زمانه روح و تاريخ
تصوف در تصرف

زمانه روح و تاريخ
(آخر بخش) تاريخ نظري فلسفه
فولادوند عزتالله دكتر استاد نوشته
به اشارهاي نخست نوشتار ، اين پيشين بخش در:جستارگشايي
گوناگون معناهاي و گرديده تاريخ فلسفه به پرداختن ضرورت
از برخي به جستار دنباله در آنگاه.شد بررسي تاريخ از
آگوستينوس ، همچون آنها ، برجستگان و تاريخي ديدگاههاي
.شد پرداخته ويكو و نيچه ، بوسوئه
از ديگر تن دو به دانشورانه ، نوشتار اين بخش واپسين در
.است شده پرداخته تاريخيگري انديشه و تاريخ فلسفه سرآمدان
و تاريخ تبيين خوددر خاص شيوه به كدام هر ماركس و هگل
موثر تاريخ فلسفه در فلسفه در نويني تفكر و نگرش بازگشايي
تكاملي حركت در (geist) روح هگل ، تاريخ فلسفه در.بودهاند
ميزند ، رقم را تاريخ روند و گذشته مراحلگوناگوني از خود
زمانه آن بر حاكم روح تاريخ ، شناخت فهم براي بنياد اين بر
انديشه تاريخ ، تاريخ هگل ، گفته به و است بسيار اهميت داراي
.است روح و
جلب جستار اين بخش واپسين به را ارجمند خوانندگان توجه
.مينماييم
معارف گروه
هيچ و باشد متكي اسناد و مدارك به بايد مورخ شك ، بدون
و ابنيه كه نشود فراموش و) نپذيرد مدرك سندو بدون را چيزي
و سند ولي.(است واسناد مدارك از بخشي هم فيزيكي آثار
در.ماست انديشههاي و انگيزهها بروني جلوه باز نيز مدرك
محيط چيز همه بر كه نهفته زمانه روح بيكران فضاي آن ، پشت
اما صداقت ، و صميميت كمال در ميكنند افرادكارهايي.است
محيط تاثير تحت كه نباشند همآگاه خودشان شايد اوقات بعضي
چنيناقداماتي به دست زمانه روح يا اجتماعي فضاي يا
وارد تخيل نيروي به بايد ويكو ، عقيده به مورخ ، پسزدهاند
و مدارك و اسناد و كند ، درك را عصر آن روح فضاشود ، آن
و تعبير مورد عصر آن پرتوروحيات در و فضا آن در را آثار
فكرروزگار طرز و نگرشها نكند ، چنين اگر.دهد قرار تغيير
عصر تاريخ حقيقت در و كرده بار گذشته بر بزور را خودش
.رانوشتهاست خودش
ادواري الگويي دارد ، نظر در تاريخ براي ويكو كه الگويي
بربريت از كه دارد مرحله چند بشر تمدن اعتقاداو به.است
بالاخره و تمدن مرحله ميرسدبه و ميشود آغاز پهلواني
كرده طرح او كه دوم بربريت.ثانوي بربريت به ميانجامد
استالين وقتي.است انديشه عالم در بربريت اين.است جالب
تصفيههاي در را بشري نفوس ميليون چهل (گورباچف گفته به)
فرستاد ، عدم ديار به را نفر ميليونها مائو يا كشت ، شوروي
ايدئولوژي سوزاند ، كورهها در را يهودي ميليون شش هيتلر يا
در بشري تمدن اوج در و بود اعمال اين پس در انديشهاي و
اين ظهور از پيش.شد زده كارها اين به دست بيستم قرن
پيشبيني را بساطي چنين خود خاص آيندهبيني با ويكو افراد ،
.بود كرده
و كليسا تاثير از ميزيست ، هفدهم قرن در كه آنجا از ويكو
و رواج ايتاليا در زمان آن در كه نبود بركنار ديني تعاليم
تاريخي مراحل تمام در را پروردگار حكمت او.داشت تام نفوذ
اين از و ميدانست كرده حلول بلكه و دخيل گذشت ، ذكرشان كه
و هگل در تاثير منشا ديگر ، جهات بسياري مانند نيز جهت
كه ويكو افكار ساير جمله از.شد نوزدهم قرن متفكران ساير
