مدرنيسم از گذار..
يكي فكريقراردارد ، نحله دو برابر در انديشه جهان:اشاره
طي در و شد گذاشته آن مباني روشنگري عصر در كه مدرنيسم
دوم فكري نحله.گرديد غرب امروزين تمدن به تبديل قرون
تمدني نهادهاي هنوز تفكر اين چند هر مدرنيسم ، بر است نقدي
با جايگاهي انديشه جهان در اما است ، نكرده ايجاد را خود
متفكرين اكنون كه جايي تا است داده اختصاص خود به اهميت
و تجدد سوي به سنت از حركت براي كه مواجهاند سوال اين با
كشورهاي در را مدرنيسم از پستمدرنها نقد بايد آيا مدرنيته
بهاين است پاسخي حاضر مقاله دهند؟ قرار موردملاحظه خود
.اساسي سوال
مقالات گروه
كه آشفتگيهاييهستند دستخوش همواره گذار حال در جوامع
.ميكند بحران دچار را جامعه متعادل ساختار
تمامي در متلاطم و دشوار مسيري حركت ، مسير جوامع اين در
سنت تعبيري به كه آينده و گذشته هميشگي ستيزاست عرصهها
.است كرده پر را جوامع گونه اين چهره است نوآوري و تجدد و
را مباحث اين به ورود ضرورت نگرش دو ميان درگيري حقيقت در
شرقي و نو تفكر جدال درقالب انديشه دو اين كرد ، فراهم
و ملي انساني ، فكري ، استقلال كهپاسدار ملي -ديني
ناقض و اسارتآور و ارتجاعي مدرن تفكر با است سياسياقتصادي
نويني عرصه وارد اكنون ملتها جانبه همه استقلال
(1).شدهاند
حال در حركتملتهاي استراتژي تدوين در كنوني حساس زمان
را انديشهها اينگونه وادي به ورود ما جامعه خصوصا گذار
.است كرده حتمي
اخير دهه طول در ما جامعه فكري دايره در جديد مباحث ورود
و انديشهها اين آزمون در مختلف كشورهاي عملي تجربيات و
مسير انتخاب در را ما كه است دستآوردبزرگي نحلهها
.ميدهد ياري مقصود به برايرسيدن
در بزرگ تحولي را پسامدرن انديشه بتوان شايد رو اين از
.دانست جديد شرايط در فكري نحلههاي جديد آزمون
توسعه سوي به سير در اكنون ما جامعه است مشخص كه آنچه
.است كرده آغاز را دوچندان تلاشي
براي ما رافراروي گوناگوني راههاي مختلف فكري جريانات
اقتصادي ، زمينههاي درتمام توسعه ايدهآل به دستيابي
.است گشوده سياسي و اجتماعي
جوامع از مشخص تعريف يك ارائه با ميرسد نظر به رو اين از
براي را اوليه گامهاي بايد ما جامعه همچون گذار حال در
.اصليبرداشت مبحث به ورود
كه كرد تعبير جوامعي به ميتوان را گذار حال در جوامع
فرهنگي بخشهاي در خصوصا سنتي عميق ساختارهاي داراي
تعيين پيش از باورهاي تاكيدبر با جوامع اينگونه هستند ،
شكل را اجتماعي و سياسي -تحركاتاقتصادي خود شده
(2).ميدهند
ميل سويي هستنداز دوگانگي نوعي دچار گذار حال در جوامع
ديگر سويي از و شدندارند مدرن روند و مدرنيزاسيون به
توان دارد انساني انديشههاي در ريشهايكهن كه دروني تمايلات
ساخته مشكلروبهرو با را راه دو اين از يكي به ايجادتلفيق
.است
يكباره رابه خود باورهاي نيست حاضر گذار حال در جامعه
را خود حيات جوامع اين.بپذيرد را جديد نگرش و گذارد كنار
(3).تجربهكردهاند سنتها در
قرن سه طول در آنان است ، متمايز كاملا وضعيت غرب در اما
برداشتند گام مدرنيسم و سنت جدال در مرحله به مرحله گذشته
جوامع ولي گذاردند ، كنار را خود سنتي نوعيباورهاي به و
و روز شرايط دليل به مسير اين طي بدون گذار حال در
بهره مدرن دستآوردهاي از كه مجبورند زندگي ضرورتهاي
اين براي تنها نه غرب دنياي مسيرفكري طي لذا.بگيرند
محروميتهايمتعدد رفع براي ترمزي شايد كه مقدورنيست جوامع
.باشد نيز فكري روند اين از ناشي
براي نوعيسردرگمي دچار گذار حال در جوامع رو اين از
-اجتماعي مختلف دربخشهاي خود ساختاري بافتهاي تغيير
.اقتصادياست و سياسي
به هنوزنتوانسته حاضر عصر طول در تفكر دو اين كشاكش
روشهاي بر مبتني اقتصادي كهن سيستم وجود.برسد نتيجه
و وروديها نشدن همگام و تكنولوژي از ماندن دور كشاورزي ،
