|
يك ;ايران در عام دادگاههاي
تاريخي نگاه
شيعه فقهي مكاتب
يك ;ايران در عام دادگاههاي
تاريخي نگاه
از و است گشوده همچنان عام ، دادگاههاي بحث:جستارگشايي
شهردار علني دادگاه تاريخي و عظيم انعكاس با كه آنجا
دغدغههاي موجبات پديده ، اين كرباسچي ، غلامحسين آقاي تهران ،
جامعه قضايي سرنوشت به نسبت نگراني احساس و حقوقي بزرگ
به پيش از بيش آورده ، فراهم را آن شهروندان تكتك و ايران
-فلسفي تحليل يك زير بحث.است شده نهاده بررسي و بحث
معاصر تاريخ در پديده اين شكلگيري روند درباره تاريخي
.ميباشد ايران
معارف گروه
دادگاههايعام قانون اجراي درحاصل مستتر رمزي شاخصهاي
تجليگاه كه ميكند بازسازي دريافتيرا يافته شكل ذهنيت
بهشمار آن تاريخي منبعپيدايي و منشا و واقعي ظهور
در اسلامي ، شوراي محترم مجلس مذاكرات ذيل در زيرا ميرود ،
به چهارم ، دوره در عام دادگاههاي قانوني مواد تصويب حين
استبداد دوران دادرسي سيستم از كه ستمي بازنمايي كرات
را تامل قابل اشاراتي است ميرفته مردم عامه بر گذشته رژيم
دادگاههاي قانون واكنشي تقرير كه نمود بازشناسي ميتوان
بارز مصاديق از پيشين قوهقضائيه استقلال عدم مقابل در عام
.آناست
دادرسي طول در قدرتها نفوذ استفادهاز كه واقعيت اين درك
را مردم كه عللي از بهعنوانيكي انقلاب از پيش قضايي
و نيست دشواري كارچندان نمود ، بسيج قديم عليهنظام
به نيازي مستبدنهتنها قدرتهاي كه است امرآن واقع
و قانون خودعين بلكه ندارند دادگاهها بردنبه شكايت
بيچارهاي مردم شكات ، الزاما.است حق انشاء آنها عمل
دادسراها و دادگاهها سرناچاريبه از كه بودند
خود رفته ازدست حقوق رهگذر اين از شايد تا ميبردند پناه
حق توتاليتر نظام آن در آنكه از غافل نمايند ، استيفاد را
و سلطان اراده معناي كه است بيكارهاي آدم شاكي و متهم ، با
عناد با و نميكند درك را او اراضي اصلاحات برنامههاي
آنكس طبعا و نموده پيداييمخالفت حال در تمدن و بههستي
ابزاري بهعنوان را تطويلدادرسي ميانگارد حق عين را كهخود
و داشته كار دستور حقوقيدر نظام تصميم نيز و عمل برايكندي
جريان هرگز آن موازات به كه ميورزيده اصرار آن بر تعمدا
حقوق انگاشتن وناديده ستمگريها برابر در تنشهاياجتماعي
اذهان در خاطره كهاين بود طبيعي و نميگرديد ، جديتلقي مردم
ولي بوده مجسم حق شاكي كه كند باز جا ضميرجامعه نيز و
را وصولحق متعدد مانعتراشيهاي با ايامماضي حقوقي نظام
ايفاد براي ابزاري بهعنوان سيستمقضايي تا ميكرده متوقف
.بهكارنيافتد طاغي مردم حقوق
عيني انعكاس كه قديم نظام در متهمگرايي يافته شاكله پديده
بود ، ايران اسلامي انقلاب از پس زندانها درب شدن آنباز
نظام در (تنبيهي درحقوق حتي) بيعدالتي انديشه خودبهخود
انقلاب قاموس در دردناك واقعيتي بهعنوان را قضاييگذشته
اما شد دگرگون گذشته سياسي نظام اگرچه داشت ، محفوظ درخود
هوهويه شاكيگرايي با متهمگرايي با تقابل در ضدمتهم انديشه
.گرديد
نظام يكي يعني سياسي دونظام جابجايي ماهيت درك
نظام و بود قانون آن انشاءروزانه كه قديم استبدادي
توجههمه كه عظيم انقلابي بهرغمحدوث كه اسلامي جمهوري
بهدستور عينحال در اما بود جلبكرده بهخود را جهانيان