آيندگان در ژرف تاثير بعدها و داشت تازگي خودش روزگار در
و است تاريخي موجودي آدمي كه بود انديشه اين گذاشت
درگذر بلكه نيست وابدي ثابت او استعدادهاي و تواناييها
.است دگرگوني تابع و ميشود متحول تاريخ
مهمترين او ، از پس.گذشت در هجدهم قرن نخست نيمه در ويكو
كه بود هردر گوتفريدفون يوهان ما ، بحث موضوع لحاظ از فرد
هردر.كرد پيدا ملاحظه شايان نفوذ خود از پس متفكران در
و ملي خصلت و خوي و زمان و مكان ويكو ، همچون نيز
فهم براي را تاريخي شرايط محصول محدوديتهاي و محيطفرهنگي
معتقد هردو هردر ، و ويكو.لازمميدانست آدمي كردار و تاريخ
متاثر دوره هر اودر و نيست ثابت انسان سرشت چون كه بودند
را او رفتار جلوههاي بنابراين.است زمان همان عوامل از
تبيين ابدي و ثابت قوانين به استناد با نميتوان درتاريخ
در تاريخ مختلف ادوار در خودش طرزخاص به جامعهاي هر.كرد
موجب را جامعه فكرافراد طرز و ميگذارد تاثير انسان آگاهي
و بود انقلابي فكري زمان آن در انديشه اين.ميشود
بزرگترين از تن دو ماركس ، سپس و هگل در ديد ، چنانكهخواهيم
.گذاشت تاثيربسيار تاريخ ، فيلسوفان
تاريخ ديالكتيك و ماركس و هگل
سليم عقل احكام عنوان به امروزه و شد گفته كه مسائلي
اين.است بوده بزرگان آن ابداعات از واقع در شده ، پذيرفته
چنين مساعي با و تدريج به تاريخنگاران در تاريخي ، شم
خود گريبان روزي هم ما اميدوارماست شده دميده بزرگاني
رها سطحي وقايعنگاريهاي و مبتذل خاطرهنگاريهاي اين از را
از را ما بزرگ ، تاريخنگاران همچون نيز ، ما مورخان و كنيم
كه نيست ترديدي حال ، هر به.آورند بيرون فراموشي
و ويكو مديون جهات بعضي از تاريخ فيلسوفان و تاريخنويسان
متفكران به را خاصي تاريخي شم كه بودند آنان و هستند هردر
.كردند القاء خود از بعد
مناقشهانگيزترين از يكي اوميرسيم هگل به اينجا در
در طبيعي علوم و تجربي قوانين رجوعبه مخالف فيلسوفان
است ، مستولي تاريخ بر Geistاو نظر به.بود تاريخ فلسفه
شهود قدرت هم و ذهن هم و است روح معناي به هم واژه اين
با همزمان هگل ، روح فلسفه.است دشوار بسيار ترجمهاش و
سير آن عكس مسير در درست اما آمد ، بهصحنه كنت تحصلي فلسفه
از اوداشت تاكيد زندهجامعه و انداموار كليت بر هگل.كرد
دروني يكمبداء به او برخلاف اما بود ، هردر مديون حيث اين
به را بشر دائما ميگفت كه بود ، قائل تاريخ براي پويا
تنها انسان هگل ، نظر به.ميدهد سوق خودش از وتعالي عروج
جانوري هر.باشد خودش اينكه از امتناعميكند كه است موجودي
ميخواهد پيوسته اماانسان است ، قانع و راضي هست آنچه هر به
بالاتر هست آنچه تنگناي از و بكشد پر ديگر افقهاي به
و است آزاد ذاتا موجودي انسان ميگفت هگل.برود وفراتر
با را آزادي كه است اين سرنوشتش اوست ، ولي ذات در آزادي
را آنچه و است درستيز خودش با روح.آورد دست به پيكار
تاسيسات مانند نهاده ، خودش از بيرون و ساخته و آفريده
خويش آزادي مانع و عايق غيره ، و رسوم و مقررات و وقوانين
و فائق خودش بروني تجليات بر بايد پسروح.ميكند مشاهده
كنار است خودش كهنمود را عوايق اين بايد.گردد پيروز