ساخته وارد آنها بر سوئي بازتاب جوامع اين خروجيهاي
.ميكند بيشتر روز به روز را تئوريك انقلاب يك كهضرورت
جامعه به ورود واسطه به صنعتي تكنولوژي گسيخته افسار ورود
از بخشي توانسته تنها ازآن شده تحميل ضرورتهاي و جهاني
.كند تحول رادچار گذار حال در جوامع
كارآيي بخشهااز ساير با نبودن همگام دليل به كه بخشي
نابسامانيهاي از منشابسياري خود و نيست برخوردار لازم
به بتوان شايد را شرايط اين.كردهاست فراهم را اجتماعي
لذادر.زد مثال است رشد حال در دستش يك كهتنها پيكري
بلكه ميكند نيستي و نابودي دچار را پيكر تنها نه نهايت
.ميدهد قرار زودرس سقوط مسير در نيز را خود
از ضرورتبهرهگيري اصلي سوالي به بازگشت با راستا اين در
توسعه مسير طي در را توانما و امكان كه جديد انديشههاي
ميكند ، ايجاد رشد طبيعي غير ساختنشرايط فراهم بدون
.ميكند بيشترخودنمايي
خصوص در مباحثپايهاي به عنايت و پسامدرن انديشه ورود با
دايره به گذشت آن طرح سخن ابتداي در كه انديشه اين شناخت
.آمد بوجود آن عليه و له در مختلفي نگرشهاي اجتماع ، فكري
كه سوم برايجهان گريزگاهي را پسامدرن ديدگاههاي برخي ،
توسعه ميانبر مسير بهنوعي و دانسته هستند راه ابتداي در
(4).ناميدهاند
جوامع اين كهدر آنچه بر تاكيد با انديشمندان از عده اين
ضرورتي نه آن از جدايي وامكان دارد وجود سنت عنوان تحت
پسامدرن ميانبر معتقدند است ، منطقي ضرورتي نه و عقلايي
نوعيادامه به و كشيده نقد به را غربي جوامع اكنون كه
مقصود سرانجام رابه ما كه دارد را آن توان است ، مدرنيته
.برساند
چالش عنوان به را سنت كردن امروزي انديشمندان ، اين البته
بكارگيري يعني.دارند نظر مورد تحول اين بنيادين
سوي به سنتي باورهاي داشتن با را ما توان كه ابزارهايي
عنوان به پسامدرن ميان اين در كند ، هدايت مدرنيته دانش
گرفته خود به را راهنما چراغ نقش تحرك ، اين ايدئولوژي
.است
جوامع در جديدخصوصا تحول اين اثبات در انديشمندان اين
همچون اسلامي جوامع برخي بهسنت بازگشت از گذار حال در
(5).راندهاند سخن تركيه و ايران
است ، سنت بازگشتبه آنان اعتقاد به كه اسلامي بنيادگرايي
.است ساخته فراهم تجربهپسامدرن براي را جديدي دايره
تحول نوعي خوددچار مقطع اين در سنت كه وصف اين با البته
.بياميزد درهم نوعي به مدرن فرآيند با توانسته و گشته
وسنت تجدد تلفيق بزرگترين را اسلامي انقلاب آنان
از شدن وجدا اخلاق به بازگشت تحركات و دانستهاند
ايدهآل يك عنوان به انسانيرا جامعه به تعلق و فردگرايي
.كردهاند معرفي آزمونپسامدرن از بخشي غرب در
طريق طي براي جدايي راه ارائه با انديشمندان از گروه اين
و دادهاند جا ما جامعه در را باورپسامدرن مدرنيزاسيون ،
دوران در اينجامعه:ميگويند امروز جامعه تعريف در
حاصل تئوريك ، نظر از بحران اين ميبرد ، سر به بحراني
بر تكيه با بيشتر چه هر بايد حكومت لذامرحلهگذاراست
اين در (6)بگذراند را امورخود حرفهايها و ديوانسالاري
جاري ، منقطع روند در واتفاقات مدرنيزاسيون بايد مرحله
يك نميتوان كرد ، بررسي مقطعي بايد را ووقايع شود سنجيده
در كه است فراگردي اين كرد ، ارائه امور ازهمه كلي ديد
تلفيق شاهد جامعه در بهنوعي.است شكلگيري حال در ايران
در شكليكه به پسامدرنيستي فراگرد و هستيم مدرنيسم و سنت
زيرا.است درك قابل سختي به ايران جامعه در است مطرح غرب
آن نقد به پسامدرن انديشه تا نداشته وجود فراگردمدرني
جاي به است ، وقوع حال در الان كه آنچه رو اين از.بپردازد
روز به روز جامعه در دين كاربرديتر نقش رويكردي ، چنين
پيوند براي است تلاشي رويكرد اين حقيقت در.ميشود آشكار
باورهاي حفظ بر تاكيد و سنت پيرايش با سنت و مدرن بين
به وبتوانيم برسيم تاسيس به ما باشد قرار اگر امااصيل
