند ، تصميمگيري خود و بوده
از تشيع ، تاريخ سراسر بانفهسم ، ما يغيروا حتي بقوم
شكل غمبار ، حادثه آن از گرفته نشات نبردهاي و مبارزات
بهشمار آن نمونه واپسين ايران ، اسلامي انقلاب و است گرفته
گرجي ، ابوالقاسم دكتر استاد با گفتگو دنبال درميرود
قيام اجتماعي تاثيرات از ديگر برخي به ايشان
.كردهاند اشاره آن فكري بازتابهاي و اباعبداللهالحسين
جلب گفتگو اين بخش واپسين به را ارجمند خوانندگان توجه
.مينماييم
معارف سرويس
چنيننتيجه كرديد بيان كه بهمطالبي توجه با ميتوان آيا
به نسبت موجود نظريات در عمدهاختلاف علل از يكي كه گرفت
و بينش نوع در تفاوت همين آن ، تبيين و عاشورا حادثه
و بينش چنين نبود و عاشورا نهضت به اجتماعي رويكرد
است؟ بوده ما فقيهان و ديني عالمان از بسياري نزد رويكردي
نظريات بين جمع براي ومحملي وجهي ميتواند اين البته
به.نميدانم بوده اين آياواقعيت حال اما باشد ، مختلف
و عالمان چون تاكنون تاسيستشيع و انعقاد صدر از حال هر
اجازه آنها به و بركناربودند اجتماعي مسائل از فقيهان
درنتيجه اجتماعيباشند مسائل متصدي كه دادهنميشد
هم جامعه اداره مذهب و دين در كه كردند فراموش بهتدريج
وجود اصلا كه بوده اين برخي اعتقاد چهبسا و دارد وجود
ميكردند ، احكام بيان فرضيات براي صرفا اينرو از.ندارد
كردهاند تصور ثمانيه اجداد ارث كتاب در ميكنيد ملاحظه مثلا
فرضهايي چنين بهطرح نداشتند جامعه امور اداره در راهي چون
و ميكردند استدلال آنها درباره تاب و آب با و ميپرداختند
.نيست اين فقه كه درحالي شد ، فقهي چنين آن نتيجه
بسيار بخش بلكه است بخشهايفقه از يكي هم جامعه اداره
وارد كه اينك ما فقهاي حال هر به.ميباشد هم مهمآن
هم ديگري چيزهاي به كه ميكنند درك كاملا شدهاند ميدان
كنند جمع ادله با هم را ديگر چيزهاي آن اگر.كرد فكر بايد
از بيش است ، موجود فقه از بيش خيلي كه ميشود فقهي نتيجهاش
مسائل اكنون.است برابر چند است ، جواهر جلد سه و چهل آن
همه اينها.است مطرح ديگران و حقوقدانان بين در بسياري
خصوصي فقه نه منتهي است فقه يعني ;شود وارد فقه در بايد
اجتماعي فقه همان بلكه ميشود استنباط ادله از مستقيما كه
به موجود فقه به اينها اگر.است مهم و موثر هم بسيار كه
به ميتواند بهيقين شود ضميمه هست اينكه از بهتر ترتيبي
بهعقيده.كند اداره را جامعه هم و فرد هم و شود عرضه جهان
وارد كه نميشده داده مجال علما به تاكنون اينكه علت به من
مسائل اين كه كردهاند فراموش اصلا آقايان شوند ، مسائل اين
لذا ;كنند فكر هم اينها روي بايد و است فقه و دين جزء هم
و نشده وارد آنها فكري حوزه در هيچ كه هست بسياري مسائل
قديم از كه را مسائلي همان لذا و نداشتهاند آن به توجهي
شود موجب انقلاب كه اميدواريم.كردهاند بازگو و تكرار بوده
عميق و وسيع تحولي فقه و شوند مسائل اين وارد فقها كه
.كند پيدا
بهعنوان بايد واقعيتهاياجتماعي به توجه شما نظر از
آن نكته ، اين به توجه با.كند شركت فقهي فهم عامليدر
چه كند تامين را فهمي چنين بتواند كه مطلوب اصول علم
چه آن به شدن نزديك براي و باشد داشته بايد كلياي ساختار
دهد؟ رخ بايد موجود اصول علم در تحولاتي
كه آمده همان هم اصول سرعلم بر كه اعتقادم اين بر بنده