تعالي و رشد مانع...و نهادها رسوم ، قوانين ، حكومت ، .بزند
خودش استعدادهاي اجتماعي نظام هر اينكه محض به.است روح
ميرسد پايان به تاريخياش تكليف برساند ، فعل به قوه از را
ديالكتيك.است خود مانع خود روح.ميشود بشر آزادي مانع و
را امر اين كلي تعبير شايدميگيرد شكل نقطه همين از هگل
:كه گرفت سراغ حافظ زيباي مصرع اين در بتوان
برخيز ميان از حافظ ، خودي ، حجاب خود تو
كهپيشرفت است اين هگل سخن معناي تاريخ ، فلسفه جهت از
صورت بعد بهمرحله مرحله يك از آرامي و نرمي به تاريخ
استعدادها يافتن فعليت با جامعه ، هر تاريخي نقش.نميگيرد
.ميشود آغاز ديگري مرحله سپس و ميرسد پايان به آن قواي و
ميكنند شروع جامعه اعضاي كه است قرار بدين تحول اين جريان
و شده متحقق آنچه با ورزيدن مخالفت و كردن چرا و چون به
نوعي.است يافته رسميت اصطلاح به و درآمده نهاد صورت به
برطبق پس.مييابد گسترش موجود وضع به نسبت انتقادي عمل
بذر تاريخي تكامل از مرحله هر كه بپذيريم بايد نظر اين
نفي را خود واقع در و ميپرورد درون در را خود نابودي
آنچه با كه ميآيد پديد ديگري جامعه نتيجه ، در.ميكند
.است متضاد بلكه و متفاوت گذشته
استكه جامعهاي هگل ، عقيده به تاريخي ، فرايند اين اوج
اين و بيگانگينكند احساس ديگران با و خود با آن در فرد
بايد حال هر بشربه كه است ديالكتيكي سير يا الگو همان
در.بود هگل تاريخي نظرگاه از اجمالي اين.بپيمايد را آن
هگل مشرب اهميت به توجه با و بحث شدن روشنتر براي اينجا
كتاب بر بنده كه را مقدمهاي از بخشي تاريخ ، زمينه در
:ميكنم نقل نوشتهام ، اجتماعي انديشه هجرت
كردكه وارد نگاري عقايد به هگل را اشكال مهمترين شايد
ورويدادهاي آراء مشتي جز چيزي آن ، به عاملان بود معتقد
و روح داراي تاريخ.نميكنند عرضه ما به پاره گسسته و مرده
يا داشته عقايدي چه متفكر بدانيمفلان نيست كافي.است هدف
تاريخ.ميجنگيدهاند و ميزيستهاند مكتبچگونه فلان پيروان
در گامهايي چه آدمي روح كه دهد نشان ما بايدبه راستين
فكري حركت از چگونه زمانه روح و برداشته ، قصوا طلبحقيقت
آن است ، انديشه حركت مبين تاريخ.است پديدآمده پيشينيان
به رسيدن منظور به هدفمند حركتي -بيهدف حركتي نه هم
.گذشته خم و پرپيچ راه از ما روزگار
و فلسفهتاريخ با كه خوانندهاي براي است ممكن مطالب اين
شگفت نامانوسو ندارد ، آشنايي هگل فلسفه با بويژه
تاريخ قدري يادانشكده مدرسه در فقط كه عادي فرد.بنمايد
است ، كرده حفظ وقوع سال و رويداد و نام مشتي و خوانده
حركت اين و ميرود پيش هدف سوي به تاريخ كه بشنود وقتي
هر و باشد داشته نميتواند اين از غير جهتي و است ضروري
مقوله از را سخنان اين دارد امكان است ، فكر تاريخ تاريخي ،
كه محوريتي به نظر ولي بشمارد ، خيالپردازيها و اوهام
در عموما پيش نيم و قرن يك از هگل تاريخ فلسفه
داشته...انديشهها تاريخ نگارش در خصوصا و تاريخنگاري
.بگوييم سخن آن درباره بيشتر اندكي نيست بيمناسب است ،
.شود تاريخ فلسفه به مبدل بايد تاريخ كه است معتقد هگل
توام فلسفي تاملات با كه نيست تاريخي تاريخ ، فلسفه از غرض