گروههاي از بخشي براي گرديد ، استوار ملت راي بر راحل امام
حقوقي عرصههاي در بويژه و تحليل غيرقابل و نامفهوم سنتي
.ماند باقي ايهام از مشحون
به ناروا اتهامات بااتصال پيوند در مظلومكشي جوهر
و اجتماعي و سياسي تسويهحسابهاي از شكلي بيگناهان ،
نبايد هرگز و بوده تاريخايران طول در حقوقي حتي
است حق عيني تحقق اشكال يكياز كه مالكيت كه كرد فراموش
همه همهچيز مالك و تلقينميشد مردم آحاد حق بهعنوان
شخص بهواسطه عمدتا و ديگرينبود كس سلطان شخص جز املاك
دستاندازي هرگز ما ميگرفت ، تعلق ديگران به مالكيت او
كه ديدهايم و نبردهايم ازياد موقوفات به را نادرشاه
مصون سلاطين تعرض از نيز (وقف مال) مالكيت بخش مقدسترين
.است نمانده
متجلي و منعكس رعايا شكايات شكل در غالبا كه حقكشي پديده
و نمود پيريزي را شاكي با حق انديشه پايههاي ميگرديد ،
انعكاس عام ، دادگاههاي قانون بگوئيم اگر كه نيست بيهوده
مسلمان مردم بر كه است تاريخي مظلوميتي خودجوش و طبيعي
با كه اسلامي جمهوري نظام در اما است ، شده تحميل ايران
ديگر گرديده ، سلطنتي نظام جايگزين ايران اسلامي انقلاب
در قضايي دستگاه اگر زيرا نبود ، عام دادگاههاي به نيازي
عام ساختار ميتوانست و داشت استقلال قديم نظام حاكميت زمان
محضر در غيررسمي و غيرعلني بهطور بعضا كه) كند پيدا
قطعا (بود يافته تبلور تحكيم قاضي تحتعنوان عظام مراجع
و ظلم و ستم عليه جرياني و حق اعاده از واقعي نمودي
.باشد ميتوانست غيرشرعي نظامي در مردم حقوق احقاق جايگاه
كانون بهعنوان ايران اسلامي جمهوري نظام استقرار با اما
تدارك پي در اندي و هزار طي كه عدالتخواهي و تحققباطنيگري
و استبداد يوغ از استقلال درصدد و اسلامي و نظاميعادلانه
ندارد دوام قابل جايگاهي بوده ، زورگويان و بيگانگان حكومت
.است غرض نقض و
ايرانو در اسلامي جمهوري بانظام عام دادگاههاي مباينت
كمالصداقت وبا مشهود آن ماهيتپديداري در اساسي ، قانون
وبحثهاي اسلامي شوراي محترم نمايندگانمجلس مقاومت بايد
حقوقيكشور محافل در قانون جريانتصويب در كه طولاني
قانون تهيهكنندگان اينكه بر باشد واضح بياني آمد بهوجود
خودجوش حقوق و دولت رويكردهاي به نسبت عام دادگاههاي
قانون به اتكا با نمودهاند كوشش شايد ولي داشتهاند نگراني
بهعنوان را آتيه دولتهاي با مواجه نطفههاي عام ، دادگاههاي
تا فراهم ، ايران ستمكشيده مردم اعتقادي -تاريخي خواست يك
از يا و رفته ديگر راهي آنها بهزعم دولتها آينه هر
و استوار طريق آن رااز حق بازماندند ، جامعه بر مديريتموثر
.سازند روبهرو مخاطره با موجودرا جريان
بياعتمادي از حاكي هم دادگاههايعام ، پديده عميقتر تحليل
و مسلمان نيروهاي توسط كشور اجرايي مديريت استمرار نسبتبه
حقطلبانهاي و مدني خواستههاي تحقق انعكاس هم و است انقلابي
شده عكسبرداري انعكاس بهصورت فقط ولي شده سركوب كه است
از برآمده و حاكم نظام و خود زمانه تغيير به بيآنكه)
!گرديدهاست انشاء (نمايد توجه فقاهتيآن رهبري و انقلاب
فتاحي علي
شيعه فقهي مكاتب
(دوم بخش) فقهي مكاتب تكوين در فرهنگها نقش
بنيادهاي سنجش به جستار اين پيشين بخش در:جستارگشايي
ديگر آئينهاي برخي با شيعه فقه تاريخي معرفتشناختيو