و فلسفي سنتهاي و كنيم پيدا دست تاريخمان از عميقتري فهم
ببينيم بايد اول بدهيم قرار نقد و سنجش مورد را خود فكري
در دارند ، شدن فعال قابليت ما ، جامعه تاريخ عناصر كدام
با و كنيم زيرورو را فلسفيمان و فكري سنتهاي بايد حقيقت
نگرش همين.قراردهيم ارزيابي مورد را آنها نقادانه نگاهي
بزرگان از يكي رادريدا شكني شالوده عنوان تحت
كردن زيرورو شكني شالوده حقيقت در.ميكند پسامدرنطرح
به رو اين از.دارد وجود كهامروزه است نظريهاي پيشنهادهاي
امروزايران ، روشنفكر براي مساله نخستين ميرسد نظر
وام بدون مطمئنا البته كه است فلسفياش سنت باستانشناسي
از بهرهگيري با بايد.نيست امكانپذير مدرن ازخرد گرفتن
مساله تا بپردازيم خويش سنتي كالبدشكافيفلسفه به مدرن خرد
ميدان به كرديمپا اشاره آن به ديگر جاي در كه تاسيس
نگرشهاي پايهگذاري و سنجش براي نهادي تاسيس ، .بگذارد
كنندهاي تعيين نقش فرهنگي مقياس يعني.است شدهسنتي نقادي
معرفتشناسي حتي و اجتماعي -جرياناتسياسي قالببندي در
زاويه آن نهاز را پسامدرن معتقدند انديشمندان لذا.دارد
قرار تدقيق و مداقه مورد بايد است مدرنيته بعدي مرحله كه
بايد است مدرنيته از غرب دروني نقد كه رو آن از داد ، بلكه
باوستر مايكل تعبير به رو اين از.گيرد قرار توجه مورد
منتقد ;غيروابسته و وابسته:دستهاند دو مدرنتيه منتقدان
را آن وهواي حال است ، فرهنگ يك بستر در كه است كسي وابسته
فرهنگ آن اصول چون و ندارد ديگر افراد به هم كاري ميبيند ،
غير مسايل پذيرش با كرده ، تنفس آن هواي در و پذيرفته را
و ميپردازد نقد به آنفرهنگ ايدهآلهاي ثمرات و ترديد قابل
مدرنها پست ميآيد نظر به.مينمايد مطرح را آن اشكالات
خودشان فرهنگ به نسبت كه هستند وابسته منتقدان از گروهي
انواع به خود مدرنها پست ميان اين در.دارند انتقاداتي
و شكاكي مدرن پست:جمله از.ميشوند تقسيم گوناگون
گروهميتوانيم اين شناخت با كه است اين مهم نكته (7)اثباتي
برخي اساس اين بركنيم كشف را غرب مدرن جامعه مشكلات
كشورهايي در پسامدرن نقش درباره روشنفكران و ازانديشمندان
چراغ كردن روشن به ميتواند تفكر اين معتقدندكه ايران ، چون
چارهسازي پي در باآگاهي و شود منجر مشكلات درك جهت راه
ساكنبه به ابتدا موضوع اين درك.برآيند مسير مشكل حل براي
پست موقعيت.دارد بستگي مدرن پست و مدرنيته موقعيت فهم
تمدني ، نه و است روحي و فكري موقعيت حالحاضر ، در مدرن
صرفا نه و است برخوردار موقعيتيتمدني از مدرنتيه وبالعكس
مدرن پست باشدكه اين بر نظر اگر حال.روحي -فكري موقعيت
و آمده سر به مدرنيته دوران يعني است ، تمدني موقعيت يك
براي ضرورتا ميشويم ، پسامدرن نام به جديدي دوران ماوارد
پسامدرن دوران به تا شود طي دورانمدرنيته بايد نيز ما
تا سوالمعتقدند اين به پاسخ در عدهاي پابگذاريم؟
نگيرد ، جاي جامعه در مدرن تمدن و مدرنيزاسيون چارچوبهاي
درگيري و نيست ممكن بعدي مرحله سوي به حركت و امكانتحرك
لذا.ميگيرد وسعت كه است گروه انديشهاين در سنت و تجدد
.ميشود محسوب چارهكار تنها دو اين از يكي حذف به تمايل
جز چارهاي كه) شويم مدرن دنياي داراي كه است قرار اگر
فردگرايي بايد كنيم طي را مدرن مباني بايد (نداريم آننيز
دچار را خود سنتي مقياسهاي و اساسيدانسته را فرد اصالت و
تا شويم خردفردي و فردي مرحله وارد بايد كنيم تحول
به را فرامدرن سپس و كنيم درك را مدرنيته و مدرن بتوانيم
.كنيم طرح مدرن جوامع احتمالي مشكلات به عنوانپاسخي
كه كس هر گفت بايد بدانيم فكري موقعيت را پسامدرن اگر اما
موقعيتها اين به ميتواند باشد مسئله در تامل و نظر اهل
براي برنامهريزي در بنابراين.دهد اهميت آن به و كند فكر
دارد ادامه(8).كرد توجه پسامدرن تفكر به بايد تجدد
|