بلند پايگاه به تجربي نازل مرتبه از كه است تاريخي ;باشد
و رشد داستان تاريخ.كند پيدا ارتقاء فلسفي و عقلي
پس.است يكي او آگاهي با آدمي آزادي و است آزادي شكوفايي
است منطقي سير و فكري حركت منزله به آزادي تكاملي حركت
صوري منطق نه هگل ، ديالكتيكي منطق معناي به منطق البته)
.تاريخ قلمرو و طبيعت عرصه ميان ميگذارد فرق هگل.(ارسطو
:ميشوند تكرار پيوسته تعقل و تفكر بدون طبيعي رويدادهاي
در و ميرويند بهار در برگها ميكند ، غروب و برميآيد خورشيد
همان تكرار عينا ديگر سال و فردا باز و ميخشكند پاييز
نميزند دور طبيعت مانند و نميشود تكرار تاريخ اماوقايع
نيست ، دوراني تاريخ حركت.كند شروع پيش جاي از دوباره تا
كل ولي نميشود ، تكرار عينه به رويدادي هيچ.است مارپيچي
فهم براي.ميرود جلو پيوسته و ميخورد خم و پيچ تاريخ
;كنيم نظر آنها در بيرون از است كافي طبيعي ، رويدادهاي
و بنگرد درون از بايد مورخ تاريخي ، وقايع فهم براي
و نمايد مجسم خويش ذهن در را عاملان انگيزههاي و انديشهها
ميان رابطهاي و پيوستگي هيچ.بگذارد آنان جاي به را خود
انگيزهها و افكار مگر داد نخواهيم تشخيص تاريخي رويدادهاي
كه ميكرد فكر چون رفت جنگ به سردار فلان.بگيريم نظر در را
كس فلان با نتيجه در و شد خواهد چنان و چنين نرود ، اگر
رويدادها سلسله اين.خواست ياري او از و بست دوستي پيمان
و افكار و انگيزهها و بنگرد درون از مورخ اينكه بدون
كه نتيجهاي.داشت نخواهد معنا آورد نظر در را احساسات
تاريخي هر هگل ، عقيده به اينكه ، ميآيد لازم مقدمات ازاين
.است انديشه تاريخ
.است ماركس كارل عرصه ، اين انديشمند معروفترين هگل ، از پس
ارائه تفسيرديگري تاريخ ، ديالكتيكي الگوي از ماركس ،
يك در موجود تناقضهاي تاريخ ، ديالكتيكي نگرش در.كرد
و ميرسد ديگر مرحله زايش به سرانجام و ميكند رشد مرحله ،
توصيف جهتمند را تاريخ هگل مانند هم ماركسميشود رفع
مبدا جهتمند حركت اين بود معتقد كه هگل برخلاف ولي ميكرد ،
موجبات به ماركس ميكند ، منكشف را تاريخ در كرده حلول روحي
انسان ميگفت و بود قائل تاريخ حركت براي ديگري عوامل يا
اين.دارد جاي مادي جهان يك در كه است آفريننده موجودي
او فعاليت حوزه و اوست برابر در عيني واقعيت يك مادي جهان
.ميدهد تشكيل را
خودش قول به يا معكوس را هگل اساسي انديشه ماركس
تاريخحاكم فرايند بر آنچه نظريه ، اين در.كرد واژگونه
تامين روشهايمختلف ميكند ، تعيين را آن هدف و جهت و است
تاريخمناسبات درحركت بنيادي عوامل.است انسان معيشت
ايجاد و كار تقسيم به كه است جامعه افراد بين توليدي
جامعه روبناي را نامش ماركس آنچه.ميانجامد اقتصادي طبقات
و دين و اخلاقي نظام و قوانين مثل چيزهايي يعني -گذاشته
يعني مادي ، و اقتصادي زيربناي به وابسته واقع در -فرهنگ
.است جامعه در مادي مناسبات و مادي توليد
نقلميشود ، ماركس از كه جملههايي معروفترين از يكي در
تعيين آنهارا وجود كه نيست افراد آگاهي:است آمده
.ميكند راتعيين آنها آگاهي آنها اجتماعي وجود ميكند ،
نتيجه در كه است تعارضاتي تاريخ حركت يا پويايي منشا
.ميدهد روي توليدي مناسبات و توليد وسايل شدن دگرگون