دنباله در اينك.شد رسيده بر هركدام روششناسي و پرداخته
فقهي دبستانهاي رهيافتهاي و انديشهها روشها ، نوشتار ، اين
شما نگاه از كلامي و تاريخي درچشماندازي شيعي و اسلامي
.گذشت خواهد ارجمند خوانندگان
معارف گروه
اذكاني پرويز استاد نوشته
كه چنان حتي يافته ، اختصاص فقه حنفي مكتب به كاربردراي
كه دارد وجود قياس روش قبال در معيني رخصتهاي است ، مشهور
خفي قياس را راي اصحاب اصطلاح همين و گويند ، استحسان بدان
حنيفه ابو امام حديثآوري قلت در خلدون ابن (26).دانند
و نقل و روايت شروط در كه داشت روايت كمتر اينرو از:گويد
نفسي فعل با آن معارضه هنگام يقيني حديث روايت ضعف
موسس حنفي فقه كه است معتقد بروكلمان (27).ميكرد سختگيري
اسباب بر مبني بلكه نبوده ، ترجيح و اختيار و عقلي نظر بر
اهل رامذهب آن كه چنان باشد ، محض اجتماعي مناسبات و
ترتيب شرقشناسان از بعضي كه گويد سپسناميدهاند السلطان
اصل كه ميدانند ترتيبمشنا با مشابه را حنفي فقه كتابهاي
(عليهالسلام موسي به منسوب) المشنا(28).است يهودي تلمود
آن از را احكام و شرايع و فقه علم يهود كه است بزرگ كتابي
بروكلمان نظر با سطور اين راقم ليكن (29).كنند تحصيل
سنن و مذهب با بيشتر ترتيبي و خصلت چنين نيست ، موافق
نگره بيان در كه شايد ميرسد ، نظر به مشابه و مطابق حنبلي
سنن و روايت تلمودي شيوههاي.باشد داده رخ التباسي مزبور
در راي و قياس هذا مع است ، بسته باز حنبلي مذهب به حديث
نظر اين در همگان:شافعي مذهب اما دارد ، كاربرد نيز اصول
را نظري استنباط بوده ، فقه واضعاصول وي كه دارند اتفاق
احكام استخراج روشهاي گشوده ، را اجتهاد طرق بخشيده ، قوت
حنفي مذهب در استحسان جاي به داده سامان آنها ادله از را
شافعيان كه گويد بروكلماناست كرده باب را استصحاب قاعده
.كردهاند پيروي يونان فلاسفه از خود فقهي مواد ترتيب در
ديگران را اسلامي فقه در يوناني فلسفه تاثير البته (30)
اولا كه است اين بر ما سعي اما كردهاند ، خاطرنشان هم
تاثير ايراني طرق ثانيا و ايراني عقليه اصول تاثيرات
حال ، هر بهآيد نموده اسلامي فقه در يوناني منطق و حكمت
اختلاف هم با فروع در فقط چهار هر سنت ، اهل فقهي مذاهب
.نباشد آنها ميان بيني تفاوت اصول در دارند ،
:قياس و تمثيل -3
جاي رابه فقه ، عقل اصول در خاصه مذهب كه است مشهور
مقبول را ديگرقياسعقلي عبارت به پذيرفته ، قياس
و فقه بين مشترك كه تعقلي قياس باب در اين از بعد.دانند
عمل خود كه است آن مراد اينك ;رفت خواهد سخن است فلسفه
قضيه استفهامي صورت نه؟ يا است عقلي پويش يك آيا قياس
بيان و درك در وافي سعي مقال اين طي كه روست آن از البته
در نخست آيد ، بعمل عقلي اصول و نقلي امور بين ذهني روابط
گفتاورد محض عقلي حكماي تعاريف از كه آن بجاي عقل تعريف
گفته خصوص اين در مفيد شيخ از كه آن اولي و ارجح شود ،
.(31)يابد تميز بدان مدركات شناخت كه است مفهومي:آيد
علم كه بپذيريم را عامري ابوالحسن (پيشگفته) قول اگر اينك
است ، حسي ادراكات بر مبتني نقلي دانشهاي كلي بطور يا حديث
به.است عقلي پويشي آنها شناخت همانا مفيد شيخ تعريف حسب
عقلي مقوله از خود علمالدرايه يا معرفهالحديث ديگر ، عبارت