ما علماي كه انزوايي همان بهعلت يعني ;است آمده فقه سر بر
است موجود فقه همين فقه ، كردهاند تصور متاسفانه داشتهاند
فقه براي كه اصولي درنتيجه.است فقه از خارج اين از غير و
كه دارم اثري بنده.است فقه اين با متناسب كردهاند تاسيس
براي و آوردهام اصول علم تحول باب در را خويش نظرات آن در
شيخ از را آن درخشانترين كه كردهام تصور دورههايي آن
نيز دوره اين حال عين در ولي دانستهام ، بعد به انصاري
نظر از اينخصوص در آقايان از يكي.دارد را خصوصيات همان
از بالاتر دورهاي معتقدم من كه بود كرده برداشت چنين بنده
اين من مراد كه درحالي نيست ، متصور اصول علم براي اين
آمده بهوجود كه اصولي كه بوده اين منظور بلكه ;است نبوده
اصول علم از قسمتي حال عين در ولي ميخورد ، فقه اين درد به
تكميل شاگردانش و شيخ مرحوم را نقايص آن كه داشته نقايصي
يك اصول علم براي اينكه با ندارد منافات اين اما كردهاند ،
كه كنيم تصور ضروريتر و وسيعتر عميقتر ، بسيار دوره
.كند پيدا تحقق دوره آن اميدواريم
از كردهاند فكر آن به اهلسنت كه مسائلي بايد دوره آن در
طرد را آن خيلي كهما قياسي همان -قياس قبيلمصالح ،
حجت مواردي ودر نيست حجت غير همهجا وچهبسا ميكنيم
نميخواهم البته;گيرد قرار تامل و موردبررسي -است
به انديشيدن منظور بلكه است بوده كامل آنها فكر كه بگويم
ما.كرد مطرح دوم قرن در مالك را مصلحت.است مسائلي چنين
ميكرديم تصور و نكرديم مطرح را آن خود انزواي علت به
كه فقه از بخشي در ;نيست طور اين كه حالي در است ، ضداسلام
مستقيمش ادله -اجتماعي فقه همان -است هم آن بخش مهمترين
بله نيست ، اخبار نيست ، سنت و آيات ظواهر است ، مصالح همان
داشته كلي برداشت يك انسان بايد اخبار و آيات مجموع از
.دهد قرار الگو را آن و باشد
وارد بايد اينقبيل از مسائلي كه است اين منظور حال هر به
مستقيم ادله كه اجتماعي فقه حوزه در بويژه شود اصول علم
ميگويند كه است معروف اينكه و است قياس و مصالح همان آن
مستنبطالعلهاش ندارد ، اشكالي باشد منصوصالعله اگر قياس
مستند كه روايتي آن ندارد ، ايراد اولويتش دارد ، ايراد
اولويت قياس همان را ، قطعي قياس همان است ، هم صحيح ماست ،
همان تغلب ابانبن روايت در مذكور قياس.است كرده منع را
كه همانطور نيز ما نبود روايت اين اگر.است اولويت قياس
.است چنين حكم اولويت قياس به ميگفتيم كرده تصور ابان
اذا:است فرموده آن درباره و كرده نهي را قياس همين حضرت
كرده بيان كجا در را اين حضرت ديد بايد.محقالدين قيست
.است
تكميل بايد اصول علم استكه اين بنده منظور حال هر به
بنده.شود حذف آن از بايد مسائل از بعضي وحتي شود
داشته كاربرد فقه در تنها بايد اصول علم كه ندارم اعتقاد
كه حقوقي مسائل تفكر بخصوص تفكر براي اصول علم وجود.باشد
اصول علم اين.دارد ضرورت بسيار ميدانم فقه جزء را آن من
دارد كاربرد اجتماعي فقه در كه مسائلي كردن وارد وسيله به
.گردد تكميل بايد شود ، تصور احيانا كه ديگري مسائل حتي و
با بايد شده شروع شيخ از كه قبل دوره از درخشانتر دورهاي
نوع آن استنباط منابع كه آيد بهوجود اصول علم در تحولي
شده افراط آن در كه مسائلي احيانا و باشد آن در هم احكام
هست مباحث ساير در و ظن مباحث در كه مسائلي از بعضي مانند
.شود آورده بيرون افراط آن از قدري
|