در كه -غيره و اخلاق و قوانين يعني -اجتماعي كنترل شيوههاي
بودند ، توليدي مناسبات و توليد وسايل با متناسب مرحله يك
ماركس ، عقيده به.درميآيند رشد مانع صورت به بعد مرحله در
چنانكه نه است ، اجتماعي عمل و كنش موانع ، اين بر راهچيرگي
داير هگل تصور بنابراين ، .خودآگاهي و تامل ميكرد تصور هگل
پيكار در -خود فرآوردههاي با يعني -خود با روح اينكه بر
بالقوه ميشودو واژگون خودش قول به ماركس در ميگيرد ، قرار
.ميكند پيدا انقلابي و انفجاري حالت
و متفكران توجه مورد تاريخ ، فلسفه هم بيستم قرن در
تاريخ فلاسفه مشهورترين از يكي.است بوده بسياري فيلسوفان
بيولوژيك نظريه نوع يك كه است اسوالداشپنگلر بيستم قرن
تاريخ ، طول در كه بود معتقد او.داد ارائه فرهنگها درباره
تولد ، :است سرگذاشته پشت را مرحله سه تمدني هر و هرفرهنگ
و هواداران نظريه اين.مرگ و پيري وجواني ، شكوفايي
كساني هم ما خود جامعه مورد در.داشت بسياري معتقدان
واكنش و آفرينندگي و شده پير ما جامعه كه باورند براين
.ندارد حاضر عصر پديدههاي و رخدادها مقابل در مناسبي
اوبلافاصله اثر مهمترين.كرد ظهور خاصي زمان در اشپنگلر
از سرخوردگيبسياري شرايط در و اول جهاني جنگ از بعد
نام غرب انحطاط يا كهزوال كتاب اين.شد منتشر جهان مردم
كه همچنان و بود غربي تمدن باب در آيندهنگري نوعي داشت ،
ميرنده و فرتوت تمدني را تمدن اين پيداست ، آن نام از
ترسيم به اقدام پيامبرگونه ، نگرشي با اشپنگلر.بود خوانده
عصر كه ميكند اعلام و مينمايد غربيان براي غمانگيز سرنوشتي
همچنانكه و فرارسيده غرب تمدن و فرهنگ سرنگوني و نازايي
فرجام و پايان عنقريب است ، گواه جهانگير جنگ ويرانيهاي
وجهي هيچ البته كه).شد خواهد آشكار تمدن اين و فرهنگ اين
.(نپيوست حقيقت به پيشگوييها اين از
يا كتاببررسيتاريخ در نيز آرنولدتوينبي اشپنگلر ، بجز
بشر تاريخ ادواريبراي نظريه يك تاريخ ، در مطالعهاي
اثر در تمدنها كه معتقدبود توينبي.است كرده پيشنهاد
تاريخي توانآزماييهاي درعرصه بشر كه ميشوند آغاز واكنشي
و ميانجامد جوامع تحرك به واكنشها اين.ميدهد نشان خود از
جوامع تكامل قانون و قاعده اين.ميشود آغاز تكامل فرايند
برابر در و بازبماند واكنشي چنين از بشر اگر حال ;است
آغاز ويراني و انحطاط آنگاه شود ، عجز دچار واكنشزا ، عوامل
.ميشود
قرارگرفته ، توجه مورد بسيار نظرياتي چنين حاضر ، قرن در
آراء.بودهاست محدود و مقطعي بسيار آنها از برخي اما
توجه مورد بسيار جهانياول جنگ از پس سالهاي در اشپنگلر
و شد وارد او بر بسياري بعداايرادات اما گرفت ، قرار
نيز توينبي.شد مطرح عقايدش و آثار به نسبت تندي نقدهاي
در و قرارداده بررسي مورد را بزرگ تمدنهاي تفصيل ، به كه
.نبرد در به سالم جان نقد ، تيغ از بود ، نموده تدوين كتابش
گرفت قرار انتقاد و حمله مورد بسيار نيز او نظريات و آراء
.نميشود ديده آن به نسبت اوليه توجه آن ديگر و
و نظري بزرگ شاخه دو به تاريخ فلسفه كه شد گفته ابتدا در
درباره اجمالي گفتيم ، تاكنون آنچهميشود تقسيم تحليلي