علم يا عقلي و نقلي علوم بين مشترك فصل اين ، بنابر.است
همانا كه است مصطلحالحديث يا درايت دوفن اين بين رابط
و صحيح در استدلال واقع ، در.باشد سند احوال در نقد و بحث
روشي خود احاديث تعديل و جرح به عمل و كذب ، و صدق موضوع ،
مومنان امير قول حسب كه خاصه علماي نظر در.است عقلاني
احاديث مورد در را كذب و عليهالسلامحق ابيطالب عليبن
به (درايت) دو اين تشخيص مناط و ملاك داشتهاند ، نصبالعين
عقلي اصول بر كه است موضوعي هماننقد امروزين تعبير
.است استوار
بسنده حاذق جورقانينقاد حافظ اشارت اين عامه علماي از
و ;است تعديل و حديثجرح شناخت طريق در اجماع كه است
(32).باشد حديث علم انواع برترين علل معرفت همانا
مقارنه همان درايهالحديث در تراجيح و تعادل روش بدينسان ،
هم عملي احكام و فقهي روايات در كه خردگراست سنجش و عقلي
سنتهاي فن اين قواعد با خلدون ، ابن قول به.آيد بكار
امام اينرو از هم و ;ميشود حفظ شريعت صاحب از منقول
در نفسي فعل با را آنها زيرا داشت ، روايت كمتر ابوحنيفه
نظر (ق م 241) حنبل احمدبن امام اما (33).ميگذاشت معارضه
اصالت از حاكي زيادهرويهاي عنوان به او آنچه با مخالفت به
بدعتي عنوان به را قياس ميكرد ، محكومشان معتزله عقل
با ديد مجبور را خود عوض در و دانست مردود غيرمجاز
مردود و مقبول از اعم -احاديث از بيسابقهاي مقدار جمعآوري
،...بخشد استحكام و گسترش را شريعت نبوي و الهي مباني -
كه معناست بدان دريافته ، نيك آربري آرتور كه چنان كار اين
جزو بدانند ، عقل عادي حوزه در ميخواهند ديگران را آنچه
روش نتوانستند نيز حنبليان حتي سرانجام.آورند بشمار وحي
فلاسفه بزرگ دشمن دارند ، و نگاه دور خويش كتب از را قياس
به نوشته تبليغ قصد به كه آثاري در (ق م 728) تيميه ابن
نشان عقلي جدل و احتجاج روشهاي به را خود تسلط عالي نحوي
(34).ميدهد
اختلاف بابقياس در عامه و خاصه علماي كه آن با باري ،
آن مطلق نفي مقام در يك هيچ ليكن داشتهاند ، نظرها
كه منطقيان بين تشابه يا اشتراك وجه در اما برنيامدهاند ،
حديثاند ، اهل عموما كه فقيهان و باشند فلسفه اهل عموما
اين و باشد ، فقه در همانقياس منطق در كهتمثيل گفتهاند
نزد در تمثيلي قياس كه دانستهاند همچنين.است معروف امري
معروف آن حكم كه اصل ، :است ركن چهار از متشكل فقيهان
وجه همانا كه علت ، .است قياس مورد چيز همان كه فرع ، .باشد
محل آنچه اينك.آنهاست تمام نتيجه آن و حكم ، است شبه
است گامي واقع در تمثيل كه است آن گيرد ، قرار بايد تامل
.استقراء طريق در
منطق از كتابالقياس يكم و بيست فصل سينا ابن حكيم
از كه ;داده اختصاص تعقلي و بهقياساتفقهي را الشفاء
:ميگويد آن طي جمله
اشكال مربوطبه تحليل ، در جدلي و برهاني مقياسهاي
و (تمثيل يعني -)مثال به راجع بل نباشد ، اقتراني
محذوف آنها كبراي كه يعنيقياساتي -) ضماير و استقراء
كه بدان.است توسطي و تعقلي و حسي فقهي ، و ، خطابي(باشد
و -است محذوف آنها كبريهاي كه است قياساتي خطابي ، حجتهاي
غير تمثيلاتي و ;گردند باز اشكال از شكلي به صورت اين در
تاليف در آنها ظني نتيجه يا ظني آنها صدق كه است ، اعتقادي
جهت ولي كاذب ، يا باشند صادق خواه است ، اعتقادي غير
و حاضران سامعانو جماعت اقناع يا منازع طرف الزام
.است جزئيه امور آنهادر اكثر گشته ، فراهم مكاتبان
طي كه هستند همانها و ;تمثيلياند نيزهمانا فقهي قياسات
صاحب آناز ماخوذ مشابه در موجود حكم به شبيه آنها
يا عالم امامان از يا يافته هدايت خليفگان از يا شريعت
اصل را شبيه آن.كنند حكم باشد اخذ مرجع كه اتفاقي مورد
آنچه و گويند ، علت و معني را متشابه (ركن) دو آن و نامند ،
شريعت صاحب قول.خوانند حكم كنند حمل آن مشابه به شبيه از
كتاب در (ص)پيامبر كه چنان ;يابد كلي مقام باشد جزئي ولو
باشد كلي اگر.است مردم همه آن از مراد و شود ، مخاطب خدا
تعالي خداي كتاب در كه عام همچون يابد ، مقام جزئي بدل
كلي يا شود ، اراده جزئي كه جزئي بسا.است خاص آن از مراد
قياسات امااست قول همان دو اين و ;شود اراده كلي كه
و ;گردد تاليف بايد كه لازمي نتايج بر كه همانهاست تعقلي ،
در بيشترينه يا صادق مقدمات از همانا خطابي قياسات خلاف بر
زيرا باشد ، هم سياسي از اعم تعقلي قياسآيد فراهم حقيقت
تعقلي قياس.بايد كه باشد همان نتايج در بسا سياسي قياس
تدبير به عائد آنها فايدت كه را مشاركت به مربوط امور
سياسي از اخص كه است مورد اين در ;كند رها است مدينه
سياسي و فقهي مقدمات از مركب همانا حسي ، قياسات اما باشد ،
از آنها خصوصات و فقهي مقدمات از آنها عمومات چه است ،
كه است قياساتي (توسطي -) وساطيه.آيد فراهم سياسي مقدمات
اختصاص كه باشد محمودهاي آراء و فقهي از مركب آنها مقدمات
در.گويند نانوشته راسنت آنها ;ندارد ملتي و مذهب به
با سپس كه باشد فقهي مقدمات از آنها عموم موارد ، بيشتر
(35).يابد خصوص وجه محمود مقدماتي
شد چنان عليالسواء ، فقه و فلسفه در قياس كاربرد باري ،
قياس و عقلي قياس:كرد پيدا هردو براي هم تخصيص وجه كه
در ميشود ، ذكر قياس و تمثيل تعريف در كه نيز حكم.فقهي
اركان.يافت نام شرعي فقهحكم در و عقلي منطقحكم
و فقيهان نزد در نيز تمثيل يا قياس (پيشگفته) چهارگانه
احتمالات طريق گاه هر فقه در منتهااست معتبر منطقيان
مسلم و قطعي معيني وصف به حكم استناد و شد ، مسدود خمسه
مواجه شارع وضع با شرعي قياس ;شود جاري عقلي قياس بود ،
طوسي حكيم كه چنان ;است فلسفي مرمنطق عقلي قياس (36).است
منطق در چون:فرمايد قياس و قول بيان در نصيرالدين خواجه
قصد و تبعيت به الفاظ در نظر و است ، عقلي معاني اول مقصود
قولي نه فكري باشد تصديقي حقيقت به قياس ميآيد ، لازم ثاني
توصل مطلوب آن از كه فكري تصديق چند بر مشتمل ;لفظي
را آن كه تمثيل به راجع مقال بسط در او هم (37).كنند
از نقل به پيشتر آنچه با مشابه شرحي به خوانند فقهي قياس
و قياس از مركب كهتمثيل ميگيرد نتيجه گذشت سينا ابن
بين كه است واضح البته.(و 334 اساس333) است استقراء
بسيار مشابهت وجوه و روابط قياسي منطق و استقرائي منطق
آنها از يكي.هستند متمايز هم از وضوح به وليكن دارد وجود
ديگري و تجربي معرفت به سائق خاص وجهي به (استقراء)
از فقه در كه آن خلاصه.است عقلي معرفت به سائق (قياس)
امر از يا كنند حاصل معقول نتايج قياس وسيله به منقول
اصطلاح در هم.يابند ره عقلي اصل به منطق طريق به نقلي
حصول براي از قياسياند مقدمات نقليه قضاياي يا اقوال منطق