مسائل با كه تاريخ تحليلي فلسفه.بود تاريخ نظري فلسفه
و تاريخنگاري در مطالب گزينش و وقايع سببيابي مانند مهمي
دانش از رشته اين ديگر شعبه دارد ، سروكار ارزيابي عينيتو
.است بيستم قرن فيلسوفان و محصولمتفكران بيشتر كه است
تصوف در تصرف
همداني عينالقضاه درباره گفتاري
...بود عصر يك خلاصه كه مردي
;نوشته اين از حرفي هر درد
دردست ، خروار هزار هزار
نامههاي از).بزنم دمي او با كه نيست كسي و رنجورم بس
(عينالقضاه
شهيد و رازدان شناساي بزرگ همداني عينالقضاه:جستارگشايي
او.دارد ويژهاي برجستگي عرفاني ، شناخت درپهنه عشق ، راه
دانشهاي در بسياري توانايي و چيرگي كمسالگي ، باوجود
قاضيالقضاه او.داشت...و فلسفه حكمت ، كلام ، فقه ، از زمان
است برخوردار ويژهاي حال و شور وياز نامههاي.بود همدان
ادبيات نادرههاي وياز شكويالغريب رساله و تمهيدات وكتاب
در همدانسرانجام قاضي.ميرود بهشمار اينمرزوبوم عرفاني
زمانه ، بهشهادت تعصبورزان و دستخشكانديشان به سالگي سيوپنج
وي عارفانه ارزشهاي و پيرامونانديشهها حاضر ، مطلب.رسيد
آن مشخصات كه اواست درباره اثر آخرين چاپ بهانه به ونيز
:است چنين
فارسي آثار گزيده و گزارهآرا حال ، نقد /آينگي خاصيت -
/اول1374 چاپ /نشرني /هروي مايل نجيب /همداني عينالقضاه
صفحه 456/رقعي قطع
شتابناك ، و فشرده نگاهي در عينالقضاه حاضر ، نوشته در
ارجمنديهاي از بخشي و شده نهاده خواننده روياروي
خوانندگان توجه.ميآيد فراپيش شوريده داناي اين بيكران
.ميكنيم جلب نوشته اين رابه معرفت پژوهنده و جستجوگر
معارف گروه
در كه عاشقكشي ، ديرين رسم سليمانيدر مرضيه
حسين كردن بردار از پس بود ، گشته عادتي جهان بزرگ شهرستان
ششم سهشنبه روز يعني اينك سال 309 ، در حلاج منصور
در تصرف با كه ديگربود شهيدي نوبت ق ه سال 525 جماديالاخر
شهادت با و برگزيده را خودخواسته مرگي تصوف ،
عينالقضاه.عملبپوشاند جامه -عادتستيزي -خويشبهعقيدهاش
و شيخالعاشقين بهحق را صوفيانوي كه همداني
مختلف درعلوم تنها نه كه بزرگمردي سلطانالعشقناميدهاند ،
كمال مراحل نظري عرفان حتي و كلام ، فلسفه فقه ، نظير ظاهري
رسيده مقامي به نيزخود سلوك طريق در بلكه بود كرده راطي
تابهحال ، وي خود حيات زمان از وپيروانش مريدان كه بود
و آثار در صوفيان وبيشترينه ميروند او طريق بر همواره
.كردهاند اقتدار و استناد خويشبهوي آراء
را او كه بود معارفي چگونه شامل وي نازك و بلند پندارهاي
چه وي تعاليم در و كرد پير (سالگي حدود 33) جواني اوج در
و گشت دشمنانش وحشت و حسادت و حقد باعث كه بود نهفته
شد؟ اسطورهاي مرگي منجربه سرانجام
اصلي ويژگي اصل در و عينالقضاه آثار بارز خصوصيات از يكي
و آثار در اگرچه خصوصيت اين ميباشد ، وي ، عادتستيزي شخصيت
و عقيدتي پسندهاي در ولي ميشود ديده صوفيان اكثر آراء
عرفان درآويختنبه با وي.ميرسد بهاوج همداني قاضي فكري
باشد عادت مطابق كه را وهرآنكه هرآنچه آتشين ، و مستانه
او نظر در.نادانميداند مردان كار را عادتپرستي و نقدكرده
اين چهبسا و ميشود عادات نيزدرگير مسلماني گاه حتي
عادت روي از ايمانيكهباشد بقيه از دردناكتر يكيبسيار