در مقالهفقه نويسنده گلدزيهر.شرعياند احكام كه نتايج
از قياس نتيجه مثابه به فقه كه گويد اسلام دائرهالمعارف
حاصل آنها از قياسات نتايج كه ميرفت ، كار به اثباتي منابع
من ضروب هذاالحديث وفي:گفتهاند كه چنان شود ،
(38).الفقه
اينجا تابديهياست و معلوم منطق به نسبت فلاسفه ايستار
فقيهان ايستار كه گرديد برآنمقصور سعي مقال اين در
اسلامتنها البته.شود روشن و بررسي منطق نسبتبه اسلامي
احراز براي پيوسته كلام و فقه ;نيست مذهبي عقايد نظام يك
ميشود ملاحظه.داشتهاند كشمكش هم با اسلامي علوم در برتري
.است نبوده بينياز فلسفي روشهاي بست كار از خود فقه كه
طور به سابقا كه فقه در مشروع وسيلتي عنوان به قياس قبول
م) انس بن ومالك (ق م 150) حنيفه ابو روشهاي در ضمني
توسط نخستينبار براي ولي شدهبود ، گرفته كار به (ق 179
با فقطميتوانست گرديد ، توجيه وضوح به (ق م204) شافعي
اشتقاق گرچه.پذيرد انجام منطقارسطويي روشهاي از آگاهي
كلمهعبريحقيش از فقهي اصطلاح عنوان به كلمهقياس
كلمه همين كه كرد ياد هم است ، ميتوان قبول مورد عموما
آنالوطيقاي-) قبلي رسالهتحليل عنوان درترجمه را
بعدي برايتحليل معادلي بهعنوان را لفظبرهان و (اول
وجود با منطقيان و فقيهان منازعات ولي (39).بردهاند
بسيار اسلامي علم تاريخ در قياسي منطق از مشترك استفاده
موضوعي حيطه از خارج آن بيان كه امر اين سبب.است مشهور
به ناظر شرعي احكام موردنتايج در ظاهرا است ، گفتار
فلسفيايشان اصول به ناظر عقلي احكام و تعبديآنان اصول
شناسي برروش كه مايلنبودند فقيهان ديگر ، عبارت به.باشد
استشمامروايح به متوهم كه -فلسفي و انگارسطويي علمشان
كار به عملا را منطق آنان.بخورد بودند آن از الحادي
مثل آن مصداق ;بياورند را اسمش نبودند مايل ولي ميگرفتند ،
.نيار را اسمش بيار را خودش:گويد كه
منطق با سنت اهل علماي از بسياري خلاف بر كه غزالي ابوحامد
ديگري اصطلاحات و اسمها تا كوشيد جمله نداشت ، از مخالفتي
وافي هم كه كند وضع ميبرند ، بكار منطقيان معمولا آنچه جز
محك العلم ، معيار اسامي مثلا ;باشد دين علماي مقصود به
همان كتب اين در بحث موضوع البته كه اينها جز و النظر ،
كتابمحك در وي.است منطقيان روش بر ديني و فقهي مسائل
به فقيهان اصطلاح در را محكوم و حكم خود ، المنطق في النظر
ما كه گويد داده ، ترجيح منطقيان اصطلاح در محمول و موضوع
الفاظ) اختراع به خود غزالي(ص 32) هستيم فقهاء تسميه بر
و متكلمان استميان مشترك كه كرده اشاره خويش (غريبه
را آن كه سوم نمط در مثلا.(ص 48) منطقيان و فقيهان
اكثر و ;(ص52) گويند منفصل منطقيانشرطي و تقسيم
تحليل و فقيه قياسات اينكتاب در آن تمام بل و امثله
از بيش يوناني منطق يك به نسبت مذاهب اهل كه اين.آنهاست
از چه ;نداشت سنت اهل به اختصاص ميورزيدند ، عناد علم هر
نوبختي ابومحمد شيعي مشهور متكلم كه كرد ياد ميتوان جمله
بين در همچنين ، (40).بود نوشته منطق اهل رد در كتابي هم
غالب قياس ابطال و نفي در نظر متقدمان ، از خاصه علماي
فرمايد الفقه باصول التذكره در (ق م 413) مفيد شيخ.است
لحاظ از شريعت در ما نزد به دو اين راي ، و قياس اما كه
خاصي نه و كند خاص را عامي نه باشند ، بينتيجه و ساقط علم
كرده مكرر و ;(ص 38)كنند دلالت حقيقت بر نه و عام ، را
شرعي احكام استخراج در ما بنزد را راي و قياس كه است
باطل را قياس كه كساني دانست بايد ،(ص 43) نباشد مجالي
موجب يا علم ، نه است ظن موجب آن كه كنند استدلال شمردهاند ،
.ميگردد باعث را ترديد مساله هم و ;ميشود احكام در تناقض
عقلي جواز به قائل (ق م 436) الهدي علم مرتضي سيد اما
م 460) طوسي شيخ گشته ، شرعي احكام در آن ورود عدم و قياس
قياس تنها شيعي متاخر فقهاي ;رفته استاد برطريق هم (ق
;پذيرفتهاند شرايطي تحت را بالاولويه قياس و العله منصوص
باطل را قياس عقوبات و عبادات مورد در هم سني متاخر فقهاي
(41).دانستهاند
فن در گاه هر:گويد مغربي معروف متفكر خلدون ابن باري ،
پيرامون آن مباحث كليه كه ديد خواهيم بينديشيم ، منطق
غزالي دوران از متاخران.ميزند دور عقلي پيوند و همبستگي
عقلي پيوند و همبستگي درباره را منطقيان نظر ،..بعد به
عقايد با منطق كه دادند راي رو اين از ;شمردند درست
به اشتغال جواز مشهور راي اما (42).ندارد منافات ايماني
مناسبت كه (ق م 765) است شافعي سبكي الدين تقي آن از منطق
ازفتاوي نقل به اينك گفتار ، از بهره اين پايان در را
روزنتال فرانتز انگليسي ترجمه در (ق قاهره ، 1355) السبكي
يك پرسيدهاندآيا او از كه مينماييم فرا ملخصا آن از
ورزد؟ اشتغال منطق مطالعه به ميتواند مسلمان فرد
و نبوي احاديث قرآنو به بايد اول كه است داده فتوا سبكي
در و ;شود آشنا آنها با تاكاملا ورزد اشتغال فقه علم
و اسلامي شريعت كه شد متقاعد بايد.گردد صحيححاذق احكام
مرتبه در فلسفه كه شدهاند نهي منطق از جهت بدين آن علماي
رسوخ منطق در كسي اگر اما دارد قرار اسلام احكام از ادني
ميتواند بهتر بيگمان بشناسد ، را آن با استدلال و يابد
مذهبي معلم توانست اگر و ;رساند ثمر به را خود احتجاجات
نتوانست ، اگر و فبها بداند را اينها كه بيابد نيتي حسن با
و مطالعات در آن از و ورزد اشتغال منطق به ميتواند خودش
علوم سودمندترين و بهترين از يكي چه بهرهگيرد ، اسلامي علوم
تنهايي به آن گرنهخود و است امري هر در تحقيق براي
اعتقادي غير چيز يك منطق كه كند كسادعا هر.ندارد ارزشي
حلال و معنايبياعتقادي كه است جاهلي همانا است ، ياقدغن
و حساب مثل است ، محض عقلي منطقعلم.نميداند را حرام و
و ارث شرعي سهام تعيين در حساب علم همين كه رياضي ، چنان
سودمند و ميكند ممانعت فساد از اينها جز و مالي بررسيهاي
راه آن در فساد كه است حقيقتي خود خودي به منطق علم.است
است ، فلسفي علوم به راهگشا علم همين علاوه ، بهنمييابد
خطاهاي ميتوان كه طبيعي بعد ما يا باشد طبيعي علم خواه
ملاء بر بدان هم است ، شريعت خلاف كه را آنچه و فلسفه مدعيان
هم ميتواند كه است شمشيري مانند منطق كه آن خلاصه.نمود
دست تيغ اين كه تا آيد ، بكار راهزني براي هم و جهاد براي
(43).باشد كه
:عقل و راي -4
اقوال در بهراي اجتهاد كه گرديد ياد يكم بهره در پيشتر
دو از راي حصول كه گذشت وهم ;آمده شيعي ائمه و صحابه
با اجتهاد خصوص در.ميگرفت صورت واجتهاد قياس طريق
;ميشود آن تاكنوندرباره اسلام صدر از كه تعابيري اختلاف