او.جهالتاست بيابانهاي در گشتن گم نيست ، بلكه ايمان باشد
.بود دردآگاه منتقدي
و گشته واقع همداني شهيد وافر توجه مورد كه ديگري موضوع
ديگر پيشتاز را وي بتوانيم نيز اينمورد در شايد
پيرو عشقبهعنوان به او توجه آوريم ، بهحساب تصوف مشايخ
رسيدن و طيطريق براي مسلمان وعرفاي متصوفه همه.است مرشد
:ميدانند لازم مراديرا و شيخ همدلي و همراهي معرفت بهقله
مكن خضر بيهمرهي مرحله اين ترك
گمراهي خطر از بترس است ظلمات
عارفانه سلوك و سير ركين ركن را عشق عينالقضاه ، اما
دلالت و بوده سختگير نيز بسيار كه پيري عشق ، .ميداند
.نميشود متقبل هم را راهروي هر
نظريه بوده ، قاضي فكري خط اصلي مشخصه كه مواردي ديگر از
و خصوصتكميل اين در او نظراست بابابليسشناسي در او
ميدانيم.است بوده مشايخ از پيشينيانخويش نظريات تنقيح
بوده مطرح (ملامتيه)ملامي تصوف در بيشتر ابليس از كهدفاع
تحتتاثيرتعاليم كه شيطانيه فرقه وشكلگيري پيدايش از.است
نوريت كه حلاج نظر تا بودهاست مانوي و گنوسي آئينهاي و
كه كرگاني كرد ، ابوالقاسم مطرح را عزت حضرت وناريت ابليس
و ابوالحسنبستي خواند ، بهنام نميبايست شيطانرا داشت عقيده
الهيواگو عشق در را ابليس ثابتقدمي كه غزالي احمد بالاخره
راه ابليس درخصوص قاضيهمداني نظريات شكلگيري تا نمود ،
.است شده پيموده نسبتادرازي
آثار بودن مردمي شهيد ، كردار و نوشتار در اصل چهارمين
آثارعينالقضاه و زندگي ;متصوفه بيشتر برخلاف.اوست
وقت حاكمان نقدمنش و مردم زندگي شيوه و جامعه به متعلق
.است بوده
حتي و تقبيح را بهسلطان كردن خدمت صراحتا او جا چند در
سلوك شاگرديپيران يعني كفش خدمت آن ، ودرعوض نموده تمسخر
.است كرده توصيه را
علم طلب آن و ميبريم پي وي آثار در پنجم بهاصل جا همين از
را محمدغزالي امام آثار سال مدت 4 او.است مختلف وجوه به
از و گرفت فرا را زمانه علوممتعارف تمام آموخت ، خود نزد
غزالي احمد بهجزحجهالاسلام.نكرد كوتاهي مشايخ نزد خدمتكفش
نزدديگر عينالقضاه بود ، قاضي مراد و عالمييگانه خود كه
مقام دون درجهاي ظاهري بهلحاظسواد گاه حتي كه عصر بزرگان
كه تبحري خودبهعلت كه استادي.كرد شاگردي نيز قاضيداشتند
با رنگارنگ روزهامجلس زمانداشت ، گوناگون علوم در
.داشت خلقمختلف
بود؟ چه واديان درخصوصمذاهب عينالقضاه موضع -ششم اصل
:اسلاماست آن و است يكي مذاهب همه حقيقت
كهنمود مخالف رنگ و مي عكس همه اين
درجامافتاد كه است ساقي رخ فروغ يك
اكنون كه قديمي گشته منسوخ مذاهب و اديان بود معتقد وي
كژفهميهاي دستخوش نيز ميخوانند باطل را آنها
سر از كه عالمنماياني.شدهاند دوست عادت و ظاهرپرست علماي
نرفته مذاهب اوليه و اصلي عقايد ريشههاو بهدنبال تنبلي
.همگاندارند به خويش عقايد تفهيم در وسعي
بنه عذر را همه ملت دو و هفتاد جنگ
زدند افسانه ره حقيقت نديدند چون
به وي تعلقخاطر و قاضي ، آشنايي بارز ويژگي آخرين بالاخره و
بهتازي مجموعهاشعاري وي خود اينكه از گذشته.بودهاست شعر
-فارسي به ابياتي از نيز درگفتارش گاهگاه و دارد
قبل شاعران از نغزبسياري اشعار ;ميكرد استفاده -سرودهخويش