در تنها نه و است علمي شيوهاي و روش كه است براين اتفاق
اجتهاد اصطلاح اما است ، كارآور هم ديگر علوم در بلكه فقه
تداول شيعه بين در آن با مرادف و خودفقه مفهوم به بالاخص
.گويند رامجتهد بدان متصف فقيه علماي كه چندان يافته ،
با آن نظري اختلاف از ناشي اجتهاد به شيعي فقه اتصاف سبب
اصطلاح از كه دانست ميتوان سادگي به.است سنت اهل مذاهب
به آناجتهاد اول جزء بالمره آغازين راي به مركباجتهاد
.كرد پيدا اختصاص عامه به آنراي ثاني جزء و خاصه ،
در نيم و سده دو تقريبا راي به اجتهاد كه است دانسته
چهارم سده اوايل در ليكن ;داشت اساسي كرد كار فقهي مسائل
تفسيري و شرعي مسائل تمام ديگر كه شدند معتقد عامه فقهاي
است ، مسدود اجتهاد فقهيباب لحاظ به پس ;شده فصل و حل
شيعه ، علماي اما باشند ، تقليد به ملزم مسلمانان اينك
آميز تقلد نگره اين بيايد ، كه چنان تخالفآميز و هشيارانه
;ندانستند مسدود را اجتهاد نپذيرفتند ، باب را سني علماي
بدان و دادند ادامه مستقل مثابهراي به را آن همانا و
.نمودند عمل
اصلكتاب فقه ، بجز اصول در شيعي مكاتب كه ميشود ملاحظه
از يك هر قبال در سني ، مذهب با عليهاست متفق و مشترك كه
معنا همدر اگر كه نهاده مغايري اصطلاح عامه اصلهاي
تخالف نوعي لفظ به باشد ، همانا آنها با مرادف كمابيش
فقهي و فكري تبعيت عدم و طلبانه استقلال قبول عدم عقيدتي ،
.را معصوم مگراقوال ندارد ، قبول را صحابه سنت:است
.باشد قولمعصوم از كاشف مگر نداند ، حجت هم را اجماع
را راي.باشد دليلعقل به مگر داند ، باطل هم را قياس
هم را استحسان.باشد طريقاجتهاد از مگر نپذيرد ، هم
مرسله مصالح.است مطرد قاعدهاستصحاب كه زيرا نخواهد ،
(امامي) شيعي بزرگ نظريهپردازباشد باطل اولي طريق به هم
اصول كه فرمايد الفقه باصول كتابالتذكره در مفيد شيخ
.ائمه اقوال نبي ، سنت الله ، كتاب:است چيز سه شرعي احكام
راه همانا كه عقل نخست:تاست سه هم مشروع علم به وصول طرق
سوم و زبان ، دوم باشد ، اخبار دلائل و قرآن حجيت شناخت
از شريعت در ما نزد به دو اين راي ، و قياس اما.اخبار
ما نزد به را دو آن و باشد ، بينتيجه و است ساقط علم لحاظ
دليل واحد ، خبر امانباشد مجالي شرعي احكام استخراج در
(فقط).نباشد حجت هم امت اجماع ;بايد عقلي حجت هم را آن
(44).است واجب حال استصحاب به حكم
:پانوشتها
- First Ency. Islam, III,.
.ابنخلدون 2905 مقدمه (27)
.و 236 العربي 3234 الادب تاريخ (28)
.تهران25 طبع الفهرست ، (29)
ابنخلدون مقدمه و و 293 ، العربي 3234 تاريخالادب (30)
.2926
First Ency. of Islam, III, P..
.المفيد 1022 الشيخ مصنفات (31)
.المشاهير11 و الصحاح و والمناكير الاباطيل (32)
.ابنخلدون 2905 مقدمه (33)
.اسلام14 در وحي و عقل (34)
.555557%القياس (ج 2)المنطق الشفاء ، (35)
.اميني268 علامه يادنامه (36)
.اساسالاقتباس187 (37)
- First Encyclopaedia of Islam vol,III,P.
.اسلام13 در وحي و عقل (39)
.اسلامي146 تمدن در عقلي علوم تاريخ (40)
.اميني272 علامه يادنامه (41)
.و 1030 ابنخلدون 21029 مقدمه (42)
- The Classical Heritage Of Islam. PP.-.
.المفيد 928 ، 38 ، 4345 الشيخ مصنفات (44)
|
|