ياد آنها جايجاياز و داشته بهخاطر را باخويش همزمان و
.است كرده
شاهدبودهايم ، تاريخ كتاب برگبرگ در بارها كه همانگونه
حاسدان و راحاكمان آشوبانهاي شهر وكردار خصوصيات چنين
آن از و خويش كوتاه دورهعمر در كه مردي وقتبرنتافتند ،
بنيادين مسائل در استادانه چنين فرهنگياش ، عمر كوتاهتر
بوستاني چونان -بود شده صاحبنظر عرفان و حكمت فلسفه ،
و آمخت خلق از و آميخت خلق با كه جواني -درخت بسيار
شد ، سوزانده سپس و كشته درگزيني ابوالقاسم دست به سرانجام
از بهدعا را مرگي چنين خود مسلك جوانمردمنصوري اين اما
:بود كرده خواست در خدا
خواستهايم خدا از شهادت و مرگ ما
خواستهايم بها كم چيز سه به هم آن
خواستهايم ما كه كند چنان دوست گر
خواستهايم بوريا و نفت و آتش ما
نگشت ، خاموش هيچگاه هزارلايهتاريخ دادگاه در قاضي صداي اما
و عاشق بكبخاري مسعود گلوي از او صداي بعدپژواك سالها
و شد طنينانداز اشراق شيخ ديگرهمچون بزرگاني و وي شيفته
.الهيشدند عشق شهيد قاضي ، و حلاج همچون آنهانيز
او مرشدعينالقضاه پيرو غزالي ، احمد حجهالاسلام :برگها پاي
.جهانمينامد جان و عصر خلاصه را
.است داده عينالقضاه به معصومعليشاه را لقب اين
معارف كتابخانه
|
تعريفات
(اسلامي معارف اصطلاحات فرهنگ)
/سيمانوربخش سيدعرب ، حسن:ترجمه /جرجاني شريف ميرسيد
قيمت800 /نخست 1377 چاپ فرزانروز ، انتشارات:ناشر
باب در مرجع است كتابي تعريفات.صفحه 197/تومان
.دارد خاص اهميتي لحاظ اين از اسلاميكه علمي اصطلاحات فرهنگ
ايراني فيلسوف و متكلم جرجاني ، ميرسيدشريف اثر ، اين مولف
عمرش از دراز سالهايي و ميزيست قمري هجري در 740816 كه
رسالات گذراند ، تحقيق و تدريس به سمرقند و شيراز رادر
كتابهاي از بعضي بر و دارد فارسي و عربي به زيادي فلسفي
آن از ;است نوشته حاشيه و شرح ادب و كلام و تفسير معروف
.ايجي مواقف و سكاكي ، العلوم مفتاح زمخشري ، كشاف جمله ،
در متداول اصطلاحات از مقداري تعريف و شرح كتاب اين در
و نحو و صرف و عرفان و كلام و حديث و فقه از علوماسلامي
.بلاغتاست
شناسنامه
مجيد بهار ، جليل:كوشش بهاربه احمد شيخ آثار و زندگي
:قيمت / اول ، تابستان 1377 چاپ ندا ، نشر:ناشر /تفرشي
انضمام به صفحه تومان ، 568 گالينگور 2000 و شميز 1500
.اسناد و تصاوير
در كه است خراساني بنام مبارزان و شعرا از احمدبهار شيخ
گستردهاي مبارزات استعمار و استبداد عليه مشروطيت زمان
.داد انجام
ديار مبارز اين خستگيناپذير كوششهاي و زندگي به حاضر كتاب
از استفاده با و دارد مناسب و بهجا اشارههايي خراسان
ضمن مربوطه شخصيتهاي معرفي و وقايع با همراه و اسناد
را ملي مذهبي ، شخصيتهاي دفاع از ديگر امانتگوشهاي رعايت
.بازمينماياند
مقالهاي و داشت چيره دستي نيز شعر عرصه در بهار احمد شيخ
نيز كتاب عنوان زينتبخش كه (شناسنامه) عنوان با وي از
.است شده نقل عينا فوق كتاب در هست ،
و اطلاعات مركز طريق از كتاب اين در شده منتشر اسناد
كتاب اين نخستينباردر براي و منتشر انگلستان كشور اسناد
و محققان استفاده مورد ميتواند و رسيده چاپ به
.قراربگيرد تاريخنويسان
